دیروز اول مهر،
انبوهی پیام متنی و تصویری و صوتی در فضای مجازی مبادله شد تا خاطرات مدرسه ای «قدیم»
را بازسازی کنند. خب منظور کاربران و خاطره سازان از «قدیم» هم پیداست که دهه ی
شصت و پنجاه شمسی بود تا یادآوری بکنند به دانش آموزان که آن روزها درس خواندن
اینقدرها ساده و دم دستی نبود. ترانه های خاطره انگیزی چون «زنگ مدرسه»ی هاتف
«کلاغها»ی( یا همان فرار از مدرسه) منوچهر سخایی یا «پاییز» هایده هم حس ورود به
پاییز را بیدار کرده بودند. واقعیتش، هیچ سالی از سالهای دانش آموزی ام را به یاد
نیاوردم که مثل دیروز متوجه حضور فصل جدید شده باشم و البته این هم به یمن حضور
فضای سایبری است نه حس خوب دانشگاهی بودن. روح پاییزی هم دیروز به خیلی ها خوب القا شد.تو
گویی دیروز روز شاعرانگی بود به خصوص که ولادت محمدرضا شجریان و حسین منزوی هم بود. برای دانشگاهیان هم دیروز باید مهم می بود اما نبود.
دانشگاه های ما، سالهاست که اهمیتی ندارند. انگار غیر از دانشجویان و استادان،
مردم بیرون از آن فضا هم فهمیده اند که چشم انتظار چیزکی از دانشگاهیان نباشند. تا
جایی که من اطلاع دارم هم واقعا خبری نیست. استاد و دانشجو از آن میانه غایبند.
زمستان 95 در یک جلسه محدود، به رئیس دانشگاه گفتم که شأنی برای استاد و کارکردی
هم برای دانشگاه نمانده، یکی از این دوستان که چند شغله و چند دانشگاهی و چند
مسئولیتی است، واکنش تندی نشان داد که عباسی تو چرا به ما توهین می کنی؟. مثلا متولی
خواست حرمت آن محیط امام زاده را نگه دارد. دانشگاهیان و دانش آموزان ،دچار
بیگانگی شده اند. از خود بیگانه شده اند؛ از محیط شغلی و از شغل شان بیگانه شده
اند. هیچ فصل قریبی در این میان نمی بینم. البته همه دانشگاهیان و آموزش و پرورشی
ها در پیش آمد این بحران دخالت نداشتند. وضعیت به ما حقنه شد. عده ای از بساز و
بفروش ها را فرستادند استادی و معلمی کنند؛ نه تنها منش بساز و بفروشی را رها
نکردند، جایگزینش هم کردند. حالا، مدرسه و دانشگاه هم شده محل بساز و بفروش مدرک به همان اخلاق و منشی که در میان اغلب بساز و بفروش ها سراغ دارید و داریم. این بیگانگی از خود، طبیعی است که گریبان به خصوص
دانشجویان را بگیرد به ده ها علتی که همه ی ما هم می شناسیم شان اما قدرت کنترل
شان را نداریم چون »میدان» ، میدان علم و دانش نیست تا اصحاب دانش بمانند و
بتوانند؛ میدان قدرت است و سیاست و نزدیکی به حکومت مرکزی و کانون های قدرت که بی
واهمه، تجارت خانه کردند دانشگاه را. بوردیو نظرش این بود که بیگانه کردن دانشجو
اصلا در ذات دانشگاه هست؛ یعنی یکی از کارکردهای اصلی و به عبارت خودش: ناکارکردی.
ملتفت هستید که بوردیو نظر به سوربون داشت و دیگر دانشگاههای اروپایی نه...؛ نظر
بوردیو این بود که دانشگاه ها، دست به یکسان سازی ذایقه ها و سلیقه های آدم ها می
زنند و این یک نواخت کردن همه چیز را به صورت مبتذل تا آنجا ادامه می دهند تا
تفاوت ها را از بین ببرد و در نتیجه همه افرادی که با دانشگاه ارتباط دارند ( به
خصوص دانشجویان) ، شخصیت های استاندارد و قالب گرفته و متشابهی داشته باشند. به این صورت، زندگی دلیلانه از فرد گرفته می
شود. فرد دیگر توان داشتن زندگی مبتنی بر دلیل و تجیح شخصی خود را ندارد، بلکه
چنان در کارخانه دانشگاه ساخته شده که زندگی اش علت – مدار شکل
می گیرد؛ علت هایی که به آنها تحمیل می شوند و فرد قدرت پس زدن یا حتی تعدیل آنها
را ندارد. خطر مهم را وقتی در می یابیم که توجه کنیم که متصدیان دانشگاه، سیاست مداران و اهالی تجارت
و مبادله هستند و هم این ها، ارزش های دانشگاه را تعیین و تعریف می کنند. حالا
دیگر تحلیل کار سختی نیست: ارزشهای تجاری و سیاسی از طریق دانشجویان مدرک گرفته، «بازتولید
اجتماعی و فرهنگی» می شوند و به این ترتیب، فرهنگ تمامی جامعه بده –
بستانی می شود و تغییر این روند که در ایران چهار دهه است بنیانش نهاده شده، فکر
کنید چند سال نیاز دارد تا به روال اصلی اش برگردد؟. چند سال؟.
آخرین پست هامرگ در سالهای دیگر کُشی..........شنبه پانزدهم آذرماه سال 1399
علم و مذهب..........چهارشنبه دوازدهم آذرماه سال 1399
انتظار زندگی در سودای بهشت..........دوشنبه سوم آذرماه سال 1399
دکتر فیرحی و یک پرسش..........دوشنبه بیست و ششم آبانماه سال 1399
زندگی، میعاد در لجن..........یکشنبه هجدهم آبانماه سال 1399
زندگی را تخیل و سپس تکرار کنید..........شنبه هفدهم آبانماه سال 1399
سیاستمدارانی چون شاعر در فیلم مادر آرنوفسکی..........شنبه سوم آبانماه سال 1399
رابطۀ ننگین..........شنبه بیست و ششم مهرماه سال 1399
عزادار خویشتنیم نه شجریان..........جمعه هجدهم مهرماه سال 1399
کشیش و پزشک در زمانۀ بیماری..........دوشنبه چهاردهم مهرماه سال 1399
لذت مشترک دیکتاتور و عاشق..........یکشنبه سیزدهم مهرماه سال 1399
خشخش ِ خندههای اشکآمیز برگهای پاییزی..........پنجشنبه دهم مهرماه سال 1399
شهر از عاقل تهی خواهد شدن به مناسبت روز مولانا..........سه شنبه هشتم مهرماه سال 1399
دروغزن قضای مسلمانان را نشاید ..........سه شنبه بیست و پنجم شهریورماه سال 1399
سوغاتی..........سه شنبه هجدهم شهریورماه سال 1399
تحفه ای چون مرگ..........دوشنبه دهم شهریورماه سال 1399
داستانک..........یکشنبه دوم شهریورماه سال 1399
با یادی از مورّخ مشروطیت..........شنبه هجدهم مردادماه سال 1399
سارتر و نویسنده..........یکشنبه دوازدهم مردادماه سال 1399
کاش از تاریخ بیاموزیم..........یکشنبه بیست و نهم تیرماه سال 1399
خشونتی که بر ما می رود..........پنجشنبه بیست و دوم خردادماه سال 1399
سقف تزویر بر ستون ضدتبعیضی..........سه شنبه بیستم خردادماه سال 1399
تأملی در قتل رومینا اشرفی..........شنبه دهم خردادماه سال 1399
ما در کدامین جهان زندگی میکنیم؟..........دوشنبه بیست و پنجم فروردینماه سال 1399
دموکراسی آیینی..........شنبه سوم اسفندماه سال 1398
تعریضی بر واکنش آیتالله سبحانی به سخنان دکتر حسن محدثی..........جمعه بیست و پنجم بهمنماه سال 1398
دیکتاتوری، استالین و هنرمند غیرحکومتی..........جمعه بیست و هفتم دیماه سال 1398
مشترک میان دیکتاتورها..........دوشنبه بیست و هفتم آبانماه سال 1398
«چگونه است که استثمارشدگان به ادامۀ استثمار راضی میشوند؟»...........یکشنبه دوازدهم آبانماه سال 1398
جامعهشناس تحملناپذیر است!..........شنبه بیست و هفتم مهرماه سال 1398
همه پستها
برادر بزرگوار دو ساعتی هست که مشغول خواندن این یادداشت های جالب و پر محتوا هستم و قلمتان باعث شد که وبلاگ وزینتان به علاقه مندیهای من اضافه شود
اما سوالی درگیرم کرده و آن اینکه این نوشته کار شماست؟
منتظر پاسخ شما هستم و البته از طریقrss متوجه بروز شدن تارنمای شما خواهم شد.
ارادتمند شما حسین طائب
سپاسگزارم. نمی دانم این نوشتار چنین محتوایی دارد یا خیر؛ اما بله، دوست گرامی.
از این همه لطف م مرحمت ممنونم عزیز.
با اجازه پیام شما را از برداشتم چون واقعا خودم را نمی بینم...
اما... لطف تان مستدام باد