کتاب «جامعه شناسی بدن»(نظریه های مدرن، پست مدرن و
پساساختارگرایانه) اثر کیت کریگان را به تازگی انتشارات نقش و نگار با ترجمه محسن
ناصری راد روانه بازار کتاب کرده است.نسخه لاتینی که من از کتاب دارم، منتشر شده
در سال 2006 و از انتشارات SAGE است یعنی همان
نسخه ی ترجمه شده توسط آقای ناصری راد. نسخه لاتین کتاب این عنوان فرعی را با خود ندارد.
یعنی: نظریه های مدرن، پست مدرن و پساساختارگرایانه) که پیام مهم و مرتبطی
با خود دارد، در واقع افزوده ی مترجم محترم است. البته پذیرفتنی است که مترجم
عنوانی فرعی به ترجمه بیفزاید اما انتخاب چنین عنوانی، توقع مطالب دیگری را هم به
ذهن خواننده مبادر می کند که در کتاب دیده نمی شوند. من در هنگام مطالعه ترجمه فارسی، متوجه برخی از جملات
نشدم و لاجرم، نسخه لاتین را هم در کنار داشتم و به تکرار و برای فهم متن کتاب، به
آن مراجعه می کردم. الان، درصدد نتیجه گیری یا داوری در مورد ترجمه ی فارسی کتاب
نیستم اما بد نیست یک – دو
جمله از ترجمه آقای ناصری راد و اصل کتاب را مرور کنیم: در بحث فوکو از تمدن و دیوانگی چنین آمده: «توصیف فوکو از بدن پزشکینه که در کتاب پیدایش کینیک
(1975) به طرزی جامع بررسی شده است، کاملا به این اثر اولیه ی او در باره ی بیماری
روانی مرتبط است.مردمی که ما امروز آنان را بیماری روانی می دانیم، در قرون وسطی
رستگاران یا دردمندان روحی بودند.». صفحه 91. و حالا: «توصیف فوکو از پزشکی شدن بدن که به طور جامع در زایش
کلینیک (1975) بررسی شده، ارتباط نزدیکی به این اثر اولیه در حوزه ای درست هم
ریشه با آن دارد: بیماری روحی. مردمی را که امروزه ما به عنوان بیمار روانی می
شناسیم، در قرون وسطی از بعُد غیر جسمانی، متبرک شدگان یا پریشان خاطران نگریسته
می شدند.». صفحه 46 متن لاتین. غیرجسمانی را من معادل spiritually
گذاشته ام که با توجه به
متن و همچنین با توجه به کلمه mental
(روحی) که پیش از آن به کار رفته، معنایی در تقابل با بعد جسمانی را افاده می کند،
چیزی که مربوط به وجه روحی و ماورایی بدن دارد و نه روان.
آخرین پست هامرگ در سالهای دیگر کُشی..........شنبه پانزدهم آذرماه سال 1399
علم و مذهب..........چهارشنبه دوازدهم آذرماه سال 1399
انتظار زندگی در سودای بهشت..........دوشنبه سوم آذرماه سال 1399
دکتر فیرحی و یک پرسش..........دوشنبه بیست و ششم آبانماه سال 1399
زندگی، میعاد در لجن..........یکشنبه هجدهم آبانماه سال 1399
زندگی را تخیل و سپس تکرار کنید..........شنبه هفدهم آبانماه سال 1399
سیاستمدارانی چون شاعر در فیلم مادر آرنوفسکی..........شنبه سوم آبانماه سال 1399
رابطۀ ننگین..........شنبه بیست و ششم مهرماه سال 1399
عزادار خویشتنیم نه شجریان..........جمعه هجدهم مهرماه سال 1399
کشیش و پزشک در زمانۀ بیماری..........دوشنبه چهاردهم مهرماه سال 1399
لذت مشترک دیکتاتور و عاشق..........یکشنبه سیزدهم مهرماه سال 1399
خشخش ِ خندههای اشکآمیز برگهای پاییزی..........پنجشنبه دهم مهرماه سال 1399
شهر از عاقل تهی خواهد شدن به مناسبت روز مولانا..........سه شنبه هشتم مهرماه سال 1399
دروغزن قضای مسلمانان را نشاید ..........سه شنبه بیست و پنجم شهریورماه سال 1399
سوغاتی..........سه شنبه هجدهم شهریورماه سال 1399
تحفه ای چون مرگ..........دوشنبه دهم شهریورماه سال 1399
داستانک..........یکشنبه دوم شهریورماه سال 1399
با یادی از مورّخ مشروطیت..........شنبه هجدهم مردادماه سال 1399
سارتر و نویسنده..........یکشنبه دوازدهم مردادماه سال 1399
کاش از تاریخ بیاموزیم..........یکشنبه بیست و نهم تیرماه سال 1399
خشونتی که بر ما می رود..........پنجشنبه بیست و دوم خردادماه سال 1399
سقف تزویر بر ستون ضدتبعیضی..........سه شنبه بیستم خردادماه سال 1399
تأملی در قتل رومینا اشرفی..........شنبه دهم خردادماه سال 1399
ما در کدامین جهان زندگی میکنیم؟..........دوشنبه بیست و پنجم فروردینماه سال 1399
دموکراسی آیینی..........شنبه سوم اسفندماه سال 1398
تعریضی بر واکنش آیتالله سبحانی به سخنان دکتر حسن محدثی..........جمعه بیست و پنجم بهمنماه سال 1398
دیکتاتوری، استالین و هنرمند غیرحکومتی..........جمعه بیست و هفتم دیماه سال 1398
مشترک میان دیکتاتورها..........دوشنبه بیست و هفتم آبانماه سال 1398
«چگونه است که استثمارشدگان به ادامۀ استثمار راضی میشوند؟»...........یکشنبه دوازدهم آبانماه سال 1398
جامعهشناس تحملناپذیر است!..........شنبه بیست و هفتم مهرماه سال 1398
همه پستها
با درود و احترام
قصد نداشتم پاسخی به این هتاکی ها بدهم، چرا که پاسخگویی به جمعی هتاک و ناشسته روی ناسزاگوی گمنام و بی هویت و بی نشان، موجب اتلاف وقت است.یقین داشته باشید که این گونه ادبیات که کتابتی هم نیستند، برخاسته از محیط خانوادگی آنهاست و هر روزه روز، در گفتگوهای خانوادگی و در خطاب به اهل منزل شان مبادله می شوند: از کوزه همان برون تراود که در اوست. بدون شک، مترجم محترم کتاب «جامعه شناسی بدن» نسبتی با این یاوه گویان ندارد. بعد از مطالعه این کتاب، بلافاصله به دانشجویان معرفی اش کردم به علاوه که رساله دو نفر از دانشجویان دوره ی کارشناسی ارشد که با موضوع مدیریت بدن و با راهنمایی من در حال تدوین هستند،نیاز به منابعی از این دست دارند.نقد منصفانه هر متنی اعم از تألیف یا ترجمه، نشان از اهمیت آن و احترام به مؤلف یا مترجم دارد و این هیاهو و بی ادبی و فحاشی و ناسزاگویی، از سوی هر کسی باشد، نسبتی با جویندگان دانش و اهل فضل و مطالعه ندارد.بنابراین، به احترام دیگر مخاطبان این صفحه، از این به بعد، از درج یاوه هایی این چنینی خودداری می کنم که «صالح و طالح متاع خویش نمودند.» و حکم همان است که سعدی توصیه کرد: ادب را باید از بی ادبانآموخت.
پیروز باشید.
ان هم در برهه ای از زمان که نقد نوشته به نقد نویسنده و نقد جایگاه علمی و نقد مکان تدریس (من می گویم نقد تو بخوان توهین)تبدیل شده است نشان از توانمندی شخصی است که چنین ریسکی را پذیر فته است!
گویا مربی بودن و تدریس در دانشگاه شو شتر را نقطه ضعف شخص نویسنده دانستن و مقدمه ای بر عدم دانش و آگاهی ایشان!
اول از دانشگاه شوشتر شروع می کنم.
من در طی سالها تحصیل حد اقل در سه دانشگاه معتبر تحصیل کرده ام دانشگاه شهید بهشتی-دانشگاه صنعتی امیر کبیر و دانشگاه شهید چمران. به جرات می توانم بگویم که اسانید فرهیخته این دانشگاه با وجود همه کمبود ها و مشکلات ناشی از دور افتادگی از مرکز (لا اقل اساتید دانشکده علوم اجتماعی)به هیچ وجه کم از اساتید دیگر دانشگاها ندارند و در مواردی بنظر می رسد بسیار توانمند تر نیز هستند.توصیف من از اساتید مظلوم و فرهیخته دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه شوشتر چنین است:همانند درختان تناوری هستند که واهه ای زیبا در صحرایی خشک و سوزان ایجاد کرده اند.و همه نابسامانی ها و کمبود و ها و مشکلات را به جان خریده اند.آفریین به همت والایشان.
و اما آقای دکتر خیام عباسی بنده در دوران تحصیل افتخار این را داشتم که در دو ترم تحصیلی شاگرد ایشان باشم.وی را بسیار با سواد و دلسوز و منصف وشاعر مسلک یافت.وی با وجود تمام بی مهری ها و ناملایمات همچنان با تمام توان سعی در تشویق و ترغیب دانشجویان به مطالعه و تحقیق داشت .البته این را نیز باید تذکر دهم که بشخصه کمترین نمرات را در درسهای ایشان گرفتم به واسطه دقت نظر و نکته بینی و نکته سنجی ایشان.
...
نقد آقای مرتضوی مرا به یاد قاضی مرتضوی معروف انداخت که تحدید به داغ و درفش کرده است
و البته آقای دکتر عباسی با ان بدن نحیف و روحیه لطیف بنظرم تهدید به داغ و درفش بیش از توان تن رنجور و روح لطیف وی و همه نامهربانی هایی ست که برایشان گذشته است می باشد
آقای دکتر عباسی عزیز همین افتخار برای شما بس که کمر همت بسته اید و در یکی از نقاط دور افتاده این مرز و بوم با همتی مضاعف و با وجود همه ناملایمات همچنان سعی در ارتقاع دانش فرزندان این مرز و بوم دارید.حتی اگر آن دانشگاه دانشگاه آزاد شوشتر باشد که مرکز نشینان آن را به هیچ می انگارند حال آنکه خود...
هنوز در مرتبه مربی بودن و اغلب خود را معلم معرفی کردن در حالی که پیش از برخی خوش اقبالان و جاه طلبان مدرک دکتری گرفته باشی تاسفی است برای جامعه دانشگاهی نه دلیلی برای توهین.
معلمی در شرایط سخت، در شهرستانی دور با تحمل درد و جفای بسیار، شایسته تمجید است نه طعن.
با توجه به اینکه اطلاعی از اصول ترجمه ندارم و هنوز این کتاب را نخوانده ام نه می توانم نظر آقای عباسی را تایید کنم نه پاسخ آقای مرتضوی را؛ اما دوستانی که به تبع جناب مرتضوی زبان به طعن و توهین گشوده اید ای کاش محک تجربه و توانایی خودتان را معرفی می کردید.
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
عناوینی که آقای عباسی را بدان خطاب کرده اید نشان می دهد که پاسختان چندان بی طرفانه و به قصد روشنگری نیست.گویی کینه ای داشته اید و اینک فرصت ضربه ای.
یقینا اگر خود از اساتید خوب و یا پژوهشگران کارآزموده بودید در چارچوب معقول تر و پسندیده تری عمل می کردید.
در نقد هیچ نوشته ای و پاسخ به هیچ نقدی استفاده از الفاظ و القابی که برای در شمار نیاوردن آقای عباسی به کار برده اید نه مرسوم است نه مقبول و به شکل غیرقابل انکاری نشان از نیات غیر حرفه ای دارد.