در سال 1936، دانشگاه بن، دکترای
افتخاری ای را که قبلا به توماس مان اعطا کرده بود، لغو کرد. مصدر نامه نامشخص است. از بس چنین کاری ناستوده و شناعت
آور و شرمناک بود، ترجیح ریئس دانشکده این بود که نام و امضایش در پرده بماند.
مان، پاسخی طولانی برای آن مقام دانشگاهی نوشت ( این نامه در این کتاب با ترجمه ی
استادانه عزت الله فولادوند آمده: فلسفه و جامعه و سیاست ، گزیده و
نوشته و ترجمه، نشر ماهی) و ضمن دفاع از
عملکرد پیشین اش یعنی تقبیح سیاست آدم کشی نازی ها، مسأله را از شخصی بودن
به مسأله ی عمومی آلمان و روابطش با جهان تبدیل کرد و به خصوص روی «کلمه» تأکید
کرد که: « در کلمه رازی بزرگ نهفته است؛ مسئوولیت در قبال پاکی آن، مسئوولیتی نمادین
و معنوی است؛ کلمه دارای معنا و اهمیتی است نه تنها هنری، بلکه اخلاقی؛ کلمه مسئوولیت
است. مسئولیتی انسانی ، و همچنین مسئوولیت در برابر قوم و ملت خویش». مان، نظام نازی ها را «رژیمی
ویرانگر روح» معرفی می کند که شیره ی تن و جان آلمان را کشیده، به ویرانه ای
تبدیلش کرده، به لبه ی پرتگاه فاجعه ی اقتصادی اش کشانیده، و در نهایت یاری از خدا
می خواهد. این نامه بدون شک تنها نامه ی
اعتراضی یک نویسنده یا روشنفکر به نماینده ی یک رژیم توتالیتر + آدمکش نیست. در
قرن بیستم، فراوان بودند حکومت هایی که دست به زندانی کردن، نابودی، کشتار و تبعید
روشنفکران معترض زدند و البته اهل قلم هم با «کلمه» به مقابله برخاستند. اما نامه
ی مان، از این جهت برایم منحصر به فرد است که رژیم نازی ها و عمکردشان را در چند
صفحه ی کوتاه به یک «مشکل» ملی و جهانی تبدیل کرده است. مان اگر امروز سخنی برای
گفتن دارد، همین جاست که نوشتن برایش تبدیل به «مسأله» شده بود؛ مسأله ای جامعوی.
نویسنده اگر مسأله نداشته باشد، نوشتن برایش تفریح یا ابزار معیشت است و متن هایی
که بنیان شان مسأله محور نباشد، نه ماندنی هستند و نه توفیقی در گره گشایی از
دنیای درون بیرون آدمیان دارند. این نکته
ای است که لوکاچ بارها طرح و شرح کرده ( به خصوص در تحلیل های جامعه شناسانه
رمان). انسان مدرن با تفسیر لوکاچ پروبلماتیک هست، اما نویسنده تا پروبلماتیک
نباشد، خدمتی به نوع انسان نمی کند.نیاز امروز ما هم داشتن نویسنده پروبلماتیک
است؛ کسی که با هستی دست به گریبان باشد.
آخرین پست هامرگ در سالهای دیگر کُشی..........شنبه پانزدهم آذرماه سال 1399
علم و مذهب..........چهارشنبه دوازدهم آذرماه سال 1399
انتظار زندگی در سودای بهشت..........دوشنبه سوم آذرماه سال 1399
دکتر فیرحی و یک پرسش..........دوشنبه بیست و ششم آبانماه سال 1399
زندگی، میعاد در لجن..........یکشنبه هجدهم آبانماه سال 1399
زندگی را تخیل و سپس تکرار کنید..........شنبه هفدهم آبانماه سال 1399
سیاستمدارانی چون شاعر در فیلم مادر آرنوفسکی..........شنبه سوم آبانماه سال 1399
رابطۀ ننگین..........شنبه بیست و ششم مهرماه سال 1399
عزادار خویشتنیم نه شجریان..........جمعه هجدهم مهرماه سال 1399
کشیش و پزشک در زمانۀ بیماری..........دوشنبه چهاردهم مهرماه سال 1399
لذت مشترک دیکتاتور و عاشق..........یکشنبه سیزدهم مهرماه سال 1399
خشخش ِ خندههای اشکآمیز برگهای پاییزی..........پنجشنبه دهم مهرماه سال 1399
شهر از عاقل تهی خواهد شدن به مناسبت روز مولانا..........سه شنبه هشتم مهرماه سال 1399
دروغزن قضای مسلمانان را نشاید ..........سه شنبه بیست و پنجم شهریورماه سال 1399
سوغاتی..........سه شنبه هجدهم شهریورماه سال 1399
تحفه ای چون مرگ..........دوشنبه دهم شهریورماه سال 1399
داستانک..........یکشنبه دوم شهریورماه سال 1399
با یادی از مورّخ مشروطیت..........شنبه هجدهم مردادماه سال 1399
سارتر و نویسنده..........یکشنبه دوازدهم مردادماه سال 1399
کاش از تاریخ بیاموزیم..........یکشنبه بیست و نهم تیرماه سال 1399
خشونتی که بر ما می رود..........پنجشنبه بیست و دوم خردادماه سال 1399
سقف تزویر بر ستون ضدتبعیضی..........سه شنبه بیستم خردادماه سال 1399
تأملی در قتل رومینا اشرفی..........شنبه دهم خردادماه سال 1399
ما در کدامین جهان زندگی میکنیم؟..........دوشنبه بیست و پنجم فروردینماه سال 1399
دموکراسی آیینی..........شنبه سوم اسفندماه سال 1398
تعریضی بر واکنش آیتالله سبحانی به سخنان دکتر حسن محدثی..........جمعه بیست و پنجم بهمنماه سال 1398
دیکتاتوری، استالین و هنرمند غیرحکومتی..........جمعه بیست و هفتم دیماه سال 1398
مشترک میان دیکتاتورها..........دوشنبه بیست و هفتم آبانماه سال 1398
«چگونه است که استثمارشدگان به ادامۀ استثمار راضی میشوند؟»...........یکشنبه دوازدهم آبانماه سال 1398
جامعهشناس تحملناپذیر است!..........شنبه بیست و هفتم مهرماه سال 1398
همه پستها
سپاس
بیاویزم
قبای ژنده خود را...