مارکس یکی از
نخستین نویسندگانی بود که دریافت توسعه صنایع امروزی کار بسیاری از افراد را به
وظایف خسته کننده و ملال آوری تقلیل خواهد داد. بنابر نظر مارکس، تقسیم کار انسانها
را از کارشان بیگانه می کند(پس یکی از عواملی که بیگانگی از کار را سبب می شود
تقسیم کار است). او یادآور می شود که در جوامع سنتی، کار غالباً توانفرسا بود،
دهقانان گاه ناچار بودند از بامداد تا شامگاه زحمت بکشند و از کشتزارهایشان مراقبت
کنند. با وجود این، دهقانان تا اندازه ای برکار خود که متضمن بسیاری از اشکال
آگاهی و مهارت بود، کنترل داشتند؛ در مقابل اغلب کارگران صنعتی کمتر کنترلی بر
وظایفی که انجام می دهند دارند و تنها سهم ناچیزی در تولید محصول کلی دارند، و هیچ
گونه تأثیری در مورد این که محصول سرانجام چگونه و به چه کسی فروخته خواهد شد
ندارند. بدینسان کار همچون چیزی بیگانه به نظر می رسد، وظیفه ای که کارگر مجبور
است انجام دهد برای این است که درآمدی به دست آورد، اما ذاتاً غیررضایت بخش است
(گیدنز، 1384:ص 523).
از دیدگاه مارکس کار، برای کارگر امری خارجی است؛ یعنی این که جزئی
از طبیعت او نیست و نتیجتاً او در کار خویش ارضا نمی شود، بلکه به جای ارضا و
خوشبختی احساس محرومیت و بدبختی می کند. بنابراین انسان نیروهای روحی و جسمی خود
را آزادانه توسعه نمیدهد بلکه توان جسمی خود را از دست داده و از نظر روحی به
پستی می گراید. بنابراین، کارگر تنها در زمان فراغت خود را آسوده حس می کند، در
صورتی که در سرکار خود را بی خانمان و آواره احساس میکند. کارش به اختیار او
نیست، بلکه کار اجباری و تحمیلی است. به این ترتیب کار ارضای یک نیاز نیست، بلکه
کار تنها وسیله ای برای ارضای نیازهای دیگر است. ماهیت بیگانه آن آشکارا با این
واقعیت نشان داده می شود که به محض این که هیچگونه اجبار فیزیکی یا اجبار دیگری در
کار نباشد مانند طاعون از آن دوری جسته می شود.... ما به این نتیجه می رسیم که
انسان (کارگر) احساس می کند تنها از نظر کارکردهای حیوانی اش - خوردن، نوشیدن و
زاد و ولد کردن، یا حداکثر از نظر مسکن و آرایش شخصی اش - دارای اختیار است، در
حالی که از نظر کارکردهای انسانیاش به سطح یک حیوان تنزل یافته است. در نتیجه
وجود حیوانی، انسان می شود و وجود انسانی، حیوان (گیدنز، 1384:ص 527 – 524). مارکس علاوه بر
اینکه کار را بزرگترین عامل ازخودبیگانگی انسان (کارگر) می داند معتقد است «پدیده هایی
مانند مالکیت، سرمایه، دولت و کشور توسط انسان ایجاد شده اند. انسان در مقابل
بتهایی که خود خلق کرده، با فدا کردن خود در راه آنها به حالت «ازخودبیگانگی» می رسد.
این ازخودبیگانگی می تواند سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی هم باشد. مارکس علت پدید
آمدن این بتها را سودجویی و ناامیدی و احساس عدم تأمین می داند». بنابراین در
عملکرد شیوه تولید سرمایه داری، کار تبدیل به چیزی مشمئز کننده می شود. توانایی
خاص هر شخص در مقام موجودی خلاق و مولد به چیزی تبدیل می شود که افراد را از
یکدیگر جدا می سازند، چیزی که عدهای آن را برای استثمار عده ای دیگر به کار می برند.
کار فعالیتی است پرزحمت و نفرتانگیز که انسان می خواهد تا سر حد امکان از آن
دوری کند (گرب، 1381:ص 26). در یک جمع بندی کلی از نظریه مارکس باید گفت وی ازخودبیگانگی
را در جهان سرمایه داری به ویژه نزد کارگران در اوج می دید؛ مفهوم ازخودبیگانگی چه
با بیان آشکار و به صورت ضمنی، هم چنان در کانون تحلیل اقتصادی و اجتماعی، مارکس
جایش را حفظ می کند. در یک جامعه ازخودبیگانه، کل وضع ذهنی انسانها وآگاهیشان تا
حد زیادی بازتاب شرایطی اند که انسانها در آنها خودشان را می یابند و نیز منعکس
کننده جایگاههای متفاوت آنها در فرا گرد تولیدند.
آخرین پست هامرگ در سالهای دیگر کُشی..........شنبه پانزدهم آذرماه سال 1399
علم و مذهب..........چهارشنبه دوازدهم آذرماه سال 1399
انتظار زندگی در سودای بهشت..........دوشنبه سوم آذرماه سال 1399
دکتر فیرحی و یک پرسش..........دوشنبه بیست و ششم آبانماه سال 1399
زندگی، میعاد در لجن..........یکشنبه هجدهم آبانماه سال 1399
زندگی را تخیل و سپس تکرار کنید..........شنبه هفدهم آبانماه سال 1399
سیاستمدارانی چون شاعر در فیلم مادر آرنوفسکی..........شنبه سوم آبانماه سال 1399
رابطۀ ننگین..........شنبه بیست و ششم مهرماه سال 1399
عزادار خویشتنیم نه شجریان..........جمعه هجدهم مهرماه سال 1399
کشیش و پزشک در زمانۀ بیماری..........دوشنبه چهاردهم مهرماه سال 1399
لذت مشترک دیکتاتور و عاشق..........یکشنبه سیزدهم مهرماه سال 1399
خشخش ِ خندههای اشکآمیز برگهای پاییزی..........پنجشنبه دهم مهرماه سال 1399
شهر از عاقل تهی خواهد شدن به مناسبت روز مولانا..........سه شنبه هشتم مهرماه سال 1399
دروغزن قضای مسلمانان را نشاید ..........سه شنبه بیست و پنجم شهریورماه سال 1399
سوغاتی..........سه شنبه هجدهم شهریورماه سال 1399
تحفه ای چون مرگ..........دوشنبه دهم شهریورماه سال 1399
داستانک..........یکشنبه دوم شهریورماه سال 1399
با یادی از مورّخ مشروطیت..........شنبه هجدهم مردادماه سال 1399
سارتر و نویسنده..........یکشنبه دوازدهم مردادماه سال 1399
کاش از تاریخ بیاموزیم..........یکشنبه بیست و نهم تیرماه سال 1399
خشونتی که بر ما می رود..........پنجشنبه بیست و دوم خردادماه سال 1399
سقف تزویر بر ستون ضدتبعیضی..........سه شنبه بیستم خردادماه سال 1399
تأملی در قتل رومینا اشرفی..........شنبه دهم خردادماه سال 1399
ما در کدامین جهان زندگی میکنیم؟..........دوشنبه بیست و پنجم فروردینماه سال 1399
دموکراسی آیینی..........شنبه سوم اسفندماه سال 1398
تعریضی بر واکنش آیتالله سبحانی به سخنان دکتر حسن محدثی..........جمعه بیست و پنجم بهمنماه سال 1398
دیکتاتوری، استالین و هنرمند غیرحکومتی..........جمعه بیست و هفتم دیماه سال 1398
مشترک میان دیکتاتورها..........دوشنبه بیست و هفتم آبانماه سال 1398
«چگونه است که استثمارشدگان به ادامۀ استثمار راضی میشوند؟»...........یکشنبه دوازدهم آبانماه سال 1398
جامعهشناس تحملناپذیر است!..........شنبه بیست و هفتم مهرماه سال 1398
همه پستها
سیاستمداران ما در طول این سه دهه گرجه در بعد بین المللی چندان توفیق نداشته اند اما در بعد داخلی بسیار چیره دست اند...!