بولگاکف با رها کردن پزشکی، به طور حرفهای روی به نویسندگی آورد. نوشتههای ابتدایی و کوتاهش مورد توجه قرار گرفتند و منتشر شدند اما با ورود به مسکو، روزگار رنج و تعباش آغاز شد.آنچه که بولگاکف از زندگیاش در مسکو نشان داده، همان است که زیمل در مورد وضعیت روحی و ذهنی انسان کلانشهری تحلیل کردهاست.بولگاکف در سال 1921، یعنی با فاصلهی زمانی اندکی پس از پیروزی انقلاب 1917م که به مسکو رسید، در تلاش برای رفع گرسنگی و معاش در رنج بود. مینویسد که « گزارشگر و طنزنویس روزنامهها شدم، و از این عنوانهای تهی از احترام، دلزده و در عین حال از سردبیران دلشکسته.». (بولگاکف،خودزندگی نامه).مسکوی پس از انقلاب، به جز حس دلزدگی، حس بیاعتنایی و بیاعتمادی را هم در نویسنده به وجود آوردهاست: «کتابی به عنوان «یادداشتهای سردستی» نوشتم (...) این کتاب را انتشارات «نکانون» خرید و قول داد در ماه مه 1923 منتشرش کند اما هرگز چنین نکرد. نخست چنین چیزهایی آزارم میداد اما بعدها بیاعتنا شدم». به نظر میرسد که دلزدگی، بیاعتمادی، بیاعتنایی، سرگشتهگی، گرسنگی و رنج و تعب معاش، برای تکوین یک دیدگاه نسبت به شهر و شهرنشینان و پرولتاریای انقلابی عوامل لازم و کافی بودهاند؛ دیدگاه الینهشدن انسان پرولتر شهری که در «دل سگ» به تصویر درآمده است. پیرنگ داستان،اعتراض یکی از اعضا قشر نخبگان است به عنوان «ضدانقلاب». جراح در صدد است پرولتر مصنوع انقلاب کبیر را با تکنولوژی مدرن به انسان مدرن تغییر ماهیت بدهد که در این راه موفق نمیشود.بولگاکف محدودیت اندیشیدن و نوشتن و سانسور را بعدتر در انتشار رمان «مرشد و مارگاریتا» نیز تجربه کرد. این اثر نیز با منع چاپ و انتشار مواجه، و دست آخر در هنگام انتشار در سال 1967، بخشی از آن حذف شد. در «مرشد و مارگاریتا»(ترجمهی فارسی، 1362)، بر خلاف «دل سگ»، صحنهی ظاهر شدن وقایع، خطی و یک زاویهای نیست بلکه وقایع رمان، همزمان از سه زاویه (دنیای تخیل و فسانه، کشور شوروی و اورشلیم ) نگریسته میشوند؛ به علاوه، این رمان گرچه واقعیتهای مهم مسکو و بلکه همهی جوامع تحت حاکمیت رژیمهایی مانند رژیم کمونیستی را به تصویر میکشد، اما در روایتگری، گاهی به سبک سوررئالیسم متعهد میشود. بولگاکف در این رمان نیز گویی خود را متعهد میداند تا یکی از مشکلات معلول تفکر استالینیستی، یعنی اوضاع چندجانبه روشنفکران لائیک و روشنفکران حکومتی و تقابل این دو (برلیوز و بزدومنی) را موضوع کنکاش و بررسی قرار بدهد و به عنوان یک نویسنده متعهد با آن بستیزد. پرسونالیته برلیوز، در «میدان ادبی» مسکو، قدرتمند، بوروکرات و نماینده رسمی رژیم سیاسیاست.او در دایرهی بوروکراتهای «خودی» فعالیت میکند و وظیفه دارد مانع فعالیت روشنفکران غیرخودی و غیرحکومتی بشود.از آنجا که روشنفکران و نویسندگان غیرحکومتی، در این میدان نابرابر، سرمایهای به جز سرمایه فکری ندارند، بدیهیاست که اگر تسلیم نشوند، حذف ( فکری و فیزیکی) میشوند. مرشد به عنوان قهرمان و نشاندهندهی تضاد و کشمکش اصلی رمان، یکی از قربانیان تفکر توتالیتریاست که بر شوروی و نیز بر جامعهی ادبی مسکو حاکم است.در واقع، پسزمینهی طرح وقایع این رمان، ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شورویاست.اورشلیم عهد ناصری(بولگاکف،مقدمهی مترجم؛مرشد و مارگاریتا) نیز نماد یا استعارهی ادبیای محسوب میشود از شهر مسکو؛ مسکویی که اینک زیر سیطرهی سیاهی و ستمگری و خفقان قرار دارد. ساختار سیاسی و فرهنگیای که توسط رهبران انقلاب جدید بنیاد نهاده شدهبود ، مستعد و زمینهساز تقسیم روشنفکران به دو دستهی موافق و مخالف بود و آثار بولگاکف در قامت قدرت فکریاش، آن اوضاع را منعکس کردهاست.استایتز در تحلیل آرمانشهرگرایی رهبران و روشنفکران انقلابی، معتقد است که زیربنای این ساختار حتی در تفکرات قرن نوزدهمی بخشی از تحلیلگران مارکسیستی ریشه داشت و «ملموسترین جلوهی روشنفکرستیزی قبل از انقلاب، در ماخائیسم برگرفته از آموزههای یانواکلاوماخائیسکی » دیده میشود که در شیوهی تفکر از مارکس متابعت میکرد. (استایتز، 1398:رویاهای انقلابی). چنین شرایط و اوضاعی مسیر فعالیتهای فکری و ادبی( در آفرینش آثاری چون «دل سگ» و «مرشد و مارگریتا») بولگاکف را تعیین میکردند.
آخرین پست هامرگ در سالهای دیگر کُشی..........شنبه پانزدهم آذرماه سال 1399
علم و مذهب..........چهارشنبه دوازدهم آذرماه سال 1399
انتظار زندگی در سودای بهشت..........دوشنبه سوم آذرماه سال 1399
دکتر فیرحی و یک پرسش..........دوشنبه بیست و ششم آبانماه سال 1399
زندگی، میعاد در لجن..........یکشنبه هجدهم آبانماه سال 1399
زندگی را تخیل و سپس تکرار کنید..........شنبه هفدهم آبانماه سال 1399
سیاستمدارانی چون شاعر در فیلم مادر آرنوفسکی..........شنبه سوم آبانماه سال 1399
رابطۀ ننگین..........شنبه بیست و ششم مهرماه سال 1399
عزادار خویشتنیم نه شجریان..........جمعه هجدهم مهرماه سال 1399
کشیش و پزشک در زمانۀ بیماری..........دوشنبه چهاردهم مهرماه سال 1399
لذت مشترک دیکتاتور و عاشق..........یکشنبه سیزدهم مهرماه سال 1399
خشخش ِ خندههای اشکآمیز برگهای پاییزی..........پنجشنبه دهم مهرماه سال 1399
شهر از عاقل تهی خواهد شدن به مناسبت روز مولانا..........سه شنبه هشتم مهرماه سال 1399
دروغزن قضای مسلمانان را نشاید ..........سه شنبه بیست و پنجم شهریورماه سال 1399
سوغاتی..........سه شنبه هجدهم شهریورماه سال 1399
تحفه ای چون مرگ..........دوشنبه دهم شهریورماه سال 1399
داستانک..........یکشنبه دوم شهریورماه سال 1399
با یادی از مورّخ مشروطیت..........شنبه هجدهم مردادماه سال 1399
سارتر و نویسنده..........یکشنبه دوازدهم مردادماه سال 1399
کاش از تاریخ بیاموزیم..........یکشنبه بیست و نهم تیرماه سال 1399
خشونتی که بر ما می رود..........پنجشنبه بیست و دوم خردادماه سال 1399
سقف تزویر بر ستون ضدتبعیضی..........سه شنبه بیستم خردادماه سال 1399
تأملی در قتل رومینا اشرفی..........شنبه دهم خردادماه سال 1399
ما در کدامین جهان زندگی میکنیم؟..........دوشنبه بیست و پنجم فروردینماه سال 1399
دموکراسی آیینی..........شنبه سوم اسفندماه سال 1398
تعریضی بر واکنش آیتالله سبحانی به سخنان دکتر حسن محدثی..........جمعه بیست و پنجم بهمنماه سال 1398
دیکتاتوری، استالین و هنرمند غیرحکومتی..........جمعه بیست و هفتم دیماه سال 1398
مشترک میان دیکتاتورها..........دوشنبه بیست و هفتم آبانماه سال 1398
«چگونه است که استثمارشدگان به ادامۀ استثمار راضی میشوند؟»...........یکشنبه دوازدهم آبانماه سال 1398
جامعهشناس تحملناپذیر است!..........شنبه بیست و هفتم مهرماه سال 1398
همه پستها