طبقه بندی: عزاداری ها و مراسم غم،
برچسب ها: شهادت حضرت علی(ع)، شب قدر،
ای تاج سر عالم و آدم زهرا / از کودکی ام دل به تو دادم زهرا
آن روز که من هستم و تاریکی قبر / جان حسنت برس به دادم زهرا
عرض تسلیت به مناسبت فرا رسیدن ایام فاطمیه
طبقه بندی: عزاداری ها و مراسم غم،
برچسب ها: ایام فاطمیه، فاطمه زهرا(س)،
طبقه بندی: عزاداری ها و مراسم غم،
برچسب ها: رحلت پیامبر(ص)، شهادت امام رضا(ع)،
حسین ، کشته دیروز و رهبر روز است
قیام اوست ، که پیوسته نهضت آموز است
تمام زندگی او ، عقیده بود و جهاد
اگر چه مدت جنگ حسین ، یک روز است . . .
بهشتیان
طبقه بندی: امام حسین(ع)، عزاداری ها و مراسم غم،
برچسب ها: محرم، امام حسین(ع)،
بسیارى از تاریخ نویسان آورده اند:
چون حضرت ابا عبداللّه الحسین صلوات اللّه علیه از مكّه معظّمه عازم شهر كوفه و سرزمین كربلاء گردید.
به همین منظور به همراه اهل بیت و دیگر دوستان و یاران خود حركت كرد، در بین راه در محاصره شدید لشكر عبیداللّه بن زیاد لعین به سركردگى حرّ بن یزید ریاحى قرار گرفتند.
و پس از صحبت ها و مجادله ها، سرانجام توافق شد كه حضرت به راه خود ادامه دهد تا از سوى عبیداللّه - والى كوفه - دستور بعدى بیاید.
لذا امام علیه السّلام با همراهان به مسیر خود ادامه داد تا آن كه به محلّى به نام (عُذَیْبُ الهِجانات ) رسیدند.
در این هنگام از طرف والى كوفه - عبیداللّه - براى حرّ كه فرمانده لشكر بود، نامه اى به این مضمون آمد كه بایستى از هر جهت بر حسین علیه السّلام و همچنین یارانش سخت گرفته شود.
حرّ، نامه عبیداللّه را براى امام حسین علیه السّلام قرائت كرد.
و چون اءصحاب و یاران حضرت از پیام شوم عبیداللّه آگاه شدند، اظهار داشتند: یا ابن رسول اللّه ! اجازه فرما تا با لشكر او مبارزه و قتال كنیم ؟
حضرت پس از شنیدن سخنان اصحاب و یاران خود، فرمود: تا آنان جنگ را شروع نكنند، من هرگز اقدام نخواهم كرد.
آن گاه یكى از یاران به نام زُهیر بن قین عرضه داشت : پس به سوى سرزمین كربلا كه در همین نزدیكى قرار دارد، حركت كنیم .
همین كه امام حسین علیه السّلام نام كربلاء را شنید، گریست گرفت و سپس اظهار نمود:
(اَللّهُمَّ إ نّى اءعُوذُ بِكَ مِنْ كَرْبٍ وَبَلاء) یعنى ؛ خداوندا، از مشكلات و بلاهاى این سرزمین - كربلا - به تو پناه مى برم .
و سپس مقدارى به مسیر خود ادامه داد و فرمود: در همین جا فرود آئید و بارها را باز كنید و بر زمین بگذارید، كه این جا وعده گاه جدّم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى باشد.
و قبر و مقبره من در این سرزمین خواهد بود.(1)
بنابراین ، حضرت ابا عبداللّه الحسین علیه السّلام در روز چهارشنبه و یا پنج شنبه ، دوّم محرّم الحرام ، سال 61 هجرى قمرى وارد سرزمین كربلاء شد.(2)
طبقه بندی: امام حسین(ع)، عزاداری ها و مراسم غم،
برچسب ها: ورود امام حسین (ع) به کربلا،
:امام صادق علیه السلام
کسی که دوست دارد بداند آیا نمازش
پذیرفته شده است یا آن را نپذیرفته اند،
.با تامل بنگرد که آیا نمازش او را از فحشا و منکر باز داشته؟ پس به اندازه ای که او را بازداشته از او پذیرفته می شود
شهادت امام صادق(ع) بر عموم
شیعیان تسلیت باد.
طبقه بندی: عزاداری ها و مراسم غم،
برچسب ها: شهادت امام صادف(ع)، جملات و احادیث امام صادق(ع)،
دل از غم فاطمه توان دارد، نه
و ز تربتِ او کسی نشان دارد، نه
آن تربتِ گمگشته به بَر، زوّاری
جز مهدی صاحب الزمان دارد، نه
شهادت بی بی دو عالم حضرت فاطمه(س)
بر تمامی شیعیان تسلیت باد.
بهشتــــــــیان
طبقه بندی: عزاداری ها و مراسم غم،
برچسب ها: شهادت حضرت فاطمه(س) تسلیت باد،
شهادت امام حسن مجتبی(ع) پیامبر مکرّم اسلام و امام رضا(ع) بر همه ی مسلمانان تسلیت
دلم برای تو پر می کشد امام غریب
غمت ز سینه شرر می کشد امام غریب
زیارت تو که فوق همه زیارت هاست
دل مرا به سفر می کشد امام غریب
///////////////////////////////////
اى دل خون شده! ایّام عزاى حسن
ست
کز ثَرى تا به ثریّا همه بیت الحزن ست
پیرهن چاک زنم در غم آن گوهر پاک
گز غمش چاک ملک را به فلک پیرهن ست
//////////////////////////////////////
نه تنها ماتم جان سوز پرچمدار
توحید است
که هستى شد سیه پوش امام ممتحن امشب
گهى گریم ز داغ جانگداز حضرت خاتم
گهى نالم چو نى در سوگ فرزندش حسن امشب
طبقه بندی: بهشتیان، عزاداری ها و مراسم غم،
شهادت جناب قاسم بن الحسن(ع)
زبرج خیمه بر آمد قاسم بن الحسن سُهَیل سر زده گفتی مگر زسمت یمن
زخیمه گاه به میدان کین روان گردید رُخ چو ماه تمام و قد چو سروِ چمن
گرفت تیغ عدو سوز را به کف چو هلال نمود در بر خود پیرهن به شکل کفن
قاسم بن الحسن(ع) به عزم جهاد قدم به سوی معرکه نهاد. چون حضرت سیّد الشهداء نظرش به فرزند برادر افتاد،که جان گرامی بر کف دست نهاده آهنگ میدان کرده،بی درنگ و بی سستی پیش شد . دست بر گردن قاسم در آورد و او را در بر کشید هر دو تن چندان گریستند،که در روایت وارد شده: (حتّی غُشِیَ عَلَیها) سپس قاسم گریست و دست و پای عمّ خود را چنان بوسید،تا اذان حاصل نمود.پس جناب قاسم به میدان آمد در حالی که اشکش به صورت جاری بود و می فرمود:
اِن تَنکُرونی فَانَا ابنُ الحَسَنِ سِبها النّبِیِّ المُصطفی المُؤتَمَنِ
هَذا حُسِینّ کَالاسیرِ المُرتَهِنِ بَینَ اُناسٍ لا سُقُوا صَوبَ المُزَنِ
حضرت قاسم با دشمن به کارزا مشغول شد بعد مدتی جنگ با دشمن،از اسب افتاد و آنگاه شمشیری بر فرق آن مظلوم زد و سر او را شکافت.سپس قاسم با صورت به زمین افتاد و فریاد بر داشت یا عُمّاه!
چون صدای قاسم به گوش امام حسین(ع) رسید تعجیل کرد.مانند عقابی که از بلندی به زیر آمد،صفها را شکافت و مانند شیری غضبناک حمله بر لشکر کرد.
آقا ابی عبدالله بر سر بالین قاسم آمد و حضرت قاسم در حال جان دادن بود و پای به زمین می زد آنگاه قاسم را از خاک برداشت و در برکشید وسینة او را به سینة خود چسبانید و به سوی سراپرده روان گشت، و در دامن عمویش به شهادت رسید.
یا حسین(ع)
منبع:کتاب لهوف از سیّد بن طاووس
ترجمه و ویرایش: انتشارات بوستان دانش
بهشتــــیان
طبقه بندی: امام حسین(ع)، عزاداری ها و مراسم غم، امامان و پیامبران،
برچسب ها: شهادت جناب قاسم بن الحسن(ع)، چگونگی شهادت قاسم بن الحسن(ع)،
زبان حال حضرت علی اصغر(ع)
امام حسین(ع) آقا علی اصغر نازدانه را در مقابل لشکر گرفت و فرمود: (ای قوم اگر به من رحم نمی کنید،لا اقل به طفل کوچک رحم کنید،ببینید چگونه از تشنگی دهان باز می کند). پسر سعد که از تهدید لشگریان ترسیده بود،از حرمله پرسید: چه کار باید کرد؟ حرمله گفت: اجازه بده من علی اصغر(ع) را سیراب کنم.
ابن سعد گفت: چگونه؟ سپس حرمله تیری به سوی علی اصغر نشانه گرفت و گلوی طفل را هدف قرار داد و تیر آن چنان بود که گوش تا گوش گلوی طفل را برید.
در بعضی روایات نقل شده که نوک تیر شانة حضرت را مجروح کرد، در این موقع علی اصغر حالت تبسمی به لب داشت،گویا می خواست بگوید پدر جان خوب سیر شدم.
زدست حرمله تیر سه شعبه کاری بود که حلق اصغر و بازوی شه شده پاره
بِبُرد اصغر خود را حسین به سوی حرم چه حال داشت در آن دم رباب بیچاره
سپس امام حسین(ع) از خون گلوی اصغر قدری برداشت و رو به آسمان کرد و گفت:
خدایا این قربانی را از آل محمد قبول کن.
یا حسین(ع)
منبع: کتاب لهوف سید بن طاووس
ترجمه و ویرایش:انتشارات بوستان دانش
بهشتـــــــــــیان
طبقه بندی: امام حسین(ع)، امامان و پیامبران، عزاداری ها و مراسم غم،
برچسب ها: زبان حال حضرت علی اصغر(ع)، روضه حضرت علی اصغر(ع)،
روضة حضرت علی اکبر(ع)
روایت کردند که حضرت علی اکبر به میدان جنگ آمد و با دشمن کارزار می کرد، و ضربات زیادی بر دشمن وارد می کرد،تعداد زیادی از آنها را به درک واصل نمود.تشنگی بر علی اکبر چیره شد،کنار ابی عبدالله پدر بزرگوارشان آمد و عرض کرد: پدر جان شدّت تشنگی مرا کشته و سنگینی اسلحه مرا به زحمت انداخته است.اگر جرعه ای آب به من برسد دشمن را از بین خواهم برد،ابی عبدالله فرمود: پسرم من از شما تشنه ترم، انشاءَالله نزد جدّت رسول خدا سیراب می شوی.دوباره به میدان تاخت و با دشمن جنگید دیگر توان جنگیدن نداشت و از اسب به زمین افتاد صدا زد: پدر بزرگوارم،این جدم رسول خداست که با ظرف آب در کنار من است.امام حسین چون صدای نوجوانش علی اکبر را شنید،خودش را به بالین علی اکبر رسانید. یه وقت صدا زد،قتل الله قوماً قتلوک،خدا بکشد آن جماعتی را که تو راکشتند.یه وقت دیدند مولا دست به کمر گذاشته،نه طاقت ایستادن دارد و نه طاقت نشستن.
صدا زد:
جوانان بنی هاشم بیایید علی را بر درِ خیمه رسانیم
خداوندا که من طاقت ندارم علی را بر درِ خیمه رسانید (1)
1)منتهی الآمال،ص 691
منبع:کتاب لهوف از سیّد بن طاووس
طبقه بندی: عزاداری ها و مراسم غم، امامان و پیامبران، امام حسین(ع)،
برچسب ها: روضة حضرت علی اکبر(ع)، علی اکبر(ع)، طرز شهادت علی اکبر(ع)،
عالم ، همه خاک کربلا بایدمان
پیوسته به لب ، خدا خدا بایدمان
تا پاک شود ، زمین ز ابنای یزید
همواره حسین ، مقتدا بایدمان . . .
یا حسین
طبقه بندی: عزاداری ها و مراسم غم،
برچسب ها: محرم، امام حسین(ع)،
همان که غربتش از قبر خاکى اش پیداست
امام صادق شیعه سلاله زهراست
ز بسکه کینه و غربت به هم موافق شد
هدف به تیر جسارت امام صادق شد
طبقه بندی: عزاداری ها و مراسم غم،
برچسب ها: شهادت امام صادق(ع)،
موجبات شهادت امام موسی کاظم(ع)
" انتم الصراط الاقوم و السبیل الاعظم و شهداء دارالفناء و
شفعاء دارالبقاء. (1)؛ شما راست ترین راه ها و بزرگترین شاهراه ها هستید. شما شهیدان
این جهان و شفیعان آن جهانید.
همه ائمه اطهار علیهم السلام به استثناى وجود مقدس حضرت حجت عجل
الله تعالى فرجه كه در قید حیات هستند، شهید از دنیا رفتهاند؛ هیچ یک از آنها با مرگ
طبیعى و با اجل طبیعى و یا با یك بیمارى عادى
از دنیا نرفتهاند، و این یكى از مفاخر بزرگ آنهاست. خود آنان همیشه آرزوى شهادت در
راه خدا را داشتند كه ما مضمون آن را در دعاهایى كه آنها به ما تعلیم دادهاند و خودشان
مىخواندهاند مىبینیم. على علیه السلام مىفرمود: "من تنفر دارم از این كه در
بستر بمیرم، هزار ضربه شمشیر بر من وارد بشود بهتر است از این كه آرام در بستر بمیرم."
و ما نیز در دعاها و زیاراتى كه قرائت مىكنیم یكى از فضائل ائمه را به این نام یادآوری
می کنیم كه آنها از زمره شهدا هستند و شهید از دنیا رفتهاند.
در اصطلاح، «شهید» لقب وجود مقدس امام حسین علیه السلام است و ما
معمولا ایشان را به لقب«شهید» مىخوانیم: «الحسین الشهید». همان طور كه لقب امام ششم را «جعفرالصادق» و لقب امام موسى بن جعفر را
« موسى الكاظم» مىگوییم ، لقب سیدالشهداء نیز« الحسین الشهید» است. ولى این بدان
معنى نیست كه ائمه دیگر ما شهید نشدهاند. همان طور كه اگر موسى بن جعفر را «الكاظم»
می نامیم معنایش این نیست كه سایر ائمه" كاظم" نبودهاند -"كاظم"
یعنى كسى كه بر خشم خود مسلط است- ، یا اگر به امام هشتم مىگوییم «الرضا» معنایش این
نیست كه دیگران مصداق«الرضا» نیستند، و یا اگر امام ششم را «الصادق» می نامیم ، معنایش
این نیست كه دیگران العیاذ بالله صادق نیستند.
تاثیر مقتضیات زمان در شكل مبارزه
اینجا این سوال مطرح می شود كه چرا سایر ائمه را "شهید" می گوییم؟ با این
که بر اساس اسناد تاریخی ایشان در مقابل دستگاه هاى جور زمان خودشان قیام نكرده و شمشیر
نكشیده اند؟ و ظاهر سیره شان نشان مىدهد كه روش ایشان با روش امام حسین(ع) متفاوت
بوده است.
این که ما تصور کنیم سایر
ائمه با روش امام حسین(ع) در این جهت اختلاف و تفاوت داشته است، تصور غلطی است. این
هم که برخی فکر می کنند بنای امام حسین علیه السلام بر مبارزه با دستگاه جور زمان خود
بود ولى سایر ائمه بنای مبارزه را نداشتند، تفکر نادرستی است. امكان ندارد مقام مقدس
امام با دستگاه ظلم و جور زمان خودش سازش كند
و خودش را با آن منطبق كند؛ بلكه همیشه با آنها مبارزه مىكند. تفاوت در این است كه
شكل مبارزه فرق مىكند. یك وقت مبارزه علنى است و اعلان جنگ می شود؛ و وقتی دیگر، مبارزه
هست ولى نوع مبارزه فرق مىكند. یعنی مقتضیات زمان در شكل مبارزه تاثیر می گذارد. هیچ وقت مقتضیات زمان در این جهت
نمىتواند تاثیر داشته باشد كه در یك زمان سازش با ظلم جایز نباشد ولى در زمان دیگر
جایز باشد. در واقع سازش با ظلم در هیچ زمانى و در هیچ مكانى و به هیچ شكلى جایز نیست،
اما ممكن است شكل مبارزه فرق كند. تاریخ ائمه اطهارعموماً حكایت مىكند كه همیشه در
حال مبارزه بودهاند. اگر مىگویند مبارزه در حال تقیه، مقصود سكون و بى تحركى نیست.«
تقیه» از ماده «وقى» است، مثل تقوا كه از ماده «وقى» است. تقیه معنایش این است
که به شكل مخفیانه و در یك حالت استتار از خود دفاع كردن؛ نه دست از مبارزه برداشتن.
همه ائمه اطهار این افتخار را دارند كه در زمان خودشان با هیچ خلیفه
جورى سازش نكردند و همیشه در حال مبارزه بودند. ایشان در مقابل خلفایی نظیر عبدالملك
مروان، اولاد عبدالملك، پسرعموهاى عبدالملك، بنى العباس، منصور دوانیقى، ابوالعباس
سفاح، هارون الرشید، مامون و متوكل و ... که از بدنام ترین افراد تاریخ هستند، ایستادند
و به انحاء مختلف مبارزه نمودند. اگر مقاومت ائمه اطهار در مقابل اینها نبود، و اگر
ایشان فسق ها و انحراف هاى آنان را برملا نمىكردند و غاصب بودن و نالایق بودن آنها
را به مردم تذکر نمى دادند، امروز ما هارون و مخصوصاً مامون را در ردیف قدیسین مىشمردیم.
اگر ائمه، باطن مامون را آشكار نمىكردند و وى را معرفى نمىنمودند، مسلما امروز او
یكى از قهرمانان بزرگ علم و دین در دنیا تلقى مىشد.
در این مقاله بحث ما در زمینه عواملی است که موجبات شهادت امام
موسى بن جعفرعلیهماالسلام را فراهم نموده است. البته در این كه موسى بن جعفرعلیهماالسلام
به شهادت رسیده، از مسلمات تاریخ است. بنا بر معتبرترین و مشهورترین روایات، موسى بن
جعفرعلیهماالسلام چهار سال در كنج سیاه چالهاى زندان به سر برد و در زندان هم به شهادت
رسید.
امام در زندان بصره
امام فقط در یك زندان محبوس نبود، بلکه در زندان هاى متعدد به سر برد. ایشان را از این
زندان به آن زندان منتقل مىكردند، و راز مطلب این بود كه در هر زندانى كه امام را
مىبردند، پس از اندك زمانی زندانبان مرید امام مىشد. اولین حبس امام در هفتم ماه
ذى الحجه سال 178، از زندان بصره آغاز گردید. امام را تحویل عیسى بن جعفربن ابى جعفر منصور، - نوه منصور دوانیقى- والى بصره دادند. او یك مرد عیاش و شرابخوار، و اهل رقص و آواز بود.
مدتى که از زندانی بودن امام گذشت، كم كم عیسى بن جعفر علاقه مند و مرید امام شد.عیسی
بن جعفر بر اساس تبلیغات حکومت تصور مىكرد كه امام کاظم (ع) مردى یاغى است كه مدعى خلافت است، ولی پس از چندی همجواری با امام
دریافت که ایشان نه تنها دل به دنیا نبسته است بلکه غرق در معنویت است. و اگر مساله
خلافت براى ایشان مطرح است از جنبه معنویت مطرح است نه این كه یك مرد دنیا طلب باشد.
همین مسائل باعث شد که وضع تغییر کند و عیسی دستور داد اتاق بسیار خوبى در اختیار امام قرار دادند و رسماً از امام پذیرایى
مىكرد. از آن طرف هارون محرمانه به عیسی پیغام داد كه امام را بکشد. عیسی جواب داد
که چنین كارى نمىكند. پس از این که هارون برای اجرای دستورش فشار زیادی آورد؛ عیسی نامه ای به خلیفه نوشت كه "دستور بده زندانی
را از من تحویل بگیرند والا او را آزاد مىكنم،
من نمىتوانم چنین مردى را به عنوان یك زندانى نزد خود نگاه دارم." و البته چون
عیسی بن جعفر پسرعموى خلیفه و نوه منصور بود، برای حرفش احترام قائل بودند.
امام در زندان هاى مختلف
بالاخره امام را از بصره به بغداد آوردند و تحویل فضل بن ربیع دادند.
فضل بن ربیع، پسر« ربیع» حاجب -دربان- معروف است. (2) پس از مدتی فضل هم به امام علاقه مند شد و وضع امام را تغییر داد
که وضع بهترى بود. جاسوسان به هارون خبر دادند كه موسى بن جعفر در زندان فضل بن ربیع
به خوشى زندگى مىكند، در واقع زندانى نیست و مثل میهمان است. هارون امام را از او
گرفت و تحویل فضل بن یحیاى برمكى داد. فضل بن یحیى هم بعد از مدتى شروع به خوشرفتاری
با امام كرد كه هارون خیلى خشمگین شد و جاسوس فرستاد که تحقیق كنند؛ و چون دیدند که
جریان صحت دارد، هارون امام را از او نیز تحویل گرفت و فضل بن یحیى مغضوب واقع شد.
پس از آن یحیى برمكى پدر فضل، براى این كه مبادا به سبب سرپیچی پسرانش از اوامر هارون
از چشم هارون بیافتند، در مجلسى سر زده نزد
هارون رفت و گفت: اگر از پسرم تقصیری سر زده، من حاضرم اوامر شما را اطاعت كنم؛ پسرم
توبه كرده است، او را ببخشید. یحیی پس از آن که دل هارون را به دست آورد، به بغداد
آمد و امام را از پسرش تحویل گرفت و تحویل
زندانبان دیگرى به نام سندى بن شاهك داد كه گفته می شود مسلمان نبود. در زندان او خیلى
بر امام سخت گذشت، و امام در زندان او هیچ روى آسایش ندید.
در خواست هارون از امام
در آخرین روزهایى كه امام زندانى بود و تقریباً یك هفته بیشتر به
شهادت ایشان باقى نمانده بود، "هارون" یحیى برمكى را نزد امام فرستاد و با
نرمی و ملایمت به او گفت از طرف من به پسرعمویم سلام برسان و به او بگو بر ما ثابت
شده كه تو گناهى و یا تقصیرى نداشتهای ولى متأسفانه من قسم خوردهام كه تا تو اعتراف
به گناه نكنى و از من تقاضاى عفو ننمایى، تو را آزاد نكنم؛ البته لازم نیست هیچ كس
هم بفهمد. همین قدر که در حضور همین یحیى اعتراف كنی کافی است، چرا که من نمی توانم
سوگند خود را بشکنم.
امام آن روح مقاوم و بزرگ، به یحیی پاسخ می دهد:« به هارون بگو
از عمر من دیگر چیزى باقى نمانده است» و پس از یك هفته امام را مسموم نمودند.
علت دستگیرى امام
چرا هارون دستور دستگیری امام را داد؟ پاسخ روشن است: خلیفه به موقعیت اجتماعى امام حسادت مىورزید و احساس
خطر مىكرد، او برای حکومتش احساس امنیت نداشت.
زمانی كه هارون تصمیم مىگرفت ولایتعهدی را
براى پسرش امین، و بعد از او براى دیگر پسرانش مامون و مؤتمن تثبیت كند؛ علما و برجستگان
شهرها را دعوت مىنمود تا همگی در آن سال به مكه بروند چرا كه مىخواست در آنجا از
همه بیعت بگیرد. اما برای چنین برنامه ای مانعی بزرگ وجود داشت و آن مانع امام کاظم
علیه السلام بود. آن كسى كه اگر در آن جمع حضور می داشت و چشمها به او می افتاد، این
فكر در اذهان ایجاد مىشد که آن كسی که براى
خلافت لیاقت دارد امام کاظم علیه السلام است و در اینجا قطعا نقشه های هارون به هم
می خورد. پس وقتى كه به مدینه آمد، دستور زندانی کردن امام را داد.
در تاریخ آمده است که یحیى
برمكى به اطرافیانش گفت: من گمان مىكنم خلیفه
ظرف امروز و فردا دستور بدهد موسى بن جعفر را توقیف كنند. گفتند چطور؟ گفت:
من همراهش بودم كه به زیارت حضرت رسول در مسجدالنبى رفتیم، وقتى كه خواست به پیغمبر
سلام بدهد، دیدم این گونه سلام مىگوید: السلام علیك یا ابن العم یا رسول الله. بعد گفت: من از شما معذرت مىخواهم
كه مجبورم فرزند شما موسى بن جعفر را توقیف كنم.
بالاخره هارون دستور داد جلادهایش به سراغ امام بروند. اتفاقا امام
در خانه نبود. ایشان به مسجد پیغمبر رفته بود. سربازها به مسجد رفتند و وقتى وارد شدند
كه امام در حال نماز بود. مهلت ندادند كه موسى بن جعفر نمازش را تمام كند، در همان
حال نماز، ایشان را كشان كشان از مسجد پیغمبر بیرون بردند كه حضرت نگاهى به قبر رسول
اكرم كرد و عرض كرد: السلام علیك یا رسول الله، السلام علیك یا جداه، ببین امت تو با
فرزندان تو چه مىكنند؟!
چرا هارون این اعمال را انجام داد؟ مگر امام قیامی بر پا کرده بود؟
از مسلمات تاریخ است که ایشان قیام نکرده بود ولی وجود خود امام برای هارون و حکومتش
خطر داشت، چون خلیفه مىخواست براى ولایتعهدی فرزندانش بیعت بگیرد؛ هارون نگران بود
که امام اعلام نماید هارون و فرزندانش غاصب خلافتند.
سخن مامون
عملکرد مامون به گونه ای بوده است كه بسیارى از مورخین او را شیعه
مىدانند، و مىگویند از علماى شیعه بوده است. این مرد مباحثاتىمنطقی با علماى اهل
تسنن داشته است كه در متن تاریخ ضبط است. چند سال پیش یك قاضى سنى اهل تركیهاى كتابى
نوشته بود كه به فارسى نیز ترجمه شد به نام « تشریح و محاكمه درباره آل محمد». در
آن كتاب، مباحثه مامون با علماى اهل تسنن درباره خلافت بلا فصل حضرت امیر(ع) نقل شده
است. نوشتهاند زمانی خود مامون گفت: اگر گفتید چه كسى تشیع را به من آموخت؟ گفتند
چه كسى؟ گفت: پدرم هارون. من درس تشیع را از پدرم هارون آموختم. گفتند: پدرت هارون
كه با شیعه و ائمه شیعه از همه دشمنتر بود. گفت: در عین حال قضیه از همین قرار است.
در یكى از سفرهایى كه پدرم به حج رفت، ما همراهش بودیم. من بچه بودم، همه به دیدنش
مىآمدند، مخصوصاً مشایخ، معاریف و كبار. دستور داده بود هر كسى كه مىآید، اول خودش
را معرفى كند، یعنى اسم خودش و پدرش و اجدادش را تا جد اعلایش بگوید تا خلیفه بشناسد
كه او از قریش است یا از غیر قریش؛ و اگر از انصار است، خزرجى است یا اوسى. هر كسى
كه مىآمد، اول دربان نزد هارون مىآمد و مىگفت: فلان كس با این اسم و این اسم پدر
و غیره آمده است. روزى دربان آمد گفت آن كسى كه به دیدن خلیفه آمده است مىگوید:
"بگو موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب." تا این
را گفت، پدرم از جا بلند شد، گفت: بگو بفرمایید، و بعد گفت: همان طور سواره بیایند
و پیاده نشوند؛ و به ما دستور داد كه از ایشان استقبال كنیم. ما رفتیم. مردى را دیدیم
كه آثار عبادت و تقوا در ظاهرش كاملا هویدا بود. نشان مىداد كه از آن عباد است. سواره
بود كه مىآمد، پدرم از دور فریاد كشید: شما را سوگند مىدهم كه همین طور سواره نزدیك
بیایید، و او چون اصرار زیاد پدرم را دید یك
مقدار روى فرش ها سواره آمد. به امر هارون دویدیم ركابش را گرفتیم و او را پیاده كردیم.
هارون وى را بالا دست خودش نشاند و مؤدب نشست، و بعد سؤال و جواب هایى كرد:
- عائله تان چند نفرند؟ معلوم شد عائلهاش خیلى زیاد است.
- وضع زندگیتان چطور است؟
امام پاسخ دادند.
- عوایدتان از کجا تأمین می شود؟
پس از این سوال و جواب ها وی
رفت. وقتى خواست برود پدرم به ما گفت: بدرقه كنید، در ركابش بروید. و ما به
امر هارون تا در خانهاش در بدرقهاش رفتیم، كه او آرام به من گفت تو خلیفه خواهى شد
و من یك توصیه بیشتر به تو نمىكنم و آن این كه با اولاد من بدرفتارى نكن.
ما نمىدانستیم این كیست. برگشتیم. من از همه فرزندان ناراحت تر
بودم، وقتى خلوت شد به پدرم گفتم این كى بود كه تو این قدر او را احترام كردى؟ خندهاى
كرد و گفت: اگر راستش را بخواهى این مسندى كه ما بر آن نشستهایم مال اینهاست. گفتم
آیا به این حرف اعتقاد دارى؟ گفت: اعتقاد دارم. گفتم: پس چرا واگذار نمىكنى؟ گفت:
مگر نمىدانى "الملك عقیم"؟ تو كه فرزند من هستى، اگر بدانم كه مدعى من می
شوى، آنچه را كه چشمهایت در آن قرار دارد از روى تنت بر مىدارم.
پس از مدتی هارون شروع کرد به صله دادن. پول هاى گزاف برای افراد مىفرستاد، پول هایی به میزان پنج هزار دینار زر سرخ، چهارهزار دینار زر سرخ و غیره. من فکر کردم لابد پولى كه براى این مردى كه این قدر برایش احترام قائل است مىفرستد خیلى زیاد خواهد بود. ولی دیدم كمترین پول را براى او فرستاد؛ یعنی دویست دینار. سؤال كردم که علت این کار چیست؟ گفت: مگر نمىدانى اینها رقیب ما هستند. سیاست ایجاب مىكند كه اینها همیشه تنگدست باشند و پول نداشته باشند؛ زیرا اگر زمانى امكانات اقتصادى شان زیاد شود، یك وقت ممكن است كه صد هزار شمشیر علیه پدر تو قیام كند.
ادامه مطلب
طبقه بندی: عزاداری ها و مراسم غم، امامان و پیامبران،
برچسب ها: موجبات شهادت امام موسى كاظم علیه السلام، شهادت امام موسی کاظم(ع)، نفوذ معنوى امام موسی کاظم(ع)،
به نام خدا
گریه های امام سجّاد(ع)
روایت شده است که مولای ما امام
زین العابدین(ع) با وجود بردباری قابل وصفش در این سوگ(عاشورا) بسیار گریسته و
بسیار غمناک بود.
از امام صادق(ع) روایت شده است که
فرمودند: (( امام زین العابدین(ع) در سوگ پدر بزرگوارش چهل سال گریه کرد، در حالی
که روز ها را روزه بود و شب هایش را به عبادت می گذراند.
هنگام افطار غلام حضرت غذا و آب
در مقابل حضرت قرار داد و عرض کرد: مولای من! بفرمایید بخورید.
حضرت فرمودند: فرزند پیامبر گرسنه
و تشنه به شهادت رسید و آنقدر می گریست و این سخنان را تکرار می کرد که غذا و آب
با اشک چشمانش مخلوط می گشت و همواره این گونه بود تا این که به دیدار پروردگار
شتافت.))
غلام امام زین العابدین(ع) می
گوید: روزی آن حضرت به بیابان رفت و من نیز همراهش رفتم. دیدم آن بزرگوار روی سنگ
های تیز بیابان سجده کرد، ایستادم و گریه و زاری ایشان را شنیدم و شمردم که در این
حال هزار بار فرمود :(( لا اله ال الله حقّا حقّا، لا اله الا الله تعبّدا و رقّا،
لا اله الا الله ایماناً و تصدیقاً و صِدقاً.))
سپس سر از سجده برداشت در حالی که
محاسن ایشان از اشک چشمانش خیس بود.
عرض کردم : سرور من! آیا وقت آن
نرسیده که به اندوه خویش پایان دهید و گریه های تان را کم کنید؟
حضرت به من فرمودند: وای بر تو!
((یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم(ع) پیامبر و زادة پیامبر بود. او دوازده پسر داشت.
خداوند سبحان یکی از آن ها را از وی دور ساخت. موی سرش از غصّه سفید گشت و کمرش از
بار این اندوه خمیده شد و دیدگانش از گریه نابینا شد؛ در حالی که فرزندش یوسف(ع)
زنده بود؛ اما من چشمانم شاهد کشته شدن پدر، برادر و هفده تن از اهل بیتم بودم، پس
چگونه اندوهم پایان یابد و گریه ام کم شود؟!))
شهادت حضرت امام
سجّاد(ع) سیّد السّاجدین بر همه ی دلباختگان اهل بیت مطهر تسلیت باد
حسیـــنی باشید...
منبع: کتاب لهوف،سید بن طاووس، ترجمه و ویرایش:
انتشارات بوستان دانش، مهدی صباغی
طبقه بندی: امامان و پیامبران، عزاداری ها و مراسم غم،
برچسب ها: گریه های امام سجّاد(ع)، داستان امام سجاد(ع)، وقایع پس از عاشورا،
خطبه حضرت زینب(س)
قسمت دوم
اکنون خاندان و نیاکان خود را می
خوانی و فکر می کنی که آن ها دعوت تو را پاسخ می گویند؟ تو نیز به زودی به آن ها
خواهی پیوست و آرزو خواهی کرد که ای کاش دستت از حرکت می ایستاد و زبانت لال می شد
تا آن حرکات زشت را انجام نمی دادی و آن سخنان را نمی گفتی. پروردگارا! حق ما را
از دشمنان بگیر و انتقام ما را از آنان که به ما ستم رو داشته اند بگیر و آتش غضب
خویش را بر سر آنان که خون ما و مردان ما را ریختند فرو فرست. به خدا سوگند! که
پوست بدن خود را شکافته، گوشت خود را تکه تکه کردی.
به زودی نزد رسول خدا(ص) خواهی
رسید در حالی که بار سنگینی از ریختن خون فرزندانش و شکستن حُرمت خاندانش و پاره
های بدن آن حضرت را برگردن داری. در آن روز خداوند پریشانی آنان را به جمعیتی مبدل
کرده و داد آن ها را می ستاند و مپندار آنان که در راه خدا کشته شده اند، مرده
اند؛ بلکه زنده اند و نزد پروردگار روزی می خورند.))
برای تو این بس است که حکومت برای
تو باشد و محمد(ص) دشمن تو است و جبرئیل یار و یاور او است و به همین زودی کسانی
که تو را بر این مسند نشاندند و بر گروه مسلمانان سوار کرده اند خواهند دانست که
کیفر ستمکاران چقدر دردناک است و خواهند دانست که کدام یک از شما بدتر و کدام یک
ضعیف تر هستند. اگر چه سختی های روزگار مرا مجبور کرد که با تو سخن بگویم؛ اما من
تو را ناچیز به حساب می آورم و بسیار سرزنش می کنم؛ ولی چشم ها گریان و سینه ها
غمناک است. عجیب است که یاران خدا و بزرگان دین به دست یاران شیطان کشته شدند و
دست های نحس آن ها به خون پاک ما آغشته گردد و دهان پلیدشان از شیرۀ گوشت ما بدوشد
و بنوشد و بدن های پاکیزه را گرگان بیابان به دندان بگیرند و آن بدن های شریف را
بچّه کفتارها به خاک کشند! اگر تو کشتن و اسارت ما را غنیمت می شمری به زودی باید
غرامت سنگین بپردازی، در آن هنگام که هیچ چیز جز اعمال خود را نمی بینی؛ پروردگارت
به بندگانش ستم نخواهد کرد، پس به خدا از تو شکایت می کنم و بر او تکیه می زنم.
پس هر حیله ای داری به کار بند و
هر چه می توانی تلاش کن.
به خدا سوگند! یاد ما از دلت
بیرون نخواهد رفت و وحی ما فنانا پذیر است. به مقام ما هرگز نخواهی رسید و این
لکّۀ ننگ را نمی توانی از خود بزدایی. فرمانت بی اعتبار و زمان حکومت تو کوتاه است
و یارانت پراکنده خواهند گشت در آن زمان که شخصی بانگ بر آورد: لعنت خدا بر
ستمگران باد. از خدا می خواهم که پاداش خود را بر شهیدان تکمیل گرداند و اجر و مزد
آنان را بیفزاید و جانشینی نیکو، از ما برای آن ها قرار دهد؛ زیرا خداوند بخشنده و
مهربان است و او محل قرار ما است و ما را کافی است و او وکیلی نیکو است.))
یزید لعنت الله علیه گفت: این
ناله ها مخصوص زنان است و چقدر مرگ بر آنان آسان است!
راوی می گوید: سپس یزید با افراد
خود در مورد اهل بیت مشورت کرد.
آن ها گفتند: آنان را آزار بده.
نعمان بن بشیر می گوید: نگاه کن
که رسول خدا با آنان چه رفتاری داشت، تو نیز با آنان همان طور رفتار کن.
حسینی باشید...
منبع: کتاب لهوف،سید بن طاووس، ترجمه و ویرایش:
انتشارات بوستان دانش، مهدی صباغی
طبقه بندی: عزاداری ها و مراسم غم، امامان و پیامبران،
برچسب ها: خطبه حضرت زینب(س)، وقایع پس از عاشورا،
خطبۀ حضرت زینب(س)
قسمت اول
حضرت زینب برخاست و فرمود:
((حمد و ستایش مخصوص خدایی است که
آفریدگار عالمیان است و سلام و درود خداوند بر پیامبر و خاندان او باد! راست گفت
خداوند متعال که فرمود: ((سرانجام کسانی که کار زشت انجام می دهند این است که کلام
خدا را دروغ و به مسخره می گیرند.))
ای یزید! اکنون که به گمان خویش
بر ما سخت گرفته ای و راه زمین و آسمان را بر ما بسته ای و ما را همانند اسیران به
هر سو می چرخانی با خود فکر می کنی که خداوند تو را عزیز و ما را خوار کرده است و
این پیروزی به سبب مقام تو پیش خداست و این گونه بر خود بالیده و مغرورانه به
اطراف می نگری و خوشحالی از این که کارها بر وفق مرا تو پیش رفته استو زمین و
سلطنت را برای خود آباد ساخته ای؟
ای یزید آرام باش و بایست! مگر
فراموش کرده ای که خداوند می فرماید: ((آن ها که در راه کفر حرکت کردند فکر نکنند
که اگر مهلتی به آن ها داده شد به حال شان سودی دارد؛ بلکه این فرصت برای آن است
که به سرکشی خود اضافه کنند و برای آنان عذابی سخت است.))
ای پسر آزاد شدگان! آیا انصاف است که زنان و کنیزان خود را محافظت
کنی؛ ولی دختران رسول خدا(ص) را اسیر کنی و حرمت آن ها را زیر پای گذاری و صورت آن
ها را بگشایی و آنان را در بند دشمنان از جایی به جای دیگر حرکت دهی و در انتظار
بیگانگان و آشنایان نمایان گردانی؛ درحالی که و هیچ یاری ندارند؟
چگونه می توان به مهر و شفقت کسی
که مادرش جگر مردان پاک را جویده و گوشت او از خون شهیدان روییده است امید داشت؟
چگونه می توان از کسی حمایت کرد
که همیشه با نگاه کینه و دشمنی به ما اهل بیت نظر دارد؟!
سپس بی آن که خود را گناهکار
بدانی می گویی:
((ای کاش پدران من حضور داشتند و
از شادی فریاد می زدند که ای یزید! دستت درد نکند.))
و اکنون با چوب خیزران بر دندان
های اباعبدالله، سید جوانان بهشت می کوبی!
چرا چنین نگویی که با این کار زخم
ها شکافتی و ریشۀ ما را با ریختن خون فرزندان حضرت محمد(ص) سوزاندی و ستارگان زمین
را که از خاندان عبدالمطلب بودند به خاک سیاه نشاندی!
حسینی باشید...
منبع: کتاب لهوف،سید بن طاووس، ترجمه و ویرایش:
انتشارات بوستان دانش، مهدی صباغی
طبقه بندی: عزاداری ها و مراسم غم، امامان و پیامبران،
برچسب ها: متن خطبه حضرت زینب(س)، خطبۀ حضرت زینب(س)،
رسوائی یزید
گل یاس سفید حلق اصغر شده خونین زپیکان ستمگر
برای قطره آبی، تشنه جان داد به روی دوش بابا گشته پرپر
ندارد ذره ای انصاف دشمن حسین مظلوم، آنان ظلم گستر
یزید رسوا، حسین محبوب دلها عزیزانش شهید تیغ و خنجر
بدن صد چاک و سر از تن بریده سرش در مطبخ خولی، منوّر
زنان و دختران داغ دیده اسیر و در بدر با دیدۀ تر
کنار سید سجاد مظلوم رقیه با سکینه زار و مضطر
بسوی شام از بهر اسیری عزیزان حسین با دیدۀ تر
سرانی چند روی نیزه ها بود اسیری می رود زینب مکدّر
غروبی درد زا و وحشت انگیز حسین تشنه لب افتاده بی سر
رسید زهرا بدشت
نینوا دید:
به روی خاک افتاده هفتاد و دو پیکر
حسینی باشید...
منبع: کتاب لهوف،سید بن طاووس، ترجمه و ویرایش: انتشارات
بوستان دانش، مهدی صباغی
طبقه بندی: عزاداری ها و مراسم غم، امامان و پیامبران،
برچسب ها: مدح در مورد اهل بیت امام حسین(ع)، مداحی، شعر در مورد امام حسین(ع)، شعر در مورد اهل بیت امام حسین(ع)،
به نام خدا
دفن بدن های بدون سر
راوی می گوید: وقتی عمر بن سعد(لعنه الله علیه) از کربلا بیرون رفت، گروهی از طایفۀ بنی اسد بر آن بدن های پاک و آغشته به خون نماز خواندند و آن ها را دفع کردند.
ابن سعد هم با اسیران به راه افتادند تا به نزدیکی کوفه رسیدند، مردم کوفه برای تماشای اسیران جمع شدند.
راوی می گوید: زنی از کوفیان از بالای بام پرسید: شما از کدامین اسیران هستید.
گفتند: ما آل محمد(ص) هستیم.
آن زن از بام پایین آمد و تعدادی مقنعه و چادر و لباس به آن ها داد تا خود را بپوشانند.
حضرت علی بن الحسین(ع) که بیماری او را لاغر و ضعیف کرده بود همراه زنان بود، همچنین ((حسنبن حسن مثنی)) که همراه عمو و امام خویش از مرگ نجات یافته بود.
دایی او ((اسماء بن خارجه)) او را به کوفه برد و از او مواظبت نمود تا سالم شد، سپس او را به مدینه برد.
دو فرزند امام حسن به نام های ((زید)) و ((عَمرو)) همراه اسیران بودند. مردم کوفه که دانستند اسیران از کدام خاندان هستند شروع به گریه و زاری کردند. امام علی بن الحسین(ع) فرمود:
((آیا برای ما عزاداری و گریه می کنید؟ پس آن هایی که ما را کشتند چه کسانی هستند؟))
حسینیباشید...
منبع: کتاب لهوف،سید بن طاووس، ترجمه و ویرایش: انتشارات بوستان دانش، مهدی صباغی
طبقه بندی: عزاداری ها و مراسم غم، امامان و پیامبران،
برچسب ها: دفع بدن های بدون سر، وقایع پس از عاشورا، اتفاقات پس از عاشورا،
به نام خدا
علمدار حسین(ع)
ابوالفضل در کنار آب غمگین زمین از خون یاران سرخ و رنگین
خیامی منتظر از بهر آبست عمو عباس هم در فکر آبست...
فرات شرمنده از روی سکینه بروشان بسته اند آبش زکینه
ابوالفضل علمدار میر سقّا شریعه موج می زد مثل دریا
برای شاهدین آبست نایاب بُوَد مهریۀ زهرا همین آب
عزیزان حسین در اضرابطند برای قطره آبی، دل کبابند
یزیدِ پست و ملعون و بی حیا
بود تمام نقشه اش جور و جفا بود
صدای نالۀ اطفال معصوم رسیده تا به عرش فریاد مظلوم
ابوالفضل، دستهایش قلم شد سپاه شاهدین هم بی علم شد
حسین دیگر سپهداری ندارد علم هست و علمداری ندارد
بدن صد چاک، چاک و غرقه در
خون صدای ناله اطفال دل خون
حسینی باشید...
منبع: کتاب لهوف،سید بن طاووس، ترجمه و ویرایش:
انتشارات بوستان دانش، مهدی صباغی
طبقه بندی: عزاداری ها و مراسم غم، امامان و پیامبران،
برچسب ها: مدح در مورد علمدار حسین(ع)، شعر در مورد حضرت ابوالفضل (ع)، مداحی حضرت ابوالفضل(ع)،
با سلام
این هم لینک دانلود مجموعه عکس
های محرم و امام حسین(ع)
تو این ایّام به یاد مریضان و
خیلی های دیگه که گرفتاری دارن باشیم...
اطلاعات فایل
طبقه بندی: دانلود عکس های با کیفیت بالا، امامان و پیامبران، عزاداری ها و مراسم غم،
برچسب ها: مجموعه عکس های محرم و امام حسین(ع)، مجموعه عکس های محرم، بهشتیان، Beheshtiyan،
به نام خدا
گریۀ فرشتگان در روز عاشورا
ابوطاهر محمد بن حسین برسی در
کتاب ((معالم الدّین)) از امام صادق (ع) روایت کرده است: ((وقتی کار حسین(ع) تمام
شد فرشتگان گریستند و کفتند: پروردگارا! این حسین برگزیدۀ تو و فرزند برگزیدۀ تو و
فرزند دختر پیامبر تو است.
آن گاه خداوند سایه ای از حضرت
قائم(عج) را نشان داد و فرمود: به واسطه این مرد انتقام خون حسین را خواهیم
گرفت.))
راوی می گوید: (( در آن هنگام
غبار شدیدی همراه تاریکی و توفانی سرخ آسمان را فرا گرفت به گونه ای که هیچ چیز
دیده نمی ش. این وضعیّت ساعت ها ادامه داشت به طوری که آن گروه فکر کردند عذاب
الهی بر آن ها نازل شده است.
حسینی باشید...
منبع: کتاب لهوف،سید بن طاووس، ترجمه و ویرایش:
انتشارات بوستان دانش، مهدی صباغی
طبقه بندی: امامان و پیامبران، عزاداری ها و مراسم غم،
برچسب ها: گریۀ فرشتگان در روز عاشورا، روز عاشورا، وقایع هنگام شهدات امام حسین(ع)،
به نام
خدا
چگونگی شهادت حضرت علی اصغر(ع)
بعد از شهادت حضرت قاسم(ع) امام حسین(ع) کودک را به
روی دست گرفت تا ببوسد که حرمله بن کاهل اسدی (لعنه الله علیه) تیری به گلوی کودک
زد و او را به قتل رسانید، پس حضرت(ع) به زینب فرمودند: ((او را بگیر، سپس دو دست
خود را از خون گلوی او لبریز کردند و به آسمان پاشیدند و فرمودند: ((تمام این سختی
ها بر من سهل است؛ زیرا خداوند شاهد و ناظر آن ها است.))
امام باقر (ع) می فرمایند: قطره ای از آن خون به زمین
بازنگشت!))
این ماجرا به گونه ای دیگر نیز روایت شده است که
معقول تر است؛ زیرا هنگام نبرد وقتی برای خداحافظی با فرزند نبود.
زینب(ع) خواهر حضرت طفل را بیرون آورد و به برادر
گفت: ای برادر! این طفل سه روزاست که آب ننوشیده! جرعه ای آب برای او طلب کن.
امام(ع) او را روی دست گرفتند و فرمودند: ((ای مردم!
شما شیعیان و خانواده ام را کشتید و تنها این طفل باقی مانده است، پس جرعه ای آب
به او بنوشانید.))
حضرت مشغول صحبت بودند که مردی از سپاه کافران کودک
را با تیری به قتل رسانید. امام (ع) او را نفرین نمودند تا این که توسط مختار و دیگران آن نفرین عملی
شد.
منبع: کتاب لهوف،سید بن طاووس، ترجمه و ویرایش: انتشارات بوستان دانش، مهدی صباغی
حسینی باشید...
طبقه بندی: امامان و پیامبران، عزاداری ها و مراسم غم،
برچسب ها: چگونگی شهادت حضرت علی اصغر(ع)، حضرت علی اصغر(ع)، فضائل حضرت علی اصغر (ع)،
به نام
خدا
قاسم بن الحسین و چگونگی شهادت آن بزرگوار
راوی می گوید: جوانی از خیمه ها بیرون آمد که از
رخسارش همچون پاره ای از ماه می درخشید. پس روانۀ میدان نبرد شد و سرانجام با ضربه
ای که <<ابن فضیل>> ((لعنت خدا بر او باد)) بر فرقش وارد کرد روی زمین
افتاد و فریاد بر آور: ای عمو!
امام حسین(ع) مانند پرنده ای شکار یشتابان به میدان
رفت و همچون شیری خشمگین با شمشیر ضربه ای به فضیل زد که دستش از میانه جدا شد و
فریادی زد که لشکریان از این رو حمله ور شدند تا او را نجات دهند؛ ولی پیکرش زیر
سم اسبان قرار گرفت و به هلاکت رسید.
وقتی گرد و غبار فرو نشست،امام را ایستاده بالای سر
آن جوان دیدم؛ در حالی که جوان از شدّت درد، پایش را بر زمین می کشید. امام
حسین(ع) فرمودند: ((خداوند نعمت هایش را از مردمی که تو را کشتند دور گرداند. در
روز قیامت جدّ بزرگوارم به سبب این عمل شان آن ها را مورد بازخواست قرار خواهد
داد.))
سپس فرمودند: ((به خدا سوگند! برای عمویت بسیار سخت
است که او را به یاری خود بخوانی، پس وقتی دعوتت را پاسخ گوید یا این که نتواند
دعوتت را اجابت کند یه حال تو سودی نداشته باشد. امروز دشمنان عمویت زیاد و یاران
او بسیار اندک هستند.))
آن گاه آن جوان را روی سینه گذاشت تا میان کشته شدگان
اهل بیتش قرار دهد. وقتی امام حسین(ع) مشاهده کرد که جوانان و دوستدارانش به شهادت
رسیدند از دل و جان قصد جنگ با کوفیان را نمود و فریاد بر آورد: (( آیا کسی پیدا
می شود که از اهل بیت و رسول خدا(ص) محافظت کند؟ آیا خداپرستی میان شما هستتا نسبت
به ظلمی که به ما شده از خدا بیم داشته باشد؟ آیا کسی هست که به فریاد ما برسد؟
آیا کسی هست که در راه یاری ما به خدا امیدوار باشد؟
در این هنگام صدای گریۀ زنان حرم بلند شد. حضرت به
سوی خیمه آمد و به زینب فرمودند: ((طفل شیرخواره مرا بیاور تا با او خداحافظی
کنم.))
حسینی باشید...
منبع: کتاب لهوف،سید بن طاووس، ترجمه و ویرایش:
انتشارات بوستان دانش، مهدی صباغی
طبقه بندی: امامان و پیامبران، عزاداری ها و مراسم غم،
برچسب ها: قاسم بن الحسین و چگونگی شهادت آن بزرگوار، چگونگی شهادت حضرت قاسم(ع)، شهیدان کربلا،