چهارشنبه بیست و سوم مهرماه سال 1393  09:35 قبل از ظهر

 اشاره: مطلب زیر خلاصه ای است از کتابی با عنوان : "بیگانگی در زندگی کافکا" که توسط م. فلکی به عنوان پایان نامه دانشگاهی در آلمان به نگارش درآمده است.من، این خلاصه را برای دانشجویان در جلسه ای فشرده، بیان کردم؛ اما پیداست که یک ساعت سخن گفتن، حق زحمات آقای فلکی را ادا نمی کرد و بنا  بر این نظر، در چند قسمت در اینجا درج می شود بدان امید که خوانندگان به اصل کتاب مراجعه کنند.

تصویر بیگانگی در داستان­های کوتاه و رُمان­های کافکا

تا این جا به بیگانگیِ خودِ کافکا نسبت به پیرامون پرداخته­ ام. بیگانگی در داستان های کافکا، از درون متن و در پیوند با شخصیت­های داستان بررسی می ­شود. در اینجا ابتدا به طور فشرده­ نمایی از حضور بیگانگی در داستان­های کافکا ارایه می ­شود و سپس برای بررسیِ ژرف­تر در این پهنه به تفسیر داستان­های «گراخوس شکارچی» و «مسخ» می­ پردازم.

آثار کافکا با هجرت و سرگردانیِ پایان­ناپذیر نشان­دار می­ شوند. در داستان های کافکا، هجرت و بیگانگی چنان تنگاتنگ درهم تنیده شده اند که به سختی می توان آن ها را از یکدیگر جدا کرد. بیگانگی اما تنها لزوماً از رهگذر کوچ یا مهاجرت به سرزمینی دیگر پدید نمی آید. شخصیت های داستان، چه در مکانی بیگانه چه در زادگاه خود، در هزارتوی بی پایانِ هجرت، نسبت به یکدیگر بیگانه می شوند. روند بیگانگیِ انسان های مدرن در این داستان ها از رهگذر عوامل و جریان های گوناگون، بیش از همه از طریق ساختار قدرت، به ویژه برتری نظارتِ بوروکراتیکِ اداره ها و سازمان های مختلف بر زندگی، آشکار می شود. درواقع، سیستم به گونه ای شکل زندگی را تعیین می کند که مانع از گذر به «خودِ» می شود؛ یعنی انسان مدرن در جهان کافکا چنان وابستۀ شغلِ هستی سوز، زیرِ نظارت قدرت یا سیستم است که فرصتی برای دستیابی به فردیتِ کیفی یا «خودِ رها» نمی ماند. بدین گونه است که انسان نه تنها با سیستم، که با انسان­های دیگر نیز بیگانه می­شود. ادوارد رابان (Eduard Raban) شخصیت اصلی داستانِ «تدارک عروسی در روستا» که کارمند است، این حالت را به روشنی بیان می­ کند:

از طریق کار [شغل] آدم هیچ توقعی نمی­ تواند داشته باشد، به­ ویژه توقع دستیابی به محبت دیگران آدم بیش­تر تنها و کاملاً بیگانه می­ شود.

رابان نه تنها از طریق شغل نامناسب و «تحمل­ناپذیر» با پیرامون خود احساس بیگانگی می­ کند، بلکه با تنِ خود نیز بیگانه می شود. به همین علت، او بین «خود» یا «من» (ich) و «آدم» (man) یا «تن» تفاوت قایل می ­شود. او برای شرکت در جشن عروسی، «تنِ لباس پوشیده» اش را به روستا می­ فرستد و «منِ» او در خانه (بر تختخواب) در «پیکرۀ یک سوسک بزرگ» بر جا می­ ماند. اگر چه این نوع مسخ، یعنی تبدیل شدن به سوسک، در رویا انجام می­ گیرد، ولی این دگردیسی برای او تنها راه رهاییِ «خود» از بار زندگیِ کارمندیِ توان­فرساست.فرستادنِ تنِ لباس پوشیده به جشن عروسی و ماندگاریِ «من» در خانه، نشانۀ نیاز به رهاشدن از زندگی بیرونی یا روزمرگی است تا از «منِ» خود (Individuum)، از هستیِ فردی خود پاسداری کند.

هجرت یا کوچی که از طریق آن، شخصیت داستان در بیگانگی و سرگردانی در می­ غلتد، سرنوشتِ جوزف ک. (در رمان محاکمه) را هم رقم می زند. دالان­های دادگاه و جریان محاکمه برای او کوچ و سرگردانی در هزارتوی گم­شدگی است که به بیگانگیِ مطلق با پیرامون می ­انجامد.

در داستان کوتاه «نگرانیِ پدرِ خانه»، موجودی عجیب و غریب به نام اُدرادِک (Odradek) که «به یک دوکِ نخ ریسیِ صافِ ستاره مانند» شبیه است، همه­ جا، حتی در خانه نیز سرگردان است:

او به تناوب خود را بر بام، بر پله ­های خانه [...] ، توی راهروها نگه می­ داشت.

انسانها در جهان قصۀ کافکا، بیش از همه در روند مُدرنیزاسیون بیگانه می­ شوند. آن­ها در تلاش برای دستیابی به «فردیت» خود، که ایدۀ نخستینِ نوزایی (رنسانس) بود، زیر بارِ تکنیک، شتاب رشد در همۀ پهنه­ ها و بوروکراسی فرساینده، چنان درگیرِ مناسبات شغلی و اداری می­شوند که امید به ایجاد رابطه با دیگری را از دست می ­دهند و با پیرامون احساس بیگانگی می­ کنند؛ زیرا هدف سیستم، با تجهیز خِرَدِ ابزاری، نه ایجاد امکان همرسانشی (Kommunikationsmoglichkeit) در بین انسانها، که ایجاد رابطه ­ای یکسویه و از بالا با نظارت و کنترل است.

در رُمان آمریکا، بیگانگیِ رُسمن Karl Robmann شانزده ساله، که از اروپا توسط «خانوادۀ فقیرش» به آمریکا فرستاده می شود، نسبت به پیرامون، نه تنها به خاطر غریب بودن او در یک سرزمین بیگانه، بلکه بیش تر در روندِ حل شدن در فضای مدرنیزاسیون آمریکا نمود می یابد که از این زاویه شبیه اروپاست. این فضا در انبار زیلوی عموی کارل در بندر نیویورک به تصویر کشیده می شود، جایی که در آن، کارها چنان منظم و شتاب انگیز در جریانند که برای یک رابطۀ انسانی فرصتی باقی نمی ماند. زیرِ آن شرایط سخت، ابتدایی ترین نشانۀ رفتار یا رابطۀ آدمی، یعنی «سلام و احوالپرسی» نیز از بین می رود و تنها چیزی که رابطۀ انسان را تعین می بخشد، «عددها و کاغذها» هستند:

در سالنِ، رفت و آمدِ بی وقفه ای از آدم هایی که در پی ِ هم می دویدند جریان داشت. هیچ کس سلام نمی کرد، سلام و احوالپرسی حذف شده بود. هرکسی گام هایش را با گام های فرد جلویی تنظیم می کرد و بر کف زمین {طوری} نگاه می کرد تا بتواند در حد امکان با شتاب به پیش برود یا با نگاهش واژه ها و عددها را بر کاغذهایی که در دستش تکان تکان می خوردند، به چنگ آورد.

درست نخواهد بود، اگر بیگانگی در آثار کافکا را تنها از زاویۀ تأثیر مدرنیته بر زندگی برآورد کنیم. افزون بر آنچه تاکنون در پیوند با عوامل تشدید بیگانگی بر کافکا و آثارش نوشته ام، به نظر می رسد که در مواردی بیگانگی در آثارش به عنوان پدیده ای عمومی و همچون سرنوشت آدمی به تصویر کشیده می شود، پدیده ای که انسان از آغاز تاریخ در خود حمل می کند، یا آن گونه که ارنست فیشر (Ernst Fischer) با رویکرد به تئوری از خود بیگانگیِ مارکس توضیح می دهد، «بیگانگیِ انسان با خروج او از طبیعت از طریق کار و تولید آغاز می شود.»

این حالت از بیگانگی در داستان «گراخوس شکارچی» آشکارا نمایان می شود که در این جا جداگانه و مستقل به آن می پردازیم:


  • آخرین ویرایش:چهارشنبه بیست و سوم مهرماه سال 1393
نظرات()   
   
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.
آخرین پست ها

مرگ در سال‌های دیگر کُشی..........شنبه پانزدهم آذرماه سال 1399

علم و مذهب..........چهارشنبه دوازدهم آذرماه سال 1399

انتظار زندگی در سودای بهشت..........دوشنبه سوم آذرماه سال 1399

دکتر فیرحی و یک پرسش..........دوشنبه بیست و ششم آبانماه سال 1399

زندگی، میعاد در لجن..........یکشنبه هجدهم آبانماه سال 1399

زندگی را تخیل و سپس تکرار کنید..........شنبه هفدهم آبانماه سال 1399

سیاستمدارانی چون شاعر در فیلم مادر آرنوفسکی..........شنبه سوم آبانماه سال 1399

رابطۀ ننگین..........شنبه بیست و ششم مهرماه سال 1399

عزادار خویشتنیم نه شجریان..........جمعه هجدهم مهرماه سال 1399

کشیش و پزشک در زمانۀ بیماری..........دوشنبه چهاردهم مهرماه سال 1399

لذت مشترک دیکتاتور و عاشق..........یکشنبه سیزدهم مهرماه سال 1399

خش‌خش ِ خنده‌های اشک‌آمیز برگ‌های پاییزی..........پنجشنبه دهم مهرماه سال 1399

شهر از عاقل تهی خواهد شدن به مناسبت روز مولانا..........سه شنبه هشتم مهرماه سال 1399

دروغ‌زن قضای مسلمانان را نشاید ..........سه شنبه بیست و پنجم شهریورماه سال 1399

سوغاتی..........سه شنبه هجدهم شهریورماه سال 1399

تحفه ای چون مرگ..........دوشنبه دهم شهریورماه سال 1399

داستانک..........یکشنبه دوم شهریورماه سال 1399

با یادی از مورّخ مشروطیت..........شنبه هجدهم مردادماه سال 1399

سارتر و نویسنده..........یکشنبه دوازدهم مردادماه سال 1399

کاش از تاریخ بیاموزیم..........یکشنبه بیست و نهم تیرماه سال 1399

خشونتی که بر ما می رود..........پنجشنبه بیست و دوم خردادماه سال 1399

سقف تزویر بر ستون ضدتبعیضی..........سه شنبه بیستم خردادماه سال 1399

تأملی در قتل رومینا اشرفی..........شنبه دهم خردادماه سال 1399

ما در کدامین جهان زندگی می‌کنیم؟..........دوشنبه بیست و پنجم فروردینماه سال 1399

دموکراسی آیینی..........شنبه سوم اسفندماه سال 1398

تعریضی بر واکنش آیت‌الله سبحانی به سخنان دکتر حسن محدثی..........جمعه بیست و پنجم بهمنماه سال 1398

دیکتاتوری، استالین و هنرمند غیرحکومتی..........جمعه بیست و هفتم دیماه سال 1398

مشترک میان دیکتاتورها..........دوشنبه بیست و هفتم آبانماه سال 1398

«چگونه است که استثمارشدگان به ادامۀ استثمار راضی می‌شوند؟».‏..........یکشنبه دوازدهم آبانماه سال 1398

جامعه‌شناس تحمل‌ناپذیر است!‏..........شنبه بیست و هفتم مهرماه سال 1398

همه پستها

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات