سه شنبه دوازدهم خردادماه سال 1394  06:03 بعد از ظهر


این پرسش، بسیار قدیمی است.به خصوص فیلسوفان، پیرامون آن نوشته اند. در میان متفکران شرقی و در میان متفکران، متکلمان و متألهان ایرانی، کسانی مانند خیام ، حافظ و مولوی، لحظه ای از اندیشیدن در باره ی این پرسش درنگ نکرده اند.این پرسش، گاه از فرط تکرار، اهمیت خود را از دست داده و مثلاً غزل فیلسوفانه – متکلمانه و بی مانند مولوی( ز کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود؟) را منبر روندگان به چیزی دم دستی و تکرارِ ملالت آور تبدیل کرده اند.واقعیت هم این که پرسشهایی از این دست در سن جوانی، چندان معنایی ندارد حتی برای کسانی که نسبت نزدیک و مداومی با اندیشه و اندیشیدن دارند.افول جوانی، یعنی نزدیکی طبیعی به مرگ و نیستی. از این منظر، چیستی و کیستی فرد، با زوال و عدم هم مرتبط است.برای کسانی که به درجه ای  از فهم اندیشه می رسند، این پرسش نه کهنگی دارد و نه ساده انگاشته می شود. فهم اندیشه لزوماً به معنای اندیشمند بودن نیست، بل، بیشتر روح کنکاش و جستجوگری را در اینجا افاده می کند؛ کسی که «وجود» و «بودن» برایش به «درد» تبدیل شده باشد.

نزدیک ترین شخص به ما در تاریخ، که زندگی اش نسبت وثیقی با این «درد» دارد، صادق هدایت است. صادق، مبتلا به بی معنایی زندگی شد؛ ابتلایی که در سلسله مراتبِ درد داشتن، به دست و به فهم هر انسانی نمی رسد.اگر «نوشتن» را به معنای «هنر» بگیریم، حتی تحلیل ها و راه حل های کسانی مانند نیچه و سارتر هم گره از کار هدایت و امثال او نگشود و نمی گشاید. این دسته از فیلسوفان، چنانکه می دانید، پناهندگی در ساحت هنر را داروی درد و رنج ناشی از وجود می دانند.

در کنار فلسفه، ادیان آسمانی، با توصیفی که از آمدن و رفتن و ثنویت  و دو جهانی می دهند، پاسخ قطعی می دهند به این پرسش؛ و جام زندگی انسان را از باده ی معنا لبریز می کنند.با داشتن نگرش دینی و با اتکاء به آن، نه مجهولی می ماند و نه شک و تردید. یقین حاصل است که آفرینش انسان هدفمند است و زندگی اش نیز معنادار و در نتیجه، انسان نه تنها نبایست از وجود و بودنش غمگین نباشد، که بسیار هم باید مشعوف شود که این امکان( امکان بودن و شدن) به او تعلق گرفته است، هرچند می توانست تعلق نگیرد. البته در میان دینداران، اقلیتی هم هستند که در شمار غفلت زدگانی که غزالی می گوید، قرار نمی گیرند و باز کوششی در برهم زدن نظم یقینی خود می کنند اما با این وجود، آن یقین حداقلی، آرامش خاطری بی بها به آنان عطا می کند و از «شر» این پرسش خلاصی می یابند.

اما در میان نامعتقدان به ادیان چه می شود؟. از منظر جامعه شناسی، این که بی معنایی و بی هدفی و پوچی، زندگی بسیاری از انسانها را در خود می پیچد، یک «واقعیت» است.چه این پدیده را انکار کنیم، چه مجال اظهار به آن ندهیم، چه این بخش از جوامع را با هر نیرویی وادار به پذیرش صوریِ نگرش دینی بکنیم، همچنان آن واقعیت پابرجاست.

انسانی را در نظر بیاورید که دچار بی معنایی زندگی خود – و فقط خود – شده است. نه نوشتن، این معنا را بدو باز می دهد، نه هنر، نه دین، نه داشتن «مسئولیت» در قبال دیگران( آنگونه که سارتر می گوید)، نه به چیزکی یا چیزی راضی و اقناع می شود ( چیز و چیزکی که منتهای آمال دیگران است)  و خلاصه، آمدن و بودن و رفتن اجبارانه ( به تعبیر خیام)، برایش مسئله شده است. این چنین شخصی، دچار اضطراب مداوم است.پوچی و بی معنایی، جزئی از وجودش شده و آنچنان که مولوی می گوید، تا دمی از این اضطراب خلاصی یابند، ننگ خمر و مستی بر خود نمی نهند.چه باید کرد؟. هم رنج هستی،برایش عذاب است و هم نگرانی پس از هستی یا نیستی و فراموشی. به کجا باید پناه ببرد؟.کسی که در به زوال پیوستنش، هیچ شکی ندارد، اما رهایی از زوال هم در توش و توانش نیست؟.

پرسش اصلی را در این نوشتار، منضم کنم به پرسشی دیگر: من کی هستم؟؛ و برای حل مسئله ی بودن و به زوال درنیفتادن، چه باید کرد؟.


  • آخرین ویرایش:سه شنبه دوازدهم خردادماه سال 1394
نظرات()   
   
عبدالهی
پنجشنبه چهاردهم خردادماه سال 1394 04:46 بعد از ظهر
درود.درود.
پنجشنبه چهاردهم خردادماه سال 1394 03:43 بعد از ظهر
با سلام وخسته نباشید خدمت استاد محترم و همیشه در صحنه..
از کجا امده ام امدنم بهره چه بود؟این موضوع موضوعی است که بسیاری از انسانها رو بد از گذراندن دوران جوانی گرفتار این پرسشها میشوند،قابل ذکر است همنطوری که در مطلب اشاره شد امدن و رفتن ما اجباریست و انسان رو دوچار دغه دغه های زیادی میکند واین موضوع شاید یکی از عوامل استرس واضطراب برای انسان میباشد.
امیدوارم که هرچه سریعتر قسمت دوم این مطلب نوشته شود شاید به نتایج بهتری رسیدم.باز هم تشکر میکنم از مطلب بروز وزیبای شما.9758
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.
آخرین پست ها

مرگ در سال‌های دیگر کُشی..........شنبه پانزدهم آذرماه سال 1399

علم و مذهب..........چهارشنبه دوازدهم آذرماه سال 1399

انتظار زندگی در سودای بهشت..........دوشنبه سوم آذرماه سال 1399

دکتر فیرحی و یک پرسش..........دوشنبه بیست و ششم آبانماه سال 1399

زندگی، میعاد در لجن..........یکشنبه هجدهم آبانماه سال 1399

زندگی را تخیل و سپس تکرار کنید..........شنبه هفدهم آبانماه سال 1399

سیاستمدارانی چون شاعر در فیلم مادر آرنوفسکی..........شنبه سوم آبانماه سال 1399

رابطۀ ننگین..........شنبه بیست و ششم مهرماه سال 1399

عزادار خویشتنیم نه شجریان..........جمعه هجدهم مهرماه سال 1399

کشیش و پزشک در زمانۀ بیماری..........دوشنبه چهاردهم مهرماه سال 1399

لذت مشترک دیکتاتور و عاشق..........یکشنبه سیزدهم مهرماه سال 1399

خش‌خش ِ خنده‌های اشک‌آمیز برگ‌های پاییزی..........پنجشنبه دهم مهرماه سال 1399

شهر از عاقل تهی خواهد شدن به مناسبت روز مولانا..........سه شنبه هشتم مهرماه سال 1399

دروغ‌زن قضای مسلمانان را نشاید ..........سه شنبه بیست و پنجم شهریورماه سال 1399

سوغاتی..........سه شنبه هجدهم شهریورماه سال 1399

تحفه ای چون مرگ..........دوشنبه دهم شهریورماه سال 1399

داستانک..........یکشنبه دوم شهریورماه سال 1399

با یادی از مورّخ مشروطیت..........شنبه هجدهم مردادماه سال 1399

سارتر و نویسنده..........یکشنبه دوازدهم مردادماه سال 1399

کاش از تاریخ بیاموزیم..........یکشنبه بیست و نهم تیرماه سال 1399

خشونتی که بر ما می رود..........پنجشنبه بیست و دوم خردادماه سال 1399

سقف تزویر بر ستون ضدتبعیضی..........سه شنبه بیستم خردادماه سال 1399

تأملی در قتل رومینا اشرفی..........شنبه دهم خردادماه سال 1399

ما در کدامین جهان زندگی می‌کنیم؟..........دوشنبه بیست و پنجم فروردینماه سال 1399

دموکراسی آیینی..........شنبه سوم اسفندماه سال 1398

تعریضی بر واکنش آیت‌الله سبحانی به سخنان دکتر حسن محدثی..........جمعه بیست و پنجم بهمنماه سال 1398

دیکتاتوری، استالین و هنرمند غیرحکومتی..........جمعه بیست و هفتم دیماه سال 1398

مشترک میان دیکتاتورها..........دوشنبه بیست و هفتم آبانماه سال 1398

«چگونه است که استثمارشدگان به ادامۀ استثمار راضی می‌شوند؟».‏..........یکشنبه دوازدهم آبانماه سال 1398

جامعه‌شناس تحمل‌ناپذیر است!‏..........شنبه بیست و هفتم مهرماه سال 1398

همه پستها

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات