جمعه بیست و هفتم دیماه سال 1398  12:29 بعد از ظهر

بولگاکف (1940-1891)  که از حرفه پزشکی به ادبیات داستانی روی آورد، از نخستین نویسندگانی به ‏شمار می آید که  ژانر رئالیسم جادویی را در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بنیان نهاد. وی در زمره‌ی ‏روشنفکرانی بود که با چشم امید انقلاب روسیه را تحلیل می‌کرد اما شکست انقلاب در دست‌یابی به اهداف ‏تعریف‌شده، خشونت و خون‌ریزی نظام جدید سیاسی، اضمحلال اقتصادی، تسویه‌حساب‌های خونین استالین ‏با مخالفان فعال و غیرفعال، استحاله ارزش‌ها، سانسور شدید حکومتی، ازخودبیگانگی هویتی و فرهنگی ‏عمومیت‌یافته و تحقیر انسان(نک: زوبوک،بچه های ژیواگو) در هیأت مجموعه‌ای از علت‌ها باعث شد تا بولگاکف ‏خلق داستان «دل سگ» را در قالب فابل و هجو به سرانجام برساند.این اثر که در سال 1925 آماده انتشار بود، ‏به علت ناهم‌خوانی با رویکرد ایدئولوژی حاکم و انتقاد از آن تا سال 1987 در محاق ماند. زمانی هم که ‏انجمن نویسندگان پرولتاریا در شوروی تأسیس شد، بولگاکف در انجمن قرار نگرفت، چون از نگاه رژیم ‏سیاسی، با وجودی که استالین علاقه‌اش را به آثار – به‌خصوص  نمایشی - بولگاکف ابراز کرده‌بود، ‏نویسنده‌ای انقلابی به شمار نمی‌رفت. در تعیین هویت فکری و سیاسی او اختلاف‌نظر کم نیست. شیوه‌ی ‏شخصیت‌پردازی و خلق آثار ادبی‌اش، متأثر از تولستوی، چخوف، داستایوفسکی، نیکلای‌گوگول و گوته ‏است. او را نویسنده‌ای بورژوا، ضد انقلاب، هوادار رژیم تزار، سلطنت‌طلب، شوونیست و ضد استالین ‏معرفی کرده‌اند. «دل سگ» وقتی توسط بولگاکف خلق شد که استالین دو سال رهبری حزب کمونیست ‏شوروی را به دست آورده‌بود؛ از لنین تنها مومیایی‌اش برای استالین کارکرد تبلیغاتی داشت و رفقای انقلابی ‏به‌تدریج در حال حذف شدن از کادر رهبری بودند. هرچند بولگاکف در نوشتن نمایش‌نامه خلاقیت خاصی ‏داشت اما علت مهم علاقه‌ی وی به ژانر نمایش و نوشتن در ژانر سوررئالیستی، خفقان و سانسوری بود که ‏عمده‌ی آثارش را برای چاپ ممنوع کرده بود. او مانند دیگر نویسندگان به واسطه‌ی همین ژانرهای ادبی ‏موفق شد گاهی از سد سانسور بگذرد.خشونت انقلابی، قتل و حذف میلیون‌ها نفر با هر دستآویزی به چنان ‏مرزی رسیده بود که وقتی بولگاکف برای تدوین زندگی‌نامه استالین به آرشیو حزب مراجعه کرد هیچ سند و ‏مدرکی نیافت؛ وقتی نیز رهسپار گرجستان شد تا اطلاعاتی از بستگان و آشنایان استالین در مورد زندگی ‏انقلابی او بگیرد کسی را نیافت؛ چون اثری – انسانی یا غیرانسانی – باقی نمانده بود که هویت تصنعی رهبر ‏دوم انقلاب را با هویت پیشاانقلابی‌اش به تناقض بیفکند. بولگاکف در راه بازگشت مطلع شد که اصل ‏موضوع به طور کلی و با مصلحت‌اندیشی مقامات لغو شدهاست.‏
بولگاکف با رها کردن پزشکی، به طور حرفه‌ای روی به نویسندگی آورد. نوشته‌های ابتدایی و کوتاهش مورد ‏توجه قرار گرفتند و منتشر شدند اما با ورود به مسکو، روزگار رنج و تعب‌اش آغاز شد.آنچه که بولگاکف از ‏زندگی‌اش در مسکو نشان داده، همان است که زیمل در مورد وضعیت روحی و ذهنی انسان کلانشهری ‏تحلیل کرده‌است.بولگاکف در سال 1921، یعنی با  فاصله‌ی زمانی اندکی پس از پیروزی انقلاب 1917م که ‏به مسکو رسید، در تلاش برای رفع گرسنگی و معاش در رنج بود. می‌نویسد که « گزارش‌گر و طنزنویس ‏روزنامه‌ها شدم، و از این عنوان‌های تهی از احترام، دل‌زده و در عین حال از سردبیران دل‌شکسته.». ‌‏(بولگاکف،خودزندگی نامه).مسکوی پس از انقلاب، به جز حس دلزدگی، حس بی‌اعتنایی و بی‌اعتمادی را هم در ‏نویسنده به وجود آورده‌است: «کتابی به عنوان «یادداشت‌های سردستی» نوشتم (...) این کتاب را انتشارات ‌‏«نکانون» خرید و قول داد در ماه مه 1923 منتشرش کند اما هرگز چنین نکرد. نخست چنین چیزهایی آزارم ‏می‌داد اما بعدها بی‌اعتنا شدم». به نظر می‌رسد که دل‌زدگی، بی‌اعتمادی، بی‌اعتنایی، سرگشته‌گی، گرسنگی و ‏رنج و تعب معاش، برای تکوین یک دیدگاه نسبت به شهر و شهرنشینان و پرولتاریای انقلابی عوامل لازم و ‏کافی بوده‌اند؛ دیدگاه الینه‌شدن انسان پرولتر شهری که در «دل سگ» به تصویر درآمده است. پی‌رنگ ‏داستان،اعتراض یکی از اعضا قشر نخبگان است به عنوان «ضدانقلاب». جراح در صدد است پرولتر مصنوع ‏انقلاب کبیر را با تکنولوژی مدرن به انسان مدرن تغییر ماهیت بدهد که در این راه موفق نمی‌شود.بولگاکف ‏محدودیت اندیشیدن و نوشتن و سانسور را بعدتر در انتشار رمان «مرشد و مارگاریتا» نیز تجربه کرد. این اثر ‏نیز با منع چاپ و انتشار مواجه،  و دست آخر در هنگام انتشار در سال 1967، بخشی از آن حذف شد. در ‌‏«مرشد و مارگاریتا»(ترجمه‌ی فارسی، 1362)، بر خلاف «دل سگ»، صحنه‌ی ظاهر شدن وقایع، خطی و یک ‏زاویه‌ای نیست بلکه وقایع رمان، هم‌زمان از سه زاویه (دنیای تخیل و فسانه، کشور شوروی و اورشلیم ) ‏نگریسته می‌شوند؛ به علاوه، این رمان گرچه واقعیت‌های مهم مسکو  و بلکه همه‌ی جوامع تحت حاکمیت ‏رژیم‌هایی مانند رژیم کمونیستی را به تصویر می‌کشد، اما در روایت‌گری، گاهی به سبک سوررئالیسم متعهد ‏می‌شود. بولگاکف در این رمان نیز گویی خود را متعهد می‌داند تا یکی از مشکلات معلول تفکر استالینیستی، ‏یعنی اوضاع چندجانبه روشنفکران لائیک و روشنفکران حکومتی و تقابل این دو (برلیوز و بزدومنی) را ‏موضوع کنکاش و بررسی قرار بدهد و به عنوان یک نویسنده متعهد با آن بستیزد. پرسونالیته برلیوز، در ‌‏«میدان ادبی» مسکو، قدرتمند، بوروکرات و نماینده رسمی رژیم سیاسی‌است.او در دایره‌ی بوروکرات‌های ‌‏«خودی» فعالیت می‌کند و وظیفه دارد مانع فعالیت روشنفکران غیرخودی و غیرحکومتی بشود.از آنجا که ‏روشنفکران و نویسندگان غیرحکومتی، در این میدان نابرابر، سرمایه‌ای به جز سرمایه فکری ندارند، بدیهی‌‏است که اگر تسلیم نشوند، حذف ( فکری و فیزیکی) می‌شوند. مرشد به عنوان قهرمان و نشان‌دهنده‌ی تضاد ‏و کشمکش اصلی رمان، یکی از قربانیان تفکر توتالیتری‌است که بر شوروی و نیز بر جامعه‌ی ادبی مسکو ‏حاکم است.در واقع، پس‌زمینه‌ی طرح وقایع این رمان، ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شوروی‌‏است.اورشلیم عهد ناصری(بولگاکف،مقدمه‌ی مترجم؛مرشد و مارگاریتا) نیز نماد یا استعاره‌ی ادبی‌ای محسوب می‌شود ‏از شهر مسکو؛ مسکویی که اینک زیر سیطره‌ی سیاهی و ستم‌گری و خفقان قرار دارد. ساختار سیاسی و ‏فرهنگی‌ای که توسط رهبران انقلاب جدید بنیاد نهاده شده‌بود ، مستعد و زمینه‌ساز تقسیم روشنفکران به دو ‏دسته‌ی موافق و مخالف بود و آثار بولگاکف در قامت قدرت فکری‌اش، آن اوضاع را منعکس کرده‌است.استایتز در تحلیل آرمان‌شهرگرایی رهبران و روشنفکران انقلابی، معتقد است که زیربنای این ساختار ‏حتی در تفکرات قرن نوزدهمی بخشی از تحلیل‌گران مارکسیستی ریشه داشت و «ملموس‌ترین جلوه‌ی ‏روشن‌فکرستیزی قبل از انقلاب، در ماخائیسم برگرفته از آموزه‌های یان‌واکلاو‌ماخائیسکی ‏» دیده می‌شود که ‏در شیوه‌ی تفکر از مارکس متابعت می‌کرد. (استایتز، 1398:رویاهای انقلابی). چنین شرایط و اوضاعی مسیر فعالیت‌های ‏فکری و ادبی( در آفرینش آثاری چون «دل سگ» و «مرشد و مارگریتا») بولگاکف را تعیین می‌کردند.‏




  • آخرین ویرایش:جمعه بیست و هفتم دیماه سال 1398
نظرات()   
   
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.
آخرین پست ها

مرگ در سال‌های دیگر کُشی..........شنبه پانزدهم آذرماه سال 1399

علم و مذهب..........چهارشنبه دوازدهم آذرماه سال 1399

انتظار زندگی در سودای بهشت..........دوشنبه سوم آذرماه سال 1399

دکتر فیرحی و یک پرسش..........دوشنبه بیست و ششم آبانماه سال 1399

زندگی، میعاد در لجن..........یکشنبه هجدهم آبانماه سال 1399

زندگی را تخیل و سپس تکرار کنید..........شنبه هفدهم آبانماه سال 1399

سیاستمدارانی چون شاعر در فیلم مادر آرنوفسکی..........شنبه سوم آبانماه سال 1399

رابطۀ ننگین..........شنبه بیست و ششم مهرماه سال 1399

عزادار خویشتنیم نه شجریان..........جمعه هجدهم مهرماه سال 1399

کشیش و پزشک در زمانۀ بیماری..........دوشنبه چهاردهم مهرماه سال 1399

لذت مشترک دیکتاتور و عاشق..........یکشنبه سیزدهم مهرماه سال 1399

خش‌خش ِ خنده‌های اشک‌آمیز برگ‌های پاییزی..........پنجشنبه دهم مهرماه سال 1399

شهر از عاقل تهی خواهد شدن به مناسبت روز مولانا..........سه شنبه هشتم مهرماه سال 1399

دروغ‌زن قضای مسلمانان را نشاید ..........سه شنبه بیست و پنجم شهریورماه سال 1399

سوغاتی..........سه شنبه هجدهم شهریورماه سال 1399

تحفه ای چون مرگ..........دوشنبه دهم شهریورماه سال 1399

داستانک..........یکشنبه دوم شهریورماه سال 1399

با یادی از مورّخ مشروطیت..........شنبه هجدهم مردادماه سال 1399

سارتر و نویسنده..........یکشنبه دوازدهم مردادماه سال 1399

کاش از تاریخ بیاموزیم..........یکشنبه بیست و نهم تیرماه سال 1399

خشونتی که بر ما می رود..........پنجشنبه بیست و دوم خردادماه سال 1399

سقف تزویر بر ستون ضدتبعیضی..........سه شنبه بیستم خردادماه سال 1399

تأملی در قتل رومینا اشرفی..........شنبه دهم خردادماه سال 1399

ما در کدامین جهان زندگی می‌کنیم؟..........دوشنبه بیست و پنجم فروردینماه سال 1399

دموکراسی آیینی..........شنبه سوم اسفندماه سال 1398

تعریضی بر واکنش آیت‌الله سبحانی به سخنان دکتر حسن محدثی..........جمعه بیست و پنجم بهمنماه سال 1398

دیکتاتوری، استالین و هنرمند غیرحکومتی..........جمعه بیست و هفتم دیماه سال 1398

مشترک میان دیکتاتورها..........دوشنبه بیست و هفتم آبانماه سال 1398

«چگونه است که استثمارشدگان به ادامۀ استثمار راضی می‌شوند؟».‏..........یکشنبه دوازدهم آبانماه سال 1398

جامعه‌شناس تحمل‌ناپذیر است!‏..........شنبه بیست و هفتم مهرماه سال 1398

همه پستها

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات