شهرت شوکران سقراط، پیامهای فراوانی به جوامع بعدی ارسال کرد. از تبعیت از
قانون بد، شهامت در نه گفتن به زندگی و به آزمون کشیدن آن تا این تفکر که زندگی
پسامرگی، از جنس قریب همین زندگی جمعی است. گفتۀ سارتر که مرگ در زندگی من جایی
ندارد، بی شک،به مرگ جسمانی وی اشاره نمی کند بلکه حاودانگی او در تفکر را به رخ
می کشد.فوکو با بیماری ایدز جان سپرد؛ دلوز، خسته از بیماری، دست به خودکشی زد(
پرتاب خود از آپارتمان)؛دریدا با بیماری سرطان؛ فانون در اثر بیماری لوسیما؛ و ویتگنشتاین،
تنها یک روز پس از سالروز تولدش مردند. هدیه خانم بوان(دوست فیلسوف)– پتوی منحصربفرد
برقی بود با این آرزو: « بامید تکرارهای خوش امروز».فیلسوف اما بی درنگ گفته بود
که تکراری در کار نیست.اینها،نمونه های مرگ مشاهیری هستند که من می شناسم.با این
آغاز، موضوع این یادداشت مشخص است. Thanatology یا مرگ شناسی، تاریخ دقیقی در تبدیل به عنصر ذهنی
انسان ندارد.آنچه در دسترس ماست، پیامهای پیامبران و تحلیلهای فیلسوفان و
روانکاوان است.پیام آورانی که مدعی ارتباط با مرکز وحی بودند، اخباری از زندگی پس
از مرگ ارائه داده اند؛ اخباری که برای شخص مؤمن، یقین محض است و درجۀ آخرین
تسلیم. آن کس که به پیامبری ایمان دارد، نباید در اخباری که از عالم غیب می دهد،
پرسشگری کند.چگونگی رویدادهای پس از مرگ، هم در زمرۀ اموری است که چون از جنس عالم
ماده نیست، شخص مؤمن باید بپذیرد. از ناحیۀ دین، تحلیل مرگ، برای کسانی که توانسته
اند زندگی خود را با آموزه های پیامبر – در هر دینی – منطبق سازند، آسان است و در
بسیاری موارد، مؤمنان به استقبال آن می روند چون مرگ را پایان نه بلکه مرحلۀ گذار می
پندارند. به جز اخبار پیام آوران، دانش ما در مورد مرگ هیچ است چون پدیده ای است
که به تجربه در نمی آید: کان را خبری شد خبری باز نیامد.این معما، چون گشوده شده
است، نیازی به تفکر و تأمل ندارد. اما در ساحت تحلیلهای غیر دینی،فیلسوفان و سپس روانکاوان نه
با نگاه یا تجربۀ پسامرگی بلکه از منظر زندگیِ پیشامرگی،مرگ را به عنوان عامل اضطراب،
دلهره، میل، خواست، کیف و یک معما معرفی کرده اند.در روانکاوی فروید،زندگی یک
«میل» است؛ یعنی ارادۀ دسترسی به موضوع «میل» یا همان زندگی در حالی که محتمل است
علیرغم داشتن میل، دسترسی به آن ناممکن باشد.در مورد زندگی و ترس از مرگ یا فرار
از آن ( و مگر می شود از مرگ فرار کرد؟)؛ تحلیل لاکان به نظر پذیرفتنی تر از آنِ
فروید است.بنا بر روانکاوی لاکان، ناکامی در ذات میل نهفته است و به خصوص در مورد
زندگی، چون میل فرد به زندگی برآورده نمی شود، تلاش برای ادامه آن روز به روز
فزونی می گیرد. اندکی دقت در مشاهدات ما
از روزهای پایانی بیماران در آستانۀ مرگ نشان می دهد که با وجود ایقان آنها به
لاعلاجیِ بیماری، اما همچنان به داشتن این «میلِ» ناممکن اصرار دارند.گرچه، آدمیان
پیش از فرارسیدن کهنسالی و ناتوانی و بیماری و.... هم ناآگاهانه از این میل و
برآورده نشدنش آگاهند؛ و هم از این روست که می کوشند یادگارهایی از خود به جای
بگذارند.آنان که می توانند، در حوزۀ اندیشه، اصلاحات، انقلاب، علم، موسیقی و...؛ و
ناتوان ترینِ آدمیان هم جاودانگی خود را در تداوم نسل و تولید فرزند می بینند. چلوی زاده از کارکنانی –
در دانشگاه – بود که با اغتنام فرصت از امکان تحصیل پرسنل در یونیک شغلی،ترم پیش
دانشجو شد.می دیدم که تا نیمه شب،در خوابگاه استادان،مشغول انجام کارش بود.بی فوت
وقت، فرصتی اگر داشت،با تمرکز بی مانندی به تماشای تلویزیون می نشست.فرقی هم برایش
نبود که چه شبکه ای و چه برنامه ای.گویی برای فرار از چیزی،همۀ وجودش را به جعبه
جادویی می سپرد.همکارانش در توصیه هایشان برای نمره،از ندانم کاریهایش می گفتند که مستأصلش کرده اند.خودش اما، چندان
مأخوذ به حیا بود که«ناکامی» در گذراندن یکی از درسهایش را به زبان یا به اشاره
طرح کند.«میل» به زندگی در وجودش بود اما حوصله فکر کردن به زندگی را نداشت؛ تو
گویی میل آری اما حوصله زندگی نداشت.بنا بر تحلیل لاکان، می دانست که امیالش
برآورده نمی شوند ، اما در تکاپوی تداوم زندگی بود.پذیرفته بود که ساختار اقتصاد و
فرهنگ و جبرهای اجتماعی،مجال فراخی برای تحرک طبقاتی به او نمی دهند.هم از این رو
بود که در ساحل شنا می کرد و دل به دریا نمی زد که رشته های تحصیلی آب و نان دار
را انتخاب کند.در کلاس درس هم، رفتارش نشان می داد که به اجبار تن به سلوک
دانشجویی داده اگر نه، در نقش شغلی اش کاملا ذوب شده بود بی آنکه حتی به پروازی آن
سوتر فکر کند. فعالیتش در کلاس درس هم منحصر بود به شنیده هایش از فلان شبکه. یک
بار که با لطف به انواع عتاب آلوده خطابش کردم که مستند بگوید،دیگر، پس از آن
چندان لب به سخن نگشود. حسین چلوی زاده در
تصادف اتومبیل مندرسی کشته شده.او اما با این خصوصیات، تنها نبود؛ بودند و هستند
پرشمار کسانی که زندگی شان، مقهور سیاستهای اقتصادی سرمایه داران شده.سرمایه
دارانی که زندگی متظاهرانه و مصرف گرایانه را با هدف انباشت سود بیشتر ترویج؛ و
دیوارهای تمایز طبقاتی را با اقساط بانکی مصرف
گرایان بلندتر می کنند. اینک، چلوی زاده، تنها
یک تجربه است و به تعبیر رولان بارت یک سوژه ویران شده.می شود از مرگش آموخت که
اگر برآوردن «امیال» در زندگی ممکن نیستند، باری، تسلیم نشدن به تبلیغات و اهداف
سیستم سرمایه سالار ممکن است.
آخرین پست هامرگ در سالهای دیگر کُشی..........شنبه پانزدهم آذرماه سال 1399
علم و مذهب..........چهارشنبه دوازدهم آذرماه سال 1399
انتظار زندگی در سودای بهشت..........دوشنبه سوم آذرماه سال 1399
دکتر فیرحی و یک پرسش..........دوشنبه بیست و ششم آبانماه سال 1399
زندگی، میعاد در لجن..........یکشنبه هجدهم آبانماه سال 1399
زندگی را تخیل و سپس تکرار کنید..........شنبه هفدهم آبانماه سال 1399
سیاستمدارانی چون شاعر در فیلم مادر آرنوفسکی..........شنبه سوم آبانماه سال 1399
رابطۀ ننگین..........شنبه بیست و ششم مهرماه سال 1399
عزادار خویشتنیم نه شجریان..........جمعه هجدهم مهرماه سال 1399
کشیش و پزشک در زمانۀ بیماری..........دوشنبه چهاردهم مهرماه سال 1399
لذت مشترک دیکتاتور و عاشق..........یکشنبه سیزدهم مهرماه سال 1399
خشخش ِ خندههای اشکآمیز برگهای پاییزی..........پنجشنبه دهم مهرماه سال 1399
شهر از عاقل تهی خواهد شدن به مناسبت روز مولانا..........سه شنبه هشتم مهرماه سال 1399
دروغزن قضای مسلمانان را نشاید ..........سه شنبه بیست و پنجم شهریورماه سال 1399
سوغاتی..........سه شنبه هجدهم شهریورماه سال 1399
تحفه ای چون مرگ..........دوشنبه دهم شهریورماه سال 1399
داستانک..........یکشنبه دوم شهریورماه سال 1399
با یادی از مورّخ مشروطیت..........شنبه هجدهم مردادماه سال 1399
سارتر و نویسنده..........یکشنبه دوازدهم مردادماه سال 1399
کاش از تاریخ بیاموزیم..........یکشنبه بیست و نهم تیرماه سال 1399
خشونتی که بر ما می رود..........پنجشنبه بیست و دوم خردادماه سال 1399
سقف تزویر بر ستون ضدتبعیضی..........سه شنبه بیستم خردادماه سال 1399
تأملی در قتل رومینا اشرفی..........شنبه دهم خردادماه سال 1399
ما در کدامین جهان زندگی میکنیم؟..........دوشنبه بیست و پنجم فروردینماه سال 1399
دموکراسی آیینی..........شنبه سوم اسفندماه سال 1398
تعریضی بر واکنش آیتالله سبحانی به سخنان دکتر حسن محدثی..........جمعه بیست و پنجم بهمنماه سال 1398
دیکتاتوری، استالین و هنرمند غیرحکومتی..........جمعه بیست و هفتم دیماه سال 1398
مشترک میان دیکتاتورها..........دوشنبه بیست و هفتم آبانماه سال 1398
«چگونه است که استثمارشدگان به ادامۀ استثمار راضی میشوند؟»...........یکشنبه دوازدهم آبانماه سال 1398
جامعهشناس تحملناپذیر است!..........شنبه بیست و هفتم مهرماه سال 1398
همه پستها