اخیراً
کتاب «یزله در غبار» علی صالحی را می خواندم. جستجوی اینترنتی و رکوردهای گوگل
نشان داد که این داستان (رمان؟) محل توجه خوانندگان و منتقدان واقع شده؛ مانند این
نگاه که کسی آن را در زمره ی ادبیات ضدپایداری جای داده است. نویسنده،
کوشیده فضای پس از جنگ را در خوزستان( آبادان، خرمشهر، اهواز؟؟!!) روایت کند و هم
زمان صحنه ها و صداهایی را به نمایش بگذارد و بشنواند. داستانی چندصدایی در طول
هم. من به
کوتاهی دو نکته را بگویم. اول این
که فضای داستان کاملاٌ مردانه است؛ نه که زنان از صحنه ها غایب باشند؛ خیر؛ هستند
و مثلاٌ مادری که احساس مادرانه ی ایرانی اش رخصت سفر به او نمی دهد تا فرزند موج
گرفته اش را برای چندروز در غیاب دگر اهالی خانواده، از بیمارستان اعصاب و روان به
منزل بیاورد. خلوتی میان مادر و فرزند در فضایی کاملاٌ بیگانه از هم. تلاش بی
فرجام مادر در نرمال کردن وضعیت، و فرزندی که با واقعیت میانه ای ندارد. اما این
مادر، اسم خاص زنانه ندارد هم چنان که پرستار بیمارستان ندارد. هنوز هم، شخصیت
زنان در سیطره و سایه ی مردان شناخته می شود.هیچکدام از زنان این داستان، به اسم
پرداخته نشده اند. دوم،
صالحی ( که به عنوان دندانپژشک، درخور ستایش است) در جاهایی از داستان دست به
شخصیت بخشی به اشیاء زده است. در جایی، عینک ریبن ( که یادآور و نماد به خصوص جوان
آبادانی است)، زندگی اش از اوج به ادبار را روایت می کند. نوعی پرسنافیکاسیون، که
اتفاقاٌ هم صالحی در پرداخت به آن ناکام مانده و هم در هارمونی عناصر داستان خلل
ایجاد کرده است. به نظرم، صحنه هایی از این دست، ضرورتی نداشته که روایت شود.هرچند
روایت داستان، تصویر واقعیات را افاده می کند ولی بچه گانه و بسیار خام است. می
گویم بچه گانه، با این رویکرد که متوجه عنصر خیال در داستان و ادبیات هستم .
پرداخت عجولانه و ناشیانه برخی صحنه ها، از ارزش داستان کسر کرده است.در جایی از
داستان، عباس غول وارد می شود. عباس، در جنگ دچار آسیب شیمیایی شده و بنابراین
تاول ها بر بدن دارد. عباس در مصاف با نیروی شهرداری (دولتی) که آمده اند تا مغازه
ی دوستش را به حکم قانون پلمپ کنند، از ترکاندن همین تاول ها دست به مبارزه می زند
و آنها را به پس می راند. فضا، هرچند یادآور سهم خواهی های غیرقانونی کسانی مانند
انصار حزب الله در سپهر سیاسی کشور است، اما به قدری ناشیانه چیده شده که به گمانم
در هیچ مدلی از روایت کردن های راویان نمی گنجد.
آخرین پست هامرگ در سالهای دیگر کُشی..........شنبه پانزدهم آذرماه سال 1399
علم و مذهب..........چهارشنبه دوازدهم آذرماه سال 1399
انتظار زندگی در سودای بهشت..........دوشنبه سوم آذرماه سال 1399
دکتر فیرحی و یک پرسش..........دوشنبه بیست و ششم آبانماه سال 1399
زندگی، میعاد در لجن..........یکشنبه هجدهم آبانماه سال 1399
زندگی را تخیل و سپس تکرار کنید..........شنبه هفدهم آبانماه سال 1399
سیاستمدارانی چون شاعر در فیلم مادر آرنوفسکی..........شنبه سوم آبانماه سال 1399
رابطۀ ننگین..........شنبه بیست و ششم مهرماه سال 1399
عزادار خویشتنیم نه شجریان..........جمعه هجدهم مهرماه سال 1399
کشیش و پزشک در زمانۀ بیماری..........دوشنبه چهاردهم مهرماه سال 1399
لذت مشترک دیکتاتور و عاشق..........یکشنبه سیزدهم مهرماه سال 1399
خشخش ِ خندههای اشکآمیز برگهای پاییزی..........پنجشنبه دهم مهرماه سال 1399
شهر از عاقل تهی خواهد شدن به مناسبت روز مولانا..........سه شنبه هشتم مهرماه سال 1399
دروغزن قضای مسلمانان را نشاید ..........سه شنبه بیست و پنجم شهریورماه سال 1399
سوغاتی..........سه شنبه هجدهم شهریورماه سال 1399
تحفه ای چون مرگ..........دوشنبه دهم شهریورماه سال 1399
داستانک..........یکشنبه دوم شهریورماه سال 1399
با یادی از مورّخ مشروطیت..........شنبه هجدهم مردادماه سال 1399
سارتر و نویسنده..........یکشنبه دوازدهم مردادماه سال 1399
کاش از تاریخ بیاموزیم..........یکشنبه بیست و نهم تیرماه سال 1399
خشونتی که بر ما می رود..........پنجشنبه بیست و دوم خردادماه سال 1399
سقف تزویر بر ستون ضدتبعیضی..........سه شنبه بیستم خردادماه سال 1399
تأملی در قتل رومینا اشرفی..........شنبه دهم خردادماه سال 1399
ما در کدامین جهان زندگی میکنیم؟..........دوشنبه بیست و پنجم فروردینماه سال 1399
دموکراسی آیینی..........شنبه سوم اسفندماه سال 1398
تعریضی بر واکنش آیتالله سبحانی به سخنان دکتر حسن محدثی..........جمعه بیست و پنجم بهمنماه سال 1398
دیکتاتوری، استالین و هنرمند غیرحکومتی..........جمعه بیست و هفتم دیماه سال 1398
مشترک میان دیکتاتورها..........دوشنبه بیست و هفتم آبانماه سال 1398
«چگونه است که استثمارشدگان به ادامۀ استثمار راضی میشوند؟»...........یکشنبه دوازدهم آبانماه سال 1398
جامعهشناس تحملناپذیر است!..........شنبه بیست و هفتم مهرماه سال 1398
همه پستها