یک. در دبیرستان دبیری داشتم به نام آقای کشتکار. نرمخوترین و تودارترین معلم همۀ روزگار شاگردی ام تا اینک. آقای کشتکار در چشم و دل دانش آموزان بسیار عزیز بود؛ نه از وجه آموزگاری و تدریس چرا که در واقع بیکار بود یعنی هیچ یک از درسهای جدی را به وی واگذار نمی کردند، بل که از برابرنشینی با دانش آموزان و فروتنی بسیارش. کشتکار با ما «بچه گی» می کرد و البته سوالات کنجکاوانه ای در ذهن داشتیم که شأن خود را کمتر از آن می دانستیم که به زبان شان بیاوریم؛ که اصلن کیست؟؛ در درونش به چه فکر می کند؟؛ چرا این همه با دیگر معلم های ما متفاوت است؟ و...سوالاتی که هیچگاه هم نپرسیدیم شان. یک سال که مهر رسید و به کلاس بالاتر رفتیم، دیگر نبود. و نبودنش شد عادت و زود رنگ فراموشی، پرهیب سایه واری از او بر خاطره ما نشاند. دانشجوی کارشناسی که بودم، یک نیمه شبی که می خواستم از تاکسی ویژه ترمینال ماشین بگیرم، کشتکار را دیدم که منشی دفتر تاکسی ویژه شده بود.خوشحال شدم از بازدیدنش اما باز سوال بود که مگر کشتکار دبیر نیست؟؛ یعنی که به طور کلیشه ای فکر می کردم جایگاه معلم، هرجا باشد اینجا نیست و چون غافل بودم از واقعیت های زندگی معلمی یا فعالیتهای سیاسی و هزینه هایش، تصمیم گرفتم ابهام های شخصیت این مرد را با خودش در میان بگذارم. آن نیمه شب سرد در ترمینال، آقای کشتکار گفت که برای ادامه خدمت دچار مشکل شده. گفت که برادرش از «بچه های چپ» بوده و پدرش از انقلابی های دو آتشه. برادرش حاضر به همکاری یا توبه نشده و او را اعدام کرده اند و البته هرچند پدر به این درجه از خلوص رسیده بوده که اعدام فرزندش را افتخاری برای خود بداند اما دیگر اطرافیان چون نسبتی!! با آن برادر و تفکرش داشتند،مسئله دار و مشکوک محسوب می شدند و ... بس بگردید روزگار تا آن دبیر محجوب ، اینک منشی آژانس تاکسی باشد. دو . پس از کودتای مشهور مرداد 1332، نومیدی از تغییر و تحول در کشور، گریبان اخوان ثالث را هم گرفت و شعر مشهور زمستان از قلمش جاری شد. سالهایی گذشت تا مژگان شجریان روی آلبومی از پدرش با شعر زمستان اخوان، طرحی نقاشی کند که به گمانم این طرح، دست کم 50 سال از فراز و فرود زندگی ایرانیان را یکجا در خود دارد و با مخاطب باز می گوید. این طرح، هرچند شخصیت شعر اخوان است که برای فرار از بوران و زمهریر به مسیحای جوان مرد و ترسای پیر پیرهن چرکین پناه می برد ، اما در بسیاری از آثار ادبی و سیاسی هم زمان و پس از کودتا و تثبیت حکومت پهلوی دوم و نیز پس از انقلاب تبلور یافت و تبدیل شد به نماد تیپ روشنفکر یا مخالف سیاسی که بر خلاف عادت عوام و بی توجه به محرومیت از حقوق انسانی اش، راه خود را ولو تنها می رود هر چند در زمستانی که سرها در گریبان است،کسی سربر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را، نگه جز پیش پا را دید نتواند،که ره تاریک و لغزان است. اما این روشنفکر چون امیدوار است و صبور، به تغییر امید محکمی دارد. مانند ترسیمی که شفیعی کدکنی از چنین شخصیتی دارد: باید بکشد عذاب تنهایی را، مردی که ز عصر خود فراتر باشد. سه. دولت آبادی هم در رمان کلیدر به این شخصیت پرداخته. ستار پینه دوز، نماد کارگر روشنفکری است که رسالت خود را در پوشش پینه زنی و کفش دوزی در پیش گرفته و جمود فکری اطرافیانش را با تفکر انتقادی و طرح سوال و شبهه افکنی نشان گرفته است. دولت آبادی در کلنل هم چنان وجهی از این نماد را وارد ساختار رمان کرده است. امیر که در پی فعالیت سیاسی همسرش را از دست داده و زندانی شده، اینک به زیرزمین پناه برده و از زندگی جمعی بریده، و همدم خیال و توهم شده، می نماید که درخودشکسته و شخصیتش فرو پاشیده است. و من همچنان به آقای کشتکار فکر می کنم. اما کلنل، همچنان مقاومت می کند. هرچند وجهی از شخصیت کلنل، سنتی و متعصب است که باعث قتل همسرش فروز شده؛ اما: پروانۀ کلنل هم اعدام شده. نیمه شب کلنل را فرا می خوانند که پیش از بردمیدن آفتاب، باید جسد پروانه در بی خبری دیگران به خاک سپرده شود. مأموران، حتی هزینه خاکسپاری را از کلنل می گیرند و در آن شب بارانی و تاریک، او را از قبرستان روانۀ تهیه بیل و کلنگ و کفن می کنند؛ و کدامین شکنجه برای پدر از این خوفناک تر. کلنل در رفت و برگشت تهیۀ این لوازم، چنان ترسیم شده که نماد تیپ روشنفکر ایرانی ( با همۀ تفاوتهایی که شخصیت کلنل با آن دارد) را تداعی می کند. همان خیام و حلاج قرنها پیش را ؛ همان فراتر بودن از زمانه را ؛ همان میهمان هر شب می خانه؛ همان سنگ تیپا خوردۀ رنجور و دشنام پست آفرینش و نغمۀ ناجور در زمستان اخوان و همان مردی که خودش را گم کرده و همان مردی که برای سایه اش می نوشت و همان مردِ حامل دردهایی که نمی شود به کسی گفتِ هدایت را. و من همچنان به آقای کشتکار فکر می کنم. این ها را گفتم که به این پرسش برسم: چگونه شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ای بر یک جامعه می تواند حاکم باشد که منجر به خلق چنین نماد شخصیتی در آثار نویسندگان و ادیبان آن جامعه بشود؟. و من همچنان به آقای کشتکار فکر می کنم.
آخرین پست هامرگ در سالهای دیگر کُشی..........شنبه پانزدهم آذرماه سال 1399
علم و مذهب..........چهارشنبه دوازدهم آذرماه سال 1399
انتظار زندگی در سودای بهشت..........دوشنبه سوم آذرماه سال 1399
دکتر فیرحی و یک پرسش..........دوشنبه بیست و ششم آبانماه سال 1399
زندگی، میعاد در لجن..........یکشنبه هجدهم آبانماه سال 1399
زندگی را تخیل و سپس تکرار کنید..........شنبه هفدهم آبانماه سال 1399
سیاستمدارانی چون شاعر در فیلم مادر آرنوفسکی..........شنبه سوم آبانماه سال 1399
رابطۀ ننگین..........شنبه بیست و ششم مهرماه سال 1399
عزادار خویشتنیم نه شجریان..........جمعه هجدهم مهرماه سال 1399
کشیش و پزشک در زمانۀ بیماری..........دوشنبه چهاردهم مهرماه سال 1399
لذت مشترک دیکتاتور و عاشق..........یکشنبه سیزدهم مهرماه سال 1399
خشخش ِ خندههای اشکآمیز برگهای پاییزی..........پنجشنبه دهم مهرماه سال 1399
شهر از عاقل تهی خواهد شدن به مناسبت روز مولانا..........سه شنبه هشتم مهرماه سال 1399
دروغزن قضای مسلمانان را نشاید ..........سه شنبه بیست و پنجم شهریورماه سال 1399
سوغاتی..........سه شنبه هجدهم شهریورماه سال 1399
تحفه ای چون مرگ..........دوشنبه دهم شهریورماه سال 1399
داستانک..........یکشنبه دوم شهریورماه سال 1399
با یادی از مورّخ مشروطیت..........شنبه هجدهم مردادماه سال 1399
سارتر و نویسنده..........یکشنبه دوازدهم مردادماه سال 1399
کاش از تاریخ بیاموزیم..........یکشنبه بیست و نهم تیرماه سال 1399
خشونتی که بر ما می رود..........پنجشنبه بیست و دوم خردادماه سال 1399
سقف تزویر بر ستون ضدتبعیضی..........سه شنبه بیستم خردادماه سال 1399
تأملی در قتل رومینا اشرفی..........شنبه دهم خردادماه سال 1399
ما در کدامین جهان زندگی میکنیم؟..........دوشنبه بیست و پنجم فروردینماه سال 1399
دموکراسی آیینی..........شنبه سوم اسفندماه سال 1398
تعریضی بر واکنش آیتالله سبحانی به سخنان دکتر حسن محدثی..........جمعه بیست و پنجم بهمنماه سال 1398
دیکتاتوری، استالین و هنرمند غیرحکومتی..........جمعه بیست و هفتم دیماه سال 1398
مشترک میان دیکتاتورها..........دوشنبه بیست و هفتم آبانماه سال 1398
«چگونه است که استثمارشدگان به ادامۀ استثمار راضی میشوند؟»...........یکشنبه دوازدهم آبانماه سال 1398
جامعهشناس تحملناپذیر است!..........شنبه بیست و هفتم مهرماه سال 1398
همه پستها
...
سپاس دكتر برای همه چی
.
.
.
.
.
.
زمستان است.
واقعا درد آور است
و کاری نمیتوان کرد
جز سکوت......