«... همسایه ما دوتا بچه یهودی رو توی گاراژ قایم کرده بود.دوتا
بچه مامانی. عین دوتا فرشته! همه کشته شده بودند اما اونا قایم شده بودند.هشت و ده
ساله. مامان براشون شیر می برد... می گفت که « بچه ها صداتون در نیاد.». و به ما
می گفت:« یک کلمه در این مورد به کسی نگید». توی این خانواده بابابزرگ پیری
بود،خیلی خیلی پیر، هنوز اون یکی جنگ، جنگ اول رو یادش بود... به بچه ها غذا می
داد و گریه می کرد، « اگه شما را پیدا کنند شکنجه تون می کنند بهتر بود خودم شما
را می کشتم!». عین حرف های اونه... و شیطون همه چیز رو شنید.... سه تا آلمانی سوار
یه موتور سیاه به همراه سگ گنده سیاهی اومدند. یه نفر موضوع را لو داده بود. همیشه
آدمهای این جوری، با روح پلید وجود دارند. آدم فکر می کنه این ها روح ندارند،قلب
ندارند.قلبشون مکانیکی هست، احساسات انسانی نداره. بچه ها فرار کردند توی مزرعه
های گندم.آلمانی ها سگ ها رو فرستادند دنبالشون... مردم بعدا تیکه پاره لباسهاشون
را جمع کردند. چیزی که بشه خاک کرد نبود.کسی هم اسم شونو نمی دونست...».֍ این، یک اتفاق از میلیون ها اتفاقی است که رفتارهای دژخیمان
آلمان را در بخش های اشغال شده اتحاد جماهیر شوروی با قربانیان نشان می دهد؛ از
زبان راویانی که مستقیم، سبعیت و آدمکشی را دیده اند.تلخی ماجرا، رفتارکسانی است
که برای به دست آوردن امتیاز، با چاپلوسی، آدم فروشی می کردند.دیکتاتورترین حکومت
ها، بدون همکاری حداقلی از همکاری مردم تحت سلطه خود، دوام نمی آورند. معلوم نیست اولین دفعه در تاریخ شکل گیری جوامع، از زمان
تشکیل گروه های کوچک که کوچ رو بودند، زندگی شان مبتنی بر شکار بود، کشاورزی می
کردند،از راه گردآوری ریشه گیاهان و میوه درختان می زیستند، با راهزنی و بیابان
گردی امرار معاش می کردند تا جوامع مدرن و پیچیده امروزی که صنعتی و خدماتی و
الکترونیکی اداره می شوند؛ از زمان حاکم شدن فرد یا افرادی بر دیگران به واسطه
خرافات و جادوگری و سحر کردن و قدرت فیزیکی و ادعای داشتن قدرت ماوراطبیعت تا شیوه
مدرن دموکراسی غیرمستقیم، کدام حاکم یا گروه و طبقه ای از حاکمان بود که به فرد یا
جماعت چاپلوس و منهی و غماز، امتیاز ویژه دادند. یک جستجوی ساده نشان می دهد که
هرچه حاکمان جامعه خرافاتی تر و مذهبی تر و قدرت گرا و غیرانتخابی باشند، امتیازات
بیشتری به چاپلوسان می دهند.چاپلوسان می گویم اما منظورم کسانی است که با تخریب
پنهانی دیگران، بدون آن که از خصوصیت ویژه و مهارت و دانش و توانایی علمی بهره مند
باشند، قدر می بینند و بر صدر می نشینند.شاید این کلمه چاپلوس برای توضیح منش چنین
آدمهایی وافی به مقصود نباشد.منظورم جماعتی است که سالهاست در جامعه ما به «زیرآب
زن» ( و صفات دیگری که از بیان کردن آنها در این صفحه معذورم) مشهور و مسمور شده
اند. منش شخصیتی این گروه با آنچه لمپن ها دارند، نزدیک است و همپوشانی دارد اما
در یک رده قرار نمی گیرند. تعدادشان در جامعه ما آن قدر زیاد شده که ممکن است روزی
با انسجام بیشتر، به مرحله تشکیل طبقه برسند؛ گیرم در معنای مارکسیستی، طبقه ای در
خود باشند نه برای خود.شاید مفهوم «میانمایگی» بتواند کارکرد و منش آنها را توضیح
بدهد.اینها انگلی زندگی می کنند. به واسطه نداشتن های شان به مراکز مدیریتی سیاسی
و اقتصادی و فرهنگی جامعه نفوذ می کنند تا داشته های شان.در حضور دیگران، دهانی
بسته دارند و به بیانی حافظانه، جمله اعضا گوش اند و چشم.در خلوت و نزد
رئیسان،دهان می گشایند هم به تخریب دگران و هم به ستایش و تمجید از بالادستان.
نسبت به فرودستان به همان اندازه بی رحم و مقتدر و جدی و قانونی هستند که در برابر
فرادستان خموش و سر به زیر و بله قربان گو و تسلیم و مزور و تعیظیمی. این زورگویی
در اینجا و مجیزگویی در آنجا را آدورنو خلاصه کرده در «شخصیت اقتدارگرا» یا «شخصیت
ضعیف کش». استقلال شخصیتی از وجودشان غایب است.مستحیل اند در حضور فراددستان.لته
پارجه ای بر چوبی در هجوم باد. توانمندی عجیبی دارند در چرخش با قدرت
فائقه.قدرتمند فائق، فرد باشد یا جمع و حزب و گروه. ذوب در اوامر و دستورات
بالادستی اند. تهی اند از روحیه نقد و انتقاد؛ تسلیم محض. شامه تیزی دارند تا تغییرات
محیطی را رصد کنند.صد تو و صد رنگ اند.گاه اگر در خلوتی به رنگ جمع منتقد در
آیند،استعداد عجیبی در انکار نظر و گفته خود دارند.هدایت در «حاجی آقا»، نمونه
تیپیکی از این افراد در حوزه بازار به دست داده اما پس از توانمند شدن قدرت پهلوی
دوم و حزب توده، رو به تکثیر نهادند.پس از انقلاب سال 1357 هم قارچ گونه روییدند و
قد کشیدند و دست یازیدند به مراکز تصمیم گیری. خواستم این نکته را بگویم که جامعه شناسان، تمامی گروه ها
و طبقات اجتماعی را محور مطالعات جامعه شناختی قرار دادند به جز همین دسته
اخیر.شاید مطالعات نظری پراکنده ای در مورد این جماعت انجام شده، اما مطالعه تجربی
نداشتیم.چیزی شبیه همان کاری که آدورنو در مورد شخصیت اقتدارگرا انجام داد.گمان
نمی برم معرفی و سنجش تجربی «شخصیت زیرآب زن» در ایران امروز،کار ناممکنی
باشد.اینکه بدانیم در سازمان ها، ادارات، وزارتخانه ها، نهادها، دانشگاه ها و سایر
مراکز بوروکراتیک و کارخانه ها و شرکت های تولیدی، چند درصد از آدمها چنین منشی
دارند، یا علل تکثیر چنین شخصیت هایی را بیابیم و در مجموع «تبیین» کنیم، از
ضروریات پژوهشی امروز ماست. ֍ سرانجام انسان طراز
نوین،شوتلانا،الکسیویچ، ترجمه مهشید معیری و موی غنی نژاد، انتشارات مینوی خرد،
1397
عباس امانت و
فریدون وهمن در سال 2016 پژوهشی را پیرامون اسناد دوره قاجار در باره
بابیان و بهاییان منتشر کرده اند.این پژوهش در پژوهشهایی تاریخ معاصر،کم مانند است
از وجه رعایت روش پژوهشی ، فراغت از
ارزشگذاری، تحلیل جانب دارانه یا پراکندن بغض و کینه و نفرت در میان روایت تاریخی.در
این کتاب،روایت روشنی از نحوه مواجهه حکومت ایران ( شاه و صدراعظم و سفیر و
سرکنسول و ...) با دگراندیشی ارائه شده.هم مراجع و مذهبیون و هم حکومت ایلیاتی،
قرار نداشتند سخنی از مدعی بشنوند.مدعی در هر مقامی با هر ادعایی.چون دیدند که
جنبش باب به طور روزافزونی در حال گسترش است، چاره را در قتل عام و حبس و زنجیر
جستند؛ باز چون دیدند این همه خشونت سد مقابل نمی شود، دست به تبعید رهبران مذهبی
باب و هواداران آنها زدند.بخشی از این کتاب، نامه هایی است که بین تهران و بغداد
یا تهران و استانبول در رفت و آمد بوده.در مورد تعیین تکلیف این جماعت. یعنی اخراج
عده ای دگراندیش هنوز حکومت را راضی نمی کرده؛ رضایت حکومت در قتل عام آنهاست.اما
بغداد به اشاره دولت عثمانی، متذکر می شود که اخراج شدگان، هم قانون را رعایت می
کنند و هم اینکه پناهنده شده اند و بنابراین رعایت حقوق انسانی و دینی آنها الزامی
است و به خواسته حکومت تهران تن در نمی دهد.
یک نکته جالب اینکه کنسول ایران در بغداد برای
حل مسأله دگراندیشان مذهبی، پیشنهاد ترور می دهد؛ تروردر خاک عراق عرب. اینکه
جمعیتی 200 نفره به طور پنهانی وارد خاک عراق شوند و کار بابیان را یکسره کنند. در میان اعضا ساختار حکومت ایلیاتی، نشانه ای
دیده نشده که بنای مقابله با این دگراندیشان مذهبی را بر محاجه و استدلال و مناظره
و جلسه و ... بگذارند. سخن یکسره از حذف بوده و قتل عام و کشتار و هدم و هلاکت. در یک سند از این اسناد با عنوان «نامه
عمادالدوله حاکم کرمانشاه به ناصرالدین شاه»،یعنی سند رسمی و سیاسی و دیپلماتیک،
عمادالدوله پس از اظهار چاکری و جان نثاری خود، در متنی دو صفحه ای چهار بار از
لفظ «حرام زاده» در مورد بهاییان و رهبر
مذهبی آنها استفاده کرده است. از نحوه حکومت کردن شاه شهید که بگذریم،این
فرهنگ سیاسی حاکمیتی هنوز هم منسوخ نشده. برای من عجیب است که کسانی فرهنگ ناشناس،
سخن از انقلاب در فرهنگ می رانند در حالی که در قرن 21 ، خود هنوز با ادبیات سیاسی
محمدشاه و شاه شهید در میدان سیاست اظهار لحیه! می کنند.با همه ابداعات و اختراعات
و کشفیات در تکنولوژی ارتباطات، هنوز هم بر این نظرم که در فرهنگ اصلا نمی توان
انقلاب کرد.
آخرین پست هامرگ در سالهای دیگر کُشی..........شنبه پانزدهم آذرماه سال 1399
علم و مذهب..........چهارشنبه دوازدهم آذرماه سال 1399
انتظار زندگی در سودای بهشت..........دوشنبه سوم آذرماه سال 1399
دکتر فیرحی و یک پرسش..........دوشنبه بیست و ششم آبانماه سال 1399
زندگی، میعاد در لجن..........یکشنبه هجدهم آبانماه سال 1399
زندگی را تخیل و سپس تکرار کنید..........شنبه هفدهم آبانماه سال 1399
سیاستمدارانی چون شاعر در فیلم مادر آرنوفسکی..........شنبه سوم آبانماه سال 1399
رابطۀ ننگین..........شنبه بیست و ششم مهرماه سال 1399
عزادار خویشتنیم نه شجریان..........جمعه هجدهم مهرماه سال 1399
کشیش و پزشک در زمانۀ بیماری..........دوشنبه چهاردهم مهرماه سال 1399
لذت مشترک دیکتاتور و عاشق..........یکشنبه سیزدهم مهرماه سال 1399
خشخش ِ خندههای اشکآمیز برگهای پاییزی..........پنجشنبه دهم مهرماه سال 1399
شهر از عاقل تهی خواهد شدن به مناسبت روز مولانا..........سه شنبه هشتم مهرماه سال 1399
دروغزن قضای مسلمانان را نشاید ..........سه شنبه بیست و پنجم شهریورماه سال 1399
سوغاتی..........سه شنبه هجدهم شهریورماه سال 1399
تحفه ای چون مرگ..........دوشنبه دهم شهریورماه سال 1399
داستانک..........یکشنبه دوم شهریورماه سال 1399
با یادی از مورّخ مشروطیت..........شنبه هجدهم مردادماه سال 1399
سارتر و نویسنده..........یکشنبه دوازدهم مردادماه سال 1399
کاش از تاریخ بیاموزیم..........یکشنبه بیست و نهم تیرماه سال 1399
خشونتی که بر ما می رود..........پنجشنبه بیست و دوم خردادماه سال 1399
سقف تزویر بر ستون ضدتبعیضی..........سه شنبه بیستم خردادماه سال 1399
تأملی در قتل رومینا اشرفی..........شنبه دهم خردادماه سال 1399
ما در کدامین جهان زندگی میکنیم؟..........دوشنبه بیست و پنجم فروردینماه سال 1399
دموکراسی آیینی..........شنبه سوم اسفندماه سال 1398
تعریضی بر واکنش آیتالله سبحانی به سخنان دکتر حسن محدثی..........جمعه بیست و پنجم بهمنماه سال 1398
دیکتاتوری، استالین و هنرمند غیرحکومتی..........جمعه بیست و هفتم دیماه سال 1398
مشترک میان دیکتاتورها..........دوشنبه بیست و هفتم آبانماه سال 1398
«چگونه است که استثمارشدگان به ادامۀ استثمار راضی میشوند؟»...........یکشنبه دوازدهم آبانماه سال 1398
جامعهشناس تحملناپذیر است!..........شنبه بیست و هفتم مهرماه سال 1398
همه پستها