اگر زندگی بدون آزادی را بشود تحمل کرد – کما اینکه کم نبوده و نیستند جوامعی که در زیر چکمه و پوتین و داغ و درفش و زندان و شکنجه و تبعید و اعدام، میل به زندگی را پس نزدهاند و نمیزنند – با زندگی پُر از خشونت چگونه میتوان کنار آمد؟.
بخشی از خشونتی که علیه آزادی و اصل زندگی اِعمال میشود، کار حکومتهاست. البته که هر حکومتی خود را برای مردمش خیرخواهتر بداند، میزان خشونت پنهان و عریانش هم بیشتر و عمیقتر است. اما در جوامع جدید، ما گرفتار انواعی از خشونت شدهایم که نه از جانب حکومتها که از شعاع روابطمان با دیگران ساطع میشود و چون کوه یخ، بدنۀ هیولاوارش را به اجبار زندگی جمعی پنهان و پوشیده میکنیم.اگر آزاد زیستن به تعبیر آدورنو هرینه دارد؛ اصل زندگی کردن هم هزینه دارد. ما به دلخواه یا به اجبار این هزینه را میپردازیم تا میل به زندگی را پس نزنیم. اما اگر یک روی سکۀ زندگی ما زیر سلطه و خشونت حکومتهاست؛ روی دیگرش سیبل خشونت دیگران مرتبط با ماست.این روزها، روابط همسری، روابط همسایگی، روابط همکاری، روابط دوستانه، روابط غیررسمی، روابط عاشقانه و عاطفی، روابط والدین و فرزندان، روابط خواهری و برادری، روابط معلمی و شاگردی و...؛ به گرهگاههای ظهور و بروز خشونت تبدیل شدهاند علیه همدیگر. بر اساس تجربه، معمولاً ما از حکومتها انتظار قهر و خشونت داریم، اما مسأله همینجاست که بخش مهمی از خشونت، از کسانی به ما میرسد که انتظار نداریم یا برآوردشان نمیکنیم. از کسانی که برای ما مظهر مهربانی و عطوفت هستند.ناگهانی و در غفلت ما، صاعقهوار روان ما را سوهان میزنند و مانند آوار به مرز خفهگی میرسانندمان. اینک ماییم و تیرهای زهرآگین خشن که از هر سوی روانه است. مشقت و رنج این نوع نامهربانیها این است که باید اصل زندگی را رها کنیم و مدام و از شش جهت مواظب لطیفکردنشان باشیم. مأمن و پناهگاهی هست آیا؟.
خشونت تنها
در بازداشت و خفهشدن در دست پلیس و نیروی نظامی خلاصه نیست. برخلاف کشورهای پیشرو
که تلاش میکنند تا خشونت و تبعیض را با نگرش پروژهای از اذهان جوامع بزدایند و افکار
و کنشهای ضد انسانی را به صورت بافتاری و فرهنگی رفوع کنند، فراوان هستند نظامهای
سیاسی که به هر دو صورت آشکار و نهان، انواعی از خشونت و تبعیض را علیه مردم به کار
میبرند و روزنۀ انتقادی هم باقی نگذاشتهاند که چنین موارد علنی و آشکار یا پنهانی
از نظر حقوقی و قضایی پیگیری بشوند. فکر پلیدی که انسانها را از وجوه مختلف به «خودی»
و «غیر» یا «دیگری» تقسیم میکند، به جز ترویج و تقدیس خشونت مگر چه هدفی را دنبال
میکند؟.در کدام نهاد یا سازمان یا گروه یا انجمن یا شغل یا صنف یا اتحادیه یا سیستم
یا قشر یا ... میتوانید ردی از این خشونت و تبعیض را در مورد دیگران نبینید یا علیه
خودتان لمس نکنید؟. مخالفت با تبعیض یا کشتار و شکنجه در هر کجای جهان محکوم است اما
کسانی که خود بانی و عامل انواعی از خشونتها و تبعیضهایی از آن بدترند، با ژست ضدتبعیضی،
کارنامۀ خود را ملوّثتر میکنند. در واقع، چنین مخالفتهایی، مخالفت با آدمکشی توسط
پلیس نیست، بلکه مخالفت با اصل تمدن و فرهنگ غرب است که توسط رسانههایی حکومتی بزک
میشوند. مخالفت با مدرنیته که از مغرب زمین شروع شد، به جز منورالفکرها و روزنامهنگاران
دوره مشروطه و پیش از آن توسط برخی از تجار در دورهٔ صفویه،بیشتر از همه گوش حوزویان را تیز کرد. ورود کشور به
قافلۀ مدرنیته، مساوی بود با عدالتخانه و آزادی و انتقاد از حاکمیت؛ و این همه، منافع
فراوانی را که روحانیون به طرق مختلف از مردم و نیز از حکومت میستاندند، یعنی مجموع
سودهایی را که در نبود آگاهی و آزادی و نشریه و کتاب به جیب روحانیون سرازیر میشد،
از آنها میگرفت. اما آنجا که منافع مادی روحانیون متنفذ برآورده میشد، در حمایت از
غربیان و اعلام دوستی نسبت به آنان، کسی دریغ و درنگ نمیکرد. افسانه نجمآبادی
به درستی در شرح ماجرای فروش دختران قوچانی آورده که در هنگامۀ محاکمۀ آصفالدوله،
جمعی پُر تعداد و از جمله یکی از سیدهای منتفذ، طغیان و اعتراض کرد که چرا آصفالدوله
- که عضوی از نظام قبیلهای قاجار و از ناموسفروشان و وطنفروشان تاریخ بود - باید
با دو تن از کشاورزان قوچانی در جلسۀ دادگاه کنار هم بنشینند؟. گفته بود با این فرمان
که مشروطهخواهان پیش میروند، نابرابری میان ما و مردم برچیده میشود و چیزی باقی
نمیماند. حوزویان اتفاًقا
بهخصوص از دورۀ صفویه به بعد، آشکارا بر طبل تبعیض نژادی کوبیدند و هنوز هم میکوبند.بهعنوان
نمونه، موارد زیر نشان دهندهی آشنایی سطحی قشر مشهور به «علمای دینی» از اندیشههای
اروپاییان است:«کردار و رفتار فرنگیان با رفتار و کردار ما مخالف است. فرنگیان به جای
اینکه مثل ما پاکدینان موی سر را بتراشند و ریش بگذارند ریش را میتراشند این است
که در چانه موی ندارند و سرشان چنان از موی انبوه است که گویا نذر کردهاند دست به
آن نزنند.فرنگیان بر روی چوب مینشینند ما روی زمین مینشینیم [...] فرنگیان با کارد
و چنگال غذا میخورند ما با دست و پنجه غذا میخوریم (قزلسفلی ، 24: 1379). عبداللطیف
شوشتری که در پی یافتن فرمان شاه برای سوزاندن فرانسویها بود، انگلیسیها را میستود
و ادعا میکرد که در همه عالم بهتر از آنان نتوان یافت.( زیباکلام، 1377: 390-
339). ملااحمد نراقی نیز از اینگونه تفکر تبعضآلود مبرّا نیست و تفاوتی در قضاوتش
نسبت به انگلیسیها و فرانسویها با روسها دیده نمیشود. نیز ملاعلی کنی از «کلمه
قبیحهی آزادی » نام میبُرد و خطاب به ناصرالدینشاه میگفت که آزادی بر خلاف همهی
احکام پیامبران است. دنبالۀ همین
تفکر، این روزها، غرب را به خاطر نبود آزادی و تبعیض، به طوفان ناسزا گرفته است. این
که گفته شده از تاریخ بیاموزیم، در واقع برای مخاطبانی چون ما گفته شده اگرنه، رژیم
سیاسی تبعیضگرا و عوامل و کارگزارانش، مطلقاً تاریخ نمیخوانند که عبرتی از آن بگیرند.
قتل و
قضاوت اشرفی ردیدریش تسولنِر،
کشیش پروتستان آلمانی در سالهای پایانی قرن 18 در مجادلاتی که برای تبیین و تشریح
مفهوم روشنگری داشت، پرسش مهمی را مطرح کرد که با فاصلۀ زمانی حدود دو قرن و نیم،
تقدیر تاریخی ما شده است. اینکه «آیا به مصلحت است که پیوند زناشویی از این پس به
وسیلۀ نهاد دین ثبت نشود؟». این پرسش بنا بر نوشتة خسرو ناقد در کتاب «سنجش
دیالکتیک روشنگری»، در پاسخ به یوهان اریش بیستر طرح شده بود. سخن بیستر این بود
که پیوند زناشویی لزومی ندارد که به وسیلة کشیشان رسمیت و مشروعیت بیابد بلکه ثبت
آن در دفترخانه های رسمی کفایت می کند و از این پس روحانیون در انجام امور نکاح و
ازدواج دخالت نداشته باشند. در ماجرای
قتل رومینا اشرفی، واقعیت این است که دست ما برای قضاوت در چند و چون آن خالی است؛
چرا که اطلاعات وثیق و محکمی از جزئیات حادثه در دست نداریم. البته وجود اطلاعات
متقن و محکم که میگویم، تنها به یافتن «جنس قریب و بعید» عوامل قتل کمک می رساند
اگر نه مواد و موارد لازم و کافی که برای تحلیل های تاریخی و جامعه شناختی این قتل
لازم است، در تاریخ ما؛ در دین ما و در فرهنگ ما در به فراوانی و سهولت دسترس
هستند ( چیزی مانند فست فود). یک سوی این
قتل نوجوانی است که هم نقش «دختر» و «مملوک و دارایی» دارد برای یک مرد به نام پدر
( و قیّم )؛ هم نقش معشوقه دارد باز برای یک مرد با اختلاف سنی قابل توجه؛ هم نقش
جنس ضعیف و نیازمند قیمومیت، بدون داشتن اجازه و اختیار بر جسم و روان خویش و نیز نقش
جنس دوم در دین و فرهنگ. سوی دوم،
قدرت قاهرة مردانی است که قدرت دارند به پشتوانة جسم برتر و قانون و دین؛ اختیار
مالکیت دارند ( بر دختر و بر معشوقه)؛ و سوی سوم، قدرت رسمی در مقام دادگستری و
کلانتری که هر دو به جز اینکه در سیطرة مردان هستند؛ نماد قدرت مرکزی ای هم هستند
که در وهلة اول نوع انسان را صغیر می داند و در صدد ولایت بر اوست و در وهلة دوم،
نگاه فقاهتی ای به زن دارد که گاهی او را جانوری می داند آفریدة خدا در صورت آدمی
صرفاً برای التذاذ مرد (ملاصدرا)؛ گاهی او را نیمی از ارتش شیطان می داند (غزالی)؛
گاهی می خواهدش برای پسرزایی و زاییدن شیران نر! ( فردوسی)؛ گاهی عامل خروج آدم
ابوالبشر از بهشت می داندش (افسانة دینی) و با خون بهایی نصف مرد، و در عقل نیز
ناقص و در تمام اوقات نیز ناتوان از مدیریت زندگی خویشتن و نیازمند به عقلِ کاملی
به نام مرد در نقش پدر، برادر، شوهر و پسر. در متون
دینی - به خصوص فقهی - و از منظر فقهای حاکم، جنس زن به طور کلی و فینفسه «مشکل»
است؛ مشکلی بسیار بزرگ. واقعیت این است که اکثر مفسران متون دینی و مذهبی که قرار
است ما را راهی بهشت کنند، اگر برخی محذوریت ها نبود، زن را چیزی چون «گناه اول» و
خطای بزرگ آفرینش و آفریدگار معرفی می کردند. مشکلی است که در روزهای آغازین خلقت
به اشتباه حادث شده و چاره آن است که از متن جامعه حذف شود. آگاهان می دانند که
یکی از آدم کشان قرن بیستم اصلاً اعتقادی به «حل مشکل» نداشت. از نظر او، مشکل
باید حذف - و نه حل - شود. چنین نگاه
تاریخی و دینی به زن که در ذهن آدم ها با نامهای پُر طمطراق «غیرت» و «ناموس»
نهادینه شده، نیاز به خلق و انتشار عناصر فرهنگی دارد که البته در فرهنگ هم نمی توان
انقلاب کرد. به نظرم ضروری است که جامعه شناسان تلاش کنند تا«عام گرایی» به صورت
یکی از عناصر موثر و مفید فرهنگی تبدیل شود. قاضی و کلانتری که از چنین فاهمة
فرهنگی بهره مند باشد، در دفاع از جنس زن یا در قضاوت در مورد دختر فراری از خانة
پدری، به سادگی تسلیم عرف و قانون نمی شود. ما که از
قانون حاکم اساسی و حقوقی و قضایی برای جلوگیری از چنین حوادثی ناامیدیم. درخواست
اصلاح و همه پرسی برای قانون اساسی هم از جرائم امنیتی محسوب می شود. دست کم «عرفی
کردن» قانون ازدواج به نظر می رسد راه حل کوتاه مدتی برای محافظت از جان زن هاست. برای باز
ماندن مباحثه پیرامون قتل رومینا، می شود به تأسی از اریش بیستر پرسید و بر این پرسشها اصرار کرد تا عمومیت
پیدا کند که : - چه
ضرورتی دارد که ازدواج ثبت شرعی شود؟. - چه ضرورتی دارد که زن و مرد بالغ برای انجام
ازدواج، از قیّم اجازه داشته باشند؟. وقتی فرد به بلوغ عقلی و قانونی رسیده است،
مسئولیت عملکردش را می پذیرد. - چرا حتی
در صورت وقوع قتل فرزند به دست پدر، قیمومیتش در مجازاتش موثر است؟. - بنا بر
کدام ادلّة دینی یا مذهبی یا عقلی، فقهای حاکم پدیدة عشق را به جرم بزرگی تبدیل
کرده اند؟. جای آن نیست که مروّجان چنین تفکر منحطی در کنار قاتل رومینا محاکمه و
مجازات بشوند؟. - مروّجان اندیشة
ضد زن با تصویب قوانین زن ستیزانه، با تأکید بر آن و با تبلیغ آن، تنها به این
پرسش پاسخ دهند که اگر غضب خطای آفرینش شامل حال آنها هم می شد و «زن» آفریده می شدند،
آیا چنین نگاه و قانون و قضاوتی را در مورد خود جایز می دانستند؟.
آخرین پست هامرگ در سالهای دیگر کُشی..........شنبه پانزدهم آذرماه سال 1399
علم و مذهب..........چهارشنبه دوازدهم آذرماه سال 1399
انتظار زندگی در سودای بهشت..........دوشنبه سوم آذرماه سال 1399
دکتر فیرحی و یک پرسش..........دوشنبه بیست و ششم آبانماه سال 1399
زندگی، میعاد در لجن..........یکشنبه هجدهم آبانماه سال 1399
زندگی را تخیل و سپس تکرار کنید..........شنبه هفدهم آبانماه سال 1399
سیاستمدارانی چون شاعر در فیلم مادر آرنوفسکی..........شنبه سوم آبانماه سال 1399
رابطۀ ننگین..........شنبه بیست و ششم مهرماه سال 1399
عزادار خویشتنیم نه شجریان..........جمعه هجدهم مهرماه سال 1399
کشیش و پزشک در زمانۀ بیماری..........دوشنبه چهاردهم مهرماه سال 1399
لذت مشترک دیکتاتور و عاشق..........یکشنبه سیزدهم مهرماه سال 1399
خشخش ِ خندههای اشکآمیز برگهای پاییزی..........پنجشنبه دهم مهرماه سال 1399
شهر از عاقل تهی خواهد شدن به مناسبت روز مولانا..........سه شنبه هشتم مهرماه سال 1399
دروغزن قضای مسلمانان را نشاید ..........سه شنبه بیست و پنجم شهریورماه سال 1399
سوغاتی..........سه شنبه هجدهم شهریورماه سال 1399
تحفه ای چون مرگ..........دوشنبه دهم شهریورماه سال 1399
داستانک..........یکشنبه دوم شهریورماه سال 1399
با یادی از مورّخ مشروطیت..........شنبه هجدهم مردادماه سال 1399
سارتر و نویسنده..........یکشنبه دوازدهم مردادماه سال 1399
کاش از تاریخ بیاموزیم..........یکشنبه بیست و نهم تیرماه سال 1399
خشونتی که بر ما می رود..........پنجشنبه بیست و دوم خردادماه سال 1399
سقف تزویر بر ستون ضدتبعیضی..........سه شنبه بیستم خردادماه سال 1399
تأملی در قتل رومینا اشرفی..........شنبه دهم خردادماه سال 1399
ما در کدامین جهان زندگی میکنیم؟..........دوشنبه بیست و پنجم فروردینماه سال 1399
دموکراسی آیینی..........شنبه سوم اسفندماه سال 1398
تعریضی بر واکنش آیتالله سبحانی به سخنان دکتر حسن محدثی..........جمعه بیست و پنجم بهمنماه سال 1398
دیکتاتوری، استالین و هنرمند غیرحکومتی..........جمعه بیست و هفتم دیماه سال 1398
مشترک میان دیکتاتورها..........دوشنبه بیست و هفتم آبانماه سال 1398
«چگونه است که استثمارشدگان به ادامۀ استثمار راضی میشوند؟»...........یکشنبه دوازدهم آبانماه سال 1398
جامعهشناس تحملناپذیر است!..........شنبه بیست و هفتم مهرماه سال 1398
همه پستها