نصرت رحمانی در ابتدای «ترمه» گرچه حسب حال خود گفته، اما دلنوشتهاش به راستی که نقد حال ماست آن: «به تو ام به تو که چون سایه در پی من میدوی؛ به کجا میخواهی بروی؟. با من میا. به چهارراهی خواهی رسید که اگر فریاد
بزنی از چهار طرف جواب خواهی شنید: از آن راه...«. نصرت چشم اسفندیار «وجود» را در این نوشتۀ کوتاه هدف گرفته. تلخی سرشته
در تار و پود نظرگاهش به زندگی، حتی تلختر از آنیاست که آلنپو و کافکا روایت کردهاند.
برخلاف پندار اهالی فلسفه، ما از جنس فلسفه نیستیم. شعر و شاعری اگر در این ملک بیسامان
و بد سرانجام، رونقی بهسزا داشته، از این روی بوده که خیلی به تناسب توانستهاند حکایت تلخ زندگی و
رنج هستی بیهده و بیفرجام انسان ایرانی را چنان روایت کنند که فلسفه نتوانسته.
این زهرنوشی که در جام زندگی کرده و به دست ما دادهاند، از جنس هلاهلیاست که روایت
کردن تلخیاش تنها از ادبیات بر میآید. به راستی رواست که خویشتن ِ زندانی در انفرادی ِ زندگی و هستی را مقابل
بنهیم و به تکرار، پرسش نصرت را ازو بپرسیم. به کجا میخواهی بروی وقتی آن رفتۀ این
راه گفته که پیشتر، چهارراهیاست کز هر طرف به سویی دگر آدرس میدهند. آن رند رازدار
گویی همین سرگشتگی وجودی را تجربه داشته: از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود--- زنهار
از این بیابان و وین راه بینهایت. نصرت رحمانی را دو دسته از ایرانیان نادیده گرفتند. یکی سیاستمدارانی که
مدعی خرد و اندیشه و فرهنگ و فرّهیاند؛ و دیگر، ادیبان. از بازیگران میدان سیاست
جز این هم انتظاری نبود و نمیرود. اینها، حتی انقلابی ِ خوبی هم نیستند. به تعبیر
آرنت فرصتطلبانی بودند و هستند که در خلأ قدرتی که به خواستۀ بهخصوص دموکراتهای
امریکایی و تختنشینان عربی ایجاد شد، قدرت ِ رها شده را برچیدند. اما ادیبان چرا؟. چرا چنان که شایستۀ اندیشه و سرودۀ نصرت بود، از او نگفتند
و ننوشتند؟. نمیدانم. شاید چون نصرت پس از آن چهارراه، به راهی رفت تکروانه؛ به میعاد
در لجن. شاید چون نصرت پیشگویی بود که به عوض خیال گلزار پساانقلابی، از واقعیت لجنزار
زندگی گفت. در تقاطع چهارراه مکان و زمان،
میعادگاه ما با زندگی، لجنزار بود. دهشتی
بیش از این؟.
آخرین پست هامرگ در سالهای دیگر کُشی..........شنبه پانزدهم آذرماه سال 1399
علم و مذهب..........چهارشنبه دوازدهم آذرماه سال 1399
انتظار زندگی در سودای بهشت..........دوشنبه سوم آذرماه سال 1399
دکتر فیرحی و یک پرسش..........دوشنبه بیست و ششم آبانماه سال 1399
زندگی، میعاد در لجن..........یکشنبه هجدهم آبانماه سال 1399
زندگی را تخیل و سپس تکرار کنید..........شنبه هفدهم آبانماه سال 1399
سیاستمدارانی چون شاعر در فیلم مادر آرنوفسکی..........شنبه سوم آبانماه سال 1399
رابطۀ ننگین..........شنبه بیست و ششم مهرماه سال 1399
عزادار خویشتنیم نه شجریان..........جمعه هجدهم مهرماه سال 1399
کشیش و پزشک در زمانۀ بیماری..........دوشنبه چهاردهم مهرماه سال 1399
لذت مشترک دیکتاتور و عاشق..........یکشنبه سیزدهم مهرماه سال 1399
خشخش ِ خندههای اشکآمیز برگهای پاییزی..........پنجشنبه دهم مهرماه سال 1399
شهر از عاقل تهی خواهد شدن به مناسبت روز مولانا..........سه شنبه هشتم مهرماه سال 1399
دروغزن قضای مسلمانان را نشاید ..........سه شنبه بیست و پنجم شهریورماه سال 1399
سوغاتی..........سه شنبه هجدهم شهریورماه سال 1399
تحفه ای چون مرگ..........دوشنبه دهم شهریورماه سال 1399
داستانک..........یکشنبه دوم شهریورماه سال 1399
با یادی از مورّخ مشروطیت..........شنبه هجدهم مردادماه سال 1399
سارتر و نویسنده..........یکشنبه دوازدهم مردادماه سال 1399
کاش از تاریخ بیاموزیم..........یکشنبه بیست و نهم تیرماه سال 1399
خشونتی که بر ما می رود..........پنجشنبه بیست و دوم خردادماه سال 1399
سقف تزویر بر ستون ضدتبعیضی..........سه شنبه بیستم خردادماه سال 1399
تأملی در قتل رومینا اشرفی..........شنبه دهم خردادماه سال 1399
ما در کدامین جهان زندگی میکنیم؟..........دوشنبه بیست و پنجم فروردینماه سال 1399
دموکراسی آیینی..........شنبه سوم اسفندماه سال 1398
تعریضی بر واکنش آیتالله سبحانی به سخنان دکتر حسن محدثی..........جمعه بیست و پنجم بهمنماه سال 1398
دیکتاتوری، استالین و هنرمند غیرحکومتی..........جمعه بیست و هفتم دیماه سال 1398
مشترک میان دیکتاتورها..........دوشنبه بیست و هفتم آبانماه سال 1398
«چگونه است که استثمارشدگان به ادامۀ استثمار راضی میشوند؟»...........یکشنبه دوازدهم آبانماه سال 1398
جامعهشناس تحملناپذیر است!..........شنبه بیست و هفتم مهرماه سال 1398
همه پستها