امروز، شاهد بودم که یکی از معلمان پرورشی در مورد یکی از
همکارانش داوری می کرد.تمامی حرف هایش در این یک عبارت خلاصه شد که فلان شخص: خسر
الدنیا و الاخره شده. من لرزیدم.هول شدم. گول شدم.گیج شدم.لرزیدم.لال شدم.زبانم
قفل شد. این داوری مبتنی بر یقین این معلم،آنی رهایم نکرده.تجربه ام را می گویم که
نشان می دهد چنین داوری ای،در اغلب اوقات،نتیجه جهل مقدس است. خود را حق
پنداشتن،خود را سعادتمند بلکه مظهر سعادت دانستن و دیگران را باطل و شقی دانستن آن
هم به یقین.به گفته مشهور پوپر فکر می کردم که در پاسخ به مارکوزه ی انقلابی و در
دفاع از رفرمیسم گفت که کوشش برای پدید آوردن بهشت در زمین، هواره دوزخ ساخته
است.زندگی کردن در میان آدمیانی که خیال می پزند که حق مطلق هستند، مگر جهنم
نیست؟.هیچ آدم شک اندیشی، سودای بهشت سازی و گسیل آدمیان به بهشت ندارد.همه ی بهشت
سازان، در طبقه ی همین تفکر قرار دارند که دیگران را به سهولت داوری می کنند و
نتیجه ای چنین هولناک می گیرند. بدون شک،اگر این معلم گرامی در ارتش نازی ها خدمت
می کرد، می کوشید کوره های آدم سوزی را روشن نگاه دارد؛ مصداقی از سخن حکیمانه حافظ:پشمینه پوش تندخو، کز عشق نشنیده است بو. منطقیون عبارتی دارند در این معنا که استقرا کامل،محال
است.فیلسوفان( پیداست که منظور من فیلسوفان ایدئولوژیک و دگماتیست نیست) نیز
عبارتی دارند در این معنا که رسیدن به مرحله یقین هم در زمره امور محال است. این
سخن نه به معنای در شک ماندن است؛بلکه زندگی کردن با شک است. نمی خواهم بازگردم به
سخن مشهور دکارت؛ اما پیداست که شک دکارتی را بایستی به حوزه سیاست، فرهنگ و دین
تسری و تعمیم داد.یقین، در اقیانوس زندگی و تفکر اجتماعی، ماهی ای نیست که به تور
کوچک و ضعیف کسی بیفتد،پس بهتر است که در مورد داشته های مان هم شک کنیم، و هم
تعصب نداشته باشیم.تاریخ بارها این روایت هولناک را علنی کرده که اگر کسی «اعتقاد»
و «ایمان» داشته باشد که حقیقت نزد او و تنها نزد اوست،دست به عمل خطرناک می زند،
یعنی دست به هر عملی در حوزه فردی و
اجتماعی بزند،خطرناک است؛ به خصوص اگر این شخص، مجهز به قدرت سیاسی و نظامی هم باشد.
این که خود را حقیقت محض یا نماینده حقیقت مطلق بدانی و دیگران را گمراه و ظلمت
مطلق بپنداری، غیر از این که نشانه بیماری شدید و عمیق توهم است،راهی به جایی نمی
برد جز به فاشیسم. گاه در قالب نژادی، گاه در قالب هویتی، گاه در قالب دینی.این
تفکر همه – حق – پنداری، راه به سوی
پلورالیسم می برد در سه حوزه فرهنگ، سیاست و دین. به تعبیری دیگر، هم روش،
مداراگری است و هم نتیجه اش مدارا و تساهل می شود.هرچند مدارا کردن نسبت به کسانی
که درک و فهمی از مدارا ندارند، علی الاغلب،نتیجه عکس به همراه دارد. سروش در سخن
ظریفی می گفت این بیت حافظ را باید با یک شرط خواند و گفت و به جا آورد: آسایش دو گیتی تفسیر این کلام است با دوستان مروت، با دشمنان مدارا- جز دشمن مدارا!!. حرف جدیدی نبود اما قلمی کردن تجربه همنشینی با هدایت
شدگانی مانند این معلم، بار گرانی است که به گمانم،گفتنش و نوشتنش فقط، کمی از
گرانی و سنگینی و هولناکی اش می کاهد.حقیقتا،در خطرخیزترین نقطه تاریخی و
جغرافیایی زاده شدیم. ایران،دوره ی پساانقلابی!.
آخرین پست هامرگ در سالهای دیگر کُشی..........شنبه پانزدهم آذرماه سال 1399
علم و مذهب..........چهارشنبه دوازدهم آذرماه سال 1399
انتظار زندگی در سودای بهشت..........دوشنبه سوم آذرماه سال 1399
دکتر فیرحی و یک پرسش..........دوشنبه بیست و ششم آبانماه سال 1399
زندگی، میعاد در لجن..........یکشنبه هجدهم آبانماه سال 1399
زندگی را تخیل و سپس تکرار کنید..........شنبه هفدهم آبانماه سال 1399
سیاستمدارانی چون شاعر در فیلم مادر آرنوفسکی..........شنبه سوم آبانماه سال 1399
رابطۀ ننگین..........شنبه بیست و ششم مهرماه سال 1399
عزادار خویشتنیم نه شجریان..........جمعه هجدهم مهرماه سال 1399
کشیش و پزشک در زمانۀ بیماری..........دوشنبه چهاردهم مهرماه سال 1399
لذت مشترک دیکتاتور و عاشق..........یکشنبه سیزدهم مهرماه سال 1399
خشخش ِ خندههای اشکآمیز برگهای پاییزی..........پنجشنبه دهم مهرماه سال 1399
شهر از عاقل تهی خواهد شدن به مناسبت روز مولانا..........سه شنبه هشتم مهرماه سال 1399
دروغزن قضای مسلمانان را نشاید ..........سه شنبه بیست و پنجم شهریورماه سال 1399
سوغاتی..........سه شنبه هجدهم شهریورماه سال 1399
تحفه ای چون مرگ..........دوشنبه دهم شهریورماه سال 1399
داستانک..........یکشنبه دوم شهریورماه سال 1399
با یادی از مورّخ مشروطیت..........شنبه هجدهم مردادماه سال 1399
سارتر و نویسنده..........یکشنبه دوازدهم مردادماه سال 1399
کاش از تاریخ بیاموزیم..........یکشنبه بیست و نهم تیرماه سال 1399
خشونتی که بر ما می رود..........پنجشنبه بیست و دوم خردادماه سال 1399
سقف تزویر بر ستون ضدتبعیضی..........سه شنبه بیستم خردادماه سال 1399
تأملی در قتل رومینا اشرفی..........شنبه دهم خردادماه سال 1399
ما در کدامین جهان زندگی میکنیم؟..........دوشنبه بیست و پنجم فروردینماه سال 1399
دموکراسی آیینی..........شنبه سوم اسفندماه سال 1398
تعریضی بر واکنش آیتالله سبحانی به سخنان دکتر حسن محدثی..........جمعه بیست و پنجم بهمنماه سال 1398
دیکتاتوری، استالین و هنرمند غیرحکومتی..........جمعه بیست و هفتم دیماه سال 1398
مشترک میان دیکتاتورها..........دوشنبه بیست و هفتم آبانماه سال 1398
«چگونه است که استثمارشدگان به ادامۀ استثمار راضی میشوند؟»...........یکشنبه دوازدهم آبانماه سال 1398
جامعهشناس تحملناپذیر است!..........شنبه بیست و هفتم مهرماه سال 1398
همه پستها
اثرگذارترین قسمت نوشتار انقلاب احساسی بود که به زیبایی به رشته تحریر درآمده وخود را دربهت وشگفتی شما شریک دیدم.وچه بسیارند کسانیکه به چادر وجای مهر دلخوش بهشتی شدند ودیگران را نه تنها قضاوت که به دیده تحقیر مینگرند...بحث بااین جماعت مثل آب درهاون کوبیدنست وما محکوم به سکوت از ترس انگ سیاسی