این مقدمه را تحمل کنید تا به سخن
هیدگر برسم.فکر می کنم همه ی آدمها، تجربه هایی مانند این دو تجربه ی من داشته
باشند. طی حدود دو ماه اخیر، با اطرافیان و آشنایان که مواجه می شدم، به خصوص به
طور حضوری، به عمد حرف مرگ را پیش می کشیدم.این پدیده ی مرگ همیشه برای من جذابیت داشته
به جز سالهای کودکی ام. این دو مورد را که می گویم نمی دانم در چندسالگی ام اتفاق
افتادند، همین قدر هست که چون سایه ای از خیال در ذهنم حضور دارند بدون کم شدن از
جزئیات شان. اول. یکی از زنان فامیل مان فوت
شده بود ( در اثر مریضی که بزرگ ترها حتی اسمی از آن نمی بردند- همان سرطان، هیبت
مرگ را ببینید).از سر کنجکاوی موقع خاک سپاری اش، خودم را بالای مزارش رسانیدم.
این خارج کردن میت از تابوت در پارچه ی سفید و روان کردنش به پایین، دست کم یک سال
خواب از من گرفته بود.تا سپیده صبح در رختخواب بیدار بودم و این ترس آزاردهنده را
هم با هیچکسی مطرح نکردم، چون فکر می کردم مورد تمسخر قرارم می دهند. دوم. در همان اوان کودکی، برادرم
برای رد کردن بهانه گیری هایم، بردم به تماشای فیلمی از محسن مخلمباف.مشخصات فیلم(
توبه نصوح) را در بزرگسالی دانستم اگرنه در آن سن هیچ تصوری از کارگردان و بازیگر
و .... نداشتم.اما اینقدر یادم مانده که بعد از دیدن فیلم، دیگر آن کودک قبلی
نیودم. چندهفته به طور شبانه روزی، تصویر فرار یک آدم از مزار،تمام فضای روانی ام
را پر کرده بود. ترسی کشنده که حتی از بیان کردنش برای بزرگ ترها هم می ترسیدم. این روزها که به عمد حرف مرگ و
مردن را طرح می کنم، واکنش آدمها یکی بوده: به فراموشی سپردن مرگ، کوبیدنش به طاق
نسیان و گفتن این حرف بی معنی و تکراری که تو چرا زیبایی های زندگی را نمی بینی؟!. این سخن منسوب به اپیکور را به
یادتان بیاوررم که می گفت ترس از مرگ بی مورد است چون من و مرگ هیچ تقاطعی نداریم؛
تا وقتی من هستم،مرگ نیست و وقتی که مرگ باشد، من نیستم.این نکته در فلسفه هیدگر
رنگ جذاب تری به خودش می گیرد.اما مگر چند نفر در تاریخ در هنگام فکرکردن به مرگ
به فلسفه اپیکور توجه کرده اند؟. مرگ و مردن، هولناک است.همین. گویی مهم ترین ترس از مرگ در میان
آدمیان، به فراموشی سپرده شدن است.این ترس از فراموشی هم به نظرم فطری و
سرشتی نیست( کدام فطرت؟؛ چیزی به نام فطرت
اصلا وجود ندارد به تعبیر لاکمن و برگر، جامعه است که درون فرد نشسته؛ فرد جامعه
است)؛ بلکه در تاریخ از همان ابتدای زندگی اجتماعی به تدریج مطرح و به نسل های بعدی منتقل شده.انسان ها هم تلاش
کرده اند راههایی برای جاودان کردن خود بیابند.( شاید همان تصعیدی که فروید گفته).
مثل تولید نسل و فرزندزایی ؛ مثل تولید آثار هنری از هر نوعی؛ بینادگزاری های
گوناگون؛ اختراعات و اکتشافات و مواردی مثل اینها. اما همچنان در طول زندگی همین
آدم های جاودان شده هم ترس از مرگ در وجودشان بوده.بحث از این که بعد از مرگ، چه
اتفاقی می افتد به کنار، خود پدیده ی مرگ همچنان هول آور است برای همه. اما هیدگر: هیدگر مرگ را «امکان ناممکنی» تحلیل
می کند مفهوم عدم به معنای نیستی در فلسفه غرب به خصوص از زمان مونتنی حضوری
پررنگ داشته و بسیاری از فیلسوفان بزرگ را به تأمل واداشته.هایدگر از مفهوم ترس-
آگاهی استفاده می کند.این ترس – آگاهی که ویژگی منحصر به فرد دازاین است ولاغیر،کارکرد آشکارکنندگی دارد. چیزی
را که آشکار می کند، هیچ بودگی است.بر اساس هیچ بودگی، همه ممکن ها رو به نیستی می
روند؛ نیستی در معنای فاقدمعنابودن؛ در معنای بی معنایی.به این ترتیب هیدگر به
«آشوب بی معنایی» می رسد.جهان و هرچه در آن است وارد این حضور عدم می شوند و به
پایان می رسند. یکی از مشخصاتی که هیدگر برای مرگ برمی شمرد،غیررابطه ای بودن
است.این غیررابطه ای بودن یعنی مرگ هرکسی فقط مرگ خودش هست بدون اینکه به دیگران
ارتباط داشته باشد.ما هیچ تجربه ای از مرگ نداریم.با مردن دیگران، فقط آنها می
میرند و ما هیچگاه نمی توانیم مرگ دیگران را تجربه کنیم. آنهایی هم که پیش از ما
مرده اند، نمی توانند این تجربه را باز بگویند. به تعبیر حافظ: کان را خبری شد،
خبری باز نیامد.همین جاست که هیدگر از امکان ناممکنی استفاده می کند. مرگ جای گزین
ناپذیر است یعنی مرگ من، فقط مرگ من است و مرگ دیگران هم مرگ دیگران. من از مرگ
دیگران نمی توانم چیزی به دست بیاورم( امکان ناممکنی). من وقتی نمی توانم با مرگ
دیگران ارتباطی داشته باشم، یعنی از مرگ واقعی و اصیل معنایی دستگیرم نشده، و وقتی
که مرگ سراغ خودم می آید یعنی که دچار مرگ واقعی شده ام. در آن هنگام نیز ارتباط
من به طور واقعی و اصیل با مرگ ارتباط پیدا می کند اما این زمان، زمان ناممکنی
است. فکر می کنم یکی از ویژگی های
دازاین شدگی در زندگی فردی همن مرگ - آگاهی باشد.تا وقتی حضور همیشگی مرگ در زندگی
خود را تشخیص ندهیم و تکلیف خود را با آن مشخص نکنیم، به مرحله ی دازاین بودگی نرسیده
ایم. اگر وجه مهم دازاین، پرسش از وجود
است، مرگ در وجود و هستی تنیده است حتی اگر زندگی زیبا باشد خیلی زیبا!!.
آخرین پست هامرگ در سالهای دیگر کُشی..........شنبه پانزدهم آذرماه سال 1399
علم و مذهب..........چهارشنبه دوازدهم آذرماه سال 1399
انتظار زندگی در سودای بهشت..........دوشنبه سوم آذرماه سال 1399
دکتر فیرحی و یک پرسش..........دوشنبه بیست و ششم آبانماه سال 1399
زندگی، میعاد در لجن..........یکشنبه هجدهم آبانماه سال 1399
زندگی را تخیل و سپس تکرار کنید..........شنبه هفدهم آبانماه سال 1399
سیاستمدارانی چون شاعر در فیلم مادر آرنوفسکی..........شنبه سوم آبانماه سال 1399
رابطۀ ننگین..........شنبه بیست و ششم مهرماه سال 1399
عزادار خویشتنیم نه شجریان..........جمعه هجدهم مهرماه سال 1399
کشیش و پزشک در زمانۀ بیماری..........دوشنبه چهاردهم مهرماه سال 1399
لذت مشترک دیکتاتور و عاشق..........یکشنبه سیزدهم مهرماه سال 1399
خشخش ِ خندههای اشکآمیز برگهای پاییزی..........پنجشنبه دهم مهرماه سال 1399
شهر از عاقل تهی خواهد شدن به مناسبت روز مولانا..........سه شنبه هشتم مهرماه سال 1399
دروغزن قضای مسلمانان را نشاید ..........سه شنبه بیست و پنجم شهریورماه سال 1399
سوغاتی..........سه شنبه هجدهم شهریورماه سال 1399
تحفه ای چون مرگ..........دوشنبه دهم شهریورماه سال 1399
داستانک..........یکشنبه دوم شهریورماه سال 1399
با یادی از مورّخ مشروطیت..........شنبه هجدهم مردادماه سال 1399
سارتر و نویسنده..........یکشنبه دوازدهم مردادماه سال 1399
کاش از تاریخ بیاموزیم..........یکشنبه بیست و نهم تیرماه سال 1399
خشونتی که بر ما می رود..........پنجشنبه بیست و دوم خردادماه سال 1399
سقف تزویر بر ستون ضدتبعیضی..........سه شنبه بیستم خردادماه سال 1399
تأملی در قتل رومینا اشرفی..........شنبه دهم خردادماه سال 1399
ما در کدامین جهان زندگی میکنیم؟..........دوشنبه بیست و پنجم فروردینماه سال 1399
دموکراسی آیینی..........شنبه سوم اسفندماه سال 1398
تعریضی بر واکنش آیتالله سبحانی به سخنان دکتر حسن محدثی..........جمعه بیست و پنجم بهمنماه سال 1398
دیکتاتوری، استالین و هنرمند غیرحکومتی..........جمعه بیست و هفتم دیماه سال 1398
مشترک میان دیکتاتورها..........دوشنبه بیست و هفتم آبانماه سال 1398
«چگونه است که استثمارشدگان به ادامۀ استثمار راضی میشوند؟»...........یکشنبه دوازدهم آبانماه سال 1398
جامعهشناس تحملناپذیر است!..........شنبه بیست و هفتم مهرماه سال 1398
همه پستها