سه شنبه هجدهم شهریورماه سال 1399  06:27 بعد از ظهر

از کوچه وارد خیابان شد که خرابه‌ای بود پُر از جسد. نظامی و غیر نظامی؛ زن و مرد از هر سن و سالی؛ پُر از دست و پا و سرهای جدا شده از بدن؛ پخش و پلا میان تانک‌های سوخته با آوارِ خاک و آجر و آهن‌پاره؛ معجونِ خاک  و خون. دید که سربازی با یونیفرم نظامی، جسد کودکی را نشانه رفته. شکم کودک پاره بود. دل و روده‌اش روی آسفالت با خون شتک زده بود. دید که به شکل سرباز در آمد؛ با همان یونیفرم؛ با اسلحه‌ای که دود سرخی از لوله‌اش به هوا می‌رفت. غبارِ  از پس کشتار خوابیده بود. صدا از تنابنده‌ای بر نمی‌خاست جز صدای سمفونی‌ای از آوار کافه‌ای پشت سر سرباز. پیرزنی با  دلی شرحه‌شرحه در دست پرسید: « آدمِ این دل را می‌شناسی؟. بی‌تابی می‌کند». صدای سمفونی بلند شد. به خودش آمد. این بار خودش بود بالای سر کودک ایستاده؛ روبروی سرباز. سینۀ سرباز خالی بود. کسی – لابد فرمانده– خواسته مرهم بگذارد بر زخم‌اش. چندتایی گلوله در سینۀ سرباز کاشته بود. پیرزن گفت: « دل‌های کشته‌ها را در خانه انبار می‌کنم. این یکی تپش دارد هنوز. دل‌هایی که تپش دارند، باکره‌هایی بودند که می‌خواستند از خرابۀ شهر قصر فردوس بسازند. ».

ژولیده‌مردی از راه رسید. ساعت مچی کشته‌ها را روی نوزده و هفتاد و اندی دقیقه تنظیم می‌کرد. به هر کشته‌ای که می‌رسید، ذکری می‌گفت تا به شمایل خودش در بیاید. با هر ذکر، تکه‌ای از گوشت بدنش می‌تکید. از صورت‌اش، استخوانی مانده بود با چشمانی در حدقه. مرد گفت: « بعد از کشته‌ها، نوبت تنظیم ساعت زنده‌‌هاست».  پیرزن گفت: «آدم ِ این دل را می‌شناسی؟». کسی جواب نداد. پیرزن لختی از گوشت را به دندان کشید. گفت: « این راز جاودان‌شدن دل‌هایی‌است که پیش از مردن، چراغ‌ها را کشتند که خورشید را بکارند». نقشی از خونِ دل روی کف خیابان نقش بست. طرح پیرمردی بود با محاسن سفید که خنجری به پیشانی زنی آبستن فرو می‌کرد.
به خانه برگشت. شب شده بود. شمعی گیراند. به آینه نگاه کرد. صورتک پیرمرد ِ خنجر به دست در آینه تکثیر شد. نوای محزونی در سرش پیچید. نوحه بود و صدای چکاچک مسلسل. جای پایش ردّی از خون بود با شکل ِ تختِ پوتین سرباز. هر ردّی با صورت زنیّ و مردی؛ با مشت‌هایی گره‌شده. نوا و نوحه قطع شد. فریاد پیرزن از خیابان به گوش‌اش رسید با زوزۀ باد و بوران. زمهریری شهر را تسخیر کرد. دید که از هر تیرک برقی در خیابان، نعشی آویزان شده. سوز سرما به جانش افتاد. صدایی در سرش پیچید که: « خدایا بر اینان ببخش که خود نمی‌دانند با خود چه کرده‌اند». دستی از آینه بیرون آمد. گلویش را فشرد. صدا ادامه داد: « هر کجا دلی تپش دارد، مأوای ما می‌شود با سوغاتی از دشنۀ مقدس». نفس‌اش برید.دل‌اش را در دست پیرزنی دید که از رهگذری می‌پرسید: « آدم ِ این دل را می‌شناسی؟».


  • آخرین ویرایش:سه شنبه هجدهم شهریورماه سال 1399
نظرات()   
   
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.
آخرین پست ها

مرگ در سال‌های دیگر کُشی..........شنبه پانزدهم آذرماه سال 1399

علم و مذهب..........چهارشنبه دوازدهم آذرماه سال 1399

انتظار زندگی در سودای بهشت..........دوشنبه سوم آذرماه سال 1399

دکتر فیرحی و یک پرسش..........دوشنبه بیست و ششم آبانماه سال 1399

زندگی، میعاد در لجن..........یکشنبه هجدهم آبانماه سال 1399

زندگی را تخیل و سپس تکرار کنید..........شنبه هفدهم آبانماه سال 1399

سیاستمدارانی چون شاعر در فیلم مادر آرنوفسکی..........شنبه سوم آبانماه سال 1399

رابطۀ ننگین..........شنبه بیست و ششم مهرماه سال 1399

عزادار خویشتنیم نه شجریان..........جمعه هجدهم مهرماه سال 1399

کشیش و پزشک در زمانۀ بیماری..........دوشنبه چهاردهم مهرماه سال 1399

لذت مشترک دیکتاتور و عاشق..........یکشنبه سیزدهم مهرماه سال 1399

خش‌خش ِ خنده‌های اشک‌آمیز برگ‌های پاییزی..........پنجشنبه دهم مهرماه سال 1399

شهر از عاقل تهی خواهد شدن به مناسبت روز مولانا..........سه شنبه هشتم مهرماه سال 1399

دروغ‌زن قضای مسلمانان را نشاید ..........سه شنبه بیست و پنجم شهریورماه سال 1399

سوغاتی..........سه شنبه هجدهم شهریورماه سال 1399

تحفه ای چون مرگ..........دوشنبه دهم شهریورماه سال 1399

داستانک..........یکشنبه دوم شهریورماه سال 1399

با یادی از مورّخ مشروطیت..........شنبه هجدهم مردادماه سال 1399

سارتر و نویسنده..........یکشنبه دوازدهم مردادماه سال 1399

کاش از تاریخ بیاموزیم..........یکشنبه بیست و نهم تیرماه سال 1399

خشونتی که بر ما می رود..........پنجشنبه بیست و دوم خردادماه سال 1399

سقف تزویر بر ستون ضدتبعیضی..........سه شنبه بیستم خردادماه سال 1399

تأملی در قتل رومینا اشرفی..........شنبه دهم خردادماه سال 1399

ما در کدامین جهان زندگی می‌کنیم؟..........دوشنبه بیست و پنجم فروردینماه سال 1399

دموکراسی آیینی..........شنبه سوم اسفندماه سال 1398

تعریضی بر واکنش آیت‌الله سبحانی به سخنان دکتر حسن محدثی..........جمعه بیست و پنجم بهمنماه سال 1398

دیکتاتوری، استالین و هنرمند غیرحکومتی..........جمعه بیست و هفتم دیماه سال 1398

مشترک میان دیکتاتورها..........دوشنبه بیست و هفتم آبانماه سال 1398

«چگونه است که استثمارشدگان به ادامۀ استثمار راضی می‌شوند؟».‏..........یکشنبه دوازدهم آبانماه سال 1398

جامعه‌شناس تحمل‌ناپذیر است!‏..........شنبه بیست و هفتم مهرماه سال 1398

همه پستها

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات