نزد دورکیم ازخودبیگانگی با کلمه «آنومی» مترادف گرفته شده که به نوعی حالت فکری اطلاق می شود
که در آن بهواسطهی اختلال اجتماعی فرد دچار نوعی سردرگمی در انتخاب هنجارها،
تبعیت از قواعد رفتاری و احساس فتور و پوچی است. مرتن نیز چون دورکیم این پدیده را
مترادف با «آنومی» میگیرد و بر جنبههای اجتماعی آن تأکید میکند. فتلر
ازخودبیگانگی را مترادف با آنومیا یا آنومی روانی میگیرد و آن را از آنومی (که
مرتن و دورکیم آن را با ازخودبیگانگی مترداف میگیرند) متمایز میسازد. آنومیا در
نزد فتلر به مفهوم اختلال، آشفتگی و بیسازمانی شخصیتی است و اشاره به وضعیت یا
حالت روانی ـ اجتماعی دارد که در آن فرد نوعی احساس تنفر نسبت به برخی از جنبههای
شخصی وجود اجتماعی خویش میکند. میچل معتقد است بیگانگی در تعریفی وسیع و عام به
معنای احساس انفصال، جدایی و فقدان پیوند ذهنی و عینی بین فرد و محیط پیرامون او
(یعنی جامعه، انسانهای دیگر و خود) است. کنت کئیستون ازخودبیگانگی را نوعی پاسخ یا واکنش از سوی خود
به فشارها، تنشها، ناملایمات و نیز اختلاف دیدگاههای فردی و اجتماعی و ضررهای
تاریخی تعریف میکند. در کل، ازخودبیگانگی حالتی است که در آن شخصیت واقعی انسان
زایل میگردد و شخصیت بیگانهای ( انسان یا شئی) در آن حلول میکند و انسان «غیر»
را «خود» احساس میکند (محسنی تبریزی، 1370: ص33 – 28). واژه
ازخودبیگانگی در طول تاریخ گاهی مفهومی بار ارزشی مثبت و گاهی نیز بار ارزشی منفی
و ضد ارزش داشته است. الیناسیون یا از
خودبیگانگی به معنای مثبت یعنی وارستن از خود یا از خود بی خود شدن است. از
اینرو، به معنای خَلْسه یا وجد و حال عرفانی است. اگر الیناسیون را به این معنا
در نظر بگیریم، در واقع یک روش عرفانی برای رسیدن به دانش حقیقی است و
در این صورت، در مقابل روش عقلانی قرار می گیرد. در روش عقلانی انسان می کوشد با
تحلیل و ترکیب مفاهیم به حقایق جهان دست یابد، ولی در روش عرفانی، عارف برای رسیدن
به حقیقت سعی می کند از خویشتن خویش بیرون آید و حقیقت را در خودِ حقیقت درک کند.
بنابراین، تجربه عرفانی به معنای توضیح
رازهای نهفته هستی نیست،
بلکه به معنای رفتن در دل این رازها و پذیرفتن آنها به همان صورت سر بسته است. به
همین دلیل است که در عرفان ایرانی، در ستایش بیخودی و بیهوشی و نکوهش عقل و هوش
مطالب فراوانی بیان شده است (بشیری، 1384: 72). تاریخ این نحوه
تفکّر در غرب نیز از دیر زمان وجود داشته است؛ هم در ادیان بسیار کهن و هم در
نظرات برخی از قدیمیترین فلاسفه غرب (یونان). در اینجا به عنوان شاهد، نمونه هایی
را به اختصار ذکر می کنیم: فیلون اسکندرانی
(حدود 40 م) این رگه عرفانی و شهودی را داخل فلسفه و دیانت یهودی می کند. در «سفر
خروج» چنین آمده: «موسی به خدا گفت: اینکه چون نزد بنیاسرائیل برسم و بدیشان گویم
خدایِ پدران شما مرا نزد شما فرستاده است و از من بپرسند که نام او چیست، بدیشان
چه بگویم که خدا به موسی گفت: هستم آنکه هستم و گفت به بنی اسرائیل چنین بگو: اهیه
(هستم) مرا نزد شما فرستاد». تعبیر فیلون از این عبارت آن است که خدا می گوید:
ماهیت من هستی است و هستی قابل توصیف و بیان نیست؛ یعنی ذات خداوند را نه با
اندیشه تحلیلی، بلکه با مراقبت عرفانی جذبه، با بیرون آمدن از خویشتن میتوان
دریافت، و کسانی را که نمی توانند این حال بی خویشتنی را درک کنند، «ساکنان همیشگی
تاریکی اند» و سخنان کسانی که «در روشنایی زندگی می کنند» باور ندارند (بشیری،
1384: ص73). در فلسفه
نوافلاطونی قرن سوم نیز در آثار فلوطین (205ـ270 م) این تعبیر به کار برده شده
است. او نیز راه دستیابی به دانش حقیقی را بیرون شدن از خود و جذب شدن به سوی
مطلوب می داند (اندراسل، 1365: 417).
چنانکه می بینیم در
فلسفه اشراقی و در یهودیت و مسحیت قرون وسطایی و در عرفان ایران و به طور کلی در
تفکر شهودی، بی خویشتنی یا از خودبیگانگی ارزش مثبتی است. اما در عصر جدید، به خصوص
از زمان هگل (1770ـ1831) به این سو، مفهوم از خودبیگانگی یا بی خویشتنی به طور
کامل معنای منفی پیدا می کند و تقریباٌ در همه حوزه های علوم انسانی، اعم از
جامعه شناسی، روانشناسی، فلسفه و حتی روانپزشکی به عنوان یک آسیب و بحران که
هویت انسانی را هدف قرار داده و او را نه تنها از مسیر کمال دور می کند، بلکه
سلامتی انسان را نیز تهدید می نماید به کار رفته است. به طور کلی از خودبیگانگی با داشتن معنای مثبت در
طول تاریخ بسیار کم کاربرد داشته است و همواره بار منفی آن مورد توجه بوده است.
آخرین پست هامرگ در سالهای دیگر کُشی..........شنبه پانزدهم آذرماه سال 1399
علم و مذهب..........چهارشنبه دوازدهم آذرماه سال 1399
انتظار زندگی در سودای بهشت..........دوشنبه سوم آذرماه سال 1399
دکتر فیرحی و یک پرسش..........دوشنبه بیست و ششم آبانماه سال 1399
زندگی، میعاد در لجن..........یکشنبه هجدهم آبانماه سال 1399
زندگی را تخیل و سپس تکرار کنید..........شنبه هفدهم آبانماه سال 1399
سیاستمدارانی چون شاعر در فیلم مادر آرنوفسکی..........شنبه سوم آبانماه سال 1399
رابطۀ ننگین..........شنبه بیست و ششم مهرماه سال 1399
عزادار خویشتنیم نه شجریان..........جمعه هجدهم مهرماه سال 1399
کشیش و پزشک در زمانۀ بیماری..........دوشنبه چهاردهم مهرماه سال 1399
لذت مشترک دیکتاتور و عاشق..........یکشنبه سیزدهم مهرماه سال 1399
خشخش ِ خندههای اشکآمیز برگهای پاییزی..........پنجشنبه دهم مهرماه سال 1399
شهر از عاقل تهی خواهد شدن به مناسبت روز مولانا..........سه شنبه هشتم مهرماه سال 1399
دروغزن قضای مسلمانان را نشاید ..........سه شنبه بیست و پنجم شهریورماه سال 1399
سوغاتی..........سه شنبه هجدهم شهریورماه سال 1399
تحفه ای چون مرگ..........دوشنبه دهم شهریورماه سال 1399
داستانک..........یکشنبه دوم شهریورماه سال 1399
با یادی از مورّخ مشروطیت..........شنبه هجدهم مردادماه سال 1399
سارتر و نویسنده..........یکشنبه دوازدهم مردادماه سال 1399
کاش از تاریخ بیاموزیم..........یکشنبه بیست و نهم تیرماه سال 1399
خشونتی که بر ما می رود..........پنجشنبه بیست و دوم خردادماه سال 1399
سقف تزویر بر ستون ضدتبعیضی..........سه شنبه بیستم خردادماه سال 1399
تأملی در قتل رومینا اشرفی..........شنبه دهم خردادماه سال 1399
ما در کدامین جهان زندگی میکنیم؟..........دوشنبه بیست و پنجم فروردینماه سال 1399
دموکراسی آیینی..........شنبه سوم اسفندماه سال 1398
تعریضی بر واکنش آیتالله سبحانی به سخنان دکتر حسن محدثی..........جمعه بیست و پنجم بهمنماه سال 1398
دیکتاتوری، استالین و هنرمند غیرحکومتی..........جمعه بیست و هفتم دیماه سال 1398
مشترک میان دیکتاتورها..........دوشنبه بیست و هفتم آبانماه سال 1398
«چگونه است که استثمارشدگان به ادامۀ استثمار راضی میشوند؟»...........یکشنبه دوازدهم آبانماه سال 1398
جامعهشناس تحملناپذیر است!..........شنبه بیست و هفتم مهرماه سال 1398
همه پستها