مارکوزه در
تعریف ازخودبیگانگی به ویژه در کتاب انسان تک ساحتی به نظر هگل باز
می گردد. به نظر او در این حالت انسانها متأثر از تبلیغات كالایی، رستگاری خود را
در خرید و مصرف بیشتر می دانند كه نتیجه ی آن كار بیشتر است و در نتیجه حالتی
ازخودبیگانگی در جامعه پدید آمده و منجر به انسانهای تك ساحتی شده است. تولید و
مصرف زیاد، باعث شده تا انسانها به وابستگان كالا تبدیل شده و این مشخصهی جامعهی
تكنولوژیك و سرمایهداری نوین به ویژه رسانه های جمعی است كه حتی انسانها را
تبدیل به كالا كرده است. به عقیده ماركوزه انتخاب آزاد از میان انواع مختلف و
فراوان كالا و خدمات... در اصل حمایت ازخودبیگانگی است. ازخودبیگانگی كلی مفهومی
است برای اشاره به جدایی فكری و فیزیكی مردم از یكدیگر و جدایی واقعی از فعالیت و
جامعه (امامی، 1385). مارکوزه، از جهان
صنعتی که حلقوم به بلعیدن آدمی گشوده تا در رسوخ به مغز استخوانهای او، وی را به
پوچی و پوکی انسانی تکساحتی، محدود، ویران و خامی و تکراری، همچون شیئی بیجان،
فاقد روح، فاقد احساس، فاقد درک و معنی و زیبایی، موجودی ماشینی و بی احساس بکشاند
سخن می گوید. وی انسان تک بعدی یا به تعبیری انسان تک ساحتی را انسان ازخود بیگانه
می داند. او با ارزیابی بیگانگی در جوامع مدرن معتقد است که در جوامع صنعتی، انسانهای
تک ساحتی ای پرورش می یابند که براساس خرید و فروش کالاهای موجود در جامعه، خود را
ارزشیابی می کنند (بیدگلی، 1379:ص 90).در این جوامع به انسان از یک ساحت نگریسته
می شود و همان یک ساحت تمامی شئونات زندگی او را در بر می گیرد. توسعه صنعتی، ذهن
خلاق و نقاد را از انسان سلب و او را مجبور می کند تا شناخت نادرست ذهن خویش را
حقیقت بپندارد و بر مبنای آن در مسائل زندگی به قضاوت بپردازد (ایمان، 1377:ص 6). مارکوزه در مورد
انسان تک ساحتی و ازخودبیگانه چنین نظر دارد «.....نیازمندیهای درست و نادرست را
می توان از یکدیگر تشخیص داد. احتیاجاتی که منافع گروه معینی آن را به فرد تحمیل
می کند و کار توانفرسا، فشار و خشونت، بیدادگری و تیره بخت روزی را به دنبال دارد،
نادرست است. تأمین این نیازها ممکن است منشأ آسایش فرد باشد، ولی چون شخص مرفه را
از درک بدبختیهای عمومی باز می دارد و فرصت مبارزه با این بدبختیها را از او می گیرد،
هرگز عامل خوشبختی انسانها نمی تواند باشد و نتیجه این رفاه مسلماً تیره بختی
است. آسودگی، خوشگذرانی، کار و مصرف مطابق تبلیغ آگهی هایی بازرگانی از جانب
رسانه ها، دوست داشتن و دشمن داشتن هرآنچه را دیگران دوست یا دشمن می شمارند و
اینگونه افکار، غالبأ نشانه وجود نیازمندیهای نادرست است. بر نقش و محتوای این
نیازها که بوسیله عوامل خارجی مشخص شده اند، فرد هیچگونه نظارتی ندارد، و توسعه و
تأمین آن در اختیار افراد نیست. هرگونه دگرگونی که بر حسب شرایط وجودی در این
نیازمندیها پدید آید، در ماهیت آنها تغییری نمی دهد و همیشه در جامعه ای که
سوداگری و سودپرستی فرد را زیر فشار می گذارد وجود خواهند داشت (بیدگلی، 1379:ص 91
– 90). نیازهای
بازدارنده افراد، در جوامع عقب افتاده و گرفتار جهل، باقدرت و شدت عمل می کنند. به
طور یقین این وضع باید تغییر یابد تا آدمی به جای آنکه به بهای تیره روزی خود،
نیازمندیهای جامعه را تأمین کند بتواند با بهره مندی از یک زندگانی خوب، این
وظیفه را انجام دهد. مارکوزه معتقد
است «ما اکنون در دوره ای از تاریخ تمدن زندگانی می کنیم که مهمترین احتیاج های
حیاتمان، تغذیه، پوشاک و مسکن است. این احتیاجات را جامعه باید تأمین کند. تأمین
این نیازمندیهای اولیه، نخستین شرط تأمین سایر خواستهای عالی جامعه است......»
(مارکوزه، 1389:ص 24-21). در اینکه می بینیم
فرد در جوامع صنعتی، نیازهای خود را آزادانه زیاد و کم می کند، دلیل خودمختاری او
نیست. بلکه بالعکس، از نفوذ دخالتهای شدید جامعه بر اراده و تصمیم او حکایت می کند.
توجه به میزان تأثیر و نفوذ جامعه می تواند اهمیت وسایل ارتباطجمعی را تبیین کند
و به خوبی آشکار سازد که چگونه این وسایل، نیازمندیهای افراد و میل برآوردن این
نیازها را برانگیخته اند. در شرایط کنونی، وسایل ارتباط جمعی از تضاد خواسته ها
کاسته و امکانات مردم را نسبت به تأمین نیازهای گوناگون، به یکدیگر نزدیک ساخته
است. بدین ترتیب مسأله اختلاف طبقاتی در ظاهر تا حدودی حل شده است. امروزه کارگر و
کارفرما هر دو به یک برنامه تلویزیونی می نگرد و خانم منشی بدانگونه لباس می پوشد
که دخترکارفرما؛ آقای سیاهپوست نیز در گوشه کادیلاک می آرامد، و همه مردم یک روزنامه را
مطالعه می کنند. بی شک اینگونه شباهتهای ظاهری، نشانه از میان رفتن اختلافات طبقاتی
در این جوامع نیست، بالعکس روشنگر این حقیقت است که گروههای سرکوب شده تاچه پایه
به ضرورتهایی که ضامن ادامه نفوذ حاکمیت و رهبری طبقات بالای جامعه است، گردن نهاده
و تسلیم شده اند. حال باید پرسید: آیا در این شرایط واقعن می توان نقش و تأثیر
وسایل ارتباط جمعی را که به منظور آگاه ساختن و یا مشغول ساختن مردم به کار می روند،
از نقش خطرناک این وسایل در القای یک فکر یا عقیده و گمراه و گرفتار ساختن انسانها،
مجزاساخت؟ آیا ممکن است لذتی را که معمولن از خرید یک اتومبیل حاصل می شود با
دشواریهایی که این وسیله ماشینی فراهم می سازد، باهم سنجید و یا آسودگی اقامت در
یک منزل راحت را با رنجهای ناشی از ساختمان و معماری و گرفتاریهای دیگر مقایسه
کرد؟ این پژوهشها ما را در برابر اوضاع نامطلوب و تأثیرانگیز جامعه صنعتی
پیشرفته امروز قرار خواهد داد. از پژوهشهای مزبور به روشنی خصوصیت خردمندانه
جامعه ای راکه از عقل و منطق دور افتاده است، خواهیم یافت. در عین حالی که چنین
جامعه متمدنی، تولید توسعه یافته ای دارد و در تدارک وسایل آسایش هرچه بیشتر افکار
عمومی خود تواناست، لیکن ممکن است، آگاهی نیاز واقعی فرد را غیرلازم و ویرانیها را
آبادانی جلوه دهد. چنین جامعه ای قادر است انسانها را به موجوداتی عادی ولی بی ارزش
تبدیل کند. نتیجه این عمل، از خودبیگانگی انسانهاست، که به صورت مسأله ای در جهان
امروز خودنمایی می کند (مارکوزه، 1389:ص 28 – 21). آگاهی به
ازخودبیگانگی برای انسانها که از طریق زندگی مادی و ظاهری خود با جامعه صنعتی
پیوستگی یافته اند و ارضای خاطر خود را برآوردن نیازهای موجود در این جامعه می دانند،
کاری دشوار است. مسأله پیوستگی فرد و جامعه تصوری بی اساس نیست و واقعیتی عینی
دارد. واقعیتی که گسترش حالت ازخودبیگانگی انسانها را در یک جامعه صنعتی توجیه می کند
و کاملأ جنبه عینی یافته است. انسان ازخودبیگانه، در مظاهر زندگی ازخودبیگانه خویش
فرو می رود. به اعتقاد
مارکوزه، در جوامع کنونی، منزلت حقیقی انسان مورد اهانت قرار گرفته است، چرا که از
انسان نیز همچون طبیعت به سود توسعه و تکامل تکنولوژی بهره برداری می شود. به
عقیده او، تکنولوژی و روشهای فنی به صورت ابزار جدیدی از قدرت در خدمت طبقه حاکم
گرفته شده و از این بابت فرقی میان نظامهای سرمایه داری و سوسیالیستی وجود ندارد؛
ب هر دو نظام (سوسیالیستی و سرمایهداری) نشانگر خفقان توده ای
خویش اند. مارکوزه، معتقد است که انقلاب اجتماعی ناشی نمی شود، بلکه از تضادهای
فکری و روانی تأثیر می گیرد.
آخرین پست هامرگ در سالهای دیگر کُشی..........شنبه پانزدهم آذرماه سال 1399
علم و مذهب..........چهارشنبه دوازدهم آذرماه سال 1399
انتظار زندگی در سودای بهشت..........دوشنبه سوم آذرماه سال 1399
دکتر فیرحی و یک پرسش..........دوشنبه بیست و ششم آبانماه سال 1399
زندگی، میعاد در لجن..........یکشنبه هجدهم آبانماه سال 1399
زندگی را تخیل و سپس تکرار کنید..........شنبه هفدهم آبانماه سال 1399
سیاستمدارانی چون شاعر در فیلم مادر آرنوفسکی..........شنبه سوم آبانماه سال 1399
رابطۀ ننگین..........شنبه بیست و ششم مهرماه سال 1399
عزادار خویشتنیم نه شجریان..........جمعه هجدهم مهرماه سال 1399
کشیش و پزشک در زمانۀ بیماری..........دوشنبه چهاردهم مهرماه سال 1399
لذت مشترک دیکتاتور و عاشق..........یکشنبه سیزدهم مهرماه سال 1399
خشخش ِ خندههای اشکآمیز برگهای پاییزی..........پنجشنبه دهم مهرماه سال 1399
شهر از عاقل تهی خواهد شدن به مناسبت روز مولانا..........سه شنبه هشتم مهرماه سال 1399
دروغزن قضای مسلمانان را نشاید ..........سه شنبه بیست و پنجم شهریورماه سال 1399
سوغاتی..........سه شنبه هجدهم شهریورماه سال 1399
تحفه ای چون مرگ..........دوشنبه دهم شهریورماه سال 1399
داستانک..........یکشنبه دوم شهریورماه سال 1399
با یادی از مورّخ مشروطیت..........شنبه هجدهم مردادماه سال 1399
سارتر و نویسنده..........یکشنبه دوازدهم مردادماه سال 1399
کاش از تاریخ بیاموزیم..........یکشنبه بیست و نهم تیرماه سال 1399
خشونتی که بر ما می رود..........پنجشنبه بیست و دوم خردادماه سال 1399
سقف تزویر بر ستون ضدتبعیضی..........سه شنبه بیستم خردادماه سال 1399
تأملی در قتل رومینا اشرفی..........شنبه دهم خردادماه سال 1399
ما در کدامین جهان زندگی میکنیم؟..........دوشنبه بیست و پنجم فروردینماه سال 1399
دموکراسی آیینی..........شنبه سوم اسفندماه سال 1398
تعریضی بر واکنش آیتالله سبحانی به سخنان دکتر حسن محدثی..........جمعه بیست و پنجم بهمنماه سال 1398
دیکتاتوری، استالین و هنرمند غیرحکومتی..........جمعه بیست و هفتم دیماه سال 1398
مشترک میان دیکتاتورها..........دوشنبه بیست و هفتم آبانماه سال 1398
«چگونه است که استثمارشدگان به ادامۀ استثمار راضی میشوند؟»...........یکشنبه دوازدهم آبانماه سال 1398
جامعهشناس تحملناپذیر است!..........شنبه بیست و هفتم مهرماه سال 1398
همه پستها