ژیژک در پاسخ به پرسشی در مورد مداراگری در جهان امروز، به نکته ی
ظریفی اشاره می کند.این که گاهی لازم است ما علیه خودمان طغیان کنیم.علیه خودمان
دست به خشونت بزنیم.این خشونت، الزامن خشونت فیزیکی هم نیست ( هر چند می توان
گستره ی آن را آن قدر در نظر گرفت که شامل این هم بشود)، بلکه خشونت نمادینی است
که نتایج اخلاقی قابلی برای شخص دارد.متدینان و مذهبیون می توانند این حکم ژیژک را
مثلن در مورد تحمیل سختی پرهیزکاری به بدن ( به مثابه سرمایه فیزیکی و نمادین)
تفسیر کنند. انگار می شود خشونت مورد نظر ژیژک را توسعه داد و آن را ذیل نوعی از
انواع سرمایه ای در نظر آورد که بوردیو وارد ادبیات جامعه شناسی کرده.منظورم این
است که «خشونت نمادین» علیه خود را جزیی از سرمایه نمادینی محسوب کرد که یک جا هم
در تذهیب اخلاق مدنی کنشگر در جامعه نفوذ کند و او را مدنی تر کند ( یعنی کنشگر را
عام گراتر تربیت کند)؛ هم حق طغیان علیه هر رژیم سیاسی را نهادینه کند و هم سرمایه
ای محسوب شود که در تعیین خاستگاه طبقاتی کنشگر ( طبقه ی اقتصادی و اجتماعی اش)
نقش داشته باشد، هم چنان که مثلن تحصیلات، درآمد یا شبکه ی روابط اجتماعی در تعیین
این جایگاه در قشربندی اجتماعی دخالت دارد.به احتمال زیاد اگر شهروندانی داشته
باشیم که خشونت علیه خود را به یک عنصر فرهنگی قوی تبدیل کنند،آنگاه این «حق مدنی»
به طغیان در برابر رژیم های سیاسی تبدیل خواهد شد و همین عنصر، سد محکمی می شود در
برابر نگرش های ایدًَیولوژیکی که بر زندگی خصوصی آدم ها سیطره دارد.اینکه در آیین
نامه های استخدامی وضعیت زندگی خصوصی افراد را ملاک داشتن شغل قرار می دهند (پرسش
هایی مانند دین و مذهب یا وضعیت تأهل و تجرد و ..) در واقع خشونت ورزی سیاست بر
زندگی خصوصی و مدنی آدمهاست. از این منظر است که می گویم حق خشونت علیه خود را
تثبیت کنیم تا زندگی آزادانه تری داشته باشیم.
با دوستم از پل میدان شهدا رد می شدیم.تنها شبی که من در اهواز بودم و در آسمان ستاره دیدم.حواسم به کارون بود.یک جفت دمپایی جلو پایه ستون قوسی روی پل
دیدم.داشتم فکر می کردم این که سالم بودهَََُِّ ، چرا رهایش کرده اند؟. دیدم جوانی
از بالای همان ستون قوسی، بدون هیچ وسیله امنیتی بازی می کند.به نظرم آمد بازی
کردن روی این همه ستون آهنی آنهم بدون هیج وسیله کمکی خیلی خطر دارد. سراسیمه
پرسیدم: نمی ترسی؟. خندید.
دوستم گفت: چیزی برای از دست دادن ندارد، پس نمی ترسد...
آخرین پست هامرگ در سالهای دیگر کُشی..........شنبه پانزدهم آذرماه سال 1399
علم و مذهب..........چهارشنبه دوازدهم آذرماه سال 1399
انتظار زندگی در سودای بهشت..........دوشنبه سوم آذرماه سال 1399
دکتر فیرحی و یک پرسش..........دوشنبه بیست و ششم آبانماه سال 1399
زندگی، میعاد در لجن..........یکشنبه هجدهم آبانماه سال 1399
زندگی را تخیل و سپس تکرار کنید..........شنبه هفدهم آبانماه سال 1399
سیاستمدارانی چون شاعر در فیلم مادر آرنوفسکی..........شنبه سوم آبانماه سال 1399
رابطۀ ننگین..........شنبه بیست و ششم مهرماه سال 1399
عزادار خویشتنیم نه شجریان..........جمعه هجدهم مهرماه سال 1399
کشیش و پزشک در زمانۀ بیماری..........دوشنبه چهاردهم مهرماه سال 1399
لذت مشترک دیکتاتور و عاشق..........یکشنبه سیزدهم مهرماه سال 1399
خشخش ِ خندههای اشکآمیز برگهای پاییزی..........پنجشنبه دهم مهرماه سال 1399
شهر از عاقل تهی خواهد شدن به مناسبت روز مولانا..........سه شنبه هشتم مهرماه سال 1399
دروغزن قضای مسلمانان را نشاید ..........سه شنبه بیست و پنجم شهریورماه سال 1399
سوغاتی..........سه شنبه هجدهم شهریورماه سال 1399
تحفه ای چون مرگ..........دوشنبه دهم شهریورماه سال 1399
داستانک..........یکشنبه دوم شهریورماه سال 1399
با یادی از مورّخ مشروطیت..........شنبه هجدهم مردادماه سال 1399
سارتر و نویسنده..........یکشنبه دوازدهم مردادماه سال 1399
کاش از تاریخ بیاموزیم..........یکشنبه بیست و نهم تیرماه سال 1399
خشونتی که بر ما می رود..........پنجشنبه بیست و دوم خردادماه سال 1399
سقف تزویر بر ستون ضدتبعیضی..........سه شنبه بیستم خردادماه سال 1399
تأملی در قتل رومینا اشرفی..........شنبه دهم خردادماه سال 1399
ما در کدامین جهان زندگی میکنیم؟..........دوشنبه بیست و پنجم فروردینماه سال 1399
دموکراسی آیینی..........شنبه سوم اسفندماه سال 1398
تعریضی بر واکنش آیتالله سبحانی به سخنان دکتر حسن محدثی..........جمعه بیست و پنجم بهمنماه سال 1398
دیکتاتوری، استالین و هنرمند غیرحکومتی..........جمعه بیست و هفتم دیماه سال 1398
مشترک میان دیکتاتورها..........دوشنبه بیست و هفتم آبانماه سال 1398
«چگونه است که استثمارشدگان به ادامۀ استثمار راضی میشوند؟»...........یکشنبه دوازدهم آبانماه سال 1398
جامعهشناس تحملناپذیر است!..........شنبه بیست و هفتم مهرماه سال 1398
همه پستها