مهربانی حسی توام با توانگری و رضایت به زندگی ما می بخشد، و امتیاز دیگر آن ارتقای سلامتی و طول عمر ما است. پاول پیرسال، دکتر روانشناس که در هاوایی زندگی می کند، در کتاب خود با نام نسخه لذت می نویسد:
"تحقیقات جدید نشان مییدهد که یکی از لذت بخش ترین اعمال انسانی، سلامت ترین کاری است که می توانید در حق خود و دیگران انجام دهید. حس مهربانی عاری از نفس پرستی، فواید بسیار عالی بر سلامتی خواهد داشت."
دکتر لاری دوسِی در کتاب خود بانام معنا در پزشکی به ما میگوید، "نوعدوستی مثل دارویی جادویی عمل می کند؛ هم تاثیراتی مثبت بر فردی که کمک را انجام می دهد خواهد داشت، و هم بر فردی که کمک را دریافت می کند. حتی می تواند واکنش های سالمی نیز در فردی که دور ایستاده و این کمک را نظاره می کند، ایجاد می کند."
تحقیقات بسیار زیادی انجام گرفته است که تاثیرات مثبت مهربانی را بر سلامتی به اثبات می رساند (هم از نظر فیزیولوژیکی و هم روحی). تحقیقات دیگری نیز در دست انجام است و چندین و چند کتاب نیز در مورد تاثیرات مثبت مهربانی بر سلامتی به چاپ رسیده است. تحقیقاتی که از سال 1988 تاکنون انجام گرفته در کتاب نیروی شفابخش نیکوکاری نوشته آلِن لوک گردآوری شده است. لوک هر زمان که کار نیکی انجام می داد یا به دیگران کمک می کرد، حس لذت و سلامتی عمیقی در خود حس می کرد. در ابتدا این احساسی بود که به تنهایی تجربه می کرد اما کم کم از دیگران نیز در مورد تاثیرات مثبت کمک کردن به دیگران چیزهایی می شنید. این مسئله باعث شد وی بیشتر در مورد این پدیده نهانی که به نظر می رسید تاثیراتی جادویی در خود داشته باشد به تحقیق و بررسی بپردازد.
فوایدی که در این کتاب برای کمک کردن ذکر شده است، عبارتند از:
داشتن دیدگاهی خوش بینانه تر و خوشنودتر
ارتقاء حس سلامتی
ایجاد حس نشاط و رضایت
افزایش سطح انرژی بدن
ایجاد حس سلامتی
کاهش حس تنهایی، افسردگی و ناتوانی
تقویت حس ارتباط با دیگران
تقویت حس آرامش و آسایش
افزایش طول عمر
کنترل بهتر وزن بدن
بهبود بیخوابی
تقویت سیستم ایمنی بدن
کاهش درد
افزایش گرمای بدن
سلامت سیستم قلبی-عروقی بدن (کاهش فشار خون بالا، تقویت گردش خون، کاهش بیماری های کرونری قلب)
کاهش اسید معده اضافی
کاهش نیاز به اکسیژن
بهبود ورم مفاصل و آسم
ریکاوری و بهبودی سریعتر از اعمال جراحی
کاهش فعالیت سرطان در بدن
شایان ذکر است که این تاثیرات، بارها و بارها به اثبات رسیده است. پیرسال وقتی تاثیرات مثبت مهربانی را با عنوان تاثیرات ایمنی بخش و شفابخش می نامید، اغراق نمی کرده است.
یکی از شرکت کننده های تحقیقات لوک اینطور می گوید: "چند ماه پیش آنقدر استرس داشتم که به زور می توانستم شبانه روز چهار ساعت بخوابم و انواع و اقسام دردها هم به سراغم آمده بود. داروهای ضد افسردگی و ضداضطراب را امتحام کردم، اما هیچ بهبودی حاصل نشد. بعدها فهمیدم که این عشق است که واقعاً شفابخش است. وقتی کارهای مثبتی برای دیگران انجام می دادم، واکنش مستقیمی در وضعیت جسمی من به وجود می آمد. الان دیگر خیلی راحت شب ها می خوابم و آرامشی نیز در کل بدنم به وجود آمده که با وضعیت سابقم قابل مقایسه نیست. بیشتر دردهایم هم از بین رفته است."
افرادیکه از تاثیرات مثبت مهربانی آگاهند، از آن بعنوان وسیله ای برای حفظ و کنترل سلامتی خود استفاده می کنند. مهربانی برای کنترل فشارخون بالا، از بین بردن سردرد، کاهش درد کمر، و بهبودی تقریبی ورم مفاصل استفاده می شود، و خیلی از افراد هم از آن برای از بین بردن افسردگی و مشکلات روحی-روانی خود استفاده میکنند. اما کمک کردن به دیگران چطور می تواند چنین تاثیرات مثبتی داشته باشد؟ یکی از دلایل آن می تواند این باشد که کمک کردن به دیگران تا قسمتی ذهن ما را از مشکلاتمان فارغ می کند (استرس را کاهش می دهد) و باعث می شود به افراد دیگر هم فکر کنیم.
دکتر هربرت بنسون، متخصص قلب شناسی در دانشگاه هاروارد که بیش از 30 سال در تحقیقات علمی شرکت داشته است، به ما می گوید که وقتی ما به دیگران کمک میکنیم باعث می شود خودمان را فراموش کنیم. دلیل دیگر این است که وقتی مهربانی می کنیم، بدنمان با ایجاد یک حس خوب که اعتماد به نفس و سلامت ما را ارتقاء می دهد، به ما پاداش می دهد. این واکنش وقتی بدن مواد شیمیایی به نام اندورفین می سازد، تحریک می شود. این اندورفین ها موادی طبیعی شبه مورفین هستند که حس آرامش در ما ایجاد می کند. علاوه بر ایجاد این حس خوب، به کاهش شدت پیامهای درد که به مغز فرستاده می شود نیز تاثیر دارند.
برای سود بردن از تاثیرات مثبت مهربانی بر سلامتی، لازم نیست حتماً کارهای بزرگ انجام دهیم. درواقع، ثابت شده است که کارهای خیلی کوچک، ساده و معمولی نیز می تواند سلامت جسمی شما را ارتقاء بخشد. همچنین نشان داده شده که همین کارهای کوچک و پیش پا افتاده می تواند با تاثیرات منفی اتفاقات و رویدادهای استرس زا مقابله کند، حال هرچقدر که این تاثیرات عظیم باشد. پس باانجام کمک هایی هرچند کوچک می توانیم سلامتی جسمیمان را تضمین کنیم.
دکتر پاول پیرسال درمورد فقدان لذت و شادی در زندگی هشدار می دهد. علت فقدان شادی و نشاط در زندگی چیست؟ طبق گفته های پیرسال، ناتوانی در کنترل سرنوشتمان و حس آسیب پذیری که به وجود می آورد، و همچنین ناتوانی در تشخیص اینکه ناراحتی های جسمی و اجتماعی با هم در ارتباط است، دلیل آن است. پاسخ چیست؟ این است که با خودمان، دنیا و مردم اطرافمان آشتی کنیم.
وقتی انتخاب می کنید که فرد مهربانتری باشید، نه تنها سلامت خودتان را ارتقاء میدهید، بلکه سلامت افرادیکه با آنها ارتباط برقرار می کنید را نیز تقویت می کنید. مهربانی شما تاثیرات چند جانبه ای دارد. این مهربانی حتی می تواند بر افرادیکه شاهد آن هستند نیز تاثیر گذاشته و در آنها نیز احساسی خوب ایجاد کند. وقتی انتخاب می کنید که فرد مهربانتری باشید، تغییرات مثبتی در اجتماع و دنیای اطراف خود ایجاد خواهید کرد.
همانطور که قبلاً هم ذکر کردیم، عمل کمک کردن یاد خدمت رسانی به دیگران، نشان دادن مهربانی، نوعدوستی و از این قبیل، این توانایی را دارد که تاثیراتی نیرومند بر سلامت ما بگذارد. البته باید مراقب باشید که به خاطر عمل نیکتان انتظار پاداش نداشته باشید، در اینصورت فوایدی که این عمل خیر بر شما خواهد داشت از بین میرود. اگر برای کارتان انتظار چیزی نداشته باشید، دیگر دچار ناامیدی نخواهید شد. برای مثال، اگر در رانندگی به اتومبیل کناریم حق تقدم بدهم، و انتظار داشته باشم که او این عمل مهربانانه من را متوجه شود، اگر فرد مقابل از کارم قدردانی نکند، ممکن است همین کار نیک در من ایجاد عصبانیت و خشم کند. اما اگر توقع دریافت واکنشی مثبت نداشته باشم، و درعوض آن را دریافت کنم، آنوقت است که کارم تاثیری مثبت بر سلامتیم خواهد گذاشت.
مهربانی خصیصه ای است که نه تنها بر خودم بلکه بر اجتماع اطرافم هم تاثیری مثبت خواهد داشت. آلن لوک می گوید، "علم جدید که تاثیرات مثبت کمک به دیگران را بر سلامتی به اثبات می رساند، این قدرت را دارد که نه تنها بر سلامتی خود افراد، بلکه بر سلامتی کل جامعه تاثیرگذار باشد."
عمومی - مد و مسائل زندگی - تاثیر مهربانی بروی سلامتی
منبع:سالنامه سلامت (نسخه 4)
WWW.Beheshtiyan.mihanblog.com
طبقه بندی: مسائل زندگی، مقالات اجتماعی،فرهنگی، یهداشت روحی و روانی، روانشناسی، اجتماعی، آموزش، اطلاعات عمومی، مقاله،
برچسب ها: تاثیر مهربانی بروی سلامتی، مهربانی، سلامتی،
آنچه که ما از زندگی می خواهیم، خوشبختی است.
خوشبختی فقط آن چیزی نیست که وقتی آنرا داشته باشیم احساس کنیم، بلکه آن چیزی است
که آرزو داریم به آن برسیم. اگر به جای اینکه همه تمرکز و حواسمان روی قصد و
نیتمان باشد، فقط روی خوشبخت بودن با هر چه که داریم متمرکز شویم، آشکار کردن قصد
و منظورمان خیلی راحت تر خواهد بود. پس سعی کنیم کمتر از چرخ گردون برای داشتن یا
نداشتن فلان چیز و بهمان چیز سوال کنیم و برای هر چه که برایمان پیش می آید،
قدردان و شکرگذار باشیم. آن زمان است که حس راحتی و لذت کامل را از زندگی خود می
بریم.
خیل اوقات بدون اینکه بدانیم با توجه بیش از حد روی
نیت و مقصودمان، آن را بد نشان می دهیم. وافعیت این است که توجه و تمرکز زیاد روی
قصد و نیتمان فقط این واقعیت را تشدید می کند که این اهداف و مقاصد وجود ندارند و
درنتیجه ما تلاش می کنیم که نشان دهیم آنها هستند. این ایده که ما باید همیشه
اوقات روی نیت و مقاصدمان تمرکز داشته باشیم کاملاً نادرست است. برای نشان دادن
آرزوها و امیال خود، باید با تحقق این آرزوها در هماهنگی و هارمونی باشیم. این
یعنی باید طوری فکر کنید، احساس کنید یا عمل کنید که گویی امیال و خواسته هایتان
تحقق یافته اند.
اگر همه خواسته هایتان به عرصه ظهور رسیده اند،
دیگر تلاشی برای آشکار ساختن چیزی نمی کنید، بلکه از آنچه دارید لذت می برید و قدردان
و سپاس گذار آن هستید. شما از همه آنچه که در زندگی خود دارید شاد و راضی هستید،
از داشتن آن لذت می برید و کاملاً زندگی خود را دوست می دارید. این دقیقاً همان
وضعیتی است که باید داشته باشید تا در هماهنگی و هارمونی با امیال و آرزوهای خود
قرار گیرید. این رمز کار است. یعنی باید سعی کنید تا آنجا که می توانید شاد و
خوشبخت باشید.
همه ما همیشه سعی می کنیم تا آنجا که می توانیم یاد
بگیریم که چطور امیال و آرزوهایمان را عملی کنیم اما هنوز هیچوقت به آن اندازه که
می خواهیم یا با آن سرعت که دوست داریم موفق به انجام اینکار نمی شویم. متوجه
نیستیم که کارمان را اشتباه انجام می دهیم. وقتی سعی می کنیم چیزی خلق کنیم، همیشه
می گوییم فلان چیز کم است، بهمان چیز را نداریم. سعی می کنیم همه چیز را تغییر
دهیم چون آنطور که هستند برای ما قابل قبول نیست. اتفاقی که می افتد این است که موقعیت
هایی را پشت سر هم می سازیم که برای نرسیدن ما به هدفمان طراحی شده است نه رسیدن
به آن.
تناقض آن اینجاست که ما وقتی شروع به خلق چیزی که
میخواهیم می کنیم، دیگر برای آن تلاش نمی کنیم. به همین دلیل است که منصرف شدن و
رها کردن امیال و آرزوهایمان به دست روزگار، قواین قدم است که شاید معجزه بالاخره
رخ دهد. ما دست از تلاش کردن برای رسیدن به مقصودمان برمی داریم و ادعا می کنیم که
همه چیز همان طور که در حال حاضر هست، خوب است. وقتی دست از تغییر دادن همه چیز
برمی داریم و همه چیز را همانطوری که هست قبول می کنیم، در کوتاه زمانی میبینیم که
آنچه میخواستیم، یعنی همان آرزوی همیشگیمان، مثل معجزه در زندگیمان نمودار می شود.
پس به جای تغییر دادن همه چیز و ساختن آن چیزی که
می خواهید، اجازه بدهید به طور ناخودآگاه همانی که هستید و همان چیزهایی که دارید
را دوست داشته باشید و قبول کنید که هیچ اشکالی ندارند. وقتی اینکار را می کنید،
به جای اینکه در زندگی کمبود و فقدان داشته باشید، احساس رضایت خواهید کرد.
وقتی در مشکلات زندگی گرفتار می شویم، دیگر از آنچه
که داریم لذت نمی بریم و با آن خوشبخت نیستیم، و همیشه به چیزی فکر می کنیم که
نداریم و دوست داریم داشته باشیم. و هیچوقت قدر چیزهایی که داریم را نمی فهمیم مگر
وقتی که آن چیزها را از ما می گیرند. پس سعی کنیم هر چه که در زندگی خود داریم را
تا آنجا که می توانیم دوست داشته باشیم و قدر آن را بدانیم. مطمئناً خیلی خوشحال
خواهید شد اگر بفهمید آنچه که می خواستید و آرزو داشتید را به دست آورده اید. وقتی
به خودمان اجازه بدهیم که همه چیزهای خوب زندگی را درک کرده و دوست داشته باشیم،
زندگیمان سراسر لذت خواهد شد.
به جای اینکه فقط به خاطر اینکه چیزی را در
زندگیمان نداریم، به دنبال آن باشیم، خوب است که اطمینان کنیم و فکر کنیم به هرچه
که می خواستیم رسیده ایم و شکرگذار باشیم. در این حالت به جای اینکه چیزی بسازید،
با همان چیزهایی که دارید شاد و راضی خواهید بود. گرچه دوست دارید چیزی بسازید و
خلق کنید، اما تمرکز و توجه اصلی شما در این خواهد بود که از انجام آن لذت ببرید و
نتیجه ای که به دست می آورید در درجه دوم اهمیت قرار می گیرد.
وقتی باور کنید که به آنچه خواسته بودید، رسیده
اید، دیگر برای به دست آوردن آن خودتان را به در و دیوار نمی زنید. در این صورت
شاد و آرام به کارتان ادامه می دهید و به جای اینکه مدام نگران باشید که آیا به آن
می رسید یا نه، با اطمینان منتظر آن می مانید. در این شرایط آزادی بیشتری را در
زندگی تجربه می کنید.
یادتان باشد، اگر در حال حاضر به همه آرزوهایتان
رسیده باشید و هرچه میخواستید را به دست آورده باشید، از زندگی لذت می برید و قدر
چیزهایی که دارید را می فهمید. اگر بخواهید با رویاها و آرزوهایتان در هماهنگی و
هارمونی باشید، باید چنین جالتی داشته باشید. به جای اینکه برای خود آرزوسازی
کنید، سعی کنید یاد بگیرید برای هرچه که در زندگی برایتان پیش می آید قدردان
باشید. سعی کنید از زمان حال و آنچه که دارید لذت ببرید و آخر اینکه سعی کنید
آنطور که باید و شاید خوشبخت باشید.
اگر همه خواسته هایتان به عرصه ظهور رسیده اند،
دیگر تلاشی برای آشکار ساختن چیزی نمی کنید، بلکه از آنچه دارید لذت می برید و
قدردان و سپاس گذار آن هستید. شما از همه آنچه که در زندگی خود دارید شاد و راضی
هستید، از داشتن آن لذت می برید و کاملاً زندگی خود را دوست می دارید. این دقیقاً
همان وضعیتی است که باید داشته باشید تا در هماهنگی و هارمونی با امیال و آرزوهای
خود قرار گیرید. این رمز کار است. یعنی باید سعی کنید تا آنجا که می توانید شاد و
خوشبخت باشید.
عمومی -
مد و مسائل زندگی - برای شاد بودن شکرگذار داشته هایتان باشید
WWW.Beheshtiyan.mihanblog.com
طبقه بندی: روانشناسی، فرهنگی، اجتماعی،
برچسب ها: برای شاد بودن شکرگذار داشته هایتان باشید، شکر گذاری، فواید شکر گذاری، چگونه شکر خدا را به جا آوریم؟، نعمت های خدا،
به سوی خوشبختی، راهی است که همه می توانند از آن عبور کنند، کوچک و بزرگ، پیر و جوان. اما رسیدن به آن، مستلزم داشتن خصوصیاتی ویژه است. در این مقاله قصد داریم شما را برای رسیدن به خوشبختی رهنمون کنیم.
تعجب نکنید اگر دیدید کسی از اینکه صفت "خوب" به او اطلاق شود، ناراحت شود. این ناراحتی از مفهوم "خوب بودن" نشات نمی گیرد، بلکه ممکن است آن فرد معنای واقعی آن را نداند.
عقاید و نظرات مختلف و گاه متناقضی در رابطه با مفهوم "رفتار خوب و پسندیده" وجود دارد که انسان را گیج و سردرگم می کند. انسانها از همان دوران کودکی با این مفهوم دچار مشکل بوده اند. بچه ها نمی دانند که نمره انضباطشان در مدرسه به خاطر کدام رفتار یا عمل زشت یا ناپسندشان پایین آمده است. اعتقاد کلی بر این است که بچه ها باید جلوی چشم بزرگترها باشند اما صدایی از آن در نیاید. با این عقیده، از "خوب بودن"، مفهوم غیر فعال بودن و ساکن بودن تلقی می شود.
اما، برای واضح شدن این مفهوم مبهم و گنگ، راه هایی وجود دارد.
در همه ی زمانها و مکانها، انسانها برای خود ارزش ها و اعتقادات خاصی داشته اند که به آنها احترام می گذاشتند. این ارزش ها، فضیلت نامیده می شد که به انسانهای خردمند، انسانهای پاک و مقدس، قدیسان و خدایان اطلاق می شد. این همان چیزی بود که اختلاف بین انسانهای وحشی و بی فرهنگ با انسانهای تربیت شده و تحصیلکرده، و اختلاف بین جامعه ی منظم و جامعه ی پر هرج و مرج را مشخص میکرد.
البته نیازی به انجام تحقیقات بسیار نیست که بفهمیم مفهوم واژه ی "خوب" چیست. می توان در رابطه با این موضوع از خرد خویش نیز کمک بگیریم.
هر انسانی می تواند به این مفهوم دست یابد.
اگر هر کس فکر کند که دوست دارد دیگران با او چگونه برخورد کنند، فضیلت انسانی را کشف خواهد نمود. فقط کافی است ببینید که می خواهید رفتار دیگران با شما چگونه باشد.
احتمالاً قبل از هر چیز دوست خواهید داشت که رفتار دیگران با شما منصفانه باشد. دوست ندارید مردم در مورد شما دروغ بگویند یا بیرحمانه محکومتان کنند. درست است؟
دوست دارید دوستان و همراهانتان به شما وفادار باشند. دوست ندارید به شما خیانت کنند.
دوست دارید مردم در ارتباطات و معاملاتشان با شما منصف باشند.
دوست دارید با شما صادق باشند و گولتان نزنند و فریبتان ندهند.
دوست دارید با شما مهربانانه و به دور از هرگونه خشونت رفتار کنند.
دوست دارید حقوق و احساسات شما را نیز در نظر گیرند و آنها را زیر پا ننهند.
در زمان ناراحتی، دوست دارید با دلسوزی و شفقت با شما رفتار کنند.
دوست دارید در مواقع خشم، به جای عصبانیت و داد و فریاد، در برخورد با شما خشمشان را کنترل کنند.
اگر عیب و نقصی دارید، یا اشتباهی از شما سر می زند، دوست دارید دیگران به جای انتقاد، با مدارا و شکیبایی با شما رفتار کنند.
به جای انتقاد یا تنبیه شما، دوست دارید بخشندگی کنند. درست است؟
دوست دارید مردم با شما مهربان و خیراندیشانه برخورد کنند، نه بدجنسانه و از سر بدخواهی.
دوست دارید دیگران به شما و تواناییهایتان اعتماد داشته باشند و به شما شک نکنند.
دوست دارید به شما احترام بگذارند نه اینکه خوارتان کنند و به شما توهین کنند.
دوست دارید مؤدبانه و باوقار با شما رفتار کنند.
دوست دارید همه مردم تحسین و تمجیدتان کنند.
وقتی کاری برای کسی انجام می دهید، دوست دارید از شما قدردانی کند.
دوست دارید دوستانه و با صمیمیت با شما برخورد کنند.
دوست دارید بعضی از آنها عاشقتان شوند.
و بیش از همه، دوست دارید آنها به این کارها فقط تظاهر نکنند، دوست دارید این کارها را از ته دل و از روی انسانیت انجام دهند.
اگر کمی فکر کنید، می بینید کسی که اطرافیانش با او اینچنین برخورد می کنند، زندگی بسیار خوشایند و مطبوع خواهد داشت. و مطمئناً چنین شخصی به هیچ وجه روح عناد و کینه را در برابر کسانی که با او اینگونه رفتار می کنند، در خود پرورش نخواهد داد.
پدیده ی جالبی در روابط انسانی هست به این صورت که وقتی یک نفر سر دیگری داد می زند، فرد دوم انگیزه ای برای برگرداندن این فریاد دارد. یعنی فرد همانطور که با دیگران رفتار می کند، مورد برخورد قرار می گیرد. اگر با دیگران با خشونت و بدجنسی رفتار کند، با او همانطور رفتار می شود و اگر با دیگران با مهربانی و دوستی برخورد کند، با او همانطور برخورد می شود.
در دنیای خیالی فیلم و داستان، ما افراد تبه کار و شرور مؤدبی می بینیم که زیر دستانشان با آنها با احترام رفتار می کنند، و از طرف دیگر قهرمانانی می بینیم که بسیار خشن و بی نزاکت هستند. چنین چیزی در دنیای واقعی صحت ندارد. تبه کاران واقعی معمولاً افرادی خشن هستند که زیردستانشان حتی از خود آنها نیز خشن ترند. نمونه ای از آن ناپلئون و هیتلر هستند که از طرف نزدیکترین افرادشان مورد خیانت قرار گرفتند. قهرمانان واقعی نیز افرادی هستند که با دوستان و نزدیکانشان در کمال محبت و نزاکت صحبت می کنند.
وقتی شانس ملاقات و صحبت کردن با افراد تراز بالای حرفه ی خود را داشته باشید، خواهید دید که آنها نجیب ترین و نازنین ترین انسانهایی هستند که در طول عمرتان دیده اید. به خاطر همین رویه و اخلاق نیکوست که به این درجه رسیده اند: چون سعی می کنند با دیگران خوب و صحیح برخورد کنند. اطرافیانشان نیز به همینگونه به آنها پاسخ می دهند و خطاهای کوچکشان را با بزرگواری می بخشند.
از این نکات به این نتیجه می رسیم که افراد به طریقی می توانند به فضیلت انسانی دست یابند، که تشخیص دهند که دوست دارند چطور با آنها رفتار شود. از این طریق است که ابهام در مفهوم واژه ی "خوب بودن" نیز از میان می رود. حال می فهمیم که خوب بودن به معنای ساکت و غیر فعال در گوشه ای کز کردن نیست، بلکه می تواند نشانه ی فعالیت بسیار شدید باشد.
حال با خود فکر کنید اگر کسی سعی کند تا با اطرافیانش با انصاف، وفاداری، مردانگی، صداقت، مهربانی، دلسوزی، شکیبایی، بخشندگی، خیرخواهی، اعتماد، ادب و احترام، تحسین، رفاقت، عشق، و درستی رفتار کند، چه اتفاقی می افتد؟
ممکن است کار سختی باشد، اما به این فکر کنید که چندین انسان دیگر نیز به شما همینطور پاسخ خواهند داد.
به این روش، در صورت بروز هرگونه اشتباه و خطا، دیگران او را راحت تر خواهند بخشید و خطاهایش را نادیده می انگارند. و انسان زندگی خوشایندتر و زیباتر خواهد داشت.
انسان می تواند بر رفتار اطرافیانش نیز تاثیر بگذارد. با اتخاذ یکی از این فضیلت های اخلاقی در روز، و اعمال آن بر اطرافیانتان، یک قدم به خوشبختی نزدیک تر شوید. با این اقدام شما، کم کم همه ی اطرافیانتان نیز همینگونه خواهند شد. و علاوه بر منفعت های شخصی، با این اقدامتان می توانید دریچه ای به سوی روابط انسانی باز کنید.
عمومی - مد و مسائل زندگی - با دیگران چنان رفتار کن که دوست داری با تو رفتار کنند
منبع:سالنامه سلامت(نسخه4)
WWW.Beheshtiyan.mihanblog.com
طبقه بندی: مقالات اجتماعی،فرهنگی، فرهنگی، اجتماعی، روانشناسی،
برچسب ها: با دیگران چنان رفتار کن که دوست داری با تو رفتار کنند، اصول رفتار با دیگران،
رشد معنوی فرایند بیداری و هوشیاری درونی است. یعنی صعود و بالا رفتن هوشیاری فراتر از وجود عادی و بیداری درمقابل حقایق جهان. یعنی فراتر از ذهن و نفس خود رفتن و درک اینکه واقعاً چه هستید. رشد معنوی فرایند دور ریختن باورها و تصورات نادرست و غیرواقعی است و در این فرایند ما آگاهی و هوشیاری بیشتری نسبت به وجود درونیمان پیدا می کنیم.
رشد معنوی نه فقط برای کسانی که به دنبال روشنگری معنوی هستند و انتخاب میکنند که در محیطهایی دور از اجتماع و تنها زندگی کنند، بلکه برای همه افراد اهمیت زیادی دارد. رشد معنوی می تواند پایه و مبنای زندگی بهتر و هماهنگ تر برای همه باشد، زندگی که فارغ از هرگونه فشار و دغدغه، ترس و اضطراب باشد.
با کشف وجود واقعی خود، ما رویکری متفاوت نسبت به زندگی پیدا خواهیم کرد. یاد می گیریم که اجازه دهیم موقعیت های خارجی روی وجود درونی و اعتقادات ما تاثیر بگذارد و قدرت و نیروی درونی در ما ایجاد می شوذد که ابزارهایی بسیار مفید و موثر هستند. رشد معنوی راهی برای فرار از مسئولیت، غیرعادی رفتار کردن و تبدیل شدن به فردی غیرفعال نیست. بلکه متدی برای رشد، قوی تر، شادتر و مسئولیت پذیرتر شدن است.
شما می توانید راه رشد معنوی را بپیمایید و در عین حال مثل افراد عادی جامعه زندگی کنید. لازم نیست به دوردست بروید و تنها به زندگی خود ادامه دهید. می توانید خانواده تشکیل دهید، کار کنید، و برای خود تجارتی را بچرخانید، و در عین حال در فعالیت هایی که به توسعه و رشد درونی می انجامد شرکت کنید.
یک زندگی متعادل مستلزم این است که نه تنها نیازهای جسمی، احساسی و ذهنی خود را برآورده کنیم، بلکه احتیاجات روحی خود را نیز در نظر داشته باشیم و این هدف رشد معنوی است.
10 نکته برای رشد معنوی
1. کتاب های معنوی مطالعه کنید. درمورد آنچه که می خوانید فکر کنید، و ببینید که چطور می توانید از اطلاعاتی که گرفته اید در زندگی خود استفاده کنید.
2. حداقل روزی 15 دقیقه مدیتیشن کنید. اگر نمی دانید که مدیتیشن چطور انجام می مشود، می توانید از کتاب ها و نوارهای آموزشی آن استفاده کنید یا در کلاسهای آن شرکت کنید.
3. یاد بگیرید که چطور با تمرینات تمرکز و مدیتیشن ذهنتان را آرام کنید.
4. این حقیقت را دریابید که شما روحی با یک جسم فیزیکی هستید، نه یک جسم فیزیکی با یک روح. اگر بتوانید این ایده را به طور کامل بپذیرید، رفتار شما درمقابل خیلی از مسائل زندگی تغییر خواهد کرد.
5. هر از گاهی به درون خود و به ذهنتان نگاه کنید و ببینید که چه چیز باعث هوشیاری و بیداری شما می شود.
6. مثبت فکر کنید. اگر متوجه شدید که شروع به منفی بافی کرده اید، سریعاً این حالت را تغییر داده و سعی کنید که مثبت فکر کنید.
7. با نگاه کردن به روشنی های زندگی، عادات شاد و سرزندگی را در خود پرورش دهید و سعی کنید شاد و خرسند زندگی کنید. شادی از درون خود شما نشات می گیرد. اجازه ندهید که شرایط خارجی شادی و خوشبختی شمار ا بر هم زند.
8. روی توانایی تصمیم گیری و قدرت اراده خود کار کنید. این باعث قدرت دادن به شما می شود و قادر خواهید بود عنان اختیار ذهنتان را به دست گیرید.
9. از جهان به خاطر هر چه که به دست می آورید تشکر کنید.
10. در برخورد با دیگران صبور و شکیبا باشید و با ملاحظه رفتار کنید.
رشد معنوی حق همه ی انسانهاست. کلیدی است برای رسیدن به آرامش فکر و خوشبختی. این رشد معنوی است که قدرت فوق العاده روح شما را آشکار خواهد کرد. این روح حتی در مادی ترین افراد هم وجود دارد. میزان آشکار شدن این روح درونی بستگی به این دارد که چقدر این روح به ظاهر شما نزدیک باشد و چقدر توسط افکار، اعتقادات و باورهای شما مخفی و پنهان شده باشد.
عمومی - مد و مسائل زندگی - 10 نکته برای رشد معنوی و روحانی
منبع:سالنامه سلامت(نسخه 4)
WWW.Beheshtiyan.mihanblog.com
طبقه بندی: روانشناسی، اجتماعی، فرهنگی،
برچسب ها: 10 نکته برای رشد معنوی و روحانی، بهشتیان،
به نظرتان آیا می توانید مهارت های گفتاری و محاوره ای خودتان را ارتقاء دهید؟ البته که می توانید.
ممکن است تغییر عادت های گفتاری که در طول زندگی در شما به وجود آمده دشوار باشد و زمان ببرد، اما مطمئن باشید که امکان پذیر است.
اجازه بدهید راست و پوست کنده به سراغ نمونه هایی از اشتباهات رایج که خیلی از ما در مکالمات خود مرتکب می شوید برویم. درضمن راه حل هایی هم برای آنها پیشنهاد کرده ایم.
1) گوش ندادن
ارنست همینگوی می گوید: "من دوست دارم گوش کنم. چیزهای خیلی زیادی را از با دقت گوش کردن یاد گرفته ام. بیشتر مردم هیچوقت گوش نمی کنند."
شما مثل همه مردم نباشید. مشتاقانه منتظر نوبت حرف زدن خودتان نایستید. نفس خودتان را کمی عقب نگه دارید. یاد بگیرید که چطور واقعاً به حرف هایی که مردم میزنند گوش دهید.
وقتی شروع به گوش دادن کنید، بخش های مختلفی از مکالمه را باید در دست خود بگیرید. اما مسئله مهم این است که باید از جواب های کوتاه "آره" و "نه" به شدت خودداری کنید، چون در اینصورت طرف مقابلتان اطلاعات زیادی بروز نخواهد داد. مثلاً اگر دوستی برای شما تعریف می کرد که هفته گذشته با چند نفر از دوستانش به ماهیگیری رفته است، مثلاً می توانید از او بپرسید:
برای ماهیگیری کجا رفتید؟
چه چیز ماهیگیری را از همه بیشتر دوست داری؟
به جز ماهیگیری چه کارهای دیگری کردید؟
به این روش فرد عمیق تر جریان را تعریف می کند و اطلاعات بیشتری در اختیارتان میگذارد و شما می توانید از میان این اطلاعات مسیرهای بعدیتان را هم برای صحبت کردن انتخاب کنید.
اگر طرف مقابلتان مثلاً ابتدا گفت: "اوم، نمی دونم"، تسلیم نشوید. کمی بیشتر ترغیبش کنید. دوباره سوال کنید. آنها می دانند، فقط باید کمی بیشتر درمورد آن فکر کنند. و وقتی سر درد دلشان را باز می کنند، مکالمه جالب تر خواهد شد.
2) زیاد سوال کردن
اگر بیش از حد سوال کنید، مکالمه شکل بازجویی به خود می گیرد. یا ممکن است اینطور به نظر برسد که شما چیز زیادی برای درمیانگذاشتن با طرف صحبتتان ندارید. بهتر است سوالاتتان را با چند جمله توضیحی مخلوط کنید. با ادامه یافتن مکالمه و پیش رفتن آن می توانید سوالات را نادیده گرفته و بگویید:
آره، خیلی خوبه که آدم آخر هفته با دوستاش یه جا بره و خوب استراحت کنه. ما هم شاید این آخر هفته با بچه ها رفتین پارک و گلف بازی کردیم.
چه خوب، ما هم ماه پیش با قایق یکی از دوستام رفتیم ماهیگیری. از این طعمه های ساکامورا برده بودیم. واقعاً طعمه های خوبی بودند.
و از همین جا مکالمه تان گسترش پیدا می کند و موضوعات دیگری مثل گلف، مزیت یا عیب انواع مختلف طعمه یا نوشیدنی مورد علاقه تان وارد بحث می شود.
3) سکوت ناخوشایند
در مکالمه با کسی که تازه با او ملاقات کرده اید یا وقتی موضوعات همیشگی تمام شده باشد، سکوت بدی حکمفرما می شود. یا ممکن است از اینکه نمی دانید این سکوت چه دلیلی می تواند داشته باشد، عصبی شوید.
هیچوقت بدون خواندن روزنامه از خانه خارج نشوید. وقتی در مکالمه ای موضوع کم آوردید، می توانید در مورد اخبار روز صحبت کنید.
می توانید در مورد اتفاقاتی که در مهمانی که در آن هستید، نظر بدهید. مطمئناً همیشه در اطرافتان موضوعی برای صحبت کردن درمورد آن هست.
وقتی فرد جدیدی را ملاقات می کنید، یکی از بهترین روش هایی که می توانید با کمک آن از سرد شدن مکالمه جلوگیری کنید این است که احساس خودتان را وقتی با یکی از بهترین دوستانتان ملاقات می کنید، به خاطر آورید و تصور کنید که این فرد جدید هم یکی از بهترین دوستان شماست. البته حواستان باشد که زیاده روی نکنید چون ممکن است این فرد جدید علاقه نداشته باشد که در همان برخورد اول در آغوشش بگیرید و ماچ و بوسه اش کنید. درعوض با لبخند و رفتاری دوستانه و گرم با او برخورد کنید.
4) طریقه بیان نامناسب
یکی از مهمترین مسائل در مکالمه این نیست که چه می گویید، این است که چطور آن حرف را بر زبان می آورید. تغییر در این رفتارها تفاوت عمده ای ایجاد می کند چون صدا و زبان بدن شما بخش مهمی از مکالمه را تشکیل می دهد.
کمی آرامتر. وقتی از چیزی هیجان زده می شوید، معمولاً حرف زدنتان تندتر و تندتر می شود. سعی کنید کمی آرامتر شوید. به این طریق، گوش دادن برای مخاطبتان آسانتر شده و راحت تر صحبت هایتان را متوجه می شوند.
صدایتان را بالا ببرید. نترسید و آنقدر بلند حرف بزنید که طرف مقابلتان بتواند به راحتی حرف های شما را بشنود.
روشن و واضح حرف بزنید. زیر لب من من نکنید.
با احساس صحبت کنید. اگر با لحنی یکنواخت حرف بزنید کسی علاقه ای به دنبال کردن حرف شما را نخواهد داشت. طوری صحبت بکنید که احساستان در صدایتان منعکس شود.
بین صحبت هایتان مکث کنید. اینکار باعث می شود مخاطب دقیقتر به صحبت هایتان گوش دهد.
موقع حرف زدن کمی به سمت طرف مقابلتان خم شوید. اینکار تاثیر حرفهایتان را بیشتر می کند اما دقت کنید که در اینکار نیز اغراق نکنید.
5) پریدن وسط حرف دیگران
همه کسانی که در یک مکالمه شرکت می کنند باید به یک میزان فرصت حرف زدن داشته باشند. به هیچ عنوان وسط صحبت کسی، حرف او را قطع نکنید تا توجه مخاطبین را به خود جلب کنید. باید بتوانید بین حرف زدن و گوش کردن خود توازن ایجاد کنید.
6) همیشه حق با شما باشد
به هیچ وجه سعی نکنید همیشه و در مورد هر موضوعی حق را به جانب خودتان بدانید. معمولاً مکالمات واقعاً یک بحث نیست و بهتر است اجازه بدهید حال و هوای خوب و دوستانه ای در آن جریان داشته باشد. اگر قرار باشد که در همه بحث ها شما برنده باشید، کسی چندان خوشحال نخواهد شد. پس به جای اینکار کمی عقب بنشینید، و تلاش کنید تا حال و هوای خوبی در گفتگویتان جریان یابد.
7) صحبت کردن درمورد یک موضوع عجیب یا منفی
اگر در یک مهمانی یا جایی هستید که با کسی تازه روبه رو شده اید، بهتر است از پیش کشیدن بعضی موضوعات خودداری کنید. صحبت کردن درمورد وضعیت بد سلامتیتان یا رابطه بدتان با کسی، شغل بد و رئیس بداخلاقتان، قتل های زنجیره ای، زبان خاصی که فقط شما و یک نفر دیگر از آن سر در می آورد، یا هر چیز دیگری که انرژی مثبت جو را از بین می برد، موضوعاتی هستند که باید از آنها اجتناب کنید. همچنین بهتر است حرف زدن درمورد سیاست و مذهب را هم برای گفتگوهای دوستانه تان بگذارید.
8) خسته کننده بودن
بدون توجه به اطرافتان، 10 دقیقه بی وقفه حرف زدن در مورد ماشین جدیدتان اصلاً خوشایند به نظر نمی رسد. وقتی می بینید که مخاطبینتان کم کم حوصله شان سر می رود، باید آماده باشید که سریع موضوع را عوض کنید.
یک راه خوب برای اینکه همیشه موضوعاتی جالب برای صحبت کردن درمورد آن با دیگران داشته باشید، این است که زندگی جالب داشته باشید و روی مسائل مثبت زندگی متمرکز شوید. شروع نکنید درمورد شغلتان یا رئیستان غرغر کنید، هیچکس دوست ندارد این چیزها را بشنود. درعوض، درمورد آخرین مسافرتتان، یک خاطره جالب که یک روز موقع خرید برایتان اتفاق افتاده است، برنامه هایتان برای عیدی که در پیش است یا هر چیز جالب و بامزه صحبت کنید.
کاری که باید بکنید این است که طوری رفتار کنید که دیگران مجذوبتان شوند. با این روش خیلی راحت می توانید دوست پیدا کنید. پس به جای اینکه در مکالمه تان با دیگران فقط به یک موضوع بچسبید و مدام تکرارش کنید، افق موضوعاتتان را کمی وسیعتر کنید و در مورد مسائل مختلف و جالب با مخاطبتان گفتگو کنید.
9) متقابل رفتار نکردن
هر چه فکر می کنید را به زبان بیاورید و احساساتتان را مطرح کنید. وقتی کسی تجربه ای را با کسی درمیان می گذارد، شما هم باید در عوض یکی از تحربیات خودتان را با او شریک شوید. فقط روبه روی مخاطبتان نایستید و سرتان را تکان دهید یا جواب های کوتاه بدهید. وقتی کسی در مکالمه ای از خود مایه می گذارد، حتماً دوست دارد شما هم متقابلاً همین کار را بکنید.
اینجا هم مثل سایر موقعیت های زندگی نمی توانید بایستید تا دیگران قدم اول را بردارند. اگر لازم بود، شما نفر اول باشید و حرف هایتان را با طرف مقابلتان در میان بگذارید.
10) حرفی برای گفتن نداشتن
ممکن است احساس کنید که حرف زیادی برای گفتن ندارید. اما باید سعی کنید. خوب به حرف های طرف مقابل گوش کنید و به حرف هایی که می زند علاقه مند باشید. سوال کنید و جواب های مربوط و مناسب بدهید.
چشمهایتان را هم باز کنید. از مهارت های بیناییتان استفاده کرده و موضوعات جالبی را در اطرافتان برای حرف زدن پیدا کنید. هر روز روزنامه بخوانید و موضوعات جالب و مفید برای حرف زدن پیدا کنید.
روی زبان بدنتان و نحوه حرف زدنتان کار کنید و مهارت های محاوره ای خود را ارتقاء دهید.
آسان بگیرید. لازم نیست همه این کارها را یکجا یاد بگیرید و انجام دهید. اگر بخواهید همه این روش ها را یکدفعه استفاده کنید، مطمئناً گیج می شوید. دو سه مورد از این مهارت ها را انتخاب کرده و هر بار در مکالماتتان استفاده کنید. خیلی زود خواهید دید که به طور اتوماتیک و ناخودآگاه همه این رفتارها و مهارت ها را در مکالماتتان استفاده می کنید.
عمومی - مد و مسائل زندگی - 10 اشتباه متداول در محاورات روزمره
منبع:سالنامه سلامت(نسخه 4)
WWW.Beheshtiyan.mihanblog.com
طبقه بندی: مقالات اجتماعی،فرهنگی، روانشناسی، اجتماعی، فرهنگی،
برچسب ها: 10 اشتباه متداول در محاورات روزمره،
آیـا واقعاً شاد هستید؟ آیا می دانید معنی واقعیشادی چیست وبرای رسیدن به آن چه راه هایی را باید پیمود؟ این پرسش ها تـوسط کسـانی پرسیده می شونـد که بـراستی دنبال شادی و خوشبـختـی بـاشند. مـن خودم همیشه سعی کرده ام طـوری زنــــدگی کنم که با حفظ شادی و خـوشبـخـتـی خـودم، بــاعـث بدبختی و ناراحتی کـسان دیگر نشوم. اگر می خواهید شاد باشید، بـاید باور کنید که می توانید و توانایی رسیدن به آن را دارید. برخی افراد اشتباه می کنند چون تصور میکنند که شایسته شادی و خوشبختی نیستند و بدبختی و ناراحتی خود را به عنوان سرنوشت خود قلمداد میکنند. حقیقت مطلب این است که خوشبختی نیز مثل سایر چیزها در زندگی باید به دست آورده شود. در اینجا نکاتی آورده ام که به شما برای ایجاد شادی در زندگیتان کمک خواهد کرد.
1. ببینید چه چیز باعث شادی و خوشحالی شما می شود. هرکس برای شاد بودن و شاد زیستن به چیزهایی خاص نیازمند است و آنچه باعث شادی یک نفر می شود ممکن است برای دیگری متفاوت باشد. شخصیت خودتان را کشف کنید. و نگران نباشید که مبادا نیازهای شما برای رسیدن به شادی با اطرافیانتان متفاوت باشد.
2. برای رسیدن به اهدافی که تصور میکنید باعث شادی شما می شود، نقشه بکشید. وقتی به دنبال دستیابی به اهدافتان باشید، وضعیت روحیتان نیز بهبود می بخشد، چون آنوقت در مورد خودتان احساس بهتری پیدا میکنید.
3. اطراف خود را با آدم های شاد و سر زنده پر کنید. وقتی اطرافیانتان افرادی بدبین و ناراحت باشند، شما نیز خواه ناخواه به این وضعیت مبتلا خواهید شد. برعکس اگر اطرافتان پر از آدم های سر زنده و خوشحال باشد، روحیه ی شاد آنها در شما نیز تاثیر خواهد کرد.
4. وقتی اتفاق بدی برایتان می افتد، به جای متاسف شدن، به دنبال راه چاره ای برای آن باشید. افرادی که واقعاً شاد هستند، اجازه نمی دهند تا اتفاقات بد در روحیه ی آنها تاثیر کند، چون می دانند که با کمی فکر و تلاش خواهند توانست موقعیت را دوباره موافق حالشان شود.
5. چند دقیقه در روز درمورد چیزهایی که باعث خوشحالیتان می شود فکر کنید. این چند دقیقه به شما فرصت می دهد تا به چیزهای مثبت در زندگیتان متمرکز شوید و باعث شادیتان خواهد شد.
هر روز سعی کنید کار خوبی برای خود انجام دهید. چه خودتان را به ناهار دعوت کنید، حمامی طولانی و آرامش دهنده بکنید و یا چند دقیقه بیشتر روی آرایش ظاهرتان کار کنید، همه مفید و موثر خواهند بود.
6. در همه ی موقعیت ها در پی شوخی و خنده باشید. درست است که در مواقعی خاص باید جدیت خود را حفظ کنید، اما در موقعیت هایی که فکر میکنید ممکن است باعث ناراحتیتان شود، شوخ طبعی چاره ی کار است.
7. حفظ سلامتیتان یکی دیگر از راه های رسیدن به شادی است. داشتن اضافه وزن یا نخوردن غذاهای مغذی تاثیری منفی بر روحیه ی شما خواهد داشت. همچنین ورزش باعث آزاد شدن اندورفین می شود که میگویند باعث شادی می شود.
8. در آخر، باید بفمید که شما شایسته ی شادی هستید. آندسته از افرادی که تصور می کنند لیاقت رسیدن به خوشبختی و خوشحالی را ندارند، ناخودآگاه تلاش برای رسیدن به شادی و خوشبختی خود را خراب می کنند. هر روز به خودتان بگویید که شما شایسته ی خوشبختی هستید و با خود قدم هایی را که باید برای رسیدن به خوشبختی بردارید را یادآور شوید.
9. تعریف خوشبختی دشوار است، اما افراد معمولاً می توانند بفهمند که شاد و خوشبخت هستند یا خیر. افراد زیادی تصور می کنند که خوشبختی نوعی شانس است و سرنوشت این بوده که بعضی مردم خوشبخت شوند و بعضی دیگر بدبخت. من خودم سعی میکنم نکاتی که در این مقاله برای شما عنوان کردم را در زندگی خود به کار ببندم، و موفق شده ام تا حد زیادی به خوشبختی دست یابم. این نکات ممکن است که کوچک به نظر برسند، اما برای رسیدن به موفقیت، قدم هایی اساسی هستند.
عمومی - مد و مسائل زندگی - 9 روش برای شاد زیستن
منبع: سالنامه سلامت(نسخه 4)
WWW.Beheshtiyan.mihanblog.com
طبقه بندی: مقالات اجتماعی،فرهنگی، روانشناسی، فرهنگی، اجتماعی،
برچسب ها: 9 روش برای شاد زیستن،
چه نوع افرادی توجه تان را جلب می کنند و به شما انگیزه می دهند؟ معمولاً افرادی که شور و شوق زیادی برای کاری که انجام می دهند داشته باشند چنین احساسی در شما ایجاد خواهند کرد. این افراد آتشفشانی از هیجان هستند و در هر مکانی که باشند آن را هم به هیجان وا می دارند. شما هیچوقت دوست ندارید که از آنها جدا شوید و آرزو دارید که کاش کمی از شور و شوق آنها به درون شما هم تراوش میکرد.
وقتی خود را در وضعیتی خسته کننده و کسالت بار می یابید (چه کارتان باشد چه محیط اطرافتان)، فکر میکنید چطور می توانید این وضعیت را تغییر دهید؟ چطور میتوانید کمی هیجان و امید وارد زندگیتان کنید؟ چطور می توانید هدفی بامعنی برای وجود و زندگی کردنتان پیدا کنید؟ چطور می توانید از شر تفکرات منفی خود را خلاص کنید؟
برای تغییر رفتار خود باید کارهای مختلفی را انجام دهید. اول از همه اینکه، باید بدانید این خود ما هستیم که رفتارمان را انتخاب میکنیم. بااینکه موقعیتمان ممکن است تغییر نکند، وقتی رفتار درستی داشته باشیم، دیدگاهمان تغییر خواهد کرد. بااینکه ممکن است فکرمان چیز دیگری به ما بگوید، اما رفتارمان را تغییر می دهیم. چند بار تابه حال شده که به جای آنچه خدا به شما گفته، به تفکرات منفی درون ذهنمان گوش دهیم؟ بااینکه تفکرات مختلف می تواند پشت سر هم از ذهنمان عبور کند، ما فقط می توانیم در آنِِ واحد یک تفکر داشته باشیم. پس اگر تصمیم بگیریم که به وعده های مثبت الهی فکر کنیم، دیگر اجازه نخواهیم داد که تفکرات منفی بر ما مستولی شوند. اگر خدا را باور کنیم و برطبق دستورات او عمل کنیم، رفتارهای جدید ما در قلب ما ریشه دوانده و انتخاب هایمان اتوماتیک وار انجام خواهند شد.
دوم اینکه، اگر باورها و تصورات اشتباه خود را تغییر دهیم، رفتارهای جدیدمان همیشگی و ثابت خواهند شد. خیلی اوقات تفکرات منفی درون ذهنمان را باور میکنیم و به خودمان اجازه می دهیم که درمورد آنها فکر کنیم، چون احساس خوبی به ما میدهد. خیلی از ما سالها فکرمان را چنان آکنده از این تفکرات کرده ایم که طریق فکری دیگری برایمان باقی نمانده است. ما همه این دروغ ها را باور کرده و تلاشی برای فهمیدن درست یا غلط بودن آن انجام نمی دهیم.
اگر می خواهیم تغییر کنیم، باید مسئولیت فکرهایمان را بپذیریم. باید هر تلاشی که برای کشف واقعیت مربوط به خودمان لازم است را به کار بندیم. ما به دیگران رو نمی آوریم که نظر آنها را راجع به خودمان بفهمیم، باید به سمت خدا برگردیم تا ببینیم نظر او راجع به ما چیست. این خداست که ما را خلق کرده و وعده های زیادی برای آینده ما داده است. هر زمان که به یک وعده پروردگار در قرآن می رسیم، باید نگاهی به اطرافمان بیندازیم و ببینیم که آیا قبل از اینکه خدا این وعده خود را عمل کند، کاری باید انجام دهیم یا نه.
آنطور که ما خودمان را می بینیم، با خواندن قرآن ارتقاء پیدا خواهد کرد. آنوقت است که میفهمیم خداوند چقدر ما را دوست دارد و چقدر این عشق و دست داشتن پروردگار بدون قید و شرط است. لازم نیست برای به دست آوردن محبت خدا کاری بکنیم، فقط باید آن را بپذیریم. وقتی محبت خدا را تجربه کردیم، خواهیم دید که با همان محبت بی قید و شرط ما هم بقیه آدم ها را دوست خواهیم داشت.
سوم اینکه، ما همان کسی می شویم که با او رفت و آمد میکنیم. هر فردی که ما بیشتر وقت خود ر ا با آنها می گذرانیم، چه آنها را بخوهیم و چه نخواهیم، روی ما تاثیر می گذارند. اما یک نفر هست که اگر با او رفت و آمد داشته باشیم، رفتارهای منفی ما از بین خواهد رفت، و آن فرد کسی نیست جز خداوند متعال. با گذاشتن وقت بیشتر برای خواندن قرآن و نماز خواندن و خواستن از خدا که دریچه معنویات را به روی ما بگشاید، خواهیم توانست رفتارهایمان را مناسب و شایسته نگه داریم.
چهارم اینکه، باید ببینیم که چه چیز علایق ما را به جنبش درمی آورد و برای استفاده از آن علایق و شور و اشتیاق، برنامه ریزی کنیم. ممکن است نتوانیم تمام وقت کارمان را در جهت شور و علایقمان نگه داریم، اما می توانیم راهی پیدا کنیم که زمان انجام آن کار بیشتر شود و رفتارمان ارتقاء یابد.
قدم اول این است که از خدا بخواهیم هدف خاص خود را از آفرینش ما نشان دهد. خدا برای انجام هدفی ما را خلق کرده است. مهم نیست که هدفتان کوچک باشد یا بزرگ، وقتی همراه با اهداف دیگران استفاده شود، تصویر کلی ارتقاء پیدا کرده و هیچ قسمت از قسمت دیگر مهمتر و برتر نخواهد بود.
تشخیص علایقتان و انجام آن به طور مداوم تاثیر بسزایی روی رفتار کلی شما خواهد داشت. دانش تازه ای که از خداوند کسب می کنیم، به وسیله اعمالمان در قلبمان ریشه می زند. وقتی این اتفاق بیفتد، خیلی از افسوس ها و منفی گرایی های ما از بین خواهد رفت. اما باید در عمل کردن براساس عقایدمان ثابت و استوار باشیم. به همین دلیل است که توصیه می کنم حداقل هفته ای یکبار آن را انجام دهید.
یک مثال از زندگی خودم برایتان ذکر می کنم. من می دانستم که علاقه زیادی به کمک به دیگران برای حل مشکلاتشان و تسهیم محبت خداوندی با آنها دارم. بااینکه پاسخ همه پرسشهایم را در این زمینه نگرفته بودم (و هنوز هم نگرفته ام) بعنوان مددکار مشغول به کار شدم. در آن زمان که کار خود را شروع کردم دچار افسردگی شدید شده و با مشکلات زیادی می بایست دست و پنجه نرم کنم. اما با گذشت 4 ماه زندگی من تغییر اساسی کرد و دیگر مثل قبل افسرده و ناراحت نبودم. من از این تغییر سریع و ناگهانی بسیار تعجب کرده بودم و این مسئله به من انگیزه می داد تا رفتار مناسب و صحیح را دنبال کنم.
وقتی هفته ای یکبار برای این کار داوطلب شدم، به من انگیزه داده می شد که وارد مشکلات و مسائلی که هر هفته با آن درگیر می شدم شوم. یک نکته خیلی مهم این بود که من روزهایی داوطلب می شدم که خودم آسیب پذیر بودم. بعد ها یک شیفت دیگر به کارم اضافه کردم. طی سالهایی که به این مشاوره های مددکاری ادامه میدادم، خداوند شخصیت، رفتار و دیدگاه من را طوری شکل داد که خود می خواست.
من شما را ترغیب می کنم که انتخاب های صحیح داشته باشید، حقایق پروردگار را درمورد وجود خودتان بشناسید و بفهمید. زمان بیشتری را با خدا بگذرانید و علایقتان را در زندگی پیدا کنید تا بتوانید با آن علایق و در جهت رضای پروردگار بر این دنیا اثر بگذارید.
عمومی - مد و مسائل زندگی - چگونه رفتارمان را تغییر دهیم؟
منبع:سالنامه سلامت (نسخه 4)
WWW.Beheshtiyan.mihanblog.com
طبقه بندی: مقالات اجتماعی،فرهنگی، اجتماعی، فرهنگی، اطلاعات عمومی، مقاله، روانشناسی،
برچسب ها: چگونه رفتارمان را تغییر دهیم؟،
نحوه صحبت کردن، لباس پوشیدن، نوشتن، رفتار کردن و کار کردن شما تعیین میکند که آیا یک حرفه ای میباشید و یا یک آماتور. با آنکه اغلب افراد آماتور بودن را عادی می پندارند اما شما هرگز طوری رفتار نکنید که آماتور بنظر آیید. هر کاری را که انجام میدهید، مانند یک حرفه ای انجامش دهید: مطابق با معیارهای حرفه ای.
1- یک حرفه ای تمام جوانب شغل خود را آموزش می بیند. یک آماتور از هر فرصتی استفاده میکند تا از روند یادگیری طفره رود.
2- یک حرفه ای به دقت در می یابد به چه چیزهایی نیاز و احتیاج است. یک آماتور نیازها و احتیاجات دیگران را حدس میزند.
3- ظاهر و طرز بیان یک حرفه ای همانند یک حرفه ای میباشد. یک آماتور ظاهر و گفتار به هم ریخته ای دارد.
4- یک حرفه ای محیط کار خود را پاکیزه و منظم نگه میدارد. یک آماتور یک محیط کار شلوغ، آشفته و کثیفی دارد.
5- یک حرفه ای متمرکز و مدبر است. یک آماتور سردرگم و پریشان خاطر.
6- یک حرفه ای از اشتباهات خود درس میگیرد. یک آماتور اشتباهات خود را نادیده گرفته و یا پنهان میکند.
7- یک حرفه ای از وظایف و ماموریتهای دشوار استقبال میکند. یک آماتور تلاش میکند از کارهای دشوار خود را رهایی بخشد.
8- یک حرفه ای در اسرع وقت پروژه ها را به انجام میرساند. یک آماتور در میان انبوه کارهای ناتمام احاطه گشته است.
9- یک حرفه ای همواره خوشبینی و خونسردی خود را حفظ میکند. یک آماتور از کوره در میرود و بدترین وضعیت را متصور میشود.
10- یک حرفه ای پول و حسابهای بانکی خود را به دقت مدیریت میکند. یک آماتور پول خود را بی حساب خرج میکند.
11- یک حرفه ای سعی میکند مشکلات و ناراحتی های دیگران را رفع کند. یک آماتور از مشکلات دیگران اجتناب میورزد.
12- یک حرفه ای از لحن احساسی مثبت استفاده میکند: اشتیاق، خوشی، علاقه، رضایت. یک آماتور از لحن احساسی منفی استفاده میکند: خشم، خصومت، ترس، نفرت، قربانی.
13- یک حرفه ای آنقدر پافشاری میکند تا به مقصود خود برسد. یک آماتور در ابتدای کار شانه خالی میکند.
14- یک حرفه ای بیش از انتظار بهره وری دارد. یک آماتور تا اندازه ای که کارها پیش رود.
15- یک حرفه ای خدمات و فراورده های مرغوب وب ا کیفیت بالا ارائه میدهد. یک آماتور خدمات و محصولات با کیفیت پایین.
16- یک حرفه ای آینده ای نوید بخش دارد. یک آماتور آینده ای مبهم و نامشخص.
نخستین گام برای حرفه شدن شما آنست که: باور کنید حرفه ای هستید.
روانشناسی - مسائل گوناگون - چگونه حرفه ای بیندیشیم؟
سالنامه سلامت (نسخه 4)
www.Beheshtiyan.mihanblog.com
طبقه بندی: روانشناسی، اجتماعی،
برچسب ها: چگونه حرفه ای بیندیشیم؟، بهشتیان،
ایجاد تغییر در زندگـی ممکن است کمی ترس آور باشد، و بـا وجـود اینکه عمـیقاً می خواهید عنان سرنوشت خود را در دست گیرید، باز هیچ کاری نمی توانید پیش ببرید چون از ایـجاد آن تغییر وحشت دارید. در این مقاله به علت های تـرس شما می پردازیم و به شما کمک می کنیم که با آن مقابله کنید.
1. ترس از ناشناخته ها
ترس از ناشناخته ها باعث می شود افراد نتوانند از فرصت ها استفاده کرده و در موقعیت هایی که چندان خوشایندشان نیست باقی بمانند. هر موقع صحبت از تغییر پیش می آید، مردم به گفتن "چه پیش خواهد آمد" می افتند.
اگه اشتباه کنم چی میشه؟
اگه بدتر از اینکه الان هست بشه، چی میشه؟
اگه شکست بخورم چی میشه؟
با خودتان فکر می کنید موقعیتی که الان دارید بهتر است و به همین خاطر همه ی ایده ها و افکار تازه برای تغییر را در ذهنتان دفن می کنید. و فکر میکنید باید همین جایی که هستید باقی بمانید. گوی شیشه ای هم ندارید که پیش بینی کنید در آینده چه روی می دهد، به همین خاطر نمی توانید مطمئن باشید که نتیجه کارتان چه خواهد شد. از آنچه که الان دارید مطلعید و با خودتان می گویید که این که دارید چندان هم بد نیست. درست است؟ ترس از ناشناخته ها یکی از مهمترین دلایلی است که افراد را از ایجاد هر نوع تغییر مثبت در زندگیشان باز می دارد.
اگر ذهنتان را آزاد بگذارید، تا هر وقت که بخواهید برایتان تصورات منفی خلق می کند. اما کمی در موردش فکر کنید. شما توانایی فکر کردن به بدترین چیزهایی که ممکن است اتفاق بیفتد را دارید، پس چرا از این انرژی خود برای تصور بهترین چیزهایی که ممکن است اتفاق بیفتد استفاده نمی کنید؟ فقط باید تمرکز کنید. وقتی شانس این هم وجود دارد که نتیجه کارتان خوب باشد، چرا وقتتان را برای فکر کردن در مورد اتفاقات بد هدر می دهید؟ هر انتخابی که بکنید، فرصت های جدیدی پیش روی شما میگذارد. فرصت هایی که حتی فکرش را هم نمی توانستید بکنید.
به نظر من هیچ انتخابی نادرست نیست، فقط فرصت هایی که به واسطه آن انتخاب برای ما پیش می آید با هم متفاوت هستند. اگر انتخاب های خود را مهیج و باارزش بدانید، تجربه ناشناخته ها برایتان ساده تر خواهد شد. فقط باید تصمیم بگیرید که چه کاری را می خواهید در حال حاضر انجام دهید. یادتان باشد انتخاب غلط وجود ندارد. آیا این طرز تفکر باعث نمی شود احساس بهتری به این تغییر داشته باشید؟
2. عدم اطمینان به خود
وقتی در نظر دارید که تغییری در زندگیتان ایجاد کنید، تردید دارید که آیا واقعاً از عهده آن برمی آیید یا نه. در این موقعیت ها همه چیز بزرگتر و دشوارتر از آنچه که هست به نظر می رسد و وقتی به آن نگاه می کنید به نظرتان کار بسیار سختی می آید. معمواً از خودتان می پرسید، "چه کسی می تواند این کار را انجام دهد؟ من که نمی توانم کار خیلی دشواری است."
اگر بخواهید چیزهای بزرگ به دست آورید یا حتی فقط به آرامش درونی برسید، باید بتوانید از آن قلمرو آرامش خود بیرون آمده و چیزهای جدید را امتحان کنید. اگر موفق هم نشوید، حداقل تلاشتان را کرده اید و تا آخر عمرتان افسوس نمی خورید که چرا آن قدم را در زندگی برنداشتید. با امتحان کردن چیزهای تازه، دانشتان هم بیشتر شده و چیزهای جدید یاد می گیرید که در آینده به دردتان خواهد خورد. و از اینکه توانسته اید در یک موقعیت دیگر هم موفق شوید، اعتماد به نفستان بالا می رود.
3. تنها حس کردن خود و تقلا برای تصمیم گیری
گاهی اوقات وقتی موقعیت های دشوار در زندگی پیش می آید، احساس می کنید که تنها آدم روی زمین هستید که باید این تصمیم را بگیرید. فکر می کنید برای اطمینان از اینکه کار درستی را انجام می دهید نیاز به حمایت و اطمینان افراد دیگر دارید. نظر همه را می پرسید تا مجبور نباشید به تنهایی تصمیم بگیرید. از تجربه شخصی خودم میگویم که همیشه سخت ترین قسمت گرفتن تصمیم، تقلا و عذاب دادن خود برای گرفتن آن است. آنقدر به خودمان فشار می آوریم که هم خودمان و هم افراد دور و برمان را حسابی خسته و بیمار می کنیم. و وقتی با هزار زور و تقلا تصمیم نهایی را می گییم، احساس می کنیم که باری سنگین از روی دوشمان برداشته شده و از تصمیمی که گرفته ایم احساس آزادی و هیجان می کنیم. اما آن بخش تقلا برای تصمیم گیری است که ممکن است از ادامه راه دلسردتان کند. به این خاطر به نفعتان است که هرچه سریعتر تصمیمتان را گرفته و کارتان را جلو ببرید.
4. تصور اینکه فقط یک انتخاب دارید
گاهی اوقات وقتی برای گرفتن یک تصمیم بزرگ و مهم تلاش می کنید، اگر نخواهید که وضعیت موجود را قبول کنید فکر می کنید که فقط یک انتخاب پیش رویتان است. مثلاً یا باید در شغلی که از آن متنفرید باقی بمانید، یا اینکه از آن بیرون بیایید و بیکار باشید. و تصورات دیگری هم که پشت این مسئله می آید: من تا آخر عمر بیکار می مانم و هیچ کاری گیرم نمی آید و باید از گرسنگی بمیرم. چون انتخاب دیگری پیش رویتان قرار نگرفته، فکر میکنید که فقط یک انتخاب دارید. اما واقعیت این است که انتخاب های دیگری هم برایتان وجود دارد. فقط کافی است کمی فکر کنید تا لیستی از راه حل ها جلوی رویتان سبز شود.
5. توجه به مسائل ظاهری
مشکل دیگری که برای ایجاد تغییر برای اکثر افراد پیش می آید این است که برای تعریف هویت و ارزشمان، به مسائل ظاهری و بیرونی توجه میکنیم (اینکه کارمان چیست، دارایی هایمان چقدر است، درآمد ماهیانه مان چقدر است و ...). اگر آخرین مدل ست تلویزیون را نداشته باشیم، احساس می کنیم که در زندگی شکست خورده هستیم. برای از دست دادن همه ثروتمان نمی توانیم ریسک کنیم. چون این دارایی و ثروت ماست که هویت ما را تشکیل می دهد. مردم معمولاً از کارمان سؤال می کنند و همین باعث می شود که شغلمان هم جزئی از هویتمان باشد.
اما چیز دیگری که بیشتر باید به آن توجه کنیم، ارزش روابطمان با دیگران است و اینکه چطور می توانیم به آنها کمک کنیم. وقتی به بقیه کمک میکنید (قدردانی آنها را میبینید و خودتان حس می کنید که مفید واقع شده اید) احساس خوبی به شما دست می دهد. و این لذت بسیار عمیق تر از لذتی است که از خرید آخرین دستگاه تلویزیون عایدتان می شود.
و اینکه زندگی ای داشته باشید که خودتان از آن لذت ببرید، بسیار مهمتر از ادامه دادن به شغلی است که از آن تنفر دارید. چیزی که من از آن اطمینان دارم این است که موقع مرگ چیزی که به یاد ما می ماند، آخرین ماشینی که راندیم یا خانه بزرگی که در آن سکونت داشتیم نیست، این روابطمان با دیگران است که همیشه در ذهن ما ماندگار خواهد بود.
6. در بند کردن خود به خاطر مسائل مختلف
به همراه توجه به مسائل ظاهری و بیرونی، این واقعیت می آید که ما به دارایی ها و مقام و قدرتمان بعنوان یک منبع اطمینان و امنیت نگاه می کنیم. مردم عادت دارند در شغل هایی که از آن متنفرند بمانند و مدام با خود می گویند که تا وقتی که از تمام مرخصی هایم استفاده کردم اینجا می مانم یا تا وقتی حقوق بازنشستگیم را گرفتم می مانم. اما این فقط در ذهن آنهاست، در عمل هیچوقت آن روز نخواهد آمد. آیا وقتی 80 سالتان شد خوشحال خواهید بود که همه عمرتان را در کاری که از آن نفرت داشتید به خاطر چند روز مرخصی تلف کردید؟ همین فکرهاست که باعث می شود مدتی طولانی اسیر موقعیت هایی شویم که به هیچ وجه از آن راضی نیستیم.
لازم نیست خودتان را با هر اتفاقی که می افتد، تطبیق دهید
بدترین قسمت ترس از تغییر آنجاست که می توانید برای هر چه که اتفاق بیفتد، خودتان را هماهنگ کنید. اینطوری کمی از ترس آن هم ریخته می شود. واقعیت این است که این راه زندگی بسیار وحشت آورتر است چون احساس نمی کنید که اتفاقاتی که برایتان می افتد در اختیار و کنترل شماست، و همیشه از این می ترسید که چه اتفاقی خواهد افتاد. اگر این جرات را داشته باشید که در مواقع لزوم تغییری به زندگیتان وارد کنید، نه تنها باعث می شود کنترل زندگیتان را در دست گیرید، بلکه زندگیتان را سرشار از لذت و هدف خواهد کرد. آیا این واقعاً آن چیزی نیست که همه ما دنبالش هستیم.
عمومی - مد و مسائل زندگی - 6 دلیل ترس از ایجاد تغییر در زندگی
منبع: سالنامه سلامت (نسخه 4)
WWW.Beheshtiyan.mihanblog.com
طبقه بندی: روانشناسی،
برچسب ها: ترس در زندگی، مبارزه با ترس،
مطالعات، رفتارهای پرمخاطره ی متفاوتی را به نوجوانان نسبت می دهند. در این میان می توان به مواردی به این شرح اشاره کرد: ناهماهنگی های شیمیایی، فشاری که از طرف همکلاسی ها بر نوجوان وارد میشود، فشارهای روانی، قرار گرفتن در معرض فشارهای خارجی، استفاده بیش از اندازه پروتئین و عدم مصرف به اندازه کربوهیدرات، عدم پذیرش از طرف دوستان و رسانه های گروهی. همچنین ممکن است رفتارهای خطر آمیز بر اساس نژاد و تبعیض های قومی و قبیله ای نیز در فرد ایجاد شود. همچنین سطح درآمد خانواده نیز در این میان نقش فعالی را بازی می کند؛ اما در چاپ پاییز ژورنال روانشناسی امریکا در سال 1998، متخصص اعصاب و روان دکتر دبرا یورگلون تاد مدیر روان شناسی عصبی بیمارستان فوق تخصصی مک لین و استاد روانپزشکی بالینی دانشگاه هاروارد اظهار می دارد که رفتارهای پر مخاطره ی نوجوانان به دلیل عدم توسعه ی مناسب قشر فوقانی استخوان های جلویی مغز به وقوع می پیوندد.
پژوهشگران با استفاده از MRI برای مقایسه ی تحلیل احساسی که در مغز نوجوانان سالم 10 تا 18 ساله به وقوع می پیوندد در مقایسه با بزرگسالان، بر روی این مطلب تمرکز کردند که میزان فعالیت های مغزی در امیگدالا (اعضای بادامی شکل مغز) منطقه ای که واکنش های غریزی را هدایت می کند، قسمت جلویی مغز برای نوجوانان، و قسمتی که امر استدلال و توجیه های منطقی را بر عهده دارد برای بزرگسالان فعال تر است. آنها به این نتیجه دست پیدا کردند که "وقتی نوجوان مسئله ای را در ذهن خود تحلیل و بررسی می نماید فعالیت های بخش امیگدالا بیش از فعالیت های بخش جلویی مغز است. این امر در حالی است که واکنش ها با افزایش سن تغییر پیدا میکنند و این روند در بزرگسالان به گونه ای است که فعالیت قسمت امیگدالا به کمترین میزان خود کاهش پیدا کرده و تحریک پذیری قسمت جلویی مغز بیش از پیش افزایش می یابد. بر اساس این تحقیقات پژوهشگران به این نتیجه دست پیدا کردند که:
"نوجوانان در زمان تحلیل و بررسی احساسات مختلف بیشتر از قسمت غریزی ذهن خود استفاده می کنند. این در حالی است که هر چقدر سن افراد بالاتر می رود تصمیم گیری ها منطقی تر شده و می توان گفت که بزرگسالان از بخش منطق و استدلال مغز خود استفاده می کنند تا به نتیجه مطلوب دست پیدا کنند."
این تمایلات غریزی که در ذهن نوجوانان وجود دارد، زمانیکه با ترشح هورمون های بدن آمیخته می شود، نوجوان تحت فشار همکلاسی های خود قرار می گیرد، و استرس های زندگی بر فرد غلبه می کند – به ویژه در عصر حاضر که دنیا با موجی از جنگ و ترور روبروست – همه و همه ی این امور دست به دست می دهند و سبب می شوند که حتی باهوش ترین نوجوانان دست به کارهای احمقانه بزنند. از جمله این کارهای خطرناک می توان به استفاده از مواد روانگردان و مخدر و مشروبات الکلی، کارهایی که سبب آسیب رساندن به سلامت آنها می شود مثل بریدن قسمتی از پوست بدن، مسابقه های اتومبیل رانی در بزرگراهها، برقراری ارتباط های جنسی نادرست، تجاوز به حریم دیگران، خشونت، جرم های کوچک مانند دزدی و غیره، اشاره کرد.
به هر حال در عصر کنونی خطر پذیری و ریسک کردن برای نوجوانان تبدیل به یک عملی طبیعی شده است. باید قبول کنیم که به این صورت آنها بزرگ می شوند، رشد پیدا می کنند، و تجربیات جدیدی در زندگی خود بدست می آورند؛ اما در جایی باید نگران شد که خطر پذیری به صورت یک جزء جدانشدنی از زندگی نوجوان تبدیل شود. دکتر رابرت بلام استاد روانشناسی کودک در دانشگاه مینی سوتا در تحقیقات خود به نتایج جالبی دست پیدا کرده است . نام تحقیق او که: "محافظت از نوجوانان: فرای یک مسابقه، درآمد و ساختار خانوادگی" می باشد از این امر پرده برداری می کند که: رفتارهای ناشایست و نامتعارف به این دلیل از نوجوانان بروز می کند که دوستان صمیمی دارند که مشروبات الکلی مصرف می کنند و یا سیگار می کشند، در خشونت ها و درگیریها شرکت می کنند، و یا دوستی دارند که قبلاً خودکشی کرده است.
دکتر بلام معتقد است که: "بچه های زیادی، چه غنی و چه فقیر، به حال خودشان واگذاشته می شوند. کودکان باید نوعی ساختار متداول را در زندگی خود داشته باشند و از آن پیروی کنند تا منحرف نشوند. این وظیفه ی والدین، معلمان و مشاوران است که این ساختارها را فراهم آورده و در اختیار کودکان خود قرار دهند. این افراد باید کودک را به سمت تصمیم گیری های درست هدایت نمایند."
بیشتر رفتارهای خطرناک نوجوانان در ساعاتی ما بین 3 تا 8 بعد از ظهر به وقوع می پیوندد. برخی از روانشناسان واژه ی "ساعات سحرکننده" را به این بازه ی زمانی اطلاق می کنند. یکی از افسران ارشد بخشداری امریکا بر این باور است که: "وقتی ما بچه ها را بعد از مدرسه بدون پذیرش هیچ گونه مسئولیتی روانه ی خیابان ها میکنیم، سبب ایجاد جرم های زیادی می شویم."
از جمله رفتارهای خطرناکی که نوجوانان تمایل بسیار زیادی به انجام دادن آن پس از ساعات مدرسه دارند مصرف تنباکو، استفاده غیرقانونی از داروهای غیر مجاز، بازی با سلاح سرد، شراب خواری، رانندگی در حالت مستی، و برقراری روابط نامشروع جنسی است.
برخی از والدین و متخصصان سلامت نوجوانان ممکن است به این فکر بیفتند که آشنایی نوجوانان با مسائل دینی و اعتقادی می تواند آنها را از ارتکاب به جرم و جنایت باز دارد. البته نمی توان نظر قطعی در این مورد داد. برخی از نوجوانان مذهبی هستند که چه بسا دست به کارهای بسیار خطرناک تری می زنند. البته در این میان مواردی نیز هم شناسایی شده است که نوجوانانی که دارای سیستم اعتقادی محکمی هستند، کمتر دست به کارهای خلاف می زنند. برخی از نوجوانان مذهبی دارای سیستم ارزشی و اعتقادی غلطی هستند و برای توجیه کارهای نامتعارف خود اینطور می گویند که : "اگر قرار باشد بمیرم، میمیرم."
حال والدین چه کاری می توانند در قبال نوجوانان خطر پذیر خود انجام دهند. محققان دانشگاه النویز به پدر و مادرها پیشنهاد می کنند که از مسائل کوچکتری که چندان بحث برانگیز نیستند شروع کنند. با این کار می توانند فضای مطمئنی را برای فرزند خود فراهم آورند و نوجوان هم آموزش می بیند که از قدرت خود برای انتخاب راه صحیح بهره بگیرد. به عنوان مثال به نوجوان خود اجازه دهید که انتخاب کند پس از اتمام مدرسه دوست دارد چه فعالیت سازنده ای را انجام دهد. از این طریق نوجوان شما یاد می گیرد که برای خودش تصمیم بگیرد؛ همچنین یاد می گیرد که وقت خود را تلف نکرده و کار مثبتی انجام دهد. سایر مواردی که می توانید اجازه دهید تا نوجوان خودش انتخاب کند شامل رنگ مو، تعداد گوشواره هایی که در گوشش می اندازد، و مواردی از این قبیل می باشد. در مواردی که خطری آنها را تهدید نمی کند، با خیال راحت به آنها آزادی عمل بدهید. با همین اختیارات محدودی که به او می دهید او یاد می گیرد که خودش باشد و برای زندگی اش تصمیم بگیرد. همچنین با اتکا به این روش الگوی صحیح زندگی سالم را نیز به او آموزش داده اید.
مانند هر مقوله ی دیگر از زندگی، گفتگوهای باز و بحث هایی که قضاوت های جانبدارانه در آن نباشد به عنوان عامل کلیدی در جلوگیری از حرکات خطرناک نوجوان به حساب می آید، و هم میزان وقوع و هم دامنه ی آنرا تا حد بسیار زیادی کاهش میدهد. البته نباید به این مطلب بی توجهی کرد که نیمی از زندگی ما تشکیل شده است از ریسک پذیری؛ با ریسک پذیری است که ما رشد می کنیم، یاد می گیریم و چیزهای جدید را در زندگی خود کشف می کنیم. با آرام نگه داشتن محیط خانواده و با الگوسازی مناسب و مثبت می توانیم به نوجوانان خود کمک کنیم که ریسک های کم خطر را انتخاب کرده و مرحله رشد قشر جلویی مغز خود را با آرامش خاطر به پایان برسانند
روانشناسی - مسائل گوناگون - نوجوانان و رفتارهای مخاطره آمیز
منبع: سالنامه سلامت (نسخه 4)
WWW.Beheshtiyan.mihanblog.com
طبقه بندی: مقالات اجتماعی،فرهنگی، روانشناسی، اجتماعی، مقاله،
برچسب ها: نوجوانان و رفتارهای مخاطره آمیز، بهشتیان،