یکشنبه شانزدهم مهرماه سال 1396  01:46 بعد از ظهر


یک. عزاداری شیعیان در دهه ی اول محرم تمام شد. این نوع عزاداری در واقع یک آیین است، آیینی مذهبی که پتانسل تبدیل شدنش به «مناسک»، نشان می دهد که عرفی شدن دین در میان شیعیان ایرانی آغاز شده است. از سر اتفاق هم، مخالفین عرفی شدن دین، متوجه این فرایند که نیستند، به کنار، خود بر شدت و سرعت آن می افزایند. نزدیک به دو دهه هست که شیوخ، حوزوی ها و منبر روندگان و نیز بسیاری از مسئولین کشوری که دیانت را عین سیاست و سیاست را عین دیانت می دانند و بر ابلاغ و تبلیغ این همانی سیاست دیانت تأکید می کنند، عرفی شدن دین را توطئه ی لیبرالیست ها و سکولاریست ها معرفی می کنند و عوام را انظار و هشدار می دهند تا در ورطه ی سکولاریسم نیفتند. اگر با احتیاط، آغاز آیین عزاداری و برپایی مراسم نوحه خوانی، سینه زنی و نذری دادن و اظهار نیاز را از زمان آل بویه بگیریم، اما این حکومت مذهبی صفویان بود که تلاش می کرد تا از قیام امام حسین، «هویت سازی» کند.مانند دیگر هویت هایی که در طول تاریخ برساخته شده اند، در قیام کربلا، صفویان، هنگامی که مذهب را به مهم ترین بخش هویت شیعی تبدیل کردند، بیشتر از آنکه «واقعیت تام» آن قیام را معرفی کنند و به عنصر اعتراض نهفته در آن در مقابل ستمگری حکام جور در ایران توجه نشان دهند، روی به ساختن و معرفی «دیگری» آورند و آن را ابزار دو منظوره ای کردند در داخل و خارج ِ ایران. این «دیگری»، سلطنت سنی مذهب عثمانی بود. صفویان به درستی و بیش از همه از این هویت سازی و غیر سازی در استحکام حکومت خود بهره بردند و سیاست خود را به دین گره زدند.عثمانی ها به عنوان دشمن معرفی شدند اما کیاست سلسله صفوی در این بود که دشمنی عثمانی با خود و نه مردم را به دشمنی با امامان شیعه تفسیر کردند و دوگانه ی ستیز میان شیعه سنی را به وجود آوردند. این توفیق کمی نبود. ایرانیان هرچند به اختیار شیعه نشده بودند، اما وقتی تشیع به عنوان مذهب رسمی معرفی و با پشتوانه حکومت مرکزی «نهادینه» شد،شیعیان دشمنی تبلیغ شده از طرف صفویان در مورد عثمانی ها با امامان شیعه را برنمی تابیدند. تا اینجا، مذهب تشیع، هم سیاسی شد و هم عثمانی ها به عنوان«دیگری» معرفی شدند که به دشمنی و ستیز با کیان هویت ایرانی و مهم ترین عنصر آن یعنی مذهب (به زعم حاکمان) برخاسته بودند. هر چه این «خود» جمعی ِ بنیان نهاده  بر تضاد مذهبی، انسجام بیشتری می داشت،آن «غیر» یا «غیرخود» را ضعیف تر می پنداشت.خلاصه این که از قیام کربلا، ابزاری برای دشمن سازی صفویان ساخته شد تا هم اطمینان یابند که مردم ( من با دقت از به کار بردن مفهوم «ملت» امتناع می کنم) منسجم تر باشند و هم راه برون رفتی از ناکامی ها و عقب افتادگی و فساد حکومتی داشته باشند.«بز بلا گردان» را می شد در هر ماجرایی، به میدان آورد و از آن بهره برد: امپراطوری عثمانی به مثابه دشمن هویت ستیز شیعیان ایرانی.

دو. در میان جامعه شناسان، مرتن به ماسک گرایی پرداخته. وقتی سیاست گزاران جامعه، اهدافی را سال ها و به طور مکرر به عنوان ارزش معرفی می کنند اما این اهداف در مقایسه با راههای رسیدن به آنها، واجد ارزش کمتری نشان داده می شوند، در واقع، اهداف به فراموشی سپرده می شوند و ابزار هدف یابی، خود تبدیل به ارزش مهم تری می شوند تا افراد برای ارزش گذاری آنها روی به مقایسه بیاورند. در خصوص قیام عاشورا، این اتفاق از همان زمان صفویان آغاز شده و سپس تبدیل به فرایندی شد که با توجه به وضعیت جامعه سنتی، اجرای مناسک هم به صورت سنتی برگزار می شد.به عنوان نمونه می توان نوحه خوانی جهانبخش کردی زاده مشهور به »«بخشو» دراستان بوشهر در سال های پیش از انقلاب را به یاد آورد. در همان زمان هم در کنار سوگواری، پخش آب، شربت نذری و در بعضی خانواده ها هم غذای نذری به صورت محدود توزیع می شد اما عطشی در این گونه رفتارها در میان مردم گزارش نشده است.

در دو دهه ی اخیر اما «ذائقه ی نذری» ایرانیان به سرعت تغییر یافت. به نظرم علت اصلی آن هم، ارزش گذاری بدون مرز از ناحیه ی مسئولین کشور و نهادهای تحت مدیریت آنهاست.از وقتی دین داری ، مذهبی بودن و حزب اللهی بودن به ظاهر و شمایل آدم ها مانند پیرهن یقه بسته ی مشهور به دیپلماتی یا اخوندی، و طرز نگاه کردن مانند سر به زیری آقایان در هنگام مواجهه با خانم ها، شیوه ی لباس پوشیدن مثل پیرهن بلند بر روی شلوار، نوع آرایش ( در هر دو جنس مرد و زن) مانند محاسن آقایان ، حضور در صف های اول تظاهرات و راهپیمایی ها، تسبیح به دست یا ذکر به لب داشتن،نمایش در خواندن نماز، مسابقه در دیده شدن در کنار مسئولین و دیگر رفتارهایی از این دست خلاصه شد،مناسک گرایی هم بسیار تشدید شد. این تغییر دو دهه ای، خود عامل عرفی شدن مذهب تشیع هم شد.می توان این شیوه تدین را با شیوه تدین عرفای نامداری چون حلاج، بایزید،ابوسعید ابوالخیر، شمس تبریزی،ابن عربی، مولانا و ... در کنار هم نهاد تا عرف زدگی مذهب در جامعه ی ایران امروز روشن تر شود.

خود ِ این  روی آوردن به قشر و پوسته ی دین و خلاصه و فشرده کردن آن به برخی رفتارهای نمایشی، به درصد قابل توجهی از مردم القا کرد که برای به دست آوردن امتیازات مهم در زندگی جمعی، برای بالا بردن پرستیژ اجتماعی، برای داشتن و نمایش دادن سطح زندگی بالا ، برای یافتن شغلی پردرآمد و کم زحمت یا حتی بدون زحمت، برای داشتن زندگی مرفه، برای گرفتن وام، و برای ده ها امتیاز دیگر، روی همین ظاهر دین تمرکز کنند و این همه در هنگامی  جریان داشت که  درصد قابلی از این جمعیت، اعتنایی به هسته ی مرکزی دین یا هدف اصلی در قیام کربلا نداشتند.

سه. تبادلات اقتصادی و فرهنگی با جهان در عصر حاکمیت سرمایه داری که برای به دست آوردن سود بیشتر، مبشر مصرف بیشتر بود، ایرانیان را هم به این نقطه رسانید که مصرف بیشتر، منزلت اجتماعی بالاتری به دنبال می آورد به خصوص این که این مصرف و نمایش آن در امور دینی و مذهبی و به خصوص در دهه ی اول محرم باشد؛ در منظر جمعیت بسیار زیادی از مردمی که برای سوگواری یا تماشای آن به معابر عمومی می آیند. این مصرف گرایی ( بخوانید ریخت و پاش) در فرصتی چنین استثنایی، درجه ی تذهب فرد را هم افزایش می داد تا در فرصتی مناسب تر و پس از دهه ی اول محرم بتواند از امتیازات بیشتری بهره مند بشود.مارسل موس روایت کرده که در میان برخی قبایل ابتدایی، رسمی به نام «پوتلاچ» رایج بوده که افراد  برای ارتقا منزلت اجتماعی خود، دست به بخشش دارایی خود می زدند و گاه حتی بخشی از دارایی و اندوخته ی خود را به شعله های آتش می سپردند. این پوتلاچ، نشان می داد که در نشانگان رتبه بندی اجتماعی، هر کسی چه جایی ایستاده است.

تغییرات فرهنگی اقتصادی، رسم پوتلاچ را در ایران امروز در مراسم و مناسک اغلب مذهبی نشان می دهد: بخشش در قالب نذری، که منجر به پیدایش خصوصیتی به نام «عطش منزلتی»‌ شده است.

قبل از ادامه، اقلیتی از نذری دهندگان را از این دایره بیرون می گذارم چرا که در واقع ِ امر، بنا بر اعتقادات درونی و برای به دست آوردن حاجات یا ادای دین به شخصیت های مقدس مذهبی در جبران حاجات ادا شده و نه میل به تظاهر، آن هم در خفا، به پخش نذری های خود مبادرت می کنند. اما نمی توان رفتار اکثریت آنها را نادیده گرفت: کسانی که با مصرف گرایی شدید در ادا و پخش نذری های محرمی، می کوشند منزلت خود را افزایش دهند و در سلسله مراتب قشربندی اجتماعی، جای بالاتری را به دست بیاورند. زیمل در توضیح رفتارهایی از این دست در کلان شهر نوشته بود که چنین رفتارهایی برای اثبات شخصیت هر فردی در شهر لازم است. وقتی فرد از وجه ذهنی بتواند خود را در کلان شهر اثبات کند (که در واقع نیاز به این اثبات شدن هم دارد) ، آن گاه باید کیفیت را به کمیت تبدیل کند تا بتواند نظر گروههای اجتماعی را به خود جلب کند یا تغییر دهد. یعنی شیوه مصرف افراد است که نوع ارتباطش با دیگران را مشخص می کند و در این میان هرچه میزان مصرف بیشتر باشد، منزلت اجتماعی افراد در چشم دیگران افزایش می یابد.

بعد از وبلن و زیمل، بوردیو هم به کارکرد مصرف در جوامع مدرن پرداخته است. بوردیو در مجموع، تمامی کنش های فرد ِ درون جامعه را معطوف به بدست آوردن شأن و منزلت می داند و بدیهی است که جامعه می تواند به این خواست فرد پاسخ دهد یعنی عطش منزلتی و میل به بالا رفتن از پلکان قشربندی اجتماعی فرد را فرو نشاند. بنا بر نگاه بوردیو، هر چه شدت مصرف در رفتارهای مناسکی دینی بیشتر باشد، نشان از آن دارد که میل فرد به دیده شدن و مورد توجه واقع شدن در جامعه بیشتر است و در این حالت، این عطش درافزایش منزلت اجتماعی سیراب خواهد شد.هم از این روست که نذری های منزلتی عاشورایی در مناطقی از شهرهای ما با هزینه های کلان اجرا و ادا می شوند؛ مناطقی که نیازی به این غذاها برای رفع گرسنگی ندارند اما عطش دیده شدن فرد نذری دهنده را برطرف می کنند.( این نوشتار نیاز به شرح بیشتری دارد که از حوصله ی وبلاگ بیرون است. ایده ی «عطش منزلتی» را مدیون دکتر وحید شالچی، و نیز سپاسگزار بینش جامعه شناختی ایشان هستم ).


 

 


  • آخرین ویرایش:یکشنبه بیست و چهارم دیماه سال 1396
نظرات()   
   
شنبه پانزدهم مهرماه سال 1396  12:51 قبل از ظهر

http://cdn.persiangig.com/preview/Blb89ztR7n/


  • آخرین ویرایش:شنبه پانزدهم مهرماه سال 1396
نظرات()   
   
یکشنبه دوم مهرماه سال 1396  09:36 قبل از ظهر

دیروز اول مهر، انبوهی پیام متنی و تصویری و صوتی در فضای مجازی مبادله شد تا خاطرات مدرسه ای «قدیم» را بازسازی کنند. خب منظور کاربران و خاطره سازان از «قدیم» هم پیداست که دهه ی شصت و پنجاه شمسی بود تا یادآوری بکنند به دانش آموزان که آن روزها درس خواندن اینقدرها ساده و دم دستی نبود. ترانه های خاطره انگیزی چون «زنگ مدرسه»ی هاتف «کلاغها»ی( یا همان فرار از مدرسه) منوچهر سخایی یا «پاییز» هایده هم حس ورود به پاییز را بیدار کرده بودند. واقعیتش، هیچ سالی از سالهای دانش آموزی ام را به یاد نیاوردم که مثل دیروز متوجه حضور فصل جدید شده باشم و البته این هم به یمن حضور فضای سایبری است نه حس خوب دانشگاهی بودن. روح پاییزی هم دیروز به خیلی ها خوب القا شد.تو گویی دیروز روز شاعرانگی بود به خصوص که  ولادت محمدرضا شجریان و حسین منزوی هم بود.

برای دانشگاهیان هم دیروز باید مهم می بود اما نبود. دانشگاه های ما، سالهاست که اهمیتی ندارند. انگار غیر از دانشجویان و استادان، مردم بیرون از آن فضا هم فهمیده اند که چشم انتظار چیزکی از دانشگاهیان نباشند. تا جایی که من اطلاع دارم هم واقعا خبری نیست. استاد و دانشجو از آن میانه غایبند. زمستان 95 در یک جلسه محدود، به رئیس دانشگاه گفتم که شأنی برای استاد و کارکردی هم برای دانشگاه نمانده، یکی از این دوستان که چند شغله و چند دانشگاهی و چند مسئولیتی است، واکنش تندی نشان داد که عباسی تو چرا به ما توهین می کنی؟. مثلا متولی خواست حرمت آن محیط امام زاده را نگه دارد. دانشگاهیان و دانش آموزان ،دچار بیگانگی شده اند. از خود بیگانه شده اند؛ از محیط شغلی و از شغل شان بیگانه شده اند. هیچ فصل قریبی در این میان نمی بینم. البته همه دانشگاهیان و آموزش و پرورشی ها در پیش آمد این بحران دخالت نداشتند. وضعیت به ما حقنه شد. عده ای از بساز و بفروش ها را فرستادند استادی و معلمی کنند؛ نه تنها منش بساز و بفروشی را رها نکردند، جایگزینش هم کردند. حالا، مدرسه و دانشگاه هم شده محل بساز و بفروش مدرک به همان اخلاق و منشی که در میان  اغلب بساز و بفروش ها سراغ دارید و داریم.

این بیگانگی از خود، طبیعی است که گریبان به خصوص دانشجویان را بگیرد به ده ها علتی که همه ی ما هم می شناسیم شان اما قدرت کنترل شان را نداریم چون »میدان» ، میدان علم و دانش نیست تا اصحاب دانش بمانند و بتوانند؛ میدان قدرت است و سیاست و نزدیکی به حکومت مرکزی و کانون های قدرت که بی واهمه، تجارت خانه کردند دانشگاه را. بوردیو نظرش این بود که بیگانه کردن دانشجو اصلا در ذات دانشگاه هست؛ یعنی یکی از کارکردهای اصلی و به عبارت خودش: ناکارکردی. ملتفت هستید که بوردیو نظر به سوربون داشت و دیگر دانشگاههای اروپایی نه...؛ نظر بوردیو این بود که دانشگاه ها، دست به یکسان سازی ذایقه ها و سلیقه های آدم ها می زنند و این یک نواخت کردن همه چیز را به صورت مبتذل تا آنجا ادامه می دهند تا تفاوت ها را از بین ببرد و در نتیجه همه افرادی که با دانشگاه ارتباط دارند ( به خصوص دانشجویان) ، شخصیت های استاندارد و قالب گرفته و متشابهی داشته باشند. به این صورت، زندگی دلیلانه از فرد گرفته می شود. فرد دیگر توان داشتن زندگی مبتنی بر دلیل و تجیح شخصی خود را ندارد، بلکه چنان در کارخانه دانشگاه ساخته شده که زندگی اش علت مدار شکل می گیرد؛ علت هایی که به آنها تحمیل می شوند و فرد قدرت پس زدن یا حتی تعدیل آنها را ندارد. خطر مهم را وقتی در می یابیم که توجه کنیم  که متصدیان دانشگاه، سیاست مداران و اهالی تجارت و مبادله هستند و هم این ها، ارزش های دانشگاه را تعیین و تعریف می کنند. حالا دیگر تحلیل کار سختی نیست: ارزشهای تجاری و سیاسی  از طریق دانشجویان مدرک گرفته، «بازتولید اجتماعی و فرهنگی» می شوند و به این ترتیب، فرهنگ تمامی جامعه بده بستانی می شود و تغییر این روند که در ایران چهار دهه است بنیانش نهاده شده، فکر کنید چند سال نیاز دارد تا به روال اصلی اش برگردد؟. چند سال؟.


  • آخرین ویرایش:یکشنبه دوم مهرماه سال 1396
نظرات()   
   
آخرین پست ها

مرگ در سال‌های دیگر کُشی..........شنبه پانزدهم آذرماه سال 1399

علم و مذهب..........چهارشنبه دوازدهم آذرماه سال 1399

انتظار زندگی در سودای بهشت..........دوشنبه سوم آذرماه سال 1399

دکتر فیرحی و یک پرسش..........دوشنبه بیست و ششم آبانماه سال 1399

زندگی، میعاد در لجن..........یکشنبه هجدهم آبانماه سال 1399

زندگی را تخیل و سپس تکرار کنید..........شنبه هفدهم آبانماه سال 1399

سیاستمدارانی چون شاعر در فیلم مادر آرنوفسکی..........شنبه سوم آبانماه سال 1399

رابطۀ ننگین..........شنبه بیست و ششم مهرماه سال 1399

عزادار خویشتنیم نه شجریان..........جمعه هجدهم مهرماه سال 1399

کشیش و پزشک در زمانۀ بیماری..........دوشنبه چهاردهم مهرماه سال 1399

لذت مشترک دیکتاتور و عاشق..........یکشنبه سیزدهم مهرماه سال 1399

خش‌خش ِ خنده‌های اشک‌آمیز برگ‌های پاییزی..........پنجشنبه دهم مهرماه سال 1399

شهر از عاقل تهی خواهد شدن به مناسبت روز مولانا..........سه شنبه هشتم مهرماه سال 1399

دروغ‌زن قضای مسلمانان را نشاید ..........سه شنبه بیست و پنجم شهریورماه سال 1399

سوغاتی..........سه شنبه هجدهم شهریورماه سال 1399

تحفه ای چون مرگ..........دوشنبه دهم شهریورماه سال 1399

داستانک..........یکشنبه دوم شهریورماه سال 1399

با یادی از مورّخ مشروطیت..........شنبه هجدهم مردادماه سال 1399

سارتر و نویسنده..........یکشنبه دوازدهم مردادماه سال 1399

کاش از تاریخ بیاموزیم..........یکشنبه بیست و نهم تیرماه سال 1399

خشونتی که بر ما می رود..........پنجشنبه بیست و دوم خردادماه سال 1399

سقف تزویر بر ستون ضدتبعیضی..........سه شنبه بیستم خردادماه سال 1399

تأملی در قتل رومینا اشرفی..........شنبه دهم خردادماه سال 1399

ما در کدامین جهان زندگی می‌کنیم؟..........دوشنبه بیست و پنجم فروردینماه سال 1399

دموکراسی آیینی..........شنبه سوم اسفندماه سال 1398

تعریضی بر واکنش آیت‌الله سبحانی به سخنان دکتر حسن محدثی..........جمعه بیست و پنجم بهمنماه سال 1398

دیکتاتوری، استالین و هنرمند غیرحکومتی..........جمعه بیست و هفتم دیماه سال 1398

مشترک میان دیکتاتورها..........دوشنبه بیست و هفتم آبانماه سال 1398

«چگونه است که استثمارشدگان به ادامۀ استثمار راضی می‌شوند؟».‏..........یکشنبه دوازدهم آبانماه سال 1398

جامعه‌شناس تحمل‌ناپذیر است!‏..........شنبه بیست و هفتم مهرماه سال 1398

همه پستها

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات