والتر بنیامین، مدتی همنشین برشت بود.هر دو به علاوه
متفکران اگزیستانسیالست دیگری مانند سارتر و آرنت دلهره ی وجود و آزادی داشتند.هر
چه در عوارض جنگ های جهانی اول و دوم بررسی بیشتری بشود، معلوم تر می شود که این
متفکران، تا چه اندازه تیزبین بودند و تا چه اندازه اصل کرامت انسان برای شان مهم
بود که روی مفهوم «وجود» تمرکز کردند. صرف نظر از علل سیاسی، فرهنگی و جامعه
شناختی، برای این متفکران مهم بود که چگونه از فرهنگ اعلای آلمان، نازیسم سر
برآورد،عوارضی که آن وضعیت به وجود تحمیل کرده بود،پریشانی خاطر و آشفتگی فکری و
احساسی هم برای شان داشت.بی جهت نبود که آرنت به عنوان خبرنگار در دادگاه نورنبرگ
حاضر شد تا ببیند که چه اتفاقی در وجود آدمی می افتد که به این نقطه نظر می رسد تا
جمعیتی انبوه را در آشویتس به کام مرگ بفرستد بدون هیچ عذابی در درون؛ که چگونه
انسانی تسلیم محض مافوقش بشود و تمام و کمال، جسم و روان خود را تسلیم پیشوایی چون
هیتلر یا موسولینی می کند.
بنیامین که دست آخر و پس از در به دری ها، نتوانست آن وضعیت
را تحمل کند و دست به خودکشی زد، گفته بود که ما میراث انسانی را یکی پس از دیگری
از دست داده ایم و فقیر شده ایم. راست می گفت.اروپا فقیر شده بود، چون ( از یک منظر)، اصل
کرامت انسانی، توسط حکومت های توتالیتر نشانه گرفته شده بود و اکثزیت مردم هم دچار
انفعال شده بودند. این روزها و این روزگار، ما هم فقیر شده ایم و هر روز، میراث
انسانی مان را یک به یک به فراموشی می سپاریم.این صحنه را در ذهن تان مجسم کنید: مردی به حدود 40 سال را دیدیم جلوی ورودی یک رستوران شیک
ایستاده بود و با ولع خاصی مردمی را تماشا می کرد که مشغول خوردن شام بودند. از
ظاهرش، گرسنگی و آشفتگی و پریشانی و بدبختی و فلاکت می بارید.پیدا بود که گرسنگی
امانش را بریده. اینکه دیگران او را می دیدند یا چگونه در موردش داوری می کردند،
برایش اهمیتی نداشت. ما مدتی در سایه ایستادیم تا واکنش رهگذران را ببینیم. از آن
همه رهگذر شیک پوش که از ماشین های چند ده و چندصد میلیونی پیاده می شدند، از
آنهایی که با شکمی سیر از رستوران بیرون می آمدند، از میان آنهایی که با عجله وارد
رستوران می شدند، بالاخره یک نفر از مرد پرسید که گرسنه ای؟. جوابش بله بود. دعوتش
کرد به یک وعده غذا. مرد نپذیرفت.گفت ساندویچ برایم بگیر. گفت یک وعده غذا را باید تنهایی بخورم. اگر چندتا
ساندویچ برایم بگیری، شامی هم برای زن و بچه هایم می برم.آنها هم چندروز است غذا
نخورده اند.شاهد بودیم که رهگذر با مرد راهی ساندویچ روبروی رستوران شدند. لیبرالیسم اگر هوادار بسیاری در جهان دارد، هم از این روست
که کرامت انسانی را به عنوان یک اصل مهم پذیرفته و برای اعتلای این کرامت تلاش می
کند. از زبان بنیامین بگویم که ما را فقیر کردند.کرامت را از ما
گرفتند. در بی کرامتی، نسبت به هم بی تفاوت شدیم. در مواجهه با اضمحلال کرامت و
وجود انسان،منفعل شدیم.ما را از اصل انسان بودن انداختند.سرمایه های انسانی یعنی
میراث جهانی اخلاق را از ما ربودند.دزدانی که با چراغ آمدند، گزیده ترین کالای ما
را در غفلت و خواب – ربودگی مان بردند. ما فقیریم. همه فقیریم.هم فقرای مان و هم اشراف مان به یک
اندازه فقیریم.این آشویتس اتفاق افتاده اما به شیوه ای آرام. راست گفت آدورنو که
پس از آشویتس، تغزل بی هوده کاری است. ما مفلوکیم....
آخرین پست هامرگ در سالهای دیگر کُشی..........شنبه پانزدهم آذرماه سال 1399
علم و مذهب..........چهارشنبه دوازدهم آذرماه سال 1399
انتظار زندگی در سودای بهشت..........دوشنبه سوم آذرماه سال 1399
دکتر فیرحی و یک پرسش..........دوشنبه بیست و ششم آبانماه سال 1399
زندگی، میعاد در لجن..........یکشنبه هجدهم آبانماه سال 1399
زندگی را تخیل و سپس تکرار کنید..........شنبه هفدهم آبانماه سال 1399
سیاستمدارانی چون شاعر در فیلم مادر آرنوفسکی..........شنبه سوم آبانماه سال 1399
رابطۀ ننگین..........شنبه بیست و ششم مهرماه سال 1399
عزادار خویشتنیم نه شجریان..........جمعه هجدهم مهرماه سال 1399
کشیش و پزشک در زمانۀ بیماری..........دوشنبه چهاردهم مهرماه سال 1399
لذت مشترک دیکتاتور و عاشق..........یکشنبه سیزدهم مهرماه سال 1399
خشخش ِ خندههای اشکآمیز برگهای پاییزی..........پنجشنبه دهم مهرماه سال 1399
شهر از عاقل تهی خواهد شدن به مناسبت روز مولانا..........سه شنبه هشتم مهرماه سال 1399
دروغزن قضای مسلمانان را نشاید ..........سه شنبه بیست و پنجم شهریورماه سال 1399
سوغاتی..........سه شنبه هجدهم شهریورماه سال 1399
تحفه ای چون مرگ..........دوشنبه دهم شهریورماه سال 1399
داستانک..........یکشنبه دوم شهریورماه سال 1399
با یادی از مورّخ مشروطیت..........شنبه هجدهم مردادماه سال 1399
سارتر و نویسنده..........یکشنبه دوازدهم مردادماه سال 1399
کاش از تاریخ بیاموزیم..........یکشنبه بیست و نهم تیرماه سال 1399
خشونتی که بر ما می رود..........پنجشنبه بیست و دوم خردادماه سال 1399
سقف تزویر بر ستون ضدتبعیضی..........سه شنبه بیستم خردادماه سال 1399
تأملی در قتل رومینا اشرفی..........شنبه دهم خردادماه سال 1399
ما در کدامین جهان زندگی میکنیم؟..........دوشنبه بیست و پنجم فروردینماه سال 1399
دموکراسی آیینی..........شنبه سوم اسفندماه سال 1398
تعریضی بر واکنش آیتالله سبحانی به سخنان دکتر حسن محدثی..........جمعه بیست و پنجم بهمنماه سال 1398
دیکتاتوری، استالین و هنرمند غیرحکومتی..........جمعه بیست و هفتم دیماه سال 1398
مشترک میان دیکتاتورها..........دوشنبه بیست و هفتم آبانماه سال 1398
«چگونه است که استثمارشدگان به ادامۀ استثمار راضی میشوند؟»...........یکشنبه دوازدهم آبانماه سال 1398
جامعهشناس تحملناپذیر است!..........شنبه بیست و هفتم مهرماه سال 1398
همه پستها
سرگذشت امروز ماست .
چگونه میتوان كرامت انسانی را، عزت نفس را ، به انسانهای این دوره برگرداند ؟
برای نمونه: خود من با حقوق كارمندی زندگی متوسط رو به پایینی دارم. تاكنون توانسته ام خود را در گیرودار اینهمه ناملایمات و نابسامانیهای اخلاقی از افتادن در پهنه ی لجنزار پول پرستی و جاه طلبی نجات دهم. سرانجام زندگی من پس از چهل و پنج سال سن و سابقه كاری بالا، كرایه نشینی و . . . است. تا كی میتوانم بدین روش ادامه دهم؟
پاسخ پرسشم را خودم بشما میگویم: میتوان برای همیشه اینگونه زیست و غرولند های همسر و فرزندان را برای نداشتن زندگی باكلاس و شیك شنید و دم بر نیاورد.
میتوان به زندگی بخور و نمیر مانند سالهای گذشته ادامه داد و بار سركوفت فامیل و آشنا و بیگانه را بجان خرید و شاهد جمع شدن عقده های ناشی از این سركوفتها و حقارتها بود.
میتوان بروشنگری و آگاه ساختن مردم دور و برخود كماكان ادامه داد و خود در زندگی فلاكت بار دوست پا بزنیم.
ولی آیا فكری تازه نمیشود كرد؟