مگر تمامی دارد لذت همگامیاش؟. مگر زنجیر از پایات وا میکند که روی
از قبلهاش به پشت کنی؟. عاشق اگر باشد همین
است. جفا هم ببیند از خیل فراموشی ِ وفا نیست. ارچه زرد است و خشک است و به نوازش هم میگسلد از هم تار و پودش؛ ار چه به
نسیمی دلنواز از شاخه جدا افتاده؛ ارچه نفس ِ نفسسوز ِ خزان به گونهاش رسیده؛ اما جان دارد. جان دارد
و هم میبخشد. جذبه دارد. ناز نگاه دارد، ناز از آن نیمنگاههای عاشقانه که در صباوت
و کهولت، دلات را از هر چه هست هُرّی مغموم و مهجور میکند تا یکی شاهیّ و آبادانی
کند. در دلِ زمینی به قدّ یک خیابان، زنجیر به پای دلت مینهد. سنگدلی اگر کنی و قدم
برداری، به زبان میآید. به کلام میآید. باید که جسم و جان سکوت باشی و سکون. در محضر
پاییز و نواهای خشخشیاش چشم باید بود و گوش. این معشوق، کار ِ خود میداند. بی که
حرفی بگویی، نقش ضمیرات را خوانده و دانسته از کدام قبیلهای. به هر زبانی میگوید.
آن خشخش، زبان مشترک میان اوست و همۀ عاشقانِ هر کجای ِ جهان. خش،خش صداییاست تنها
به گوشِ سر هُشیاران، ور نه گوش جان اگر شنوا کنی، هم ندایِ دعوت به ضیافتِ عاشقانهگی
است این خشخش؛ هم نوای دل ِ دلدادگی؛ هم حدیث دلبُردگی؛ هم روایت وصال و هم حکایت
زوال.
با چیرگیِ
خستگی و واماندگی و درماندگی هم رهایت نمیکند؛ چه آن گاهی که بوی عطر بهارِ نارنج
میخلاند به جانات و این عاشقی است سبزگون؛ چه پسینهای زمستانی که باید چانه به سینه
فرو کنی و سر به گریبان ببریّ و این شده قربانیِ باز آمدنِ زمستان؛ چه حالا که فرشِ
زرّینِ پیادهرویِ باغ ارم شیراز و زینت و زیور گامهایِ دلشدگانِ گلستان ارم چون
سفرهای زردِ یکدست شده، چه به هنگام گشودن ِ آغوش داغ تابستانی برای قناریها و بلبلکانِ
معشوقهباز؛ باز اختیارِ رفتن از کفات میربابد. عاشقات میکند هنگامی که جرعۀ آرامش
به کام و جانِ پریشان ِ زادۀ اضطرابات میریزد. اراده به رفتن نداری چون بیخود شدهای،
که پرسند عشق چیست بگو سلب اختیار. خشخشِ این برگهای زرد، شعرِ خوشآمدِ کدام عاشق
ِ بازگشته از سفر است؟؛ هقهق گریۀ اشتیاقِ
زیارت کدام معشوقِ بختیار است؟. پاییز جان! خوشا عاشقی که معشوقش تو باشی. پاییز،
رخزعفرانیِ هجران کدام یار است؟. نبوَد کسی بیدرد دل رخزعفران رخزعفران. خشخش برگ پاییزی که تنها صدای برگ نیست. در همنشینیاش گام که بر میداری،
حواست پراکندۀ هیچ دیار و دیّاری نیست. روح و تن از تو نیست. میکِشد آن جا که خاطرخواهِ
اوست. نه صدای شهرِ شلوغ و مزخرف، نه غریو و غوغای بیهدف، نه بی سریّ و بی سامانی
هجرزدگان، نه شورِ غمِ عشقِ از پا فتادگان، نه ناشکیبایی عاشق، نه مستوری و مستی معشوق،
نه اسیران لشگر غم، نه دلهای ِ خراب از شور ِ شرابِ پروردۀ سعدی، نه اشکهای سریده
بر رخسارهای برافروخته و سوزِ جگرهای غم زده و سوخته و نه خونِ کشتهگانِ زارِ معشوقههایِ
حافظ و حافظیان، هیچ یک دلت را از هوای این عاشقان پُر تواضع، راهی هوای دیگری نمیکند.
عشق خوبان همین است؛ چیزی چون خشخش برگهای پاییزی باغ ارمِ شیراز، که مهمان عشقات
میکند، که عاشقات میکند و عقل را با عشق خوبان طاقت سر پنجه نیست.
آخرین پست هامرگ در سالهای دیگر کُشی..........شنبه پانزدهم آذرماه سال 1399
علم و مذهب..........چهارشنبه دوازدهم آذرماه سال 1399
انتظار زندگی در سودای بهشت..........دوشنبه سوم آذرماه سال 1399
دکتر فیرحی و یک پرسش..........دوشنبه بیست و ششم آبانماه سال 1399
زندگی، میعاد در لجن..........یکشنبه هجدهم آبانماه سال 1399
زندگی را تخیل و سپس تکرار کنید..........شنبه هفدهم آبانماه سال 1399
سیاستمدارانی چون شاعر در فیلم مادر آرنوفسکی..........شنبه سوم آبانماه سال 1399
رابطۀ ننگین..........شنبه بیست و ششم مهرماه سال 1399
عزادار خویشتنیم نه شجریان..........جمعه هجدهم مهرماه سال 1399
کشیش و پزشک در زمانۀ بیماری..........دوشنبه چهاردهم مهرماه سال 1399
لذت مشترک دیکتاتور و عاشق..........یکشنبه سیزدهم مهرماه سال 1399
خشخش ِ خندههای اشکآمیز برگهای پاییزی..........پنجشنبه دهم مهرماه سال 1399
شهر از عاقل تهی خواهد شدن به مناسبت روز مولانا..........سه شنبه هشتم مهرماه سال 1399
دروغزن قضای مسلمانان را نشاید ..........سه شنبه بیست و پنجم شهریورماه سال 1399
سوغاتی..........سه شنبه هجدهم شهریورماه سال 1399
تحفه ای چون مرگ..........دوشنبه دهم شهریورماه سال 1399
داستانک..........یکشنبه دوم شهریورماه سال 1399
با یادی از مورّخ مشروطیت..........شنبه هجدهم مردادماه سال 1399
سارتر و نویسنده..........یکشنبه دوازدهم مردادماه سال 1399
کاش از تاریخ بیاموزیم..........یکشنبه بیست و نهم تیرماه سال 1399
خشونتی که بر ما می رود..........پنجشنبه بیست و دوم خردادماه سال 1399
سقف تزویر بر ستون ضدتبعیضی..........سه شنبه بیستم خردادماه سال 1399
تأملی در قتل رومینا اشرفی..........شنبه دهم خردادماه سال 1399
ما در کدامین جهان زندگی میکنیم؟..........دوشنبه بیست و پنجم فروردینماه سال 1399
دموکراسی آیینی..........شنبه سوم اسفندماه سال 1398
تعریضی بر واکنش آیتالله سبحانی به سخنان دکتر حسن محدثی..........جمعه بیست و پنجم بهمنماه سال 1398
دیکتاتوری، استالین و هنرمند غیرحکومتی..........جمعه بیست و هفتم دیماه سال 1398
مشترک میان دیکتاتورها..........دوشنبه بیست و هفتم آبانماه سال 1398
«چگونه است که استثمارشدگان به ادامۀ استثمار راضی میشوند؟»...........یکشنبه دوازدهم آبانماه سال 1398
جامعهشناس تحملناپذیر است!..........شنبه بیست و هفتم مهرماه سال 1398
همه پستها