کافکا به درستی گفته: نوشتن، بیرون جهیدن از صف قاتلان
است.بدون آنکه اما و اگری بر این ادعای محکم بگذاریم، می پذیریم.اما کافکا، در
اینجا، تنها وضعیت قاتل نشدن را نشان داده است.در هر عمل قتل، سه عنصر وجود دارد:
قتل، قاتل و مقتول. با معادله کافکا، می شود از قاتل بودن جهید. جهیدن از قتل با
عمل نوشتن دچار دگردیسی می شود.فکر می کنم این بیان، وجهی از اندیشه فروید هم هست:
این که فردِ قاتل، دست به فرایند «تصعید» بزند.یعنی انرژی متراکم و فوران شده اش
را که به سوی انتقام و گرفتن تقاص( به خصوص در اجتماعات و نه درجوامع) جهت می دهد،
به راهی هدایت کند که شخصیتش را از زنجیر و سلسله ای که بر ذهن و روانش سنگینی می
کند، وا رهاند و به سمتی و در راهی به فعالیتش وادار کند، که بروندادش نتیجه ای
مثبت برای قاتل و جامعه باشد.ما می دانیم که در کشورهای توسعه نیافته که جامعه
شناسان از دادن لقب جامعه به آن امتنتاع می کنند و آن را «اجتماع» می نامند،
دگردیسی مورد نظر کافکا و تصعید مورد نظر فروید، نهادینه نشده است.هم از مدارا و
تساهل و تسامح حافظانه نشانه ای نیست؛ و هم قوانین، غلظتی به وجه بخشش و عفو و
گذشت نداده اند و این مفاهیم، فقط مفاهیم هستند بدون ضمانت احساسی، اجرایی و
تربیتی در پس آن. می ماند مقتول. اگر قاتل دست به نوشتن یا تصعید زد و به
درجه ای از چنان دگردیسی رسید، و در آن اجتماع، دیگر موردی از انتقام پیدا نشد- و
این فرض محال است - ، آنگاه تکلیف مقتول چه می شود؟. بالاخره مقتول هم انسانی بوده
با همه حقوق و الزامات یک انسان برای زنده ماندن.تکلیف کشنده که در بالا تعیین شد.
او با نوشتن و تصعید و... زندگی پیشین را بلکه با کیفیتی بالاتر و مطبوعتر ادامه
می دهد. مقتول بیچاره را چه می شود؟. گویی کافکا در اینجا دچار یکسوبینی شده
است.مگر کشته شده با کشنده برابر نیست؟. اگر که هست و دست کم همگان در وادی نظر بدان
مدعی و معترفند؛ پس برای کسی که زندگی اش به دست قاتل از دست رفته ، به عنوان یک
انسان، حق زندگی اش چه می شود؟. طبعا" کافکا و فروید نگاه
آخروی نداشتند که تحلیل کنند که در روز داوری، حقوق در راه ماندگان و کشته شدگان و
مظلومین در بارگاه الهی مسترد خواهد شد و این امیدواری به جهان بعدی، روان مقتول
را با آرامش رهسپار روز موعود کنند. اینگونه نیست که ادیب و فیلسوف و روانکاو ما، پایان غائله
را به آن سوی زندگی حواله دهند.این کار را نمی کنند ولی در همین دار مکافات هم
راهی نمی گشایند.نقطه ضعف تحلیل این دو اندیشمند در همین نکته است اما و هرار اما، وقتی کشته این ماجرا نمی میرد بلکه زنده
است.چگونه؟.تعجبی ندارد.ما بارها توسط دیگران کشته شدیم و بارها دیگران را کشتیم.منظورم
این است که مقتول از بعد زیستی زنده است، اما احساساتش، عواطفش،عشقش، هیجاناتش،
دوست داشتن هایش و همه آنچه که به روان و روحش منسوب است،مورد هجوم قرار گرفته و
منهدم شده است. راهکار چیست؟. و به باورم این نوع کشته شدن، وخیم تر از کشته شدن
جسمانی است.اینجاست که عامل واسطی به نام دروغ رخ نشان می دهد. در قسمت دوم به این موضوع می پردازیم.
آخرین پست هامرگ در سالهای دیگر کُشی..........شنبه پانزدهم آذرماه سال 1399
علم و مذهب..........چهارشنبه دوازدهم آذرماه سال 1399
انتظار زندگی در سودای بهشت..........دوشنبه سوم آذرماه سال 1399
دکتر فیرحی و یک پرسش..........دوشنبه بیست و ششم آبانماه سال 1399
زندگی، میعاد در لجن..........یکشنبه هجدهم آبانماه سال 1399
زندگی را تخیل و سپس تکرار کنید..........شنبه هفدهم آبانماه سال 1399
سیاستمدارانی چون شاعر در فیلم مادر آرنوفسکی..........شنبه سوم آبانماه سال 1399
رابطۀ ننگین..........شنبه بیست و ششم مهرماه سال 1399
عزادار خویشتنیم نه شجریان..........جمعه هجدهم مهرماه سال 1399
کشیش و پزشک در زمانۀ بیماری..........دوشنبه چهاردهم مهرماه سال 1399
لذت مشترک دیکتاتور و عاشق..........یکشنبه سیزدهم مهرماه سال 1399
خشخش ِ خندههای اشکآمیز برگهای پاییزی..........پنجشنبه دهم مهرماه سال 1399
شهر از عاقل تهی خواهد شدن به مناسبت روز مولانا..........سه شنبه هشتم مهرماه سال 1399
دروغزن قضای مسلمانان را نشاید ..........سه شنبه بیست و پنجم شهریورماه سال 1399
سوغاتی..........سه شنبه هجدهم شهریورماه سال 1399
تحفه ای چون مرگ..........دوشنبه دهم شهریورماه سال 1399
داستانک..........یکشنبه دوم شهریورماه سال 1399
با یادی از مورّخ مشروطیت..........شنبه هجدهم مردادماه سال 1399
سارتر و نویسنده..........یکشنبه دوازدهم مردادماه سال 1399
کاش از تاریخ بیاموزیم..........یکشنبه بیست و نهم تیرماه سال 1399
خشونتی که بر ما می رود..........پنجشنبه بیست و دوم خردادماه سال 1399
سقف تزویر بر ستون ضدتبعیضی..........سه شنبه بیستم خردادماه سال 1399
تأملی در قتل رومینا اشرفی..........شنبه دهم خردادماه سال 1399
ما در کدامین جهان زندگی میکنیم؟..........دوشنبه بیست و پنجم فروردینماه سال 1399
دموکراسی آیینی..........شنبه سوم اسفندماه سال 1398
تعریضی بر واکنش آیتالله سبحانی به سخنان دکتر حسن محدثی..........جمعه بیست و پنجم بهمنماه سال 1398
دیکتاتوری، استالین و هنرمند غیرحکومتی..........جمعه بیست و هفتم دیماه سال 1398
مشترک میان دیکتاتورها..........دوشنبه بیست و هفتم آبانماه سال 1398
«چگونه است که استثمارشدگان به ادامۀ استثمار راضی میشوند؟»...........یکشنبه دوازدهم آبانماه سال 1398
جامعهشناس تحملناپذیر است!..........شنبه بیست و هفتم مهرماه سال 1398
همه پستها
ممنون
آنقدر گریه کرد که در میان اشک ها گم شد....