یک. یکی از مفاهیم مهم جامعه شناسی وبر «راز زدایی»
یا «افسون زدایی»(Demythtification) از
جامعۀ مدرن است. جهان جدید، جهان راز زدایی شده است بر خلاف جهان سنتی که زیر
سیطرۀ رازها و خرافات و گره های نگشوده قرار داشت. این حکم عام وبر بر کنش متقابل
انسانی هم مؤثر و نافذ است. بسیاری از روابط انسانی که پیش از این جزء «راز» و
«تابو» قرار داشتند،هم عنان با تحولات عمیق و شتابناک، از پرده برون افتادند گویی
ذات این روابط هم منتظر چنین مجالی بودند تا از گره بودگی بیرون بیایند؛ چون پری
رو که تاب مستوری ندارد. به جز از محرم افتادگی بخشی از کنش های میان انسان ها،
این روابط از یک سویه بودن هم خارج شدند.به طور مصداقی، در نظر بیاورید روابط میان
زن و مرد در چارچوب خانواده را که پیش از این یک سویه و اقتداری بودند. به این
معنا که زنان در جوامع سنتی، بیشتر از آن که سوژه باشند، ابژه ای بودند زیر حاکمیت
و فرمانروایی مردان. سلطه از آنِ مرد بود و عناصر فرهنگی به زنان آموخته بودند که
جایگاه خود را بشناسند و در هر صورت تسلیم اوامر و نواهی ساختار جامعۀ مردسالار
باشند. غیر از روابط رسمی و شرعی شده مانند عقد عهد زناشویی، در روابط عاشقانه
پنهانی و آشکار و آزاد هم این روند وجود داشت. تنها در ادبیات عاشقانه ای که آن هم
تولید مردان ادیب بود، زنان تا حدودی از سلطۀ مرد رها می شدند و به خاطر داشتن قدرت جنسیِ بدون جایگزین، مهاری
به مرد می زدند و در آن اقلیم فرمانروایی می کردند.این گونه بود که زن مظهر ناز می
شد و مرد مظهر نیاز؛ و آن که باید به رنج و تعب می افتاد تا رضایت معشوق را جلب
کند، مردِ عاشق پیشه بود.به عنوان یک نمونه به این بیت حافظ فکر کنید: چون شوم خاک رهش، دامن بیفشاند ز من ور بگویم رو بگردان، رو بگرداند ز من!. هم در ادبیات عاشقانۀ ایران و هم در ادبیات عاشقانۀ
اعراب، از این نمونه خاکساری و اظهار عجز و لابه از سوی عاشق – که مرد
باشد – در پیشگاه
معشوق، فراوان هست. دو. می گفت
که: ده سالی می شد که عهد دوستی بسته بودیم. بدون هیچ تصمیم قبلی، عاشق شدیم؛ دو
روح موافق و مواثق؛ دل داده و سرسپرده؛ این
یک اسیر دلبردگی آن یکی و آن یکی حیات و مماتش همه این یکی، و با همۀ افت و خیزها،
روزگار شیرین و نوشینی داشتیم. هر چند، عاشقیِ من و معشوقیِ یار، ممنوع بود و ملامت دیگران را در پی داشت؛
اما به خصوص، معشوقه ام، « مردی» می کرد و شعلۀ این عشق را فروزان نگه می داشت. نه
که این ممنوعیت در مورد او شدیدتر بود، پس پذیرفته بودیم که چارچوب رسمی و عرفی را
بشکنیم و به احساس و عاطفه خود وفا کنیم؛ هرچند از نگاه دیگران، تابوشکنی و بدنامی
و خیانت بود.این هم بود که حس حسادت در مقام معشوق، آن چنان شدت داشت که به هر
راهی می خواست تا از آنِ او باشم و بس. همین شد که تنهایی را به من تحمیل کرد.
چنان او را بزرگ کرده بودم در دل و دیدۀ خود که هیچکس را نمی دیدم و چنان در
اعتماد به او ییش رفتم که حجت موجه ام بود و زمان گذشت و گذشت... تا راز خیانتش بر
من آشکار شد و از آنجا که نیازمند چیزکی
هم بود، معاشقه را به معامله فروخت و تن و روح خود را تسلیم چیزی از جنس پول کرد». این نقل قول، چکیده تجربۀ یک هم سفر است
در همین روزهای نزدیک. همین است که می گویم جهان که از سنتی
بودن بیرون آمد، «زنانه» هم شد. به خصوص همین فقرۀ اخیر که همسفر من با نام خیانت
آن را می شناسد.(همین امروز کسی از مسئولین، آمار 23 درصدی طلاق را اعلام کرد و
البته آمارهای پیشین هم نشان می دهند که یکی از عوامل طلاق، خیانت است؛ عاملی که
در جهان قدیم ، بیشتر مردانه بود و البته مورد پذیرش زنان). این عامل در روزگارِ در حالِ گذارِ ما مردانه – زنانه
شده. بیم دارم که فرداروز کاملا زنانه شود؛ و بیم دارم که توأم با تخریب بنیان
خانواده، بنیان عشق زمینی هم توسط کسانی از جنس معشوقۀ همسفرِ من به خاک هلاکت
بیفتد.اگر ورود به وضعیت جدید، حداقل عشق را و پیش از آن اعتماد را بیشتر از این
راززدایی کند و اگر خیانت در روابط متنوع انسانی، تبدیل به هنجار فرهنگی بشود،
برای کسانی که غیر از عقل ابزاری به عاطفه و احساس و شورمندی و مغازله و معاشقه
نیاز دارند و به آنها اهمیت می دهند ( و
به نظرم همین احساس و عاطفه شرط بی بدیل التذاذ از زندگی است)، آن گاه تنها می
توان تنها به مرگ اعتماد کرد که آشکارا خیانت نمی کند.
آخرین پست هامرگ در سالهای دیگر کُشی..........شنبه پانزدهم آذرماه سال 1399
علم و مذهب..........چهارشنبه دوازدهم آذرماه سال 1399
انتظار زندگی در سودای بهشت..........دوشنبه سوم آذرماه سال 1399
دکتر فیرحی و یک پرسش..........دوشنبه بیست و ششم آبانماه سال 1399
زندگی، میعاد در لجن..........یکشنبه هجدهم آبانماه سال 1399
زندگی را تخیل و سپس تکرار کنید..........شنبه هفدهم آبانماه سال 1399
سیاستمدارانی چون شاعر در فیلم مادر آرنوفسکی..........شنبه سوم آبانماه سال 1399
رابطۀ ننگین..........شنبه بیست و ششم مهرماه سال 1399
عزادار خویشتنیم نه شجریان..........جمعه هجدهم مهرماه سال 1399
کشیش و پزشک در زمانۀ بیماری..........دوشنبه چهاردهم مهرماه سال 1399
لذت مشترک دیکتاتور و عاشق..........یکشنبه سیزدهم مهرماه سال 1399
خشخش ِ خندههای اشکآمیز برگهای پاییزی..........پنجشنبه دهم مهرماه سال 1399
شهر از عاقل تهی خواهد شدن به مناسبت روز مولانا..........سه شنبه هشتم مهرماه سال 1399
دروغزن قضای مسلمانان را نشاید ..........سه شنبه بیست و پنجم شهریورماه سال 1399
سوغاتی..........سه شنبه هجدهم شهریورماه سال 1399
تحفه ای چون مرگ..........دوشنبه دهم شهریورماه سال 1399
داستانک..........یکشنبه دوم شهریورماه سال 1399
با یادی از مورّخ مشروطیت..........شنبه هجدهم مردادماه سال 1399
سارتر و نویسنده..........یکشنبه دوازدهم مردادماه سال 1399
کاش از تاریخ بیاموزیم..........یکشنبه بیست و نهم تیرماه سال 1399
خشونتی که بر ما می رود..........پنجشنبه بیست و دوم خردادماه سال 1399
سقف تزویر بر ستون ضدتبعیضی..........سه شنبه بیستم خردادماه سال 1399
تأملی در قتل رومینا اشرفی..........شنبه دهم خردادماه سال 1399
ما در کدامین جهان زندگی میکنیم؟..........دوشنبه بیست و پنجم فروردینماه سال 1399
دموکراسی آیینی..........شنبه سوم اسفندماه سال 1398
تعریضی بر واکنش آیتالله سبحانی به سخنان دکتر حسن محدثی..........جمعه بیست و پنجم بهمنماه سال 1398
دیکتاتوری، استالین و هنرمند غیرحکومتی..........جمعه بیست و هفتم دیماه سال 1398
مشترک میان دیکتاتورها..........دوشنبه بیست و هفتم آبانماه سال 1398
«چگونه است که استثمارشدگان به ادامۀ استثمار راضی میشوند؟»...........یکشنبه دوازدهم آبانماه سال 1398
جامعهشناس تحملناپذیر است!..........شنبه بیست و هفتم مهرماه سال 1398
همه پستها
نمودی كامل از یك وضعیت آنومیك در شرایط كنونی...
سالهاست می گوییم جامعه ما در حال گذار است!
پس این گذار كی به مرحله بعدی می رسد؟اصلن می رسد؟وضعیت دوره بعدی چگونه خواهد بود؟
تعریفی دوباره باید از همه نمودهای اجتماعی ارایه شود؟
فقط این را می توانم بگویم كه واقعیتهای جامعه ما اصلن به هیچ جامعه ای شبیه نیست!چرا؟
بنظرم شیرازه سازمان اجتماعی همه نهاد های موجود در حال زیر و زبر شدن است!
سپاس دكتر برای همه چی
اگر عکس این اتفاق می افتاد تقریباً می شود مطمئن بود که آقای عاشق به خاطر خود هم اذن ورود یاد معشوقه خانم را نمی داد چه رسد به شرح ماجرا برای همسفر!
گرچه خود از دایره وفا کنندگان ملامت کشم اما اجازه بدهید بگویم تا بوده شعبان چند صباحی هم رمضان!
البته در ضرورت بررسی این موضوع اگر از نظر شما مجال و اهمیت پردازش دارد بحثی نیست اما جنسیتی کردن آن چه گره ای را باز می کند؟
نگران کیان خانواده هم نباشیم؛به تعادلی نو خواهیم رسید حتا اگر در شکل و محتوا متفاوت باشد.
ممنون از اینکه توجه کردید. اذن ورود به یاد و خاطره اختیاری نیست. مگر نمی شود خاطرات زشتی داشت و با آن پلشتی و زشتی به یادش آورد؟.خاطره که همیشه خوش و خرم نیست.
تا تعادل نو منافع کدام طرف را برآورده کند؟!.
این حرف من هم از جنس همان «تقریباً می شود مطمئن بود» شماست که لابد استقبال از تعادل نو با این شهامت، فایده ای را نصیب جنسی می کند.
کاش معشوقه ها هم چون آقای عاشق، زبان می گشودند و می گفتند همین حرفهای دم دستی را.آن گاه