فکر می کنم اعتقاد بیشتر
ما ایرانیان به فال،مصداق تئوری اگوست کنت است مبنی بر اینکه هم در سطح کلان ِ توسعه
نایافتگی، در مرحله ی ربانی ( ربانی به معنایی که در فلسفه پوزیتیویسم کنت آمده)
هستیم و هم در سطح خُرد و فردی، در مرحله ی کودکی مانده ایم.مرحله ی کودکی یعنی
اینکه پدیده های زندگی اجتماعی و فردی را با مکانیسم علت و معلول و روابط پیچیده ی
علّی تحلیل نمی کنیم و بنای همه چیز را بر فانتالیسم ( تقدیرگرایی) می گذاریم. دیروز در خیابان دختر
جوانی در پیاده رو روبرویم ایستاد.ماسک و عینک تمام چهره اش را پوشانده بود.ابتدا
تصور کردم برای آلودگی هوا و چلوگیری از اشعه ی آفتاب ماسک و عینک زده اما اینطور
نبود.دختر جوان فال گیر بود.می خواست ناشناخته باشد.مثل همه ی فال گیرها و طالع
بین ها، اصرار داشت که آینده زندگی را در کف دست می بیند و می گوید با فقط پنج
هزار تومان. به هر علتی، من هیچگاه
توجهی به فال و جماعت فالگیر نکردم و جدی شان نگرفتم. می دانم که در مورد زندگی
شاعری چون حافظ هم افسانه پردازی شده و رخداد مهمی را که در زندگی شخصی و فکری
حافظ شنیده اند، به فال دانی و طالع بینی او تفسیر کرده اند و از مفهوم گره گشای
«شاخ نبات»، ماجرای دلباختگی حافظ و معشوقه پرستی اش را نتیجه گرفته اند. از این
رهگذر، هم ناشران ما حافظ را دکان کاسبی کرده اند و هم برخی از ما، معیشت مان را
از راه این افسانه ها از جیب سودازدگانی که عطش دانستن آینده را دارند،بیرون می
کشیم. کار به جایی رسیده که در ورودی حافظیه، قناری فالگیر با هزینه ای اندک و
تنها با یک بیت شعر از غزل های حافظ، تکلیف زندگی خیلی ها را روشن و مشخص می
کند.میراث فرهنگی مگر معنایی غیر از این دارد؟!!!. باری، از این فالگیر جوان
خواستم که کف بینی ام کند و کمی هم از این فن برایم بگوید.گفت تحصیلات لیسانس را
تمام کرده، مدتی هم در یک شرکت خدماتی – نظافتی مشغول به کار
بوده ( با حقوقی حدود دو و نیم میلیون تومان در ماه)، اما چون در آن شرکت و در حین
انجام کار، برده وار با او تعامل می کردند، دست از خدماتی بودن کشیده و مدتی را
نزد یکی از فال بین های کهنه کار دوره دیده و برای گذراندن این دوره بالغ بر یک
میلیون تومان به «استاد» پرداخته است. از درآمدش پرسیدم. گفت
بستگی به سطح درآمد مخاطبانم دارد. اول هر ماه که یارانه ها را پرداخت می کنند، به
جنوب و حاشیه شهر می روم. هم دختران جوانی که جویای ازدواج هستند، هم پسران ِ
جویای شغل، هم همسرانی که در زندگی مشترک، مشکل دارند، هم مالباختگان و دزد زدگان،
در این مناطق مشتری هایم هستند. پرسیدم در خیابان های
مرفه شهر هم فال کسی را می گیری؟. گفت: در مناطق مرفه شهر هم مشتری زیاد دارم. به
خصوص که آنها مبلغ برای شان مهم نیست و اگر فال من با زندگی شان جور در بیاید، به
جز حق الزحمه، شیریتی مخصوص هم می دهند.می پرسم آدمهای اسم و رسم دار مثل پزشکان و
وکلا که تابلوهای شان در مناطق مرفه شهر دیده می شوند، هم فال می خواهند؟. می
گوید: برخی از همین تحصیل کردگان فال را جدی می گیرند و پول خوبی هم می دهند. از یک
وکیل گفت که برای بعضی از پرونده هایش فال می گیرد. از زنی گفت که نیمه عریان و
سراسیمه در پارک دنبال سگ گم شده اش بود و برای ردیابی سگش فال گرفت. از مادرانی
که برای اشتغال فرزندان شان فال می گیرند.از کارگران کنار خیابان گفت که اهمیتی به
فال نمی دهند و بارها گفته اند تقدیر ما همین کارگری بوده. پرسیدم با چه معیاری فال
مخاطبت را می گیری؟. جوابم نداد اما گفت یاد گرفته ام که در گام اول، با همدلی
کردن با مخاطب، کلید مشکلش را از زبان خودش بیرون بکشم و بعد آن را «تحلیل»
کنم.باز از درآمد این روزهایش پرسیدم، راضی نبود. گویی تحریم های اجرا شده علیه
کشور و افت درآمد در مشاغل آزاد باعث کاهش درآمد دختر جوان شده.گفت که طی دوسال
گذشته، از همین درآمد هم به خانواده اش کمک کرده و هم مبلغی از درآمدش را در بانک
پس انداز کرده.حسرت داشت که کاش روانشناسی خوانده بود که می توانست در فال بینی
موفق تر باشد. بیش از نیم ساعت صحبت
کردیم.از اسرار فال گرفتن سخت مواظبت می کرد که مبادا ناگفته ها را به زبان
بیاورد.از او خواستم که فال خودش را هم بگیرد. گفتم هزینه اش را می پردازم اما
صادقانه از آینده ی خودت بگو. قبول نکرد. پرسش آخرم عصبانی اش کرد. پرسیدم تو که
آینده ی خودت را با همین فال می دانی، چرا کاری نمی کنی که زندگی ات متحول شود و
نیازی به این کار نداشته باشی؟. با عصبانیت رفت.
آخرین پست هامرگ در سالهای دیگر کُشی..........شنبه پانزدهم آذرماه سال 1399
علم و مذهب..........چهارشنبه دوازدهم آذرماه سال 1399
انتظار زندگی در سودای بهشت..........دوشنبه سوم آذرماه سال 1399
دکتر فیرحی و یک پرسش..........دوشنبه بیست و ششم آبانماه سال 1399
زندگی، میعاد در لجن..........یکشنبه هجدهم آبانماه سال 1399
زندگی را تخیل و سپس تکرار کنید..........شنبه هفدهم آبانماه سال 1399
سیاستمدارانی چون شاعر در فیلم مادر آرنوفسکی..........شنبه سوم آبانماه سال 1399
رابطۀ ننگین..........شنبه بیست و ششم مهرماه سال 1399
عزادار خویشتنیم نه شجریان..........جمعه هجدهم مهرماه سال 1399
کشیش و پزشک در زمانۀ بیماری..........دوشنبه چهاردهم مهرماه سال 1399
لذت مشترک دیکتاتور و عاشق..........یکشنبه سیزدهم مهرماه سال 1399
خشخش ِ خندههای اشکآمیز برگهای پاییزی..........پنجشنبه دهم مهرماه سال 1399
شهر از عاقل تهی خواهد شدن به مناسبت روز مولانا..........سه شنبه هشتم مهرماه سال 1399
دروغزن قضای مسلمانان را نشاید ..........سه شنبه بیست و پنجم شهریورماه سال 1399
سوغاتی..........سه شنبه هجدهم شهریورماه سال 1399
تحفه ای چون مرگ..........دوشنبه دهم شهریورماه سال 1399
داستانک..........یکشنبه دوم شهریورماه سال 1399
با یادی از مورّخ مشروطیت..........شنبه هجدهم مردادماه سال 1399
سارتر و نویسنده..........یکشنبه دوازدهم مردادماه سال 1399
کاش از تاریخ بیاموزیم..........یکشنبه بیست و نهم تیرماه سال 1399
خشونتی که بر ما می رود..........پنجشنبه بیست و دوم خردادماه سال 1399
سقف تزویر بر ستون ضدتبعیضی..........سه شنبه بیستم خردادماه سال 1399
تأملی در قتل رومینا اشرفی..........شنبه دهم خردادماه سال 1399
ما در کدامین جهان زندگی میکنیم؟..........دوشنبه بیست و پنجم فروردینماه سال 1399
دموکراسی آیینی..........شنبه سوم اسفندماه سال 1398
تعریضی بر واکنش آیتالله سبحانی به سخنان دکتر حسن محدثی..........جمعه بیست و پنجم بهمنماه سال 1398
دیکتاتوری، استالین و هنرمند غیرحکومتی..........جمعه بیست و هفتم دیماه سال 1398
مشترک میان دیکتاتورها..........دوشنبه بیست و هفتم آبانماه سال 1398
«چگونه است که استثمارشدگان به ادامۀ استثمار راضی میشوند؟»...........یکشنبه دوازدهم آبانماه سال 1398
جامعهشناس تحملناپذیر است!..........شنبه بیست و هفتم مهرماه سال 1398
همه پستها
سپاس از شما
من فضل فروش نیستم. بازی با چند کلمه مثل استاد رحیم پور ازغدی را هم می دانم اما اهلش نیستم.
خب، گر تو بهتر می زنی بستان بزن
متن زیبایی بود .
فکر کنم ترویج خرافات و اقبال عام به فال گیری را در سطح دوم قانون سه گانه ی آقای کنت بشود تحلیل کرد .
برای سطح خرد هم که اشاره به عهدکودکی داشتید؛
مگر کودک، توان تحلیل قضایا براساس امور متافیزیک و روح فانتالیسیستی را دارد که در متن آمد؟
به زعم بنده، تحلیل پدبده ی فال گیری و تکثیر حرفه ی کاذب رمالی را نتوان به کودکی و عدم پختگی و بلوغ مردم ربط داد؟
تا نظر تخصصی و صائب شما استاد گرامی چه باشد ؟