1.دعوای مریدان سروش و رضا داوری اردکانی را یادتان هست که؟.
داوری، سروش را متهم کرده بود به پوپری و نماینده و شارح تفکر لیبرالیستی؛ سروش و
مریدان هم داوری را به فاشیستی و هیدگری بودن نواخته بودند. من و یکی از هم دوره
ای هایم که از اهالی مشهد بود، به واسطه یکی از استادان فلسفه، در سلک مریدان سروش
درآمده بودیم.یک بار رضا داوری اردکانی را برای سخنرانی دعوت کردند به دانشگاه ما
( لابد به دعوت بسیج دانشجویی، اگرنه
انجمنی ها معمولا مرید سروش بودند)، جد و جهد کردیم تا به سخنرانی برسیم.احتمالا
سخنران ما را دست کم گرفته بود و چیزی از دریای دانشش را عیان نکرد اگرنه، عایدی
خاصی از آن مجلس نصیب نداشتیم جز اینکه داوری را به پرسش مکتوب گرفتیم که چرا با
همکاران فاشیستت، بسترساز اخراج سروش شدید.از ادبیات سروش که بخواهم استفاده کنم،
همان روزها و سالها، از دهلیز تفکر سروش به سلطان سرا و نزهتگاه مولوی پا نهاده
بودم و در همان جلسه، این دوبیتی از مولانا را از زبان سروش نوشتم به داوری دادم
که: می شنیدم فحش و خر می راندم رب یسر زیر لب می خواندم هر زمان می گفتم از درد درون اهد قومی انهم لایعلمون. پاسخ داوری البته چیزی بود که خودش متهم به آن بود: اینکه سروش، فلسفه
را به سیاست آلوده کرده است. 2. اخیرا مطلبی از آلن بدیو می خواندم و همین مطلب، بهانه نوشتن این
یادداشت شد. این سالها،کار من از مریدی گذشته و بنابراین،نکته ای را که می گویم
چندان وجهی به سروش ندارد.البته در استدلال سروش، رگه های تفکرات فاشیستی را می شد
و می شود در آن سوی ماجرا یافت و سروش بی راهه نگفته بود.بدیو سرراست می گوید یک
کمونیست تمام عیار است، مخالف جدی لیبرالیسم و نئولیبرالیسم است و سودای احیای
کمونیسم را در سر دارد.خیلی وفادارانه، از ادبیات قرن نوزدهمی مارکس استفاده می
کند. یکی از مفاهیمی که فراوان به آن ارجاع می دهد،مفهوم امپریال است در کنار
مفاهیم دیگری چون استعمار.بدیو در تحلیلش در مورد دخالتهای نظامی سرمایه داری در
کشورهای تحت سلطه، در سربرآوردن بنیادگرایی دینی و هکذا اسلامی، در مورد تروریسم و
تهدید جوامع غربی از سوی تروریست هایی مانند داعش، در مورد سیل مهاجرت کشورهای
فقیر به غرب، در مورد اشتیاق به زندگی کردن به سبک غربی ها و موارد بسیار دیگری،
نظام سرمایه داری را علت العلل می داند.بدیو می گوید که می داند در میان اهالی
کشورهای غیرغربی واکنش های متفاوتی نسبت به غرب عنوان شده است. یک واکنش در لفاف اشتیاقی
که ناکام مانده و در نتیجه ی ناکامی، به مخالفت دگردیس شده، خود را پدیدار کرده
است.در مثل،جوانان کشور فقیری که زیر بمباران تبلیغاتی شیوه زندگی غربی ها، غرب را
بهشت موعود می دانند اما به عللی توانایی مهاجرت به غرب را ندارند.این ناتوانی در رسیدن
به آرزوهایی که محال می نمایند، فرد را عطشناک مبارزه با غرب می کند و در این
اشتیاق و در این ناکامی، کافی است گروهی مانند داعش، هم ابزار مقابله نظامی با غرب
را در اختیار قرار دهد ( اسلحه) ؛ هم نیاز اساسی- پول- فرد را مهیا کند (
دستمزدهایی کلانی که به جوانان بیکار و مهاجر داده می شوند) و هم ایدئولوژی مبارزه با غرب را به آنان تعلیم کنند.در این صورت، فرد مهاجم گرچه به هدف زندگی در غرب نمی رسد، اما بالاخره
داد بی عدالتی! را از بیداد غرب می ستاند ( یا تن رسد به جانان، یا جان ز تن در
آید).بدیو این ذهنیت را «ذهنیت در شوق غرب بودن» نامیده. آنچه در سالهای اخیر در کشور اتفاق افتاده نشان می دهد این فقط جوانان
نیستند که به وادی چنین رویکردی در زندگی درافکنده شدند، که در میان روشنفکران
حکومتی، استادان حکومتی، معلمین حکومتی و دیگر اصناف حکومتی، تفکر فردید و داوری (
همان مشتاقی و مهجوری نسبت به غرب و غربی ها) ریشه دوانیده و نه تنها در افکار مریدان شان تثبیت، بلکه منتشر
هم شده حتی در در دل و جان کسانی که نه از هیدگر خوانده اند نه از فردید و
داوری.منظورم این است که نمی توان تنها بخشی از به اصطلاح « روشنفکران فاشیستی» را
در حدوث و ترویج این نوع از زندگی علت اصلی دانست، بلکه چون حکومت چنین می خواهد،پس
باید تبلیغ بشود و تثبیت بشود.آنچه که قربانی این رویکرد فاشیستی است، ملت است و
فرهنگ است و آینده کشور.(یادداشت
روز اول بهمن 1397)
آخرین پست هامرگ در سالهای دیگر کُشی..........شنبه پانزدهم آذرماه سال 1399
علم و مذهب..........چهارشنبه دوازدهم آذرماه سال 1399
انتظار زندگی در سودای بهشت..........دوشنبه سوم آذرماه سال 1399
دکتر فیرحی و یک پرسش..........دوشنبه بیست و ششم آبانماه سال 1399
زندگی، میعاد در لجن..........یکشنبه هجدهم آبانماه سال 1399
زندگی را تخیل و سپس تکرار کنید..........شنبه هفدهم آبانماه سال 1399
سیاستمدارانی چون شاعر در فیلم مادر آرنوفسکی..........شنبه سوم آبانماه سال 1399
رابطۀ ننگین..........شنبه بیست و ششم مهرماه سال 1399
عزادار خویشتنیم نه شجریان..........جمعه هجدهم مهرماه سال 1399
کشیش و پزشک در زمانۀ بیماری..........دوشنبه چهاردهم مهرماه سال 1399
لذت مشترک دیکتاتور و عاشق..........یکشنبه سیزدهم مهرماه سال 1399
خشخش ِ خندههای اشکآمیز برگهای پاییزی..........پنجشنبه دهم مهرماه سال 1399
شهر از عاقل تهی خواهد شدن به مناسبت روز مولانا..........سه شنبه هشتم مهرماه سال 1399
دروغزن قضای مسلمانان را نشاید ..........سه شنبه بیست و پنجم شهریورماه سال 1399
سوغاتی..........سه شنبه هجدهم شهریورماه سال 1399
تحفه ای چون مرگ..........دوشنبه دهم شهریورماه سال 1399
داستانک..........یکشنبه دوم شهریورماه سال 1399
با یادی از مورّخ مشروطیت..........شنبه هجدهم مردادماه سال 1399
سارتر و نویسنده..........یکشنبه دوازدهم مردادماه سال 1399
کاش از تاریخ بیاموزیم..........یکشنبه بیست و نهم تیرماه سال 1399
خشونتی که بر ما می رود..........پنجشنبه بیست و دوم خردادماه سال 1399
سقف تزویر بر ستون ضدتبعیضی..........سه شنبه بیستم خردادماه سال 1399
تأملی در قتل رومینا اشرفی..........شنبه دهم خردادماه سال 1399
ما در کدامین جهان زندگی میکنیم؟..........دوشنبه بیست و پنجم فروردینماه سال 1399
دموکراسی آیینی..........شنبه سوم اسفندماه سال 1398
تعریضی بر واکنش آیتالله سبحانی به سخنان دکتر حسن محدثی..........جمعه بیست و پنجم بهمنماه سال 1398
دیکتاتوری، استالین و هنرمند غیرحکومتی..........جمعه بیست و هفتم دیماه سال 1398
مشترک میان دیکتاتورها..........دوشنبه بیست و هفتم آبانماه سال 1398
«چگونه است که استثمارشدگان به ادامۀ استثمار راضی میشوند؟»...........یکشنبه دوازدهم آبانماه سال 1398
جامعهشناس تحملناپذیر است!..........شنبه بیست و هفتم مهرماه سال 1398
همه پستها