اریک فروم مانند هورکهایمر، هابرماس و مارکوزه، از
نظریه پردازان مکتب فرانکفورت است که در بررسیهای خود، اسپینوزا، مارکس و فروید را مد
نظر دارد. او معتقد است که انسان دارای طبیعتی است که در ارتباط با جهان و کنش
متقابل با دیگران شکل می گیرد. از نظر وی، طبیعت انسان تنها از کنشهای ثابت مانند
گرسنگی و تشنگی و کنشهای نسبی که با شرایط تاریخی وجوه تولیدی زمان دگرگون می شوند
و مورد توجه مارکس هستند تشکیل نشده، بلکه کنشهای روانی و وجودی در طبیعت او سهم
به سزایی دارند (تار، 19967). وی علاوه بر اینکه به تجزیه و تحلیل دقیق مفهوم
بیگانگی در آثار مارکس می پردازد، از آن در مطالعات فلسفی و جامعه شناسی خود
وسیعاً سود می برد. فروم واژه ی
ازخودبیگانگی را نخستین بار در کتاب «گریز از آزادی» مطرح کرد و سپس در کتاب
«جامعه سالم» به توضیح و تبیین بیشتر آن پرداخت (مصباح و محیطی اردکان،
1390:ص 204). او در «گریز از آزادی» - که در دومین سال جنگ علیه نازیسم
آلمانی انتشار داد – این سوال را مطرح می کند که آیا انسان بیمار است یا جامعه؟؛
اگر جامعه بیمار باشد وابستگی و تعلق خاطر به چنین جامعه ای سطحی و اندک می گردد و
در نتیجه فرد احساس امنیت نمی کند. در تداوم این مقوله فروم در اثر دیگر خود موسوم
به «جامعه سالم»، « فقدان امنیت» را نقطه حرکت قرار داده و می نویسد: «در جامعه ای که
امکان ارضای نیازمندی را به اعضاء خود نمی دهد افرادی را بار می آورد که دارای
نشانه های ناسازگاری و پریشانی ذهنی هستند چنین جامعه ای یک جامعه بیمار است. برای درمان چنین
جامعه ای، باید امکانات زیر فراهم آید: -
امکان فعالیت خلاق؛ - امکان داشتن یک
هویت خاص برای خویشتن؛ - امکان برقراری
ارتباط جامعه با دیگران؛ - امکان جهت گیری در
جامعه؛ - داشتن یک چارچوب
مرجع و درک بخردانه تا فرد بتواند در چنین جامعه ای ریشه گیرد (شیخاوندی، 1385:ص
196 – 190). فروم معتقد است که «بیگانگی تعریفی است از
وضعیت انسان در جامعه ی صنعتی». او در تفسیر خود از بیگانگی انسان نسبت به خویش، شخصی
را مورد مطالعه قرار می دهد که از خود دور می شود، اعمال او به جای آن که تحت
کنترلش باشند، بر او مسلط هستند و او خود را مرکز اعمال فردی خویش نمی یابد. به
جای این که اعمال طبق خواست و اراده ی او انجام گیرد، او از اعمالش اطاعت می کند،
خود را نظیر همه ی مردمی می یابد که به عنوان اشیاء درک می شوند با احساسها و
خواسته های مشترک؛ اما در عین حال در همان زمان او هیچگونه وابستگی و ارتباطی با
جهان خارج ندارد. به نظر اریک فروم اعضای جامعه ی صنعتی همگی الینه شده ـ مسخ شده
ـ هستند و بیگانگی مختص گروه و طبقه ی خاصی نیست، او می گوید: «انسان امروزین در
جامعه ی صنعتی شکل و شدت بت زدگی را دگرگون ساخته است. او در دست نیروهای اقتصادی
کور حاکم، شیئی شده است. او دستکارهای خود را می پرستد و به «شیء» بدل می شود. در
جهانی از این دست تنها کارگر بیگانه نیست... که همگان بیگانه اند». (فروم، 2001، ص
62) فروم انواع مختلف ازخودبیگانگی را
که زاییده ی شیوه ی تولید سرمایه داری است، مشخص می کند. شرایط کار، کارگران را
ازخودبیگانه می کند، تأمین معاش آنان بستگی به این دارد که سرمایه داران و مدیران
بتوانند از استخدام آنان سود برند و بدین ترتیب کارگران تنها به عنوان وسیله ای در
نظر گرفته می شوند و نه به عنوان غایت و هدف. کارگر «ذره ی اقتصادی است که به آهنگ
مدیریت ذره ای می رقصد». مدیران «حق کارگر برای تفکر و تحرک آزاد را از او سلب می کنند.
حق زندگی از کارگر سلب می شود، نیاز به تسلط، خلاقیت، کنجکاوی و تفکر آزاد در آنان
با محدودیت روبرو می شود.درنتیجه، نتیجه ی گریزناپذیر، فرار یا مقابله، بی تفاوتی
یا تخریب، یا انزوای روانی از سوی کارگر است»(بیدگلی، 1379:ص 96 – 95).
با این حال، فروم استدلال می کند که «نقش مدیر نیز با ازخودبیگانگی همراه
است»، او نیز تحت تسلط نیروهای مقاومت ناپذیر سرمایه داری است و آزادی بسیار
محدودی دارد. او باید «با غولهای غیرشخصی، با شرکتهای بزرگ رقیب، با بازارهای
غول پیکر غیرشخصی، با اتحادیه ها و حکومت، سروکار داشته باشد.» مرتبه ی او، مقام
او، درآمد او به طور خلاصه تمامی موجودیت اجتماعی او ـ به این بستگی دارد که میزان
سودهایش پیوسته رو به افزایش باشد. لیکن باید این کار را در دنیایی انجام دهد که
در آن از کمترین نفوذ شخصی بر غولهایی که با آن ها سروکار دارد، برخوردار نیست (فروم، 1985، ص 125) . اریک فروم از جدایی و انزوای انسانی در جوامع
صنعتی معاصر به عنوان رنج لاعلاج بشری یاد می کند. به اعتقاد او: جامعه ـ جامعه ی
صنعتی ـ خالق «آدمک تشکیلاتی» است، موجودی تهی از آگاهی و اعتقاد که بزرگترین
افتخارش این است که در یک ماشین عظیم و مقتدر، دندانه ای، هر چند کوچک و خرد است.
شعار این است: پرسش ممنوع، تفکر ممنوع، دلبستگی و علاقمندی ممنوع، مبادا که کارکرد
بی دغدغه و قرین آرامش تشکیلات برهم خورد. اما آدمی برای شیء بودن و خاموش نشستن
ساخته نشده است (دریا بندری، 1369). به زعم کسانی که برای فرد اولویت قائل می شوند،
عدم انطباق فرد با جامعه، نشانه ای از بیگانگی او تلقی می شود. اما افرادی از قبیل
اریک فروم معتقدند که ممکن است جامعه آنچنان بیمار یا بیگانه باشد که فرد توانایی
تطبیق خود را با آن نداشته و لذا دچار ازخودبیگانگی می شود. فروم با دیدی عمدتاً روان کاوانه متوجه
ازخودبیگانگی است. او بیگانگی از خود را حالتی از هستی می داند که در آن
آدمی مقهور محصول کار و تولیدات خویش که عینیت و شیئیت یافته و به صورت نظام
اجتماعی ـ اقتصادی در آمده اند، می گردد تا بدانجا که هر گونه اختیار ، اراده و
کنترل از او سلب و فرصت خودشناسی از او ساقط می شود. از این رو برای اریک فروم
ازخودبیگانگی به مفهوم انفضال شناختی از مفهوم من واقعی یا ضمیر حقیقی است. فروم اعتقاد دارد که ریشه های بیگانگی آدمی
را می توان در جریان توسعه ی تکاملی او جست وجو کرد. برخلاف حیوانات پست تر که با
غرایز به رفتار و فعالیت واداشته می شوند انسان به قابلیت روانی منحصر به فردی
مجهز است که او را قادر می سازد بر جهان طبیعت فایق آید. زندگی او دیگر تابعی از
نیروهای قهار و سلطه گر طبیعت نیست بلکه براساس خودآگاهی، برهان، تحلیل و تفهیم،
قوام و نظام دارد. از اینرو انسان و طبیعت به عنوان دو واقعیت مستقل نمود یافته و
عدم وحدت و یگانگی این دو سبب گردیده که بشر خود را در محیطی بیگانه که در آن جدای
از طبیعت، هستی دارد ببیند و بیابد. مسأله ی هستی آدمی و حیات او در جهان طبیعت
مسأله ای نادر و منحصر به فرد است. به قول فروم «انسان با آن که از طبیعت جدا و
منفک است با طبیعت هستی دارد، با طبیعت قرین است. بخشی از او از عالم بالاست.
خدایی است. الهی است نامتناهی است و بخشی دیگر از جهان خاکی است، حیوانی است،
متناهی است» (بیدگلی، 1379:ص 96 –
95). درنتیجه، انسان
باید خود را با این شرایط محیطی جدید تطبیق و سازگاری دهد. در چنین محیطی او همچنین
با انبوهی از خواسته ها و نیازها روبروست. در بین این نیازها می توان نیاز به
ایجاد ارتباط و اتحاد و یگانگی با طبیعت، با خود و دیگر انسانها، نیاز به
خلاق بودن، نیاز به تعلق و وابستگی، نیاز به خودیابی و خودشناسی و بالاخره نیاز به
داشتن عقیده و مرام و مسلک اشاره کرد. به نظر فروم در جامعه ی صنعتی و تحت روابط
اجتماعی تولید نظام سرمایه داری، انسان قادر به ایفا و تأمین رضامندانه ی بسیاری
از این نیازها نیست. به جای آن که از یگانگی با طبیعت مسرور و شادمان باشد از
بیگانگی با آن و از تنهایی و انزوا و پریشانی خاطر اندوهناک است. با آن که توانمند
به تسخیر طبیعت است قادر به نمایش خلاقیت خود و ارضای این نیاز نیست و خود را نمی شناسد.
از طبیعت خود جدا افتاده است به خویشتن خود او راهی نیست و نمی داند چه هست و باید
باشد. او از بحران هویت رنج می برد و سرگشته ای است در وادی حیرت (دریابندری،
1369).
آخرین پست هامرگ در سالهای دیگر کُشی..........شنبه پانزدهم آذرماه سال 1399
علم و مذهب..........چهارشنبه دوازدهم آذرماه سال 1399
انتظار زندگی در سودای بهشت..........دوشنبه سوم آذرماه سال 1399
دکتر فیرحی و یک پرسش..........دوشنبه بیست و ششم آبانماه سال 1399
زندگی، میعاد در لجن..........یکشنبه هجدهم آبانماه سال 1399
زندگی را تخیل و سپس تکرار کنید..........شنبه هفدهم آبانماه سال 1399
سیاستمدارانی چون شاعر در فیلم مادر آرنوفسکی..........شنبه سوم آبانماه سال 1399
رابطۀ ننگین..........شنبه بیست و ششم مهرماه سال 1399
عزادار خویشتنیم نه شجریان..........جمعه هجدهم مهرماه سال 1399
کشیش و پزشک در زمانۀ بیماری..........دوشنبه چهاردهم مهرماه سال 1399
لذت مشترک دیکتاتور و عاشق..........یکشنبه سیزدهم مهرماه سال 1399
خشخش ِ خندههای اشکآمیز برگهای پاییزی..........پنجشنبه دهم مهرماه سال 1399
شهر از عاقل تهی خواهد شدن به مناسبت روز مولانا..........سه شنبه هشتم مهرماه سال 1399
دروغزن قضای مسلمانان را نشاید ..........سه شنبه بیست و پنجم شهریورماه سال 1399
سوغاتی..........سه شنبه هجدهم شهریورماه سال 1399
تحفه ای چون مرگ..........دوشنبه دهم شهریورماه سال 1399
داستانک..........یکشنبه دوم شهریورماه سال 1399
با یادی از مورّخ مشروطیت..........شنبه هجدهم مردادماه سال 1399
سارتر و نویسنده..........یکشنبه دوازدهم مردادماه سال 1399
کاش از تاریخ بیاموزیم..........یکشنبه بیست و نهم تیرماه سال 1399
خشونتی که بر ما می رود..........پنجشنبه بیست و دوم خردادماه سال 1399
سقف تزویر بر ستون ضدتبعیضی..........سه شنبه بیستم خردادماه سال 1399
تأملی در قتل رومینا اشرفی..........شنبه دهم خردادماه سال 1399
ما در کدامین جهان زندگی میکنیم؟..........دوشنبه بیست و پنجم فروردینماه سال 1399
دموکراسی آیینی..........شنبه سوم اسفندماه سال 1398
تعریضی بر واکنش آیتالله سبحانی به سخنان دکتر حسن محدثی..........جمعه بیست و پنجم بهمنماه سال 1398
دیکتاتوری، استالین و هنرمند غیرحکومتی..........جمعه بیست و هفتم دیماه سال 1398
مشترک میان دیکتاتورها..........دوشنبه بیست و هفتم آبانماه سال 1398
«چگونه است که استثمارشدگان به ادامۀ استثمار راضی میشوند؟»...........یکشنبه دوازدهم آبانماه سال 1398
جامعهشناس تحملناپذیر است!..........شنبه بیست و هفتم مهرماه سال 1398
همه پستها