چهارشنبه پانزدهم مردادماه سال 1393  10:18 قبل از ظهر

احمد غلامی -شرق. از فرزاد نعمتی یک پای راست مانده بود. بقیه‌ بدنش را گرگ‌ها خورده بودند. اگر پیرمرد روستایی که اتاقی به او اجاره داده بود به امید گرفتن پاداش دنبالش نمی‌رفت همین یک پا هم نمی‌ماند. راست یا دروغ، پیرمرد می‌گفت، «به جون گرگی افتادم که داشت پارو با خودش می‌برد.» راست یا دروغ، پیرمرد می‌گفت، «تا گرگ‌رو دیدم داد زدم، فرزادخان‌رو کجا می‌بری و با چماق بهش حمله کردم و فرزادخان رو نجات دادم
پیرمرد فکر می‌کرد فرزادخان را نجات داده اما او حالا فقط خلاصه‌شده در یک پای راست بود و تنها آرزویش این بود که پیرمرد و اهالی روستا تکه‌های دیگر بدنش را پیدا کنند و مثل پازل کنار هم بچینند و دفنش کنند تا روحش شاد شود. پا را در جعبه‌ای به شهر منتقل کردند. پدرش گفت، «نه مثل آدم زندگی کرد، نه مثل آدم مرد
خلاصه‌ی‌‌ فرزاد نعمتی وقتی حرف پدرش را شنید خیلی تعجب کرد. فکر نمی‌کرد پدرش چنین قضاوت بیرحمانه‌ای درباره‌اش کند.
مادرش گفت، «قربون بدن پاره‌پاره‌ات مادر.» انتظار این دلسوزی مادرش را داشت.
زن مطلقه‌اش گفت، «خدایا شکر، تقاص منو ازش گرفتی.» زنش را خوب می‌شناخت. بارها به او گفته بود، «تو کی هستی، چه‌جور جونوری هستی؟» بعد که طلاقش داده بود جلوی آینه قدی خودش را دیده بود. واقعا او چه‌جور آدمی بود. بعضی وقت‌ها چنان زنش را با خشم می‌زد که باورش نمی‌شد فوق‌لیسانس معماری دارد و ماه‌ها چنان به نرمی به او عشق می‌ورزید که زنش حیرت‌زده نگاهش می‌کرد.
منشی شرکت مهندسی یاران گفت، «بازم یه کلکی تو کارشه
مهندس ناظر گفت، «راست یا دروغ یه پا ازش بیشتر نمونده
منشی گفت، «شناسایی شده؟» مهندس ناظر گفت، «بله، انگار روی ساق پاش به اندازه یه هلال ماه کوچک بریدگی بوده
منشی گفت، «وا، چطور ما چنین چیزی ندیدیم رو پاش
مهندس ناظر خندید. منشی خودش را زد به بی‌اعتنایی و به مدیر شرکت گفت، «برای اینکه کارها رو زمین نمونه، یکی‌رو جاش بگذارین
مهندس ناظر گفت، «بهتر نیست تا چهلم صبر کنیم؟»
رییس شرکت گفت، «اگه کلکی تو کارش بود و برگشت چی؟»
خلاصه‌ی‌ فرزاد نعمتی انتظار چنین برخوردهایی را داشت. حتی بدتر از این‌ها.
بقال محل گفت، «آقا، کرم تا کجا، بخشش تا کجا، بدنشم به گرگ‌ها هبه کرد
راننده آژانس گفت، «آقا این‌قدر باحال بود، هیچ مسافری جاش‌رو پر نمی‌کنه
دوست و همکار شکارش گفت، «ناقلا، یه‌جوری رفت اون دنیا که شناسایی نشه
اما این‌طور نبود. خلاصه فرزاد نعمتی دلش می‌خواست کامل باشد. شاید اگر دشت را می‌گشتند و تکه‌هایش را پیدا می‌کردند، احساس آرامش می‌کرد. اگر این اتفاق برای یکی از نزدیکانش می‌افتاد، حتما به‌دنبال تکه‌های جنازه او می‌رفت. خودش که زنده بود همیشه این مشکل را داشت که نمی‌دانست خودِ واقعی‌اش کیست؟ و حالا هم که مرده بود بدنش صد تکه شده بود و معلوم نبود کجاست و کی است؟ اگر کسی هم می‌خواست دنبال تکه‌های بدن او برود، نمی‌توانست پازل جنازه‌اش را کامل کند. قسمت‌های اصلی که «منِ» او را شکل می‌دادند صورت، گوشت و پوست‌اش در معده گرگ‌ها در حال هضم، جذب و دفع بود. وقتی ادامه‌ خودش را در پنجه‌ها و دندان‌های گرگ‌های درنده دید به وجد آمد، تا گرگ‌ها زنده بودند بخشی از وجودش روی زمین زنده بود. صدایش زدم. او خلاصه‌شده در پای راستش گفت، «من!» گفتم: «اسمع افهم یا فرزاد ابن احمداز ترس و حیرت می‌لرزید که من، او را «من» می‌دیدم.


 

لینک خبر :  http://sharghdaily.ir/?News_Id=40517

Bottom of Form

 


  • آخرین ویرایش:چهارشنبه پانزدهم مردادماه سال 1393
نظرات()   
   
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.
آخرین پست ها

مرگ در سال‌های دیگر کُشی..........شنبه پانزدهم آذرماه سال 1399

علم و مذهب..........چهارشنبه دوازدهم آذرماه سال 1399

انتظار زندگی در سودای بهشت..........دوشنبه سوم آذرماه سال 1399

دکتر فیرحی و یک پرسش..........دوشنبه بیست و ششم آبانماه سال 1399

زندگی، میعاد در لجن..........یکشنبه هجدهم آبانماه سال 1399

زندگی را تخیل و سپس تکرار کنید..........شنبه هفدهم آبانماه سال 1399

سیاستمدارانی چون شاعر در فیلم مادر آرنوفسکی..........شنبه سوم آبانماه سال 1399

رابطۀ ننگین..........شنبه بیست و ششم مهرماه سال 1399

عزادار خویشتنیم نه شجریان..........جمعه هجدهم مهرماه سال 1399

کشیش و پزشک در زمانۀ بیماری..........دوشنبه چهاردهم مهرماه سال 1399

لذت مشترک دیکتاتور و عاشق..........یکشنبه سیزدهم مهرماه سال 1399

خش‌خش ِ خنده‌های اشک‌آمیز برگ‌های پاییزی..........پنجشنبه دهم مهرماه سال 1399

شهر از عاقل تهی خواهد شدن به مناسبت روز مولانا..........سه شنبه هشتم مهرماه سال 1399

دروغ‌زن قضای مسلمانان را نشاید ..........سه شنبه بیست و پنجم شهریورماه سال 1399

سوغاتی..........سه شنبه هجدهم شهریورماه سال 1399

تحفه ای چون مرگ..........دوشنبه دهم شهریورماه سال 1399

داستانک..........یکشنبه دوم شهریورماه سال 1399

با یادی از مورّخ مشروطیت..........شنبه هجدهم مردادماه سال 1399

سارتر و نویسنده..........یکشنبه دوازدهم مردادماه سال 1399

کاش از تاریخ بیاموزیم..........یکشنبه بیست و نهم تیرماه سال 1399

خشونتی که بر ما می رود..........پنجشنبه بیست و دوم خردادماه سال 1399

سقف تزویر بر ستون ضدتبعیضی..........سه شنبه بیستم خردادماه سال 1399

تأملی در قتل رومینا اشرفی..........شنبه دهم خردادماه سال 1399

ما در کدامین جهان زندگی می‌کنیم؟..........دوشنبه بیست و پنجم فروردینماه سال 1399

دموکراسی آیینی..........شنبه سوم اسفندماه سال 1398

تعریضی بر واکنش آیت‌الله سبحانی به سخنان دکتر حسن محدثی..........جمعه بیست و پنجم بهمنماه سال 1398

دیکتاتوری، استالین و هنرمند غیرحکومتی..........جمعه بیست و هفتم دیماه سال 1398

مشترک میان دیکتاتورها..........دوشنبه بیست و هفتم آبانماه سال 1398

«چگونه است که استثمارشدگان به ادامۀ استثمار راضی می‌شوند؟».‏..........یکشنبه دوازدهم آبانماه سال 1398

جامعه‌شناس تحمل‌ناپذیر است!‏..........شنبه بیست و هفتم مهرماه سال 1398

همه پستها

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات