به نام خدا

بعثت رسول خدا (ص) قسمت سی و یکم

معراج

داستان معراج رسول خدا(ص)در یک شب از مکه معظمه به مسجد الاقصی و از آنجا به آسمانها و بازگشت به مکه در قرآن کریم در دو سوره به نحو اجمال ذکر شده،یکی در سوره«اسراء»و دیگری در سوره مبارکه«نجم»،و تأویلاتی که از برخی چون حسن بصری،عایشه و معاویه نقل شده مخالف ظاهر آیات کریمه قرآنی و صریح روایات متواتره‏ای است که در کتب تفسیر و حدیث و تاریخ شیعه و اهل سنت نقل شده است و هیچ گونه اعتباری برای ما ندارد [1] ، و ایرادهای عقلی دیگری را هم که برخی کرده‏اند در پایان داستان پاسخ خواهیم داد،ان شاء الله.اما در کیفیت معراج و اینکه چند بار بوده و آن نقطه‏ای که رسول خدا(ص)از آنجا به سوی مسجد الاقصی حرکت کرد و بدانجا بازگشت آیا خانه ام هانی بوده یا مسجد الحرام و سایر جزئیات آن اختلافی در روایات دیده می‏شود که ما به خواست خداوند در ضمن نقل داستان به پاره‏ای از آن اختلافات اشاره خواهیم کرد و آنچه مشهور است آنکه این سیر شبانه با این خصوصیات در سالهای آخر توقف آن حضرت در شهر مکه اتفاق افتاد،اما آیا قبل از فوت ابیطالب بوده و یا بعد از آن و یا در چه شبی از شبهای سال بوده،باز هم نقل متواتری نیست و در چند حدیث آن شب را شب هفدهم ربیع الاول و یا شب بیست و هفتم رجب ذکر کرده و در نقلی هم شب هفدهم رمضان و شب بیست و یکم آن ماه نوشته‏اند.

و معروف آن است که رسول خدا(ص)در آن شب در خانه ام هانی دختر ابیطالب بود و از آنجا به معراج رفت و مجموع مدتی که آن حضرت به سرزمین بیت المقدس و مسجد اقصی و آسمانها رفت و بازگشت از یک شب بیشتر طول نکشید به طوری که صبح آن شب را در همان خانه بود و در تفسیر عیاشی است که امام صادق(ع)فرمود:رسول خدا(ص)نماز عشاء و نماز صبح را در مکه خواند،یعنی اسراء و معراج در این فاصله اتفاق افتاد و در روایات به اختلاف عبارت از رسول خدا(ص)و ائمه‏معصومین روایت شده که فرمودند:

جبرئیل در آن شب بر آن حضرت نازل شد و مرکبی را که نامش«براق» [2]  بود برای او آورد و رسول خدا(ص)بر آن سوار شده و به سوی بیت المقدس حرکت کرد و در راه در چند نقطه ایستاد و نماز گزارد،یکی در مدینه و هجرتگاهی که سالهای بعد رسولخدا(ص)بدانجا هجرت فرمود،یکی هم مسجد کوفه،دیگر در طور سینا و بیت اللحم زادگاه حضرت عیسی(ع) و سپس وارد مسجد اقصی شد و در آنجا نماز گزارده و از آنجا به آسمان رفت.

و بر طبق روایاتی که صدوق(ره)و دیگران نقل کرده‏اند از جمله جاهایی را که آن حضرت در هنگام سیر بر بالای زمین مشاهده فرمود سرزمین قم بود که به صورت بقعه‏ای می‏درخشید و جون از جبرئیل نام آن نقطه را پرسید پاسخ داد:اینجا سرزمین قم است که بندگان مؤمن و شیعیان اهل بیت تو در اینجا گرد می‏آیند و انتظار فرج دارند و سختیها و اندوهها بر آنها وارد خواهد شد.

و نیز در روایات آمده که در آن شب دنیا به صورت زنی زیبا و آرایش کرده خود را بر آن حضرت عرضه کرد ولی رسول خدا(ص)بدو توجهی نکرده از وی در گذشت.

سپس به آسمان دنیا صعود کرد و در آنجا آدم ابو البشر را دید،آن گاه فرشتگان دسته دسته به استقبال آمده و با روی خندان بر آن حضرت سلام کرده و تهنیت و تبریک گفتند،و بر طبق روایتی که علی بن ابراهیم در تفسیر خود از امام صادق(ع)روایت کرده رسول خدا(ص)فرمود:فرشته‏ای را در آنجا دیدم که بزرگتر از او ندیده بودم و(بر خلاف دیگران)چهره‏ای درهم و خشمناک داشت و مانند دیگران تبریک گفت و خنده بر لب نداشت و چون نامش را از جبرئیل پرسیدم گفت:این مالک،خازن دوزخ است و هرگز نخندیده است و پیوسته خشمش بر دشمنان خدا و گنهکاران افزوده می‏شود بر او سلام کردم و پس از اینکه جواب سلام مرا داد از جبرئیل خواستم دستور دهد تا دوزخ را به من نشان دهد و چون سرپوش را برداشت لهیبی از آن برخاست که فضا را فرا گرفت و من گمان کردم ما را فرا خواهد گرفت،پس از وی خواستم آن را به حال خود برگرداند. [3] .

و بر طبق همین روایت در آن جا ملک الموت را نیز مشاهده کرد که لوحی از نور در دست او بود و پس از گفتگویی که با آن حضرت داشت عرض کرد:همگی دنیا در دست من همچون درهم(و سکه‏ای)است که در دست مردی باشد و آن را پشت و رو کند،و هیچ خانه‏ای نیست جز آنکه من در هر روز پنج بار بدان سرکشی می‏کنم و چون بر مرده‏ای گریه می‏کنند بدانها می‏گویم:گریه نکنید که من باز هم پیش شما خواهم آمد و پس از آن نیز بارها می‏آیم تا آنکه یکی از شما باقی نماند،در اینجا بود که رسول خدا(ص)فرمود:براستی که مرگ بالاترین مصیبت و سخت‏ترین حادثه است و جبرئیل در پاسخ گفت:حوادث پس از مرگ سخت‏تر از آن است.

و سپس فرمود:

و از آنجا به گروهی گذشتم که پیش روی آنها ظرفهایی از گوشت پاک و گوشت ناپاک بود و آنها ناپاک را می‏خوردند و پاک را می‏گذاردند،از جبرئیل پرسیدم:اینها کیان‏اند؟گفت:افرادی از امت تو هستند که مال حرام می‏خورند و مال حلال را وامی‏گذارند،و مردمی را دیدم که لبانی چون لبان شتران داشتند و گوشتهای پهلوشان را چیده و در دهانشان می‏گذاردند،پرسیدم:اینها کیان‏اند؟گفت:اینها کسانی هستند که از مردمان عیبجویی می‏کنند،مردمان دیگری را دیدم که سرشان را به سنگ می‏کوفتند و چون حال آنها را پرسیدم پاسخ داد:اینان کسانی هستند که نماز شامگاه و عشاء را نمی‏خواندند و می‏خفتند.مردمی را دیدم که آتش در دهانشان می‏ریختند و از نشیمنگاهشان بیرون می‏آمد و چون وضع آنها پرسیدم،گفت:اینان کسانی هستندکه اموال یتیمان را به ستم می‏خورند،گروهی را دیدم که شکمهای بزرگی داشتند و نمی‏توانستند از جا برخیزند گفتم:ای جبرئیل اینها کیان‏اند؟گفت:کسانی هستند که ربا می‏خورند،زنانی را دیدم که بر پستان آویزانند،پرسیدم:اینها چه زنانی هستند؟

گفت:زنان زناکاری هستند که فرزندان دیگران را به شوهران خود منسوب می‏دارند و سپس به فرشتگانی برخوردم که تمام اجزای بدنشان تسبیح خدا می‏کرد. [4] .

و از آنجا به آسمان دوم رفتیم و در آنجا دو مرد را شبیه به یکدیگر دیدم و از جبرئیل پرسیدم:اینان کیان‏اند؟گفت:هر دو پسر خاله یکدیگر یحیی و عیسی(ع)هستند،بر آنها سلام کردم و پاسخ داده تهنیت ورود به من گفتند و فرشتگان زیادی راکه به تسبیح پروردگار مشغول بودند در آنجا مشاهده کردم.

و از آنجا به آسمان سوم بالا رفتیم و در آنجا مرد زیبایی را دیدم که زیبایی او نسبت به دیگران همچون ماه شب چهارده نسبت به ستارگان بود و چون نامش را پرسیدم جبرئیل گفت:این برادرت یوسف است،بر او سلام کردم و پاسخ داده و تهنیت و تبریک گفت و فرشتگان بسیاری را نیز در آنجا دیدم.

از آنجا به آسمان چهارم بالا رفتیم و مردی را دیدم و چون از جبرئیل پرسیدم گفت:او ادریس است که خدا وی را به اینجا آورده،بر او سلام کردم پاسخ داد و برای من آمرزش خواست و فرشتگان بسیاری را مانند آسمانهای پیشین مشاهده کردم و همگی برای من و امت من مژده خیر دادند.

سپس به آسمان پنجم رفتیم و در آنجا مردی را به سن کهولت دیدم که دورش را گروهی از امتش گرفته بودند و چون پرسیدم کیست؟جبرئیل گفت:هارون بن عمران است،بر او سلام کرده و پاسخ داد و فرشتگان بسیاری را مانند آسمانهای دیگر مشاهده کردم.

آن گاه به آسمان ششم بالا رفتیم و در آنجا مردی گندمگون و بلند قامت را دیدم که می‏گفت:بنی اسرائیل پندارند من گرامی‏ترین فرزندان آدم در پیشگاه خدا هستم ولی این مرد از من نزد خدا گرامی‏تر است و چون از جبرئیل پرسیدم:کیست؟گفت:برادرت موسی بن عمران است،بر او سلام کردم جواب داد و همانند آسمانهای دیگر فرشتگان بسیاری را در حال خشوع دیدم.

سپس به آسمان هفتم رفتیم و در آنجا به فرشته‏ای برخورد نکردم جز آنکه گفت:ای محمد حجامت کن و به امت خود نیز سفارش حجامت را بکن و در آنجا مردی را که موی سر و صورتش سیاه و سفید بود و روی تختی نشسته بود دیدم و جبرئیل گفت،او پدرت ابراهیم است،بر او سلام کرده جواب داد و تهنیت و تبریک گفت،و مانند فرشتگانی را که در آسمانهای پیشین دیده بودم در آنجا دیدم،و سپس دریاهایی از نور که از درخشندگی چشم را خیره می‏کرد و دریاهایی از ظلمت و تاریکی و دریاهایی از برف و یخ لرزان دیدم و چون بیمناک شدم جبرئیل گفت:این قسمتی ازمخلوقات خداست.

و در حدیثی است که فرمود:چون به حجابهای نور رسیدم جبرئیل از حرکت ایستاد و به من گفت:برو!

در حدیث دیگری فرمود:از آنجا به«سدرة المنتهی»رسیدم و در آنجا جبرئیل ایستاد و مرا تنها گذارده گفت:برو!گفتم:ای جبرئیل در چنین جایی مرا تنها می‏گذاری و از من مفارقت می‏کنی؟گفت:ای محمد اینجا آخرین نقطه‏ای است که صعود به آن را خدای عز و جل برای من مقرر فرموده و اگر از اینجا بالاتر آیم پر و بالم می‏سوزد، [5] .

 

آن گاه با من وداع کرده و من پیش رفتم تا آن گاه که در دریای نور افتادم و امواج مرا از نور به ظلمت و از ظلمت به نور وارد می‏کرد تا جایی که خدای تعالی می‏خواست مرا متوقف کند و نگهدارد آن گاه مرا مخاطب ساخته با من سخنانی گفت.

و در اینکه آن سخنانی که خدا به آن حضرت وحی کرده چه بوده است در روایات به طور مختلف نقل شده و قرآن کریم به طور اجمال و سربسته می‏گوید:

«فأوحی الی عبده ما أوحی»

(پس وحی کرد به بنده‏اش آنچه را وحی کرد)

و از این رو برخی گفته‏اند:مصلحت نیست در این باره بحث شود زیرا اگر مصلحت بود خدای تعالی خود می‏فرمود،و بعضی هم گفته‏اند:اگر روایت و دلیل معتبری از معصوم وارد شد و آن را نقل کرد،مانعی در اظهار و نقل آن نیست.

و در تفسیر علی بن ابراهیم آمده که آن وحی مربوط به مسئله جانشینی و خلافت علی بن ابیطالب (ع)و ذکر برخی از فضایل آن حضرت بوده،و در حدیث دیگر است که آن وحی سه چیز بود:1.وجوب نماز 2.خواتیم سوره بقره 3.آمرزش گناهان ازجانب خدای تعالی غیر از شرک.در حدیث کتاب بصائر است که خداوند نامهای بهشتیان و دوزخیان را به او وحی فرمود.

و به هر صورت رسول خدا(ص)فرمود:پس از اتمام مناجات با خدای تعالی بازگشتیم و از همان دریاهای نور و ظلمت گذشته در«سدرة المنتهی»به جبرئیل رسیدم و به همراه او بازگشتیم.

[1] و جالب اینجاست که برخی از نویسندگان معاصر معراج رسول خدا(ص)را به وحدت وجودی که در کلام پاره‏ای از عرفا و متصوفه دیده می‏شود تطبیق و تأویل کرده که از عدم اعتقاد به معجزه و امثال اینها سرچشمه می‏گیرد.

[2] در توصیف«براق»در چند حدیث آمده که فرمود:از الاغ بزرگتر و از قاطر کوچکتر بود،دارای دو بال بود و هر گام که بر می‏داشت تا جایی را که چشم می‏دید می‏پیمود،ابن هشام در سیره گفته:براق همان مرکبی بود که پیغمبران پیش از آن حضرت نیز بر آن سوار شده بودند.و در حدیثی است که فرمود:صورتی چون صورت آدمی و یالی مانند یال اسب داشت،و پاهایش مانند پای شتر بود.و برخی از نویسندگان روز هم در صدد توجیه و تأویل بر آمده و«براق»را از ماده برق گرفته و گفته‏اند:سرعت این مرکب همانند سرعت برق و نور بوده است.

[3] و در حدیثی که صدوق(ره)از امام باقر(ع)نقل کرده رسول خدا(ص)را از آن پس تا روزی که از دنیا رفت کسی خندان ندید.

[4] صدوق(ره)در کتاب عیون به سند خود از امیر المؤمنین(ع)روایت کرده که فرمود:من و فاطمه نزد پیغمبر(ص)رفتیم و او را دیدم که به سختی می‏گریست و چون سبب پرسیدم فرمود شبی که به آسمانها رفتم زنانی از امت خود را در عذاب سختی دیدم و گریه‏ام برای سختی عذاب آنهاست.زنی را به موی سرش آویزان دیدم که مغز سرش جوش آمده بود،زنی را به زبان آویزان دیدم که از حمیم(آب جوشان)جهنم در حلق او می‏ریختند،زنی را به پستانهایش آویزان دیدم،زنی را دیدم که گوشت تنش را می‏خورد و آتش از زیر او فروزان بود،زنی را دیدم که پاهایش را به دستهایش بسته بودند و مارها و عقربها بر سرش ریخته بودند،زنی را کور و کر و گنگ در تابوتی از آتش مشاهده کردم که مخ سرش از بینی او خارج می‏شد و بدنش را خوره و پیسی فرا گرفته بود،زنی را به پاهایش آویزان در تنوری از آتش دیدم،زنی را دیدم که گوشت تنش را از پایین تا بالا به مقراض آتشین می‏بریدند،زنی را دیدم که صورت و دستهایش سوخته بود و امعاء خود را می‏خورد،زنی را دیدم که سرش سر خوک و بدنش بدن الاغ و به هزار هزار نوع عذاب گرفتار بود و زنی را به صورت سگ دیدم که آتش از پایین در شکمش می‏ریختند و از دهانش بیرون می‏آمد و فرشتگان با گرزهای آهنین به سر و بدنشان می‏کوفتند.

فاطمه که این سخن را از پدر شنید پرسید:پدرجان آنها چه عمل و رفتاری داشتند که خداوند چنین عذابی برایشان مقرر داشته بود؟فرمود:دخترم!اما آن زنی که به موی سر آویزان شده بود زنی بود که موی سر خود را از مردان نامحرم نمی‏پوشانید،اما آنکه به زبان آویزان بود زنی بود که با زبان شوهر خود را می‏آزرد،آنکه به پستان آویزان بود زنی بود که از شوهر خود در بستر اطاعت نمی‏کرد،زنی که به پاها آویزان بود زنی بود که بی اجازه شوهر از خانه بیرون می‏رفت،اما آنکه گوشت بدنش را می‏خورد آن زنی بود که بدن خود را برای مردم آرایش می‏کرد،اما زنی که دستهایش را به پاها بسته بودند و مار و عقربها بر او مسلط گشته زنی بود که به طهارت بدن و لباس خود اهمیت نداده و برای جنابت و حیض غسل نمی‏کرد و نظافت نداشت و نسبت به نماز خود بی‏اهمیت بود،اما آنکه کور و کر و گنگ بود آن زنی بود که از زنا فرزنددار شده و آن را به گردن شوهرش می‏انداخت،آنکه گوشت تنش را به مقراض می‏بریدند آن زنی بود که خود را در معرض مردان قرار می‏داد،آنکه صورت و بدنش سوخته و از امعاء خود می‏خورد زنی بود که وسایل زنا برای دیگران فراهم می‏کرد.آنکه سرش سر خوک و بدنش بدن الاغ بود زن سخن چین دروغگو بود و آنکه صورتش صورت سگ بود و آتش در دلش می‏ریختند زنان خواننده و نوازنده بودند...و سپس به دنبال آن فرمود:

وای به حال زنی که شوهر خود را به خشم آورد و خوشا به حال زنی که شوهر از او راضی باشد.

[5] سعدی در این باره گوید:

 

چنان گرم در تیه قربت براند 

که در سدرة جبریل از او باز ماند

 

بدو گفت:سالار بیت الحرام‏ 

که ای حامل وحی برتر خرام‏

 

چو در دوستی مخلصم یافتی‏ 

عنانم ز صحبت چرا تافتی‏

 

بگفتا فراتر مجالم نماند 

بماندم که نیروی بالم نماند

 

اگر یک سر موی برتر پرم‏ 

فروغ تجلی بسوزد پرم.

منبع: کتاب زندگانی حضرت محمد(ص) نوشته سید هاشم رسولی محلاتی

مدینةالعلم

بهشتی باشید...

بهشتیان




طبقه بندی: مقالات پیرامون پیامبر اکرم (ص)، امامان و پیامبران،
برچسب ها: معراج پیامبر اسلام، نهج الفصاحه، بهشتیان،

تاریخ : پنجشنبه 3 اسفند 1396 | 11:47 ب.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات
تاریخ : شنبه 6 خرداد 1396 | 08:48 ق.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات

به نام خدا

بعثت رسول خدا (ص) قسمت سی ام

افراد سرشناسی که در این سالها به مسلمانان پیوستند

در این چند سالی که جریان هجرت به حبشه و پناهندگی بنی هاشم به شعب ابی طالب پیش آمد افراد سرشناسی نیز از مردم مکه و قبایل اطراف به اسلام گرویدند که از آن جمله عامر بن طفیل اوسی و عمر بن خطاب بود،و عمر به تهور و بی‏باکی معروف بود و پیش از آنکه به مسلمانان بپیوندد از کسانی بود که افراد تازه مسلمان از او بیمناک بوده آیین خود را از او مخفی می‏داشتند.ابن هشام از ام عبد الله دختر ابی حیثمه که با عامر بن ربیعه شوهرش به حبشه مهاجرت کردند نقل می‏کند که:ما در مدتی که مسلمان شده بودیم از دست عمر آزار و صدمه بسیاری دیده بودیم و روزی که عازم مسافرت به حبشه بودیم به ما برخورد و گفت:ای ام عبد الله می‏خواهید از مکه بروید؟گفتم:آری شما که از ما قهر کرده و ما را آزار می‏دهید ما هم تصمیم گرفته‏ایم‏در سرزمین پهناور خدا سفر کنیم تا خدا برای ما گشایشی فراهم سازد،عمر گفت:خدا به همراهتان!

و چون جریان را به شوهرم عامر گفتم پرسید:تو امید داری عمر مسلمان شود؟

گفتم:آری،عامر که آن سنگدلیها و بی رحمیهای او را نسبت به مسلمانان دیده بود و هیچ گونه امیدی به اسلام او نداشت گفت:او هرگز مسلمان نخواهد شد مگر آنکه الاغ خطاب مسلمان شود! یعنی هیچ گونه امیدی به مسلمان شدن او نیست‏از قضا خواهر عمر که فاطمه نام داشت با شوهرش سعید بن زید مسلمان شده بودند ولی از ترس عمر اسلام خود را پنهان می‏داشتند،و خباب بن ارت(که پیش از این نامش مذکور شد)گاهگاهی برای یاد دادن قرآن به خانه سعید بن زید می‏آمد و به او و همسرش فاطمه قرآن یاد می‏داد.

روزی عمر بن خطاب که در زمره مشرکین بود به قصد کشتن پیغمبر(ص)شمشیر خود را برداشت و به سوی خانه‏ای که در نزدیکی صفا بود و رسول خدا(ص)با جمعی از مسلمانان در آن اجتماع کرده بودند حرکت کرد در راه که می‏رفت به یکی از دوستان خود به نام نعیم بن عبد الله برخورد،نعیم که عمر را شمشیر به دست با آن حال مشاهده کرد پرسید:ای عمر به کجا می‏روی؟

گفت:می‏روم تا این مرد را که سبب اختلاف قریش گشته و دانشمندانشان را بی خرد خوانده و بر خدایان و آیینشان عیبجویی می‏کند به قتل رسانم!نعیم گفت:ای عمر به خدا سوگند!غرور تو را گرفته تو خیال می‏کنی اگر این کار را بکنی فرزندان عبد مناف تو را زنده می‏گذارند تا روی زمین زنده راه بروی!وانگهی تو اگر راست می‏گویی از خاندان نزدیک خود جلوگیری کن که دین او را اختیار کرده و پذیرفته‏اند!

عمر پرسید:منظورت از نزدیکان من کیست؟

گفت:خواهرت فاطمه و شوهرش سعید بن زید.

عمر که این سخن را شنید خشمناک راه خود را به سوی خانه سعید و خواهرش کج کرد و با شتاب به در خانه آنها آمد،وقتی بدانجا رسید که خباب بن ارت در خانه آنها بود و داشت سوره«طه»را به آنها یاد می‏داد.همین که صدای عمر را دم در شنیدند وحشت زده از جا برخاستند،خباب خود را به درون اتاق و پشت پرده‏ای که آویخته بود انداخت و فاطمه نیز آن صفحه‏ای را که قرآن روی آن نوشته شده بود برداشت و در زیر تشکی که در اتاق بود پنهان کرد و گوشه‏ای ایستاد،در این حال عمر وارد شد و چون قبلا صدای خباب را شنیده بود پرسید:این چه صدایی بود که به گوش من خورد؟سعید و فاطمه هراسناک با رنگ پریده گفتند:

چیزی نبود؟

گفت:چرا به خدا صدایی شنیدم،و به من گفته‏اند:شما به دین محمد درآمده‏اید و از او پیروی می‏کنید!

این سخن را گفته و به طرف سعید حمله‏ور شد!

فاطمه پیش آمد تا از شوهر خود دفاع کند،عمر سیلی محکمی به گوش فاطمه زد چنانکه سرش به دیوار خورده شکست و خون از صورتش جاری گردید،سعید هم که آن وضع را دید گفت:آری ای عمر ما مسلمان شده‏ایم اکنون هر چه می‏خواهی بکن.

عمر که نگاهش به صورت خون آلود خواهر افتاد از عمل خود پشیمان گردید و ایستاد و پس از اینکه قدری مکث کرد گفت:آن صفحه را بده ببینم محمد چه آورده است،فاطمه گفت:من می‏ترسم آن را به دستت بدهم!

عمر گفت:نترس و سپس سوگند خورد که پس از خواندن آن را بدو بازگرداند.

فاطمه گفت:آخر این قرآن است و تو مشرک و نجس هستی و کسانی می‏توانند بدان دست بزنند که طاهر و پاکیزه باشند.

عمر برخاسته غسل کرد و فاطمه آن صفحه را به دست او داد،عمر شروع به خواندن کرد و پس از اینکه مقداری خواند سر را بلند کرده و گفت:چه کلام زیبایی؟

در این وقت خباب از پس پرده بیرون آمد و او را به اسلام تشویق کرد و سپس به نزد رسول خدا(ص)آورد و به دین اسلام درآمد. [1] .

[1] ابن هشام پس از نقل این قسمت روایت دیگری را هم در کیفیت اسلام عمر نقل کرده است.

منبع: کتاب زندگانی حضرت محمد(ص) نوشته سید هاشم رسولی محلاتی

مدینةالعلم

بهشتی باشید...

بهشتیان




طبقه بندی: امامان و پیامبران، مقالات پیرامون پیامبر اکرم (ص)،
برچسب ها: پیامبر اسلام، معراج پیامبر، بهشتیان،

تاریخ : یکشنبه 24 اردیبهشت 1396 | 09:59 ب.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات

به نام خدا

بعثت رسول خدا (ص) قسمت بیست و نهم

خبر دادن رسول خدا از سرنوشت صحیفه 

و بر طبق برخی از تواریخ،در خلال این ماجرا شبی رسول خدا(ص)از طریق وحی مطلع گردید و جبرئیل به او خبر داد که موریانه همه آن صحیفه ملعونه را خورده و تنها قسمتی را که«بسمک اللهم»در آن نوشته شده بود باقی گذارده و سالم مانده است،حضرت این خبر را به ابو طالب داد،و ابو طالب به اتفاق آن حضرت و جمعی از خاندان خود به مسجد الحرام آمد و در کنار کعبه نشست،قرشیان که او را دیدند پیش خود گفتند:حتما ابو طالب از این قطع رابطه خسته شده و برای آشتی و تسلیم محمد بدینجا آمده از این رو نزد وی آمده و پس از ادای احترام بدو گفتند:ای ابیطالب گویا برای رفع اختلاف و تسلیم برادرزاده‏ات محمد آمده‏ای؟

گفت:نه!محمد خبری به من داده و دروغ نمی‏گوید او می‏گوید:پروردگار به وی خبر داده که موریانه را مأمور ساخته تا آن صحیفه را به استثنای آن قسمت که نام خدا در آن است همه را بخورد اکنون کسی را بفرستید تا آن صحیفه را بیاورد [1]  اگر دیدید که سخن او راست است و موریانه آن را خورده بیایید و از خدا بترسید و دست از این‏ستمگری و قطع رابطه با ما بردارید و اگر دروغ گفته بود من حاضرم او را تحویل شما بدهم!

همگی گفتند:ای ابو طالب گفتارت منصفانه است و از روی عدالت و انصاف سخن گفتی و بدنبال آن،تعهدنامه را پایین آورده و دیدند به همان گونه که ابو طالب خبر داده بود جز آن قسمتی که جمله«بسمک اللهم»در آن بود بقیه را موریانه خورده است.

این دو ماجرا سبب شد که قریش به دریدن صحیفه حاضر گردند و موقتا دست از لجاج و عناد و قطع رابطه بردارند ولی با همه این احوال بزرگان ایشان حاضر به پذیرفتن اسلام نشدند و گفتند:باز هم ما را سحر و جادو کردید،اما جمع بسیاری از مردم با مشاهده این ماجرا مسلمان شدند.

تعهدنامه پاره شد و رابطه مردم با بنی هاشم به صورت عادی درآمد و در این ماجرا گروهی دیگر به پیروان اسلام افزوده شد اما بزرگان قریش مانند ابو جهل،عتبه،شیبه و دیگران همچنان به دشمنی و عداوت خود با رسول خدا(ص)و آزار مسلمانان ادامه دادند و با تمام این احوال دست از عناد و لجاجت برنداشتند.

[1] در برخی از تواریخ و روایات آمده که صحیفه را در آن وقت به مادر ابو جهل سپرده بودند.

منبع: کتاب زندگانی حضرت محمد(ص) نوشته سید هاشم رسولی محلاتی

مدینةالعلم

بهشتی باشید...

بهشتیان





طبقه بندی: مقالات پیرامون پیامبر اکرم (ص)، امامان و پیامبران،
برچسب ها: صحیفه، پیامبرخدا، بهشتیان،

تاریخ : یکشنبه 24 اردیبهشت 1396 | 09:52 ب.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات

به نام خدا

بعثت رسول خدا (ص) قسمت بیست و هشتم

تصمیم چند تن از بزرگان قریش برای از بین بردن صحیفه ملعونه

استقامت و پایداری بنی هاشم در برابر مشرکین و تعهد نامه ننگین آنها و تحمل آن همه شدت و سختی با همه دشواریهایی که برای آنان داشت به سود رسول خدا(ص)و پیشرفت اسلام تمام شد،زیرا از طرفی موجب شد تا جمعی از بزرگان قریش که آن تعهدنامه را امضا کرده بودند به حال آنان رقت کرده و عواطف و احساسات آنها را نسبت به ابو طالب و خویشان خود که در زمره بنی هاشم بودند تحریک کند و در فکر نقض آن پیمان ظالمانه بیفتند،و از سوی دیگر افراد زیادی بودند که در دل متمایل به اسلام گشته ولی از ترس قریش جرئت اظهار عقیده و ایمان به رسول خدا(ص)را نداشتند و نگران آینده بودند،این استقامت و پایداری برای این گونه افراد حقانیت اسلام و مأموریت الهی پیغمبر(ص)را مسلم کرد و سبب شد تا عقیده باطنی خود را اظهار کرده و آشکارا در سلک مسلمانان درآیند.

از کسانی که شاید زودتر از همه به فکر نقض پیمان افتاد و بیش از سایر بزرگان قریش برای این کار کوشش کرد به نقل تواریخ هشام بن عمرو بود که از طرف مادر نسبش به هاشم بن عبد مناف می‏رسید و در میان قریش دارای شخصیت و مقامی بود،و در مدت محاصره نیز کمک زیادی به مسلمانان و بنی هاشم کرد و از کسانی بود که‏در خفا و پنهانی خواروبار و آذوقه بار شتر کرده و به دهانه دره می‏آورد و آن را به میان دره رها می‏کرد تا به دست بنی هاشم افتاده و مصرف کنند.

روزی هشام بن عمرو به نزد زهیر بن ابی امیه که او نیز با بنی هاشم بستگی داشت و مادرش عاتکه دختر عبد المطلب بود آمده و گفت:ای زهیر تا کی باید شاهد این منظره رقتبار باشی؟تو اکنون در آسایش و خوشی به سر می‏بری،غذا می‏خوری،لباس می‏پوشی،با زنان آمیزش می‏کنی،اما خویشان نزدیک تو به آن وضع هستند که خود می‏دانی!نه کسی به آنها چیز می‏فروشد و نه چیزی از ایشان می‏خرند،نه زن به آنها می‏دهند و نه از ایشان زن می‏گیرند؟...

هشام دنباله سخنان خود را ادامه داده گفت:

به خدا اگر اینان خویشاوندان ابو الحکم(یعنی ابو جهل)بودند و تو از وی می‏خواستی چنین تعهدی برای قطع رابطه با آنها امضا کند او هرگز راضی نمی‏شد!

زهیر که سخت تحت تأثیر سخنان هشام قرار گرفته بود گفت:من یک نفر بیش نیستم آیا بتنهایی چه می‏توانم بکنم و چه کاری از من ساخته است،به خدا اگر شخص دیگری مرا در این کار همراهی می‏کرد من اقدام به نقض آن می‏کردم،هشام گفت:آن دیگری من هستم که حاضرم تو را در این کار همراهی کنم!

زهیر گفت:ببین تا بلکه شخص دیگری را نیز با ما همراه کنی.

هشام به همین منظور نزد مطعم بن عدی و ابو البختری(برادر ابو جهل)و ربیعة بن اسود که هر کدام شخصیتی داشتند،رفت و با آنها نیز به همان گونه گفتگو کرد و آنها را نیز بر این کار متفق و هم عقیده کرد و برای تصمیم نهایی و طرز اجرای آن قرار گذاردند شب هنگام در دماغه کوه«حجون»در بالای مکه اجتماع کنند و پس از اینکه در موعد مقرر و قرارگاه مزبور حضور به هم رسانیدند زهیر بن ابی امیه به عهده گرفت که آغاز به کار کند و آن چند تن دیگر نیز دنبال کار او را بگیرند.

چون فردا شد زهیر بن ابی امیه به مسجد الحرام آمد و پس از طوافی که اطراف خانه کعبه کرد ایستاد و گفت:ای مردم مکه آیا رواست که ما آزادانه و در کمال آسایش غذا بخوریم و لباس بپوشیم ولی بنی هاشم از بی غذایی و نداشتن لباس بمیرند ونابود شوند؟به خدا من از پای ننشینم تا این ورق پاره ننگین را که متضمن آن قرارداد ظالمانه است از هم پاره کنم!

ابو جهل که در گوشه مسجد ایستاده بود فریاد زد:به خدا دروغ گفتی،کسی نمی‏تواند قرارداد را پاره کند،زمعة بن اسود گفت:تو دروغ می‏گویی و به خدا سوگند ما از همان روز اول حاضر به امضای آن نبودیم،ابو البختری از گوشه دیگر فریاد برداشت:زمعه راست می‏گوید و ما از ابتدا به نوشتن آن راضی نبودیم،مطعم بن عدی از آن سو داد زد:حق با شما دو نفر است و هر کس جز این بگوید دروغ گفته،ما از مضمون این قرارداد و هر چه در آن نوشته است بیزاریم،هشام بن عمرو نیز سخنانی به همین گونه گفت،ابو جهل که این سخنان را شنید گفت:این حرفها با مشورت قبلی از دهان شما خارج می‏شود و شما شبانه روی این کار تصمیم گرفته‏اید!

منبع: کتاب زندگانی حضرت محمد(ص) نوشته سید هاشم رسولی محلاتی

مدینةالعلم

بهشتی باشید...

بهشتیان




طبقه بندی: مقالات پیرامون پیامبر اکرم (ص)، امامان و پیامبران،
برچسب ها: پیامبر اسلام، حضرت محمد(ص)، بهشتیان،

تاریخ : یکشنبه 24 اردیبهشت 1396 | 09:48 ب.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات

به نام خدا

بعثت رسول خدا (ص) قسمت بیست و هفتم

تعهد نامه قریش در قطع رابطه با بنی هاشم صحیفه ملعونه

مشرکین قریش که برای جلوگیری از گسترش دین اسلام و تعالیم رسول خدا(ص)به تنگ آمده بودند و به هر وسیله‏ای متشبث شده و چنگ می‏زدند نتیجه‏ای عایدشان نمی‏شد،این بار نقشه تازه و خطرناکی کشیدند و پس از انجمنها و مشورتهایی که کردند تصمیم به عقد قراردادی همه جانبه برای قطع رابطه و محاصره بنی هاشم و نوشتن تعهدنامه‏ای در این باره گرفتند و این تصمیم را عملی کرده و به تعبیر روایات«صحیفه ملعونه»و قرارداد ظالمانه‏ای را تنظیم کرده و چهل نفر از بزرگان قریش و بر طبق نقلی هشتاد نفر از آنها پای آن را امضا کردند.

مندرجات و مفاد آن تعهد نامه که شاید مرکب از چند ماده بوده در جملات زیر خلاصه می‏شد:

امضا کنندگان زیر متعهد می‏شوند که از این پس هر گونه معامله و داد و ستدی را با بنی هاشم و فرزندان مطلب قطع کنند.

به آنها زن ندهند و از آنها زن نگیرند.

چیزی به آنها نفروشند و چیزی از ایشان نخرند.

هیچ گونه پیمانی با آنها نبندند و در هیچ پیش آمدی از ایشان دفاع نکنند.و در هیچ کاری با ایشان مجلس و انجمنی نداشته باشند.

تا هنگامی که بنی هاشم محمد را برای کشتن به قریش نسپارند و یا به طور پنهانی یا آشکار محمد را نکشند پایبند عمل به این قرارداد باشند.

این تعهد نامه ننگین و ضد انسانی به امضا رسید و برای آنکه کسی نتواند تخلف کند و همگی مقید به اجرای آن باشند آن را در خانه کعبه آویختند و از آن پس آن رابه مرحله اجرا درآوردند.

نویسنده آن مردی بود به نام منصور بن عکرمه و برخی هم نضر بن حارث را به جای او ذکر کرده‏اند که پیغمبر(ص)درباره‏اش نفرین کرد و در اثر نفرین آن حضرت انگشتانش از کار افتاد و فلج گردید.

ابو طالب که از ماجرا مطلع شد بنی هاشم را گرد آورد و از آنها خواست تا در برابر مشرکان از رسول خدا(ص)دفاع کنند و وظیفه خطیر خود را از نظر عشیره و فامیل در آن موقعیت حساس انجام دهند و افراد قبیله نیز همگی سخن ابو طالب را پذیرفتند،تنها ابو لهب بود که مانند گذشته سخن ابو طالب را نپذیرفت و در سلک مشرکین قریش رفته و به دشمنی خویش با رسول خدا (ص)و بنی هاشم ادامه داد.

ابو طالب که دید بنی هاشم با این ترتیب نمی‏توانند در خود شهر مکه زندگی را به سر برند آنها را به دره‏ای در قسمت شمالی شهر که متعلق به او بود و به شعب ابی طالب موسوم بود برده،و جوانان بنی هاشم و بخصوص فرزندانش علی،طالب و عقیل را مأمور کرد که شدیدا از پیغمبر اسلام نگهبانی و حراست کنند و به همین منظور گاهی در یک شب چند بار بالای سر رسول خدا (ص)می‏آمد و او را از بستر بلند کرده و دیگری را جای او می‏خوابانید و آن حضرت را به جای امنتری منتقل می‏کرد و پیوسته مراقب بود تا مبادا گزندی به آن حضرت برسد و براستی قلم عاجز است که فداکاری ابو طالب را در آن مدت که حدود سه سال طول کشید بیان کند و رنجی را که آن بزرگوار در دفاع از وجود مقدس رسول خدا(ص)متحمل شد روی صفحات کتاب منعکس سازد.

مشرکین قریش گذشته از اینکه خودشان داد و ستد و معامله‏ای با بنی هاشم نمی‏کردند از دیگران نیز که می‏خواستند چیزی به آنها بفروشند و یا آذوقه‏ای برای ایشان ببرند جلوگیری می‏کردند و حتی دیده‏بانانی را گماشته بودند که مبادا کسی برای آنها خوراکی و آذوقه ببرد و در موسم حج و فصل‏های دیگری هم که معمولا افراد برای خرید و فروش آذوقه از خارج به مکه می‏آمدند آنها را نیز به هر ترتیبی بود تا جایی که می‏توانستند از داد و ستد با ایشان ممانعت می‏کردند،مثل اینکه متعهدمی‏شدند اجناس آنها را به چند برابر قیمتی که بنی هاشم خریداری می‏کنند از ایشان خریداری کنند و یا آنها را به غارت اموال تهدید می‏کردند و امثال اینها.

برای مقابله با این محاصره اقتصادی،خدیجه آن همه ثروتی را که داشت همه را در همان سالها خرج کرد و خود ابو طالب نیز تمام دارایی خود را داد،و خدا می‏داند که بر بنی هاشم در آن چند سال چه گذشت و زندگی را چگونه به سر بردند.

البته در میان قریش مردمانی هم بودند که از اول زیر بار آن تعهد ستمگرانه نرفتند مانند مطعم بن عدی که گویند حاضر به امضاء آن نشد و یا افرادی هم بودند که به واسطه پیوند خویشاوندی با بنی هاشم یا خدیجه،مخفیانه گاهگاهی خواروبار و یا آرد و غذایی آن هم در دل شب و دور از چشم دیده‏بانان قریش به شعب می‏رساندند،اما وضع به طور عموم بسیار رقتبار و دشوار می‏گذشت،چه شبهای بسیاری شد که همگی گرسنه خوابیدند،و چه اوقات زیادی که در اثر نداشتن لباس و پوشش برخی از خیمه و چادر بیرون نمی‏آمدند.

در پاره‏ای از تواریخ آمده که گاه می‏شد صدای«الجوع»و فریاد گرسنگی بچه‏ها و کودکان که از میان شعب بلند می‏شد به گوش قریش و مردم مکه می‏رسید.

از کسانی که در آن مدت به طور مخفیانه آذوقه برای بنی هاشم می‏آورد حکیم بن حزام برادرزاده خدیجه بود،که روزی ابو جهل او را مشاهده کرد و دید غلامش را برداشته و مقداری گندم برای عمه‏اش خدیجه می‏برد،ابو جهل بدو آویخت و گفت:آیا برای بنی هاشم آذوقه می‏بری؟به خدا دست از تو برنمی‏دارم تا در مکه رسوایت کنم.

ابو البختری(برادر ابو جهل)سر رسید و به ابو جهل گفت:چه شده؟گفت:این مرد برای بنی هاشم آذوقه برده است!ابو البختری گفت:این آذوقه‏ای است که از عمه‏اش خدیجه پیش او امانت بوده و اکنون برای صاحب آن می‏برد،آیا ممانعت می‏کنی که کسی مال خدیجه را برایش ببرد؟او را رها کن،ابو جهل دست برنداشت و همچنان ممانعت می‏کرد.

سرانجام کار به زد و خورد کشید و ابو البختری استخوان فک شتری را که در آنجاافتاد بود برداشت،چنان بر سر ابو جهل کوفت که سرش شکست و بشدت او را مجروح ساخت و آنچه در این میان برای ابو جهل دشوار و ناگوار بود این بود که می‏ترسید این خبر به گوش بنی هاشم برسد و موجب دلگرمی و شماتت آنها از وی گردد و از اینرو ماجرا را به همانجا پایان داد و سر و صدا را کوتاه کرد ولی با این حال حمزة بن عبد المطلب آن منظره را از دور مشاهده کرد و خبر آن را به اطلاع رسول خدا(ص)و دیگران رسانید.

از جمله ابو العاص بن ربیع،داماد آن حضرت و شوهر زینب دختر رسول خدا(ص)بود که هرگاه می‏توانست قدری آذوقه تهیه می‏کرد و آن را بر شتری بار کرده شب هنگام به کنار دره و شعب ابی طالب می‏آورد سپس مهارش را به گردنش انداخته او را به میان دره رها می‏کرد و فریادی می‏زد که بنی هاشم از ورود شتر به دره با خبر گردند،و رسول خدا(ص)بعدها که سخن از ابو العاص به میان می‏آمد این مهر و محبت او را یادآوری می‏کرد و می‏فرمود:حق دامادی را نسبت به ما در آن وقت انجام داد.

در این چند سال فقط در دو فصل بود که بنی هاشم و بخصوص رسول خدا(ص)نسبتا آزادی پیدا می‏کردند تا از شعب ابی طالب بیرون آمده و با مردم تماس بگیرند و اوقات دیگر را بیشتر در همان دره به سر می‏بردند.

این دو فصل یکی ماه ذی حجه و دیگری ماه رجب بود که در ماه ذی حجه قبایل اطراف و مردم جزیرة العرب برای انجام مراسم حج به مکه می‏آمدند و در ماه رجب نیز برای عمره به مکه رو می‏آوردند،رسول خدا(ص)نیز برای تبلیغ دین مقدس اسلام و انجام مأموریت الهی خویش در این دو موسم حداکثر استفاده را می‏کرد و چه در منی و عرفات،و چه در شهر مکه و کوچه و بازار نزد بزرگان قبایل و مردمی که از اطراف به مکه آمده بودند می‏رفت و دین خود را بر آنها عرضه می‏کرد و آنها را به اسلام دعوت می‏نمود،ولی بیشتر اوقات به دنبال رسول خدا(ص)پیرمردی را که گونه‏ای سرخ فام داشت مشاهده می‏کردند که به آنها می‏گفت:گول سخنان اورا نخورید که او برادرزاده من است و مردی دروغگو و ساحر است.این پیرمرد دور از سعادت کسی جز همان ابو لهب عموی رسول خدا(ص)نبود.

و همین سخنان ابو لهب مانع بزرگی برای پذیرفتن سخنان رسول خدا(ص)از جانب مردم می‏گردید و به هم می‏گفتند:این مرد عموی اوست و به وضع او آشناتر است و او را بهتر می‏شناسد چنانکه پیش از این نیز ذکر شد.

باری سه سال یا چهار سال بنا بر اختلاف تواریخ وضع به همین منوال گذشت و هر چه طول می‏کشید کار بر بنی هاشم سخت‏تر می‏شد و بیشتر در فشار زندگی و دشواریهای ناشی از آن قرار می‏گرفتند،و در این میان فشار روحی ابو طالب و رسول خدا(ص)از همه بیشتر بود.

منبع: کتاب زندگانی حضرت محمد(ص) نوشته سید هاشم رسولی محلاتی

مدینةالعلم

بهشتی باشید...

بهشتیان




طبقه بندی: مقالات پیرامون پیامبر اکرم (ص)، امامان و پیامبران،
برچسب ها: تعهد نامه، بنی هاشم، صحیفه، بهشتیان،

تاریخ : یکشنبه 24 اردیبهشت 1396 | 09:45 ب.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات

به نام خدا

بعثت رسول خدا (ص) قسمت بیست و ششم

دنباله داستان و انتقام عمرو عاص از عماره

فرستادگان قریش با کمال یأس و افسردگی آماده بازگشت به مکه شده و دانستند که نمی‏توانند عقیده نجاشی را درباره دفاع از مهاجرین تغییر دهند،در اینجا عمرو عاص در صدد انتقام عملی که عماره درباره او انجام داده بود افتاد و در خلال روزهایی که در حبشه به سر می‏بردند و رفت و آمدی که به مجلس نجاشی کرده بودند متوجه شده بوده عماره نسبت به کنیزک زیبایی که هر روزه در مجلس عمومی نجاشی حاضر می‏شد و بالای سر او می‏ایستاد متمایل گشته و از نگاههای کنیزک نیز دریافت که وی نیز مایل به عماره شده است.

به فکر افتاد که از همین راه انتقام خود را از عماره بگیرد و از این رو وقتی به خانه برگشتند به عماره گفت:گویا کنیز نجاشی به تو علاقه‏ای پیدا کرده و تو هم به او دل بسته‏ای؟گفت:آری.عمرو عاص او را تحریک کرد تا وسیله مراوده بیشتری را با او فراهم سازد و برای انجام این کار نیز او را راهنمایی کرد تا تدریجا وسیله دیدار آن دو با یکدیگر فراهم گردید و عماره پیوسته ماجرا را برای او تعریف می‏کرد و عمرو عاص نیز با قیافه‏ای تعجب آمیز که حکایت از باور نکردن سخنان او می‏کرد بدو می‏گفت:گمان نمی‏کنم به این حد در این کار توفیق پیدا کرده باشی تا روزی بدو گفت:

اگر راست می‏گویی به کنیزک بگو که مقداری از آن عطر مخصوص نجاشی که نزد شخص دیگری یافت نمی‏شود برای تو بیاورد،آن وقت است که من سخنان تو را باور می‏کنم.

عماره نیز از کنیزک درخواست کرد تا قدری از همان عطر مخصوص را برای او بیاورد و کنیزک نیز این کار را کرد و چون عطر مخصوص به دست عمرو عاص رسید به عماره گفت:اکنون دانستم که راست می‏گویی!و پس از آن مخفیانه به نزد نجاشی آمد و اظهار کرد:ما در این مدتی که در حبشه بوده‏ایم بخوبی از خوان نعمت سلطان بهره‏مند و برخوردار گشته و پذیرایی شدیم و شما حق بزرگی به گردن ما پیدا کرده‏اید اکنون که قصد بازگشت داریم خواستم به عنوان قدردانی و نمک شناسی مطلبی را که با زندگی خصوصی پادشاه ارتباط دارد به عرض برسانم و طبق وظیفه‏ای که دارم آن را به سمع مبارک برسانم،و آن مطلب این است که این رفیق نمک نشناس من که برای رساندن پیغام بزرگان قریش به دربار شما آمده شخص خیانتکاری است و نسبت به پادشاه خیانت بزرگی را مرتکب شده و با کنیزک مخصوص شما روابط نامشروعی برقرار کرده و نشانه‏اش هم این عطر مخصوص پادشاه است که کنیزک برای او آورده است!

نجاشی عطر را برداشته و چون استشمام کرد به سختی خشمگین شد و در صدد قتل عماره برآمد اما دید این کار بر خلاف رسم و آیین پادشاهان بزرگ است که فرستاده و پیغام‏آور را نمی‏کشند از این رو طبیبان را خواست و به آنها گفت:

کاری با این جوان بکنید که به قتل نرسد ولی از کشتن برای او سخت‏تر باشد،آنهانیز دارویی ساختند و آن را در آلت عماره تزریق کردند و همان موجب دیوانگی و وحشت او از مردم گردید و مانند حیوانات وحشی سر به بیابان نهاد و در میان حیوانات با بدن برهنه به سر می‏برد و هرگاه انسانی را می‏دید به سرعت می‏گریخت و فرار می‏کرد،عمرو عاص نیز به مکه بازگشت و ماجرا را به اطلاع بزرگان قریش رسانید و پس از مدتی نزدیکان عماره به فکر افتادند که او را در هر کجا هست پیدا کرده به مکه بازگردانند و بدین منظور چند نفر به حبشه آمدند و در بیابانها به دنبال عماره به جستجو پرداختند و او را در حالی که ناخنها و موهای بدنش بلند شده بود و به وضع رقتباری در میان حیوانات وحشی به سر می‏برد در سر آبی مشاهده کردند و هر چه خواستند او را بگیرند و با او سخن بگویند نتوانستند و به هر سو که می‏رفتند او می‏گریخت تا بناچار به وسیله ریسمان و طناب او را به دام انداختند ولی همین که به دست ایشان افتاد شروع به فریاد کرد و مانند حیوانات وحشی که گرفتار می‏شوند همچنان فریاد زد و بدنش می‏لرزید تا در دست آنها تلف شد.

و بدین ترتیب ماجرا پایان یافت و ضمنا این ماجرا درس عبرتی برای شرابخواران و شهوت پرستان گردید و در صفحات تاریخ ثبت شد.

نگارنده گوید:بر طبق روایاتی که در دست هست نجاشی پس از این ماجرا به رسول خدا(ص)ایمان آورد و به دست جعفر بن ابیطالب مسلمان شد،و هدایای بسیاری برای پیغمبر اسلام فرستاد که از آن جمله بر طبق روایتی«ماریه قبطیه»بود [1]  که رسول خدا(ص)از آن کنیز دارای پسری شد و نامش را ابراهیم گذارد و در کودکی از دنیا رفت به شرحی که ان شاء الله در شرح حال فرزندان آن حضرت خواهد آمد،و هنگامی که نجاشی از دنیا رفت رسول خدا(ص)در مدینه بود و مرگ او را به اصحاب خبر داد و از همانجا بر او نماز خواندند و مهاجرین حبشه نیز پس از مدتی شنیدند که مردم مکه دست از آزارشان برداشته و مسلمان شده‏اند از این رو برخی مانند عبد الله بن مسعود و مصعب بن عمیر به مکه بازگشتند اما وقتی فهمیدند این خبر دروغ بوده‏گروهی از ایشان دوباره به حبشه رفتند و چند تن نیز از بعضی بزرگان قریش پناه خواسته و در پناه آنها به شهر مکه درآمدند و جمع بسیاری هم مانند جعفر بن ابیطالب سالها در حبشه ماندند تا پس از هجرت پیغمبر اسلام در سالهای آخر عمر آن حضرت به مدینه آمدند که ان شاء الله شرح حال آنها در جای خود مذکور خواهد شد.

[1] و بر طبق روایات دیگر ماریه را مقوقس(پادشاه اسکندریة)به آن حضرت اهداء کرد. 

منبع: کتاب زندگانی حضرت محمد(ص) نوشته سید هاشم رسولی محلاتی

مدینةالعلم

بهشتی باشید...

بهشتیان




طبقه بندی: مقالات پیرامون پیامبر اکرم (ص)، امامان و پیامبران،
برچسب ها: عمروعاص، عماره، بهشتیان، بهشتی،

تاریخ : یکشنبه 24 اردیبهشت 1396 | 09:34 ب.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات

روزه هنگام سوال است و دعا / پر زدن با بال همت تا خدا

شهر یکرنگی و بی آلایشی / ماه تقصیر و گنه فرسایشی

عاشقان معشوق خود پیدا کنند / تا سحر در گوش او نجوا کنند

درد خود گویند با درمان خویش / با طبیب و یا انیس جان خویش ...

ماه مبارک رمضان




طبقه بندی: اعیاد و مناسبت های مذهبی،
برچسب ها: بهشتیان، ماه رمضان، ماه مبارک رمضان،

تاریخ : دوشنبه 17 خرداد 1395 | 07:33 ب.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات

هنوزم انتظارو انتظار است هنوزم دل به "ســیــنـــه" بی قرار است


هنوزم خواب میبینم به شبها همان مردی که بر اسبی سوار است


همان مردی که جمعه آید روزی ... و این پایان خوب انتظار است


نیمه شعبان بر همه ی مسلمانان مبارک 

بهشتیان

بهشتیان




طبقه بندی: اعیاد و مناسبت های مذهبی،
برچسب ها: نیمه شعبان، میلاد امام مهدی(عج)، بهشتیان،

تاریخ : سه شنبه 12 خرداد 1394 | 10:08 ب.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات

آئین نیاکان پیامبر اکرم(ص)

مقدمه

آشنائی با آئین پیامبر (ص) پیش از برانگیختگی به رسالت، در گروه این است که وضع آئین نیاکان و برخی از اعمال او، روشن گردد، زیرا معمولاً ایمان و توحید و یا ضلالت و گمراهی کودک، شاخه‏ای از درختی است که در دل خانه می‏روید و شاخ و برگ می‏کشد، اگر ایمان و توحید شخصیتهائی مانند «عبدالمطلب» و «ابوطالب» و «والدین پیامبر (ص)» به روشنی ثابت گردد، شک و تردید در ایمان پیامبر (ص) قبل از بعثت و گرایش او به آئین توحید، وسوسه‏ای بیش نخواهد بود.

ما برای اینکه پیرامون این موضوع به صورت مستدل و مبسوط سخن گفته باشیم نخست وضع آئین نیاکان و اعضا بیت هاشمی را تشریح می‏نمائیم و سپس به تبیین وضع آئین رسول گرامی پیش از بعثت می‏پردازیم.

نخست پیرامون آئین «عبدالمطلب»، «ابوطالب»، «عبدالله»پدر پیامبر (ص)، و «آمنه» مادر گرامی رسول الله سخن می‏گوئیم. اینک تفصیل گفتار پیرامون شخصیتهای چهارگانه:

ایمان عبدالمطلب

مقصود از «ایمان» در این بحث، اعتقاد به خدا و اذعان به وجود او نیست، زیرا قاطبه عرب به جز انگشت شماری از آنان، به وجود خالق یکتا معتقد بودند، و اعتقاد به خدا جز فرهنگ رسمی عرب به شمار می‏رفت که از ابراهیم (ع) به یادگار مانده بود، بلکه مقصود از آن یکتاپرستی و پرهیز از پرستش اصنام و بت‏ها است که اکثریت قریب به اتفاق عرب را فرا گرفته بود، و جز افراد معدودی از «اصناف» همگان «بت» را می‏پرستیدند، ولی سران بیت‏هاشمی از این پلیدی به دور بودند هر چند برخی از آنان از وضع محیط متأثر بوده و افرادی در آن بیت مانند «ابولهب» از آن دفاع می‏کردند، ولی در اخلاص و توحید عبدالمطلب در یکتاپرستی کافی است که به سخنان مورخان درباره او گوش فرا دهیم.

1- یعقوبی تاریخ نگار قرن سوم می‏نویسد:

نیای پیامبر (ص) «عبدالمطلب»، پرستش بتان را ترک گفت، و توحید در عبادت را پیشه خود ساخت، و به نذر خود در راه خدا وفا نمود و سنتهائی را پی‏ریزی کرد که وحی الهی اکثر آنها را تصویب نمود آنگاه به سنتهایی که نیای پیامبر پی‏ریزی کرده بود اشاره می‏کند.

2- در حمله «ابراهه» به سرزمین مکه به قصد تخریب خانه خدا، توحید و یکتاپرستی «عبدالمطلب» و روگردانی او از «بتان» قریش، به خوبی دیده می‏شود او وقتی از تصمیم ابرهه آگاه شد، و گزارش رسید که شتران او را سپاه پیل به یغما برده است، یک سره به اردوگاه «ابرهه» رفت و مورد تجلیل و احترام او قرار گرفت، تنها چیزی که از او درخواست کرد این بود که دستور دهد اموال به غارت رفته او را، بازگردانند.

«ابرهه» از درخواست کوچک او در برابر تصمیم خطرناکی که او نسبت به تخریب کعبه نموده بود، در شگفت فرو رفت، و گفت من از درخواست ناچیز تو در شگفتم من آمده‏ام خانه‏ای را ویران کنم که مایه افتخار قبیله و نیاکان تو است ولی تو سخن از شترهائی که به غارت رفته می‏رانی چه بهتر بود که از من درخواست می‏کردی تا از این کار صرف نظر کنم.

«عبدالمطلب» با چهره باز و قلبی مطمئن گفت: من صاحب شترم و برای مطالبه آن آمده‏ام خانه نیز صاحبی دارد، که از آن حفاظت می‏کند ابرهه گفت چیزی نمی‏تواند مانع از تصمیم من گردد این سخن را بگفت فوراً دستور داد که شتران او را بازگردانند او نیز پس از تحویل، همه را نذر کعبه کرد، و در حرم رها نمود که هر نوع دست درازی به آنها، مایه ظهور خشم الهی گردد آنگاه به سوی قریش آمد و همگان را از تصمیم ابرهه آگاه ساخت، سپس یک سره به سوی کعبه رفت و حلقه باب کعبه را با گروهی از قریش به دست گرفت و به مناجات با خدای خود پرداخت و در ضمن گفتگوی خود با خدا، چنین گفت: پروردگارا! به جز تو به کسی امیدی ندارم، آنان را از حریم خانه خود بازدار، دشمن خانه تو، دشمن تو است، آنان را از تخریب جلوگری نما!اگر نیای پیامبر یک فرد بت پرست بود در این لحظات حساس باید بسان دیگر مشرکان به بتان کعبه پناه ببرد، و دست حاجت به سوی آنها دراز نماید.


ادامه مطلب

طبقه بندی: مقالات پیرامون پیامبر اکرم (ص)،
برچسب ها: آئین نیاکان پیامبر اکرم(ص)، بهشتیان،

تاریخ : یکشنبه 24 اسفند 1393 | 11:27 ق.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات

ای عزیزان به شما هدیه ز یزدان آمد


عید فرخنده ی نورانی قربان آمد


حاجیان سعی شما شد به حقیقت مقبول


رحمت واسعه ی حضرت سبحان آمد


عید قربان بر همه ی بهشتیان مبارک

www.kelishe.com


ادامه مطلب

طبقه بندی: بهشتیان، اعیاد و مناسبت های مذهبی،
برچسب ها: عید سعید قربان، عید قربان، بهشتیان،

تاریخ : سه شنبه 23 مهر 1392 | 06:03 ب.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات

نکات ناب نهج الفصاحه (قسمت چهل و هشتم)

تکلّف

نشانه های شخص متکلف

پیامبر خدا صلی الله علیه وآله: برای کسی که بی‏جهت خود را به زحمت می‏اندازد سه نشانه است: در حضور، چاپلوسی می‏کند، در غیاب، غیبت می‏نماید و در مصیبت، دشنام دهد.

تکلیف

خدا هر کسی را به اندازه توانش تکلیف داده است

پیامبر خداصلی الله علیه وآله: سه کس تکلیف ندارند: دیوانه‏ئ عقل باخته، تا زمانی که شفا یابد؛ خوابیده، تا زمانی که بیدار شود؛ و طفل، تا زمانی که بالغ گردد.

پیامبر خدا صلی الله علیه وآله: از امت من (آثار) خطا، فراموشی و اجبار، برداشته شده است.

چاپلوسی

پیامبر خدا صلی الله علیه وآله: بر چهره ستایشگران، خاک بیفشانید.

موارد جایز بودن تملق

پیامبر خدا صلی الله علیه وآله: چاپلوسی جز برای پدر و مادر و پیشوای عادل روا نیست. نیکویی جز نزد شرافتمند و دین‏دار، روا نیست.

بهــــــــــــشتیان

منبع: کتابخانه پیامبر اعظم، مدینة العلم

WWW.Beheshtiyan.mihanblog.com

 




طبقه بندی: نهج الفصاحه، امامان و پیامبران،
برچسب ها: تکلّف، نشانه های شخص متکلف، تکلیف، خدا هر کسی را به اندازه توانش تکلیف داده است، چاپلوسی، موارد جایز بودن تملق، بهشتیان،

تاریخ : جمعه 4 اسفند 1391 | 08:42 ب.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات

نکات ناب نهج الفصاحه قسمت دهم

آشنایی بیش تر با اسلام در نهج الفصاحه (قسمت اول)

پیامبر خدا صلی الله علیه وآله: آیا نمی‏دانی که اسلام، پیش از خود را محو می‏سازد؛ هجرت، پیش از خود را محو می‏سازد؛ حج، پیش از خود را محو می‏سازد (هر سه این ها، آثار مترتب بر عقیده و رفتار گذشته را از بین می‏برند)؟

پیامبر خدا صلی الله علیه وآله: اسلام، امری ظاهری و آشکار است؛ ولی ایمان امری قلبی و باطنی است.

پیامبر خدا صلی الله علیه وآله: اسلام پاکیزه است. پس شما نیز پاکیزه باشید؛ زیرا (کسی) جز پاکیزه به بهشت داخل نمی‏گردد.

پیامبر خدا صلی الله علیه وآله: همانا دین اسلام غریبانه ظهور خواهد کرد، و مانند آغازش، به زودی غریب خواهد گشت. پس خوشا به حال غریبان!

پیامبر خدا صلی الله علیه وآله: هر آینه خدای تبارک و تعالی اسلام را به وسیله مردانی خارج از اسلام، یاری و تایید می‏کند.

پیامبر خدا صلی الله علیه وآله: اسلام برتر است و چیزی بر آن برتری نمی‏یابد.

بهترین اسلام

پیامبر خدا صلی الله علیه وآله: بهترین ایمان آن است که مردم از تو در امان باشند (یا مردم تو را امین شمارند) و بهترین اسلام آن است که مردم از دست و زبان تو در آسایش باشند.

پایه های اسلام

پیامبر خدا صلی الله علیه وآله: دوستی و دشمنی در راه خدا، محکم‏ترین دستاویز اسلام است.

پیامبر خدا صلی الله علیه وآله: اسلام بر پنج چیز استوار است: شهادت بر یگانگی خدا و رسالت محمد، صلی‏اللَّه علیه وآله وسلم، برپایی نماز، پرداخت زکات، حج خانه خدا و روزه ماه رمضان.

پیامبر خدا صلی الله علیه وآله: درباره (درستی) سه چیز قسم می‏خورم: (اول) خدای تعالی کسی را که در اسلام سهمی دارد با کسی که سهمی ندارد، یکسان قرار نداده است. و سهم‏های اسلام سه چیز است: نماز، روزه و زکات. (دوم) هرگاه خداوند در دنیا با بنده‏ای دوستی کرد، روز قیامت او را به دیگری واگذار نمی‏کند. (سوم) هر که قومی را دوست بدارد، خداوند او را با آن قوم محشور گرداند. و (بر مطلب) چهارم اگر قسم بخورم، امیدوارم که گناه نکرده باشم (و آن این که) هر گاه خداوند در دنیا (عیب) بنده‏ای را پوشاند، روز قیامت نیز آن را می‏پوشاند.

آنچه اسلام را نابود می کند

پیامبر خدا صلی الله علیه وآله: هیچ چیز مانند بخل، اسلام (مسلمان) را پایمال نمی‏کند.

حرمت مسلمان

پیامبر خدا صلی الله علیه وآله: همه چیز مسلمان؛ خون، آبرو و مال او بر مسلمان حرام است.

خوشا به حال آن کس که اسلام آورد

پیامبر خدا صلی الله علیه وآله: خوشا! به حال آن که به سوی اسلام هدایت یافته و زندگی‏اش در حد کفاف و قانع است.

آنچه برای هر مسلمان لازم است

پیامبر خدا صلی الله علیه وآله: سه چیز بر هر مسلمانی لازم است: غسل روز جمعه، مسواک زدن و استعمال بوی خوش.

بهــــــــــــشتیان

منبع: کتابخانه پیامبر اعظم، مدینة العلم

WWW.Beheshtiyan.mihanblog.com

 

 

 

 




طبقه بندی: نهج الفصاحه، امامان و پیامبران،
برچسب ها: بهترین اسلام، پایه های اسلام، حرمت مسلمان، خوشا به حال آن کس که اسلام آورد، آنچه برای هر مسلمان لازم است، بهشتیان، سخنان ناب نهج الفصاحه،

تاریخ : جمعه 22 دی 1391 | 06:44 ب.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات

با سلام

این هم لینک دانلود مجموعه عکس های محرم و امام حسین(ع)

تو این ایّام به یاد مریضان و خیلی های دیگه که گرفتاری دارن باشیم...

دانـــــلود


اطلاعات فایل

طبقه بندی: دانلود عکس های با کیفیت بالا، امامان و پیامبران، عزاداری ها و مراسم غم،
برچسب ها: مجموعه عکس های محرم و امام حسین(ع)، مجموعه عکس های محرم، بهشتیان، Beheshtiyan،

تاریخ : پنجشنبه 2 آذر 1391 | 07:21 ب.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات

رشد معنوی فرایند بیداری و هوشیاری درونی است. یعنی صعود و بالا رفتن هوشیاری فراتر از وجود عادی و بیداری درمقابل حقایق جهان. یعنی فراتر از ذهن و نفس خود رفتن و درک اینکه واقعاً چه هستید. رشد معنوی فرایند دور ریختن باورها و تصورات نادرست و غیرواقعی است و در این فرایند ما آگاهی و هوشیاری بیشتری نسبت به وجود درونیمان پیدا می کنیم.

 

رشد معنوی نه فقط برای کسانی که به دنبال روشنگری معنوی هستند و انتخاب میکنند که در محیطهایی دور از اجتماع و تنها زندگی کنند، بلکه برای همه افراد اهمیت زیادی دارد. رشد معنوی می تواند پایه و مبنای زندگی بهتر و هماهنگ تر برای همه باشد، زندگی که فارغ از هرگونه فشار و دغدغه، ترس و اضطراب باشد.

 

با کشف وجود واقعی خود، ما رویکری متفاوت نسبت به زندگی پیدا خواهیم کرد. یاد می گیریم که اجازه دهیم موقعیت های خارجی روی وجود درونی و اعتقادات ما تاثیر بگذارد و قدرت و نیروی درونی در ما ایجاد می شوذد که ابزارهایی بسیار مفید و موثر هستند. رشد معنوی راهی برای فرار از مسئولیت، غیرعادی رفتار کردن و تبدیل شدن به فردی غیرفعال نیست. بلکه متدی برای رشد، قوی تر، شادتر و مسئولیت پذیرتر شدن است.

 

شما می توانید راه رشد معنوی را بپیمایید و در عین حال مثل افراد عادی جامعه زندگی کنید. لازم نیست به دوردست بروید و تنها به زندگی خود ادامه دهید. می توانید خانواده تشکیل دهید، کار کنید، و برای خود تجارتی را بچرخانید، و در عین حال در فعالیت هایی که به توسعه و رشد درونی می انجامد شرکت کنید.

 

یک زندگی متعادل مستلزم این است که نه تنها نیازهای جسمی، احساسی و ذهنی خود را برآورده کنیم، بلکه احتیاجات روحی خود را نیز در نظر داشته باشیم و این هدف رشد معنوی است.

 

10 نکته برای رشد معنوی

 

1. کتاب های معنوی مطالعه کنید. درمورد آنچه که می خوانید فکر کنید، و ببینید که چطور می توانید از اطلاعاتی که گرفته اید در زندگی خود استفاده کنید.

 

2. حداقل روزی 15 دقیقه مدیتیشن کنید. اگر نمی دانید که مدیتیشن چطور انجام می مشود، می توانید از کتاب ها و نوارهای آموزشی آن استفاده کنید یا در کلاسهای آن شرکت کنید.

 

3. یاد بگیرید که چطور با تمرینات تمرکز و مدیتیشن ذهنتان را آرام کنید.

 

4. این حقیقت را دریابید که شما روحی با یک جسم فیزیکی هستید، نه یک جسم فیزیکی با یک روح. اگر بتوانید این ایده را به طور کامل بپذیرید، رفتار شما درمقابل خیلی از مسائل زندگی تغییر خواهد کرد.

 

5. هر از گاهی به درون خود و به ذهنتان نگاه کنید و ببینید که چه چیز باعث هوشیاری و بیداری شما می شود.

 

6. مثبت فکر کنید. اگر متوجه شدید که شروع به منفی بافی کرده اید، سریعاً این حالت را تغییر داده و سعی کنید که مثبت فکر کنید.

 

7. با نگاه کردن به روشنی های زندگی، عادات شاد و سرزندگی را در خود پرورش دهید و سعی کنید شاد و خرسند زندگی کنید. شادی از درون خود شما نشات می گیرد. اجازه ندهید که شرایط خارجی شادی و خوشبختی شمار ا بر هم زند.

 

8. روی توانایی تصمیم گیری و قدرت اراده خود کار کنید. این باعث قدرت دادن به شما می شود و قادر خواهید بود عنان اختیار ذهنتان را به دست گیرید.

 

9. از جهان به خاطر هر چه که به دست می آورید تشکر کنید.

 

10.  در برخورد با دیگران صبور و شکیبا باشید و با ملاحظه رفتار کنید.

 

 

رشد معنوی حق همه ی انسانهاست. کلیدی است برای رسیدن به آرامش فکر و خوشبختی. این رشد معنوی است که قدرت فوق العاده روح شما را آشکار خواهد کرد. این روح حتی در مادی ترین افراد هم وجود دارد. میزان آشکار شدن این روح درونی بستگی به این دارد که چقدر این روح به ظاهر شما نزدیک باشد و چقدر توسط افکار، اعتقادات و باورهای شما مخفی و پنهان شده باشد.

عمومی - مد و مسائل زندگی - 10 نکته برای رشد معنوی و روحانی

منبع:سالنامه سلامت(نسخه 4)

WWW.Beheshtiyan.mihanblog.com




طبقه بندی: روانشناسی، اجتماعی، فرهنگی،
برچسب ها: 10 نکته برای رشد معنوی و روحانی، بهشتیان،

تاریخ : چهارشنبه 3 آبان 1391 | 08:03 ب.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات

نحوه صحبت کردن، لباس پوشیدن، نوشتن، رفتار کردن و کار کردن شما تعیین میکند که آیا یک حرفه ای میباشید و یا یک آماتور. با آنکه اغلب افراد آماتور بودن را عادی می پندارند اما شما هرگز طوری رفتار نکنید که آماتور بنظر آیید. هر کاری را که انجام میدهید، مانند یک حرفه ای انجامش دهید: مطابق با معیارهای حرفه ای.

 

1- یک حرفه ای تمام جوانب شغل خود را آموزش می بیند. یک آماتور از هر فرصتی استفاده میکند تا از روند یادگیری طفره رود.

 

2- یک حرفه ای به دقت در می یابد به چه چیزهایی نیاز و احتیاج است. یک آماتور نیازها و احتیاجات دیگران را حدس میزند.

 

3- ظاهر و طرز بیان یک حرفه ای همانند یک حرفه ای میباشد. یک آماتور ظاهر و گفتار به هم ریخته ای دارد.

 

4- یک حرفه ای محیط کار خود را پاکیزه و منظم نگه میدارد. یک آماتور یک محیط کار شلوغ، آشفته و کثیفی دارد.

 

5- یک حرفه ای متمرکز و مدبر است. یک آماتور سردرگم و پریشان خاطر.

 

6- یک حرفه ای از اشتباهات خود درس میگیرد. یک آماتور اشتباهات خود را نادیده گرفته و یا پنهان میکند.

 

7- یک حرفه ای از وظایف و ماموریتهای دشوار استقبال میکند. یک آماتور تلاش میکند از کارهای دشوار خود را رهایی بخشد.

 

8- یک حرفه ای در اسرع وقت پروژه ها را به انجام میرساند. یک آماتور در میان انبوه کارهای ناتمام احاطه گشته است.

 

9- یک حرفه ای همواره خوشبینی و خونسردی خود را حفظ میکند. یک آماتور از کوره در میرود و بدترین وضعیت را متصور میشود.

 

10- یک حرفه ای پول و حسابهای بانکی خود را به دقت مدیریت میکند. یک آماتور پول خود را بی حساب خرج میکند.

 

11- یک حرفه ای سعی میکند مشکلات و ناراحتی های دیگران را رفع کند. یک آماتور از مشکلات دیگران اجتناب میورزد.

 

12- یک حرفه ای از لحن احساسی مثبت استفاده میکند: اشتیاق، خوشی، علاقه، رضایت. یک آماتور از لحن احساسی منفی استفاده میکند: خشم، خصومت، ترس، نفرت، قربانی.

 

13- یک حرفه ای آنقدر پافشاری میکند تا به مقصود خود برسد. یک آماتور در ابتدای کار شانه خالی میکند.

 

14- یک حرفه ای بیش از انتظار بهره وری دارد. یک آماتور تا اندازه ای که کارها پیش رود.

 

15- یک حرفه ای خدمات و فراورده های مرغوب وب ا کیفیت بالا ارائه میدهد. یک آماتور خدمات و محصولات با کیفیت پایین.

 

16- یک حرفه ای آینده ای نوید بخش دارد. یک آماتور آینده ای مبهم و نامشخص.

 

نخستین گام برای حرفه شدن شما آنست که: باور کنید حرفه ای هستید.

روانشناسی - مسائل گوناگون - چگونه حرفه ای بیندیشیم؟

سالنامه سلامت (نسخه 4)

www.Beheshtiyan.mihanblog.com




طبقه بندی: روانشناسی، اجتماعی،
برچسب ها: چگونه حرفه ای بیندیشیم؟، بهشتیان،

تاریخ : دوشنبه 24 مهر 1391 | 11:36 ق.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات

مطالعات، رفتارهای پرمخاطره ی متفاوتی را به نوجوانان نسبت می دهند. در این میان می توان به مواردی به این شرح اشاره کرد: ناهماهنگی های شیمیایی، فشاری که از طرف همکلاسی ها بر نوجوان وارد میشود، فشارهای روانی، قرار گرفتن در معرض فشارهای خارجی، استفاده بیش از اندازه پروتئین و عدم مصرف به اندازه کربوهیدرات، عدم پذیرش از طرف دوستان و رسانه های گروهی. همچنین ممکن است رفتارهای خطر آمیز بر اساس نژاد و تبعیض های قومی و قبیله ای نیز در فرد ایجاد شود. همچنین سطح درآمد خانواده نیز در این میان نقش فعالی را بازی می کند؛ اما در چاپ پاییز ژورنال روانشناسی امریکا در سال 1998، متخصص اعصاب و روان دکتر دبرا یورگلون تاد مدیر روان شناسی عصبی بیمارستان فوق تخصصی مک لین و استاد روانپزشکی بالینی دانشگاه هاروارد اظهار می دارد که رفتارهای پر مخاطره ی نوجوانان به دلیل عدم توسعه ی مناسب قشر فوقانی استخوان های جلویی مغز به وقوع می پیوندد.

 

پژوهشگران با استفاده از MRI  برای مقایسه ی تحلیل احساسی که در مغز نوجوانان سالم 10 تا 18 ساله به وقوع می پیوندد در مقایسه با بزرگسالان، بر روی این مطلب تمرکز کردند که میزان فعالیت های مغزی در امیگدالا (اعضای بادامی شکل مغز) منطقه ای که واکنش های غریزی را هدایت می کند، قسمت جلویی مغز برای نوجوانان، و قسمتی که امر استدلال و توجیه های منطقی را بر عهده دارد برای بزرگسالان فعال تر است. آنها به این نتیجه دست پیدا کردند که "وقتی نوجوان مسئله ای را در ذهن خود تحلیل و بررسی می نماید فعالیت های بخش امیگدالا بیش از فعالیت های بخش جلویی مغز است. این امر در حالی است که واکنش ها با افزایش سن تغییر پیدا میکنند و این روند در بزرگسالان به گونه ای است که فعالیت قسمت امیگدالا به کمترین میزان خود کاهش پیدا کرده و تحریک پذیری قسمت جلویی مغز بیش از پیش افزایش می یابد. بر اساس این تحقیقات پژوهشگران به این نتیجه دست پیدا کردند که:

 

"نوجوانان در زمان تحلیل و بررسی احساسات مختلف بیشتر از قسمت غریزی ذهن خود استفاده می کنند. این در حالی است که هر چقدر سن افراد بالاتر می رود تصمیم گیری ها منطقی تر شده و می توان گفت که بزرگسالان از بخش منطق و استدلال مغز خود استفاده می کنند تا به نتیجه مطلوب دست پیدا کنند."

 

این تمایلات غریزی که در ذهن نوجوانان وجود دارد، زمانیکه با ترشح هورمون های بدن آمیخته می شود، نوجوان تحت فشار همکلاسی های خود قرار می گیرد، و استرس های زندگی بر فرد غلبه می کند – به ویژه در عصر حاضر که دنیا با موجی از جنگ و ترور روبروست – همه و همه ی این امور دست به دست می دهند و سبب می شوند که حتی باهوش ترین نوجوانان دست به کارهای احمقانه بزنند. از جمله این کارهای خطرناک می توان به استفاده از مواد روانگردان و مخدر و مشروبات الکلی، کارهایی که سبب آسیب رساندن به سلامت آنها می شود مثل بریدن قسمتی از پوست بدن، مسابقه های اتومبیل رانی در بزرگراهها، برقراری ارتباط های جنسی نادرست، تجاوز به حریم دیگران، خشونت، جرم های کوچک مانند دزدی و غیره، اشاره کرد.

 

به هر حال در عصر کنونی خطر پذیری و ریسک کردن برای نوجوانان تبدیل به یک عملی طبیعی شده است. باید قبول کنیم که به این صورت آنها بزرگ می شوند، رشد پیدا می کنند، و تجربیات جدیدی در زندگی خود بدست می آورند؛ اما در جایی باید نگران شد که خطر پذیری به صورت یک جزء جدانشدنی از زندگی نوجوان تبدیل شود. دکتر رابرت بلام استاد روانشناسی کودک در دانشگاه مینی سوتا در تحقیقات خود به نتایج جالبی دست پیدا کرده است . نام تحقیق او که: "محافظت از نوجوانان: فرای یک مسابقه، درآمد و ساختار خانوادگی" می باشد از این امر پرده برداری می کند که: رفتارهای ناشایست و نامتعارف به این دلیل از نوجوانان بروز می کند که دوستان صمیمی دارند که مشروبات الکلی مصرف می کنند و یا سیگار می کشند، در خشونت ها و درگیریها شرکت می کنند، و یا دوستی دارند که قبلاً خودکشی کرده است.

 

دکتر بلام معتقد است که: "بچه های زیادی، چه غنی و چه فقیر، به حال خودشان واگذاشته می شوند. کودکان باید نوعی ساختار متداول را در زندگی خود داشته باشند و از آن پیروی کنند تا منحرف نشوند. این وظیفه ی والدین، معلمان و مشاوران است که این ساختارها را فراهم آورده و در اختیار کودکان خود قرار دهند. این افراد باید کودک را به سمت تصمیم گیری های درست هدایت نمایند."

 

بیشتر رفتارهای خطرناک نوجوانان در ساعاتی ما بین 3 تا 8 بعد از ظهر به وقوع می پیوندد. برخی از روانشناسان واژه ی "ساعات سحرکننده" را به این بازه ی زمانی اطلاق می کنند. یکی از افسران ارشد بخشداری امریکا بر این باور است که: "وقتی ما بچه ها را بعد از مدرسه بدون پذیرش هیچ گونه مسئولیتی روانه ی خیابان ها میکنیم، سبب ایجاد جرم های زیادی می شویم."

 

از جمله رفتارهای خطرناکی که نوجوانان تمایل بسیار زیادی به انجام دادن آن پس از ساعات مدرسه دارند مصرف تنباکو، استفاده غیرقانونی از داروهای غیر مجاز، بازی با سلاح سرد، شراب خواری، رانندگی در حالت مستی، و برقراری روابط نامشروع جنسی است.

 

برخی از والدین و متخصصان سلامت نوجوانان ممکن است به این فکر بیفتند که آشنایی نوجوانان با مسائل دینی و اعتقادی می تواند آنها را از ارتکاب به جرم و جنایت باز دارد. البته نمی توان نظر قطعی در این مورد داد. برخی از نوجوانان مذهبی هستند که چه بسا دست به کارهای بسیار خطرناک تری می زنند. البته در این میان مواردی نیز هم شناسایی شده است که نوجوانانی که دارای سیستم اعتقادی محکمی هستند، کمتر دست به کارهای خلاف می زنند. برخی از نوجوانان مذهبی دارای سیستم ارزشی و اعتقادی غلطی هستند و برای توجیه کارهای نامتعارف خود اینطور می گویند که : "اگر قرار باشد بمیرم، میمیرم."

 

حال والدین چه کاری می توانند در قبال نوجوانان خطر پذیر خود انجام دهند. محققان دانشگاه النویز به پدر و مادرها پیشنهاد می کنند که از مسائل کوچکتری که چندان بحث برانگیز نیستند شروع کنند. با این کار می توانند فضای مطمئنی را برای فرزند خود فراهم آورند و نوجوان هم آموزش می بیند که از قدرت خود برای انتخاب راه صحیح بهره بگیرد. به عنوان مثال به نوجوان خود اجازه دهید که انتخاب کند پس از اتمام مدرسه دوست دارد چه فعالیت سازنده ای را انجام دهد. از این طریق نوجوان شما یاد می گیرد که برای خودش تصمیم بگیرد؛ همچنین یاد می گیرد که وقت خود را تلف نکرده و کار مثبتی انجام دهد. سایر مواردی که می توانید اجازه دهید تا نوجوان خودش انتخاب کند شامل رنگ مو، تعداد گوشواره هایی که در گوشش می اندازد، و مواردی از این قبیل می باشد. در مواردی که خطری آنها را تهدید نمی کند، با خیال راحت به آنها آزادی عمل بدهید. با همین اختیارات محدودی که به او می دهید او یاد می گیرد که خودش باشد و برای زندگی اش تصمیم بگیرد. همچنین با اتکا به این روش الگوی صحیح زندگی سالم را نیز به او آموزش داده اید.

 

مانند هر مقوله ی دیگر از زندگی، گفتگوهای باز و بحث هایی که قضاوت های جانبدارانه در آن نباشد به عنوان عامل کلیدی در جلوگیری از حرکات خطرناک نوجوان به حساب می آید، و هم میزان وقوع و هم دامنه ی آنرا تا حد بسیار زیادی کاهش میدهد. البته نباید به این مطلب بی توجهی کرد که نیمی از زندگی ما تشکیل شده است از ریسک پذیری؛ با ریسک پذیری است که ما رشد می کنیم، یاد می گیریم و چیزهای جدید را در زندگی خود کشف می کنیم. با آرام نگه داشتن محیط خانواده و با الگوسازی مناسب و مثبت می توانیم به نوجوانان خود کمک کنیم که ریسک های کم خطر را انتخاب کرده و مرحله رشد قشر جلویی مغز خود را با آرامش خاطر به پایان برسانند

روانشناسی - مسائل گوناگون - نوجوانان و رفتارهای مخاطره آمیز

منبع: سالنامه سلامت (نسخه 4)

WWW.Beheshtiyan.mihanblog.com




طبقه بندی: مقالات اجتماعی،فرهنگی، روانشناسی، اجتماعی، مقاله،
برچسب ها: نوجوانان و رفتارهای مخاطره آمیز، بهشتیان،

تاریخ : پنجشنبه 13 مهر 1391 | 05:41 ب.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات

از مخالفت های کوچک گرفته تا رقابت ها و چشم و هم چشمی ها، همه ی ما میدانیم که افراد مخالفمان چطور سر کار روی ما تاثیر می گذارند. اما حتی در موارد شدیدتر، همیشه راهی برای برخورد با آن همکار ناسازگار هم وجود دارد.

 

اگر مجبورید که سر کار با افراد مختلف با شخصیت های متفاوت برخورد داشته باشید، از نکات زیر استفاده کنید تا همیشه موفق باشید.

 

کسی که همیشه حالت تدافعی دارد

همه ی ما "عقل کل" را می شناسیم. او کسی است که هیچوقت نمی تواند انتقادهای سازنده را بپذیرد، حال به هر شکلی که شما این انتقاد را انجام داده باشید. او اعتقاد دارد که راه و روش خودش همیشه صحیح است و هر چیزی که شما یا سایر همکاران بگویند نظر او را تغییر نخواهد داد.

 

طریقه ی رفتار با او:  بهترین راه رفتار با "عقل کل" این است که قبل از گفتن اشکالاتش، از او تعریف و تمجید کنید. اول از خودتان انتقاد کنید و آن را به او هم نسبت دهید و بگویید که چور او نیز اشتباهات مشابهی انجام داده است. استفاده از کلمات تدافعی مثل هیچوقت و همیشه را فراموش کنید. و خیلی کلی صحبت کنید. به جای کلمه ی "تو" از کلمه ی "ما" استفاده کنید. سعی کنید این کار را همیشه رودرروی فرد انجام دهید نه با ایمیل یا پشت تلفن. با این کار از بروز سوء تفاهمات جلوگیری خواهید کرد.

 

کسی که مداوم بحث می کند

تا به حال با افرادی برخورد کرده اید که صحبت می کنند تا فقط صدای خود را بشنوند؟ حتماً دیده اید. همه ی ما با چنینی افرادی روبه رو شده ایم. این فرد کسی است که دوست دارد حتی در مورد بدیهی ترین و معقول ترین مسائل هم بحث کند، فقط به این دلیل که صدایش شنیده شود. همه ی ما عاشق مخالفت کردن هستیم، و با چیزی که دیگران می گویند مشکل داریم.

 

طریقه ی رفتار با او:   ممکن است وسوسه شوید که او را سر جایش بنشانید، اما بهترین رفتاری که با چنین فردی می توانید داشته باشید این است که بگذارید حرف هایش تمام شود. بین صحبتش نپرید، بگذارید هر چه می خواهد بگوید. وقتی صحبت هایش تمام شد، شما هم نظراتتان را بیان کنید. به جای شعله ورتر کردن آتش، شما هم نظرات و عقایدتان را ابراز کنید. و آن کسی که حرفهایش معقول تر باشد همیشه برنده خواهد شد. در جایی که لازم است موافقت یا مخالفت کنید، و همیشه خونسردیتان را حفظ کنید.

 

 

کسی که همیشه "منم منم" می کند

این فرد کسی است که همیشه در حال بزرگنمایی کردن خودش است و اعتقاد دارد که همیشه همه چیز حول و حوش نیازهای او می چرخد. او خود را صاحب همه چیز میداند، چه مستحق آن باشد چه نباشد. این مسئله در پروژه های گروهی  نمود بیشتری دارد. او همیشه اعتقاد دارد که مشکل های او همیشه بزرگترین مشکلات هستند و از مشکلات دیگران بسیار مهم تر است.

 

طریقه ی رفتار با او:  برای برخورد با این فرد نیازمند کمی تلاش بیشتر هستید. باید سعی کنید که مدیر شرکت را از توانایی ها و لیاقت های خودتان آگاه نگاه دارید، به خصوص در پروژه های گروهی، کارهای خودتان را به او نشان دهید. زیاد هم سر به سر آن همکار نگذارید، اما اگر می بینید از جمله آن افرادی است که عقاید و ایده های شما را گرفته و به اسم خود جا می زند، دیگر باید دست به کار شده و تصویر او را در شرکت خراب کنید.

 

افراد لجوج و کله شق

این فرد کسی است که به درد هر کاری می خورد به جز کارهای گروهی. کسی است که دوست دارد همیشه عقاید و ایده های خودش اجرا شود و با عقاید دیگران کاری ندارد. حتی اگر غیرکاربردی بودن یا بی تاثیر بودن ایده هایش برای همه مشخص باشد، باز هم معتقد است که راه و روش کاری خودش از همه بهتر است.

 

طریقه ی رفتار با او:  بهترین چیز در چنین فردی این است که اگر ایده هایش قابل اجرا نیستند، شکستش او را متوجه خواهد کرد. به این دلیل بگذارید کار خود را انجام دهد تا نتیجه اش را ببیند. سعی کنید با آرامش، عقاید و ایده های دیگر را برایش توضیح دهید، همیشه به حالت کلی صحبت کنید و حرف هایتان حالت امری نداشته باشد.

 

 

کسی که از پشت خنجر می زند

این شخصی است که همه ی ما به راستی از او متنفریم. این فرد همیشه درمورد شما و کارهایتان به بدگویی مشغول است و این کار را معمولاً پشت سرتان انجام می دهد. دوست دارد که شما را نزد دیگران تبدیل به فردی انزجار آور کند.

 

طریقه ی رفتار با او: دفعه اولی که از این موضوع اطلاع پیدا کردید، او را تنها به مکانی خلوت برده و به او بگویید که از کارهایش اطلاع دارید. اگر همان بار اول این کار را انجام دهید، او تا حدی حساب کار خود را خواهد کرد و البته ممکن است جلوی روی شما زیر همه چیز بزند، اما جریان کار دستش می آید.

 

 

کسی که تقصیرات را گردن دیگران می اندازد

این فرد کسی است که هیچگاه مسئولیت اشتباهات خود را نمی پذیرد و تقصیر را گردن دیگران می اندازد.

 

طریقه ی رفتار با او:  اگر رفتارش درست بود، شما هم قسمتی از مسئولیت را بپذیرید، حتی اگر بیشتر تقصیر گردن او بوده باشد. اما اگر هیچ اشتباهی نداشته اید، بهتر است حتماً رئیس شرکت را از این مسئله آگاه کنید.

 

 

کسی که همیشه شکایت می کند

این فرد کسی است که همیشه در حال غرولند کردن و شکایت کردن است. از همه چیز ایراد گرفته و همیشه چیزی برای شکایت کردن از آن پیدا می کند. این کار را با افراد هم انجام می دهد، چه آنها بخواهند بشنوند، چه نخواهند.

 

طریقه ی رفتار با او:  این اخلاق در خون او است. به همین دلیل شما نمی توانید او را تغییر دهید. اما کاری که می توانید بکنید این است که روابطتان را با آن فرد محدود کنید. اگر به سراغتان آمد و خواست باز شروع کند، می توانید به او بگویید که کار دارید و نمی توانید به حرفهایش گوش دهید. البته ممکن است ناراحت شود، اما بالاخره باید به ریقی این مسئله را به او فهماند.

 

 

اگر همه ی این کارها شکست بخورد...

شما همه ی سعیتان را برای انجام این کارها در برخورد با افراد مشکل دار در محل کارتان کرده اید. اما هنوز نتوانسته اید موفق شوید. در چنین موقعیت هایی می توانید یکی از کارهای زیر را انجام دهید.

 

از او دوری کنید

لزومی ندارد که به طور کامل او را نادیده بگیرید، اما تا آنجا که می توانید از برخورد داشتن با او خودداری کنید.

 

کارهایش را گزارش دهید

از برخورد کردن با این فرد خسته شده اید، و او اصلاح نشده است. احتمالاً دیگر زمانش رسیده است که کارهای او را به قسمت مشاوره ی شرکت اطلاع دهید. کار آنها برخورد با چنین افرادی است.

 

درخواست انتقالی کنید

می توانید از مدیر قسمتتان درخواست کنید شما را به بخش دیگری منتقل کند تا برای همیشه از دست آن فرد خلاص شوید.

 

در برخورد با چنین افرادی...

اولین کاری که در برخورد با چنین افرادی باید بکنید این است که خونسری خودتان را حفظ کنید. اگر این فرد تمام تلاش خود را می کند تصویر شما را در محل کار خراب کند، نباید کمکش کنید. سعی کنید پخته و روشنفکرانه عمل کنید.

روانشناسی - روش های موفقیت - چگونه با همکاران بد برخورد کنیم؟

منبع: نرم افزار سالنامه سلامت(نسخه چهار)
www.Beheshtiyan.mihanblog.com




طبقه بندی: مقالات اجتماعی،فرهنگی، فرهنگی، اجتماعی، مقاله، اطلاعات عمومی، آموزش،
برچسب ها: چگونه با همکاران بد برخورد کنیم؟T، همکاران بد، بهشتیان،

تاریخ : جمعه 23 تیر 1391 | 04:48 ب.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات

افراد موفق بسیاری معتقدند که تنها دلیل موفقیت آنها این بوده است که به خود اجازه دادند تا شکست بخورند. حقیقت این مسئله زمانی مشخص می شود که در زندگی بسیاری از تاجران موفق جستجو کنیم. خواهیم دید که در راه رسیدن با اهدافشان، چطور بارها و بارها شکست خورده اند تا اینکه به موفقیت دست یافته اند.

 

چیز دیگری که به همین اندازه در موفقیت آنها مهم بوده این است که آنها می دانند چطور از انتقادات دیگران-چه سازنده باشد و چه نباشد- بهترین استفاده را ببرند. آنها با استفاده از انتقادهای دیگران تشکیلات خود را راه اندازی می کنند.

 

ظرفیت برخورد با انتقادات و پیشرفت کردن به واسطه ی انها یکی دیگر از عوامل مهم در موفقیت است. به نکات زیر در این رابطه دقت کنید تا شما هم بتوانید یکی از آن افراد موفق باشید.

 

 

انواع مختلف انتقاد

 

انتقاد دو نوع دارد: سازنده و مخرب. با هر دو این انتقادها باید به دقت  اما به طریقی متفاوت برخورد کرد.

 

اکثر افراد تصوری منفی از کلمه ی انتقاد دارند و فکر می کنند همه ی انتقادها لزوماً مخرب هستند. این به این دلیل است که در کودکی به دلایلی نامشخص مورد انتقاد دیگران قرار گرفته ایم و خاطرات آن از کودکی تا بزرگسالی به همراه ما بوده است.

 

هدف انتقاد مخرب، خراب کردن و آسیب زدن به اعتماد به نفس افراد و بازداشتن آنها از انجام کارهایشان و لطمه زدن به شخصیت آنها است.

 

انتقاد مخرب  

 

یکی از بهترین نمونه های انتقاد مخرب این است که رئیستان به شما بگوید: "چطور توانستی چنین اشتباه احمقانه ای را انجام دهی؟ آن موقع به چی فکر می کردی؟ اصلاً من نمی دانم چرا تو را استخدام کردم."

 

البته چنین رئیسی فکر می کند با این طریق حرف زدن، کارمندش را تحریک خواهد کرد بهتر کار کند، اما کارمند از چنین رئیسی متنفر شده و کار را ترک خواهد کرد. این به این دلیل است که انتقادش خیلی کلی و منفی بوده و به کارمند نفهمانده است که چطور فعالیت و کارکردش را اصلاح کند، فقط او را محکوم کرده است.

 

انتقاد مخرب به هیچ وجه سودمند نیست. ممکن است به شما بفهماند که اشتباهی مرتکب شده اید، اما تا زمانی که هیچ علاج و راه چاره ای جلوی رویتان نمی گذارد، تاثیری منفی و مخرب خواهد داشت.

 

روش برخورد:  تنها راه و بهترین راه برخورد با چنین انتقاداتی این است که آنها را نادیده بگیرید و به مسائل مثبت تری فکر کنید.

 

انتقاد سازنده

 

حال که جنبه ی منفی انتقاد را بررسی کردیم، ببینیم انتقاد چطور می تواند باعث اصلاح و پیشرفت شخص شود.

 

مثال قبلی از انتقاد مخرب را در نظر بگیرید. به جای گفتن، "چطور توانستی چنین اشتباه احمقانه ای را انجام دهی؟ آن موقع به چی فکر می کردی؟ اصلاً من نمی دانم چرا تو را استخدام کردم."، یک رئیس دانا و کار کشته می تواند بگوید: "از گزارش شما ممنونم. می دانم تلاش زیادی برای تهیه آن کرده اید. اما داشتم فکر می کردم اگر کمی آن را خلاصه تر کرده و چند نمودار هم به آن اضافه می کردید بهتر می شد. اگر بتوانی این تغییرات را در آن بدهی و باز به من نشان دهی واقعاً متشکر خواهم شد."

 

چرا چنین انتقادی خوب است؟ و چرا شما باید با رفتاری مثبت با این نوع انتقاد برخورد کنید؟

 

کاملاً مشخص است. این انتقاد، انتقادی سازنده است چون راه های اصلاح را جلوی پای شما قرار داده است. همچنین خوشحال خواهید بود چون از جنبه های خوب کارتان نیز قدردانی شده است.

 

راه های برخورد:  شما متوجه خواهید شد که انتقادی سازنده است. سعی کنید کاملاً منظور انتقاد کننده را فهمیده و درمورد راه های اصلاح کارتان سوالات لازم را بپرسید. و از فرد برای انتقاد سازنده اش تشکر و قدردانی کنید.

 

از منفی به مثبت...

 

تصور کنید انتقاد نوع اول -نوع منفی- را دریافت کرده اید. چطور می توانید آن را به چیزی مثبت تبدیل کنید؟

 

ابتدا باید اطمینان یابید که منظور را فهمیده اید. کار خود را توجیه نکنید چون ممکن است می توانسته اید کار خود را بهتر انجام دهید. حال به مرحله ی بعد می رویم: از منتقد بپرسید چه چیزی را در کارتان اشتباه دیده است و چرا و بعد از او راه های اصلاح و درست کردن آن را سوال کنید. اگر نتوانستند سوال شما را جواب دهند، انتقاد را نادیده بگیرید و فکر کنید که کارتان را خوب انجام داده اید. چون بعضی افراد ذاتاً منفی باف هستند.

 

اما فکر کنید انتقاد صحیح بوده است. می توانید با فرد منتقد در مورد راه های اصلاح کارتان گفتگو و مشورت کنید.

 

قدم آخر انجام اصلاحات و تغییرات در کارتان است. یادتان باشد که حتماً باز با فرد منتقد چک کنید تا ببینید اصلاحاتتان را درست انجام داده اید یا خیر.

 

اگر سعی کنید همه ی انتقادها را با دیدی مثبت ببینید و به روش های بالا به آن جواب دهید مطمئناً نتایج خوبی خواهید گرفت و در پیشبرد اهدافتان موفق خواهید شد.

روانشناسی - روش های موفقیت - چگونه با انتقادات دیگران برخورد کنیم؟

منبع: نرم افزار سالنامه سلامت(نسخه چهار)
www.Beheshtiyan.mihanblog.com




طبقه بندی: مقالات اجتماعی،فرهنگی، فرهنگی، اجتماعی، بهشتیان، آموزش، اطلاعات عمومی، مقاله،
برچسب ها: چگونه با انتقادات دیگران برخورد کنیم؟، انتقادات دیگران، بهشتیان،

تاریخ : چهارشنبه 21 تیر 1391 | 07:27 ب.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات

آیا معمولاً توانایی های خودتان را زیر سوال می برید؟ آیا برای این عدم اطمینان به خود توجیهی دارید یا فقط به دلایل واهی این کار را می کنید؟

 

اگر اینطور است، احتمالاً شما دچار کمبود اطمینان و اعتماد به نفس هستید. تا همین لحظه افراد بسیاری هستند که از همه تواناییهای خود به طور کامل استفاده نمیکنند،ممکن است شما هم یکی از همین افراد بوده و به جای انجام کارهای مفید و سودمند، همیشه مشغول فکر کردن به این مسئله هستید که چه زندگی بیمصرفی دارید و چقدر محیط اطرافتان کسل کننده است.

 

اگر چه ممکن است که کمی از خود دور افتاده باشید و ارزش خود را فراموش کرده باشید، اما هیچگاه برای تغییر دیر نیست.

 

 

اعتماد به نفس چیست؟

 

اعتماد به نفس به میزان علاقه، اطمینان و غروری که نسبت به خود دارید می گویند. اما همیشه افراد زیادی وجود داشته اند که به دلایل بسیاری زندگی را دو بعدی میبینند و به همین دلیل پیدا کردن توانایی های خودشان برایشان مشکل شده و زندگی برایشان بی معنی شده است.

 

هر چند ممکن است افرادی باشند که در هیچ زمینه ای اعتماد به نفس ندارند اما معمولاً کمبود اعتماد به نفس افراد در جنبه های بخصوص هر فرد است. به طور مثال، آنها که از لحاظ ظاهر اعتماد به نفس ندارند، زندگی اجتماعی برایشان بسیار دشوار خواهد شد. این افراد تصور خواهند کرد که در مجامع عمومی کسی به آنها توجه نخواهد کرد و مجبور خواهند شد که از اول تا آخر مجلس در گوشه ای تنها بنشینند.

 

در زندگی زناشویی هم ممکن است کمبود اعتماد به نفس مشکلات زیادی ایجاد کند. ممکن است فرد همچنان در رابطه ای که خود می داند بسیار برای وی مسموم و ناسالم است باقی بماند در حالیکه آگهی کامل دارد که اصلاً از این رابطه خوشحال نیست. این به این دلیل است که فرد تصور می کند که قادر نیست این وضعیت را بهبود بخشد.

 

این مسئله می تواند در زندگی کاری افراد هم تاثیر منفی بگذارد. کمبود اعتماد به نفس منجر به فقدان انگیزه و علاقه در فرد برای پیشرفت خواهد شد.

 

اما اگر این مسئله را در مقیاس کلی تر بررسی کنیم، فرد فاقد اعتماد به نفس ممکن است از انجام همه کارها سر باز زند و بی هدف باشد فقط به این دلیل که تصور میکند که توانایی انجام کاری را ندارد. اما الان دیگر زمانش رسیده است که این رویه را تغییر داده و این را باور کنید که شما قادر به انجام هر کاری که می خواهید هستید.

 

 

چه چیز منجر به فقدان اعتماد به نفس می شود؟

 

اعتماد به نفس پایین ممکن است درشرایط مختلف ایجاد شود. در محیط های اجتماعی ممکن است با افرادی سر و کار داشته باشید که شما را تحقیر می کنند. وضعیت ظاهریتان نیز تا حد زیادی در این زمینه موثر است.

 

محیطی که در آن به دنیا آمده و پرورش یافته اید نیز بسیار روی اعتماد به نفس شما تاثیر دارد. بچه ای که هیچ وقت احساس نکرده است که فردی بخصوص است و از طرف والدین حمایت نمی شده است، با این تفکر رشد خواهد کرد که هیچ کس او را دوست نداشته و برای او ارزشی قائل نیست.

 

محیط کار شما نیز روی اعتماد به نفستان تاثیر دارد. اگر کارهایتان مورد تشویق قرار نگیرد و توجهی به آنها نشود و همکارانتان وجودتان را نادیده بگیرند، اعتماد به نفستان کاهش پیدا خواهد کرد.

 

 

چه کسانی در معرض ابتلا به آن هستند؟

 

چون عوامل بسیاری ممکن است به از دست دادن اعتماد به نفس بیانجامد، می توان گفت که همه در معرض خطر ابتلا به آن هستند اما بعضی شرایط نسبتاً جدی تری دارند.

 

همه انسانها ممکن است در یک جنبه از زندگی خود احساس کمبود اعتماد به نفس داشته باشند. اما همیشه راه هایی برای مقابله با این مشکلات وجود دارد. در اینجا راه هایی را به شما معرفی می کنیم که با انجام آنها بتوانید ارزش خود را در نظر خودتان بالاتر ببرید و اعتماد به نفستان را افزایش دهید.

 

اگر می خواهید اعتماد به نفستان را دوباره به دست آورید، در اینجا شش راه به شما معرفی می کنیم:

 

1- خود را با دیگران مقایسه نکنید

همیشه به یاد داشته باشید که انسانها با هم متفاوت اند. دلیلی ندارد که همه ما توانایی های یکسانی داشته باشیم و کارهای مشابهی انجام دهیم. اگر سعی کنید که خود را با هر کسی که سر راهتان قرار می گیرد مقایسه کنید، خیلی زود از خودتان خسته و دلسرد خواهید شد و دیگر قدرت انجام کاری را نخواهید داشت.

 

2- خود را دست کم نگیرید

سعی کنید که ارزش خود را به عنوان یک انسان کشف کنید. دلیل نمی شود که اگر کسی از شما خوشش نیامد و شما را فرد جالبی تصور نکرد، تصور همه مردم این باشد. اگر کسی از شما خوشش نیامد اصلاً ناراحت نشوید، مشکل خودش است نه شما. چون افراد زیادی هستند که شما را دوست می دارند و برایتان ارزش قائل اند.

 

3- فهرستی از کارهایی که انجام داده اید و در آنها موفق بوده اید تهیه کنید

سعی کنید روی کارهایی که در آن موفق بوده اید متمرکز شوید. اما اگر چنین چیزی در سابقه کاریتان پیدا نکردید اصلاً ناراحت نباشید. شاید پشت این همه ناتوانی لبخندی نهفته باشد و قدرتی باشد که بتواند باعث خنده دیگران شود و یا حتی شاید توانایی در شما وجود داشته باشد که هنوز کشفش نکرده اید. سعی کنید لیستی از کارهای انجام شده تان تهیه کنید. مهم نیست که کوتاه یا بلند باشد. با اینکه حتی ممکن است نتوانید فکرش را بکنید اما همین کارها می تواند اعتماد شما را دوباره به خودتان جلب کند.

 

4- سر خود را بیشتر گرم کنید

سعی کنید تفریحاتی برای خود درست کنید که به آنها علاقه دارید. ممکن است به کتاب خواندن علاقه مند باشید، یا به باشگاه بروید یا هر کار دیگری...هر چه زمان بیشتری به انجام کارهای مورد علاقه تان اختصاص دهید، کمتر وقت برای سرزنش خود و متاسف شدن برای خودتان خواهید گذاشت. اما مسئله مهم تر این است که این کار باعث می شود که شما احساس مفید بودن کنید و این به شما هدف می دهد.

 

5- با افراد مثبت نشست و برخاست کنید:

 

گاهی اوقات بودن در جمع افرادی که از خودتان هم دلسردتر و افسرده تر هستند، بیشتر به ضررتان خواهد بود. حتی اگر تنها باشید بیشتر به نفعتان خواهد بود تا با آنها. به جای چنین افرادی سعی کنید با افرادی مراوده کنید که می توانند شما را شاد کنند. اگر دور و اطرافتان را از دوستان نزدیک و خانواده پر کنید که شما را قبول دارند، می تواند سبب شود که شما هم خودتان را قبول داشته باشید.

 

6- در جلسات روانشناسی شرکت کنید

امروزه درمان های زیادی برای این مشکل پیشنهاد می شود. مجمع های بسیاری هم برای این منظور تشکیل می شود. به این افراد توصیه می شود که در این جلسات روانشناسی شرکت کنند چون بسیار موثر بوده است. کتاب ها و نوارهای زیادی هم در این زمینه ارائه می شود.

 

 

با خودتان صادق باشید

 

من چیزی در مورد شما نمی دانم، اما می دانم که امروز در این دنیا کینه و نفرت به اندازه کافی وجود دارد و در این موقعیت بدترین کار این است که شروع کنیم که از خودمان هم متنفر شویم. شما فقط یکبار به دنیا می آیید، و همین یکبار هم زندگی خیلی کوتاهی خواهید داشت، پس نگذارید که دیگران مانع شادی شما شوند.

 

سعی کنید که توانایی های خود را بشناسید و ببینید که در چه زمینه هایی فردی ویژه هستید. افرادی که نمی توانند توانایی های شما را ببینند ارزش این را ندارند که دور و برتان باشند.

روانشناسی - روش های موفقیت - چگونه اعتماد به نفستان را باز یابید؟

منبع: نرم افزار سالنامه سلامت(نسخه چهار)
www.Beheshtiyan.mihanblog.com




طبقه بندی: مقالات اجتماعی،فرهنگی، فرهنگی، اجتماعی، بهشتیان، آموزش، اطلاعات عمومی، مقاله،
برچسب ها: چگونه اعتماد به نفستان را باز یابید؟، بهشتیان، اعتماد به نفس،

تاریخ : چهارشنبه 21 تیر 1391 | 07:26 ب.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات

در موقعیت های مختلف گاهی ناچار به انتقاد کردن از دیگرانید. باید همه ی تلاش خود را بکنید تا انتقادتان سازنده باشد تا بر فرد مورد نظر تاثیر بگذارد. در اینجا به راهکارهایی اشاره می کنیم که به شما کمک خواهد کرد انتقاداتی ارائه دهید که نه آنقدر بی فایده و بیهوده باشد و نه باعث رنجش فرد مقابل شود. درعوض تاثیرگذار بوده و باعث پیشرفت و اصلاح او شود.

 

خصوصیات شخصیتی فرد را نادیده بگیرید

 

اگر می خواهید انتقاد شما سازنده و تاثیرگذار باشد، باید تا می توانید از دخالت دادن خصوصیات شخصیتی فرد مورد نظر در انتقاد خود خودداری کنید. اگر بخواهید کمبودها و نقص های او را وارد جریان کنید، تصور خواهد کرد که قصد خوار کردن شخصیتش را دارید و توجهی به حرفها و انتقادتان نخواهد کرد. و علاوه بر اینکه از شما کینه به دل خواهد گرفت، به قول معروف، انتقادتان را نیز از یک گوش گرفته و از گوشی دیگر بیرون خواهد کرد. با اینکه دشوار است، اما باید تلاش کنید که تا می توانید شخصیت فرد را از کارش جدا کنید.

 

 

انتقاد خود را با زبانی مناسب ارائه کنید

 

انتخاب تک تک کلماتی که بر زبان می آورید، تفاوت ایجاد خواهد کرد. استفاده از لغات و اصطلاحات مربوط به مطلب مورد نظر باعث تخصصی تر شدن آن خواهد شد. به علاوه می توان با حساس تر و تخصصی تر کردن زبان، جدی ترین و مهم ترین انتقادها را نیز به بهترین شکل ارائه دهید. اگر جملات خود را با "به نظر من می آید که..." یا  "ممکن است من اشتباه می کنم، اما..."، شروع کنید، انتقادتان غیرمغرضانه تر و مودبانه تر به نظر خواهد رسید.

 

 

به واقعیات مستقیماً اشاره کنید

 

فایده ی انتقاد سازنده در مستقیم و رک و راست ارائه دادن واقعیات است. هیچ چیز سریعتر از نادرست بودن حقایق ارائه شده در انتقاد شما، آن را خراب نمی کند. یکی از بهترین راه های ارائه دادن حقایقی که با بحث نمی توان آنها را مطرح کرد، از طریق انتقاد است. حقایق و واقعیات می توانند انتقاد شما را سازنده تر سازند و به طرف مقابل اجازه نخواهد داد تا از زیر آن شانه خالی کنند.

 

احساسات خود و طرف مقابل را تحت کنترل گیرید

 

برای ارائه ی انتقادی سازنده، شما باید احساسات غیر مطمئن خود را نادیده بگیرید تا بر انتقادتان تاثیر نگذارند. نباید بگذارید که احساسات خودتان باعث بدنامی و بی اعتباری انتقادتان شوند. علاوه بر این باید توجهتان به احساسات طرف مورد انتقاد نیز باشد، تا باعث خجالت یا رنجش او نشوید.

 

 

به این توجه کنید که چه می توان کرد، نه چه انجام شده

 

به فرصت هایی برای پیشرفت و اصلاح اشاره کنید و از بیان کمبودها و نقصان ها اجتناب کنید. مثبت جلوه دادن انتقادتان باعث خواهد شد که مودبانه تر و موثرتر به نظر آید. معمولاً اگر به افراد راهکارهایی برای پیشرفت و اصلاح ارائه دهید تاثیر بیشتری بر آنها خواهید گذاشت تااینکه فقط اشکالات کارشان را به آنها گوشزد کنید.

 

 

خود را جای طرفتان بگذارید

 

مسئله ی دیگری که قبل از ارائه ی هر انتقادی باید به آن توجه داشته باشید این است که خود را جای فرد مورد نظر بگذارید و ببینید با شنیدن چنین انتقادی چه احساسی پیدا خواهید کرد. این در طبیعت انسان هاست که در برابر انتقادات حالت تدافعی بگیرند، مطمئناً خود شما نیز همینطور هستید.

 

 

به جای استفاده از نظرات شخصی، از استدلال و منطق استفاده کنید

 

هر نوع انتقادی معمولاً با یک مشکل مواجه است که می توانید آن را از بین ببرید، فقط باید همیشه به خاطر داشته باشید که انتقاداتی که برپایه ی دلیل و برهان باشند کمتر مورد بحث قرار می گیرند. دفاع در مقابل منطق و برهان برای همه دشوار است. پس به جای دخالت دادن نظرات شخصی خودتان در یک انتقاد، بهتر است از دلایل عقلی استفاده کنید تا تاثیرگذارتر باشد.

 

 

برای جواب گرفتن باید فرصت دهید

 

بهتر است بین انتقادات خود کمی سکوت کنید تا فرد مقابل نیز فرصت دفاع از خود را پیدا کند. باید به او اجازه دهید که برای کار خود توجیه بیاورد، این کار باعث می شود که او توجه بیشتری به انتقادات شما ابراز کند و دست پاچه نیز نشود.

 

 

همه چیز را آنطور که هست نقد کنید!

 

درست است که ارائه ی انتقادات سازنده باعث نمی شود که فوراً دوستان زیادی دور و برتان جمع شود، اما حداقل باعث بیشتر شدن دشمنانتان نیز نمی شود. اگر در ارائه حقایق کاملاً بی غرض و منصف باشید، باعث خواهد شد که اطرافیان احترام زیادی برای شما و صحبت هایتان قائل شوند .

روانشناسی - روش های موفقیت - چگونگی ارائه انتقادات سازنده

منبع: نرم افزار سالنامه سلامت(نسخه چهار)
www.Beheshtiyan.mihanblog.com


برچسب ها: چگونگی ارائه انتقادات سازنده، بهشتیان، چگونه انتقاد کنیم؟، انتقاد سازنده،

تاریخ : چهارشنبه 21 تیر 1391 | 07:25 ب.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات

در شما یک انگیزش قوی ایجاد گردیده که شما را به دستیابی هدف و یا آرمانی مشتاق میسازد. شما جسور، بی باک، قوی و مهار نشدنی گشته اید. اما یکباره واقعیت چهره خود را می نمایاند. و خیلی زود آن لحظات پر شور به تاریخ می پیوندد. آن همه انگیزش و اشتیاق به کجا رفت؟ انگیزش اولیه با گذشت زمان به تدریج محو گردیده، و ایستایی، تنبلی و مقاومت نسبت به تغییر و تحول جای آن را میگیرد. ترسها، بهانه ها و عقاید محدود کننده شما را از دستیابی به اهدافتان باز میدارند. اما علت ناپایداری انگیزش ها در چیست؟

 

1- انگیزش احساسی: انگیزش های احساسی خیلی زود ناپدید میشوند. ایده های بزرگ شما اکنون ناممکن و غیر عملی بنظر می رسند. تاکنون چندین مرتبه این ایده های گذرا به ذهن شما خطور کرده اند؟ "من تصمیم دارم کسب و کار مستقل خود را تاسیس و راه اندازی کنم" و یا "من هر طور که شده وزن کم خواهم کرد" اما چند دقیقه یا چند روز بعد همه چیز به دست فراموشی سپرده شده است؟ شما در حفظ آن سطح انگیزش نخستین در طول مرحله عمل و تا دستیابی به هدف ناتوان میباشید. این انگیزش ها مانند یو یو بوده و اثرشان دایمی نیست. اما انگیزش های عقلانی آن روی سکه می باشند. هنگامی که شما برای انجام کاری دلایل، توجیهات و استدلالهای عقلانی کافی و محکمی داشته باشید، دیگر دست به عمل زدن و دستیابی به اهداف دشوار نبوده و مستلزم انگیزشهای احساسی تکرار شونده نخواهد بود. برای مثال چنانچه به این امر واقف باشید که فعالیت بدنی یک عمل منطقی است و برای سلامتی شما مفید است، دیگر نیازی ندارید تا هر روز خود را از لحاظ احساسی شارژ کنید.

 

2- افراد منفی: افراد منفی همیشه در کمین هستند. آنها بطور مستقیم و یا غیر مستقیم، خودآگاه و یا ناخوداگاه میکوشند تا شما را از رسیدن به اهدافتان بازدارند. آنها شما را مایوس کرده و به شما چنین القا کرده که "نمی توانید" و یا  هدفتان "عملی و دست یافتنی نیست". علت آن نیز واضح است، چراکه خودشان "نمی توانند" و "نتوانسته اند." چنانچه شما به موفقیت دست یابید، اعتبار آنها به خطر می افتاد، بنابراین آسان ترین راه را انتخاب میکنند: نگه داشتن شما در سطح خودشان و ممانعت از پیشرفت شما. اینگونه افراد الزاماً افراد غریبه نیستند، بلکه ممکن است نزدیکترین کسان شما و صمیمی ترین دوستان شما باشند.

 

3- هدفهای کوچک: چنانچه اهداف خود  را کوچک و غیر چالش برانگیز انتخاب کنید، در شما انگیزش کافی برای رسیدن به آنها ایجاد نخواهد شد.

 

4- ترسها: منشاء ترس ها عدم آگاهی و دانش است. با آموزش دیدن و فراگیری مهارتها میتوانید بر ترس خود چیره شوید. بلاتکلیفی و تردید ترس می پروراند. اما دانش و علم آن را نابود میسازد. آیا شما در انجام کاری که در آن مهارت دارید، هراس دارید؟ مسلماً خیر اما چنانچه در کاری ناآزموده و بی تجربه باشید، از انجام آن می هراسید و طفره میروید. تعهد به فراگیری و مهارت یافتن در کاری که در شما ایجاد ترس میکند، لازمه غلبه بر ترس است. برای مثال اگر می ترسید در جمع صحبت کنید، مهارتهای سخنرانی در جمع  و فن بیان را فرا گیرید.

 

5- عدم علاقه: وقتی شما به هدفی علاقه ندارید و از اعماق وجودتان خواهان نیستید، قوی ترین انگیزش ها نیز در شما اثر نخواهند کرد. برای مثال اگر شما به بازیگری علاقه مند بوده، اما در رشته پزشکی در حال تحصیل باشید، دیر یا زود ضمیر ناخودآگاه شما در مقابل رسیدن به هدف غایی شما که همان پزشک شدن است، خواهد ایستاد. چراکه شما خوب به این مسئله واقف هستید که رشته پزشکی آرمان و خواسته حقیقی شما نیست.بنابراین بدنبال اهدافی بروید که حقیقتا به آنها علاقه دارید،بدون توجه به مخالفتها و نوع تفکر دیگران نسبت به خود و اهدافتان.

 

6- اهداف غیر واقعی: مراقب باشید که اهدافتان خارج از توان شما نبوده و دست یافتنی باشند.

 

7- دست کشیدن از تلاش: دست کشیدن به مثابه برگشت به نقطه آغازین مسیر دستیابی به هدف است. و زمان، انرژی، پول و خیلی چیزهایی که به هدر رفته اند. دست کشیدن از اهداف و برنامه ها بسیار پر هزینه تر از یافتن راه حل برای مشکلات و موانع میباشد. البته جدای از احساس ناکامی ای که احساس میشود. بنابراین هیچ چیز را ناتمام و در نیمه راه رها نکنید.

 

8- ترس از شکست: شما بایستی بیاموزید تا ریسک پذیر باشید. شکست یک محصول جانبی خیالپردازی و خلاقیت است. شکست شما را به چالش می کشاند که بیشتر ریسک کنید، و به شما می آموزد تا به تلاش خود تا دستیابی به هدفتان ادامه دهید. موانع همواره وجود دارند، بنابراین آنها را پیش بینی کرده و انتظار بکشید. با سماجت و پشتکار پیش روی کنید و هرگز متوقف نشوید. برای موفقیت مصمم باشید. تمام احتمالات و گزینه ها (حتی غیر متعارف و غیر معمول) را بمنظور حذف موانع پیش رو امتحان کنید. به خود بقبولانید که شکست یک گزینه نیست.

 

9- عدم تعهد به دستیابی به اهداف: برای ایجاد تعهد لازم است یک سری دلایل مجاب کننده و و الزام آور پدید آورید. برای مثال دوستان و خانواده خود را در جریان اهداف خود قرار دهید. اکنون از آنجایی که غرور، اعتبار و خوش قولی شما به مخاطره می افتد، انگیزش شما پایدارتر و دستیابی به هدف محتمل تر خواهد بود.

 

10- برای دستیابی به اهدافتان از افراد مجرب و کارآزموده کمک بگیرید. و یا برای رسیدن به اهدافتان یک همراه  با اهداف مشترک بیابید. یافتن همراه از سویی به شما قوت قلب میدهد که تنها نیستید و از سوی دیگر با ایجاد حس رقابت موجب پایداری انگیزش در شما میشود.

 

11- عادات و رفتارهایی که شما را از دستیابی به اهدافتان باز میدارند، تغییر دهید. و همواره بروی هدف اصلی متمرکز شوید و اجازه ندهید مسایل حاشیه ای شما را از هدف اصلی تان منحرف سازد.

 

12- ایمان داشته باشید که هدفتان منطقی، دست یافتنی و عملی است و موفقیت میسر است.

 

13- به خاطر داشته باشید برای دستیابی به اهداف باید با ایستایی و تنبلی جدالی همیشگی داشته باشید و بر آنها غلبه کنید.

روانشناسی - روش های موفقیت - چرا انگیزش ها رنگ می بازند

منبع: نرم افزار سالنامه سلامت(نسخه چهار)
www.Beheshtiyan.mihanblog.com




طبقه بندی: مقالات اجتماعی،فرهنگی، فرهنگی، اجتماعی، بهشتیان، آموزش، اطلاعات عمومی، مقاله،
برچسب ها: چرا انگیزش ها رنگ می بازند، انگیزش ها، بهشتیان،

تاریخ : چهارشنبه 21 تیر 1391 | 07:24 ب.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات

- هیچ چیز بیهوده تر از با جدیت و تلاش انجام دادن کاری نیست که اصلاً نباید انجام شود!

 

- همیشه به خاطر داشته باشید که تصمیم خودتان برای موفق شدن از هر چیز دیگر مهمتر است.

 

- سعی نکنید فقط انسانی موفق باشید، سعی کنید انسانی با ارزش باشید.

 

- موفقیت کلید خوشبختی نیست. خوشبختی کلید موفقیت است. اگر از کاری که انجام می دهید خرسند و راضی باشید، حتماً موفق خواهید شد.

 

- اگر بیشتر به طبیعت و خوبیهای بی حد و حصر جهان نظاره کنید، اگر تلاش کنید تا به افق های وسیعتری از اندیشه و عمل دست یابید، اگر از درون احساس آرامش کنید، روزی توام با موفقیت را سپری کرده اید.

 

- رمز موفقیت در دنبال کردن هدف بدون مکث و درنگ است. ولی موفقیت چیست؟ من موفقیت را در تشویق تماشاچیان نمی بینم، موفقیت در رضایت خود از کاری است که انجام داده ام.

 

- رمز موفقیت در استواری در قصد و نیت است.

 

- نابرده رنج، گنج میسر نمی شود.

 

- دیروز جرات مبارزه داشتیم، و امروز شهامت موفقیت.

 

- کسی به موفقیت دست می یابد که خوب زندگی کند، زیاد بخندد و زیاد دوست بدارد. کسی که احترام افراد عاقل و فرزانه را جلب کرده باشد و کودکان خردسال را دوست بدارد. کسی که دنیا را بهتر از آنچه یافت، ترک کند، چه با بزرگ کردن یک فرزند صالح، چه سرودن شعری زیبا، و چه با نجات دادن یک انسان. کسی که مورد تحسین منتقدان باشد و خیانت دوستان را تحمل کند. کسی که همیشه زیبایی های دنیا را ستایش کند. کسی که بهترین خصوصیات افراد را ببیند و بهترین ها را تقدیم آنها کند. کسی که زندگیش یک الهام باشد و خاطره اش یک نیایش.

 

- فاصله بین دیوانگی و نبوغ فقط با موفقیت اندازه گیری می شود.

 

- هر لحظه را دوست داشته باشید. گل ها در تاریکی رشد می کنند. به همین دلیل هر لحظه از ارزش زیادی برخوردار است چون روی کل تاثیر می گذارد. رمز موفقیت در زندگی، در موفق بودن در تک تک آن لحظه هاست.

 

- انسان موفق کسی است که قادر است با آجرهایی که دیگران به سویش پرتاب میکنند، پایه و بنیادی محکم و استوار برای خود بسازد.

 

- فرصت های کوچک همیشه مقدمه ای برای موفقیت های بزرگ است.

 

- این خواست و اراده ی ماست که آینده مان را شکل می دهد. موفقیت و شکست ما نتیجه عمل خودمان است نه کس دیگری. این خودمان هستیم که می توانیم هر مانعی را از پیش پایمان برداریم یا اینکه در این راه پر پیچ و خم گم شویم. انتخاب ما، مسئولیت های ما، موفقیت ها و شکست های ما هر چه که باشند، کلید سرنوشتمان در دست خودمان است.

 

- من قیمت موفقیت را می دانم: فداکاری، تلاش، و از خود گذشتگی مداوم برای رسیدن به آنچه که می خواهید اتفاق بیفتد.

 

- همیشه چیزهایی اتفاق می افتد، که واقعاً آنها را باور داشته باشید. ایمان و باور است که باعث می شود چیزی اتفاق بیفتد.

 

- عقل سلیم در این است که یک روش را انتخاب کرده و آن را آزمایش کنید. اگر شکست خورد، آن را خیلی را خیلی راحت بپذیرید، و راهی دیگر را امتحان کنید. مهم این است که تلاش کنید.

 

- من موفقیتم را مدیون شنیدن بهترین نصیحت ها و انجام دقیقاً عکس آن می دانم.

 

- آنچه از زندگی نصیبتان می شود بستگی به این دارد که: با کودکان مهربان، با سالخوردگان دلسوز، با گرسنگان و با ضعیفان و قدرتمندان بامدارا باشید. چون ممکن است خودتان هم روزی یکی از اینها باشید.

 

- شکست ما باید پایه و بنیادی مستحکم برای پیروزی های آینده باشد.

 

- دوست دارم کارهای بزرگ و منحصر به فرد انجام دهم، اما وظیفه ام انجام کارهای کوچک و پیش پا افتاده است طوری که گویی کارهایی بزرگ و منحصر به فردند. دنیا نه فقط با اقدامات بزرگ و قدرتمندانه قهرمانان، بلکه با کارهای کوچک اما صادقانه کارگران پیشرفت می کند.

 

- بزرگترین تحسینی که تابه حال شنیده ام وقتی بود که کسی از من پرسید به چه فکر می کنم، و با علاقه به پاسخ من گوش داد.

 

- یاد گرفته ام که اگر کسی با اطمینان در راه امیال و آرزوهایش پیش رود، و تلاش کند تا آنطور که دوست دارد زندگی کند، با موفقیتی چشمگیر و غیرمنتظره روبه رو خواهد شد.

 

- اگر فکر می کنید می توانید، حتماً می توانید. و اگر فکر میکنید که نمی توانید، حق با شماست.

 

- نمی توانم فرمولی برای موفقیت به شما بدهم، اما می توان فرمول شکست را در اختیارتان قرار دهم و آن این است: برای خوشنود کردن دیگران تلاش کنید.

 

- به من یک کارمند ساده اما باهدف بدهید، تا به شما انسانی تحویل بدهم که تاریخ را دگرگون می سازد. یک قهرمان بی هدف به من بدهید، یک کارمند ساده تحویلتان میدهم.

 

- نمی توانید در رویا خودتان را جای شخصیت های مختلف بگذارید. باید چکش بزنید و یک انسان تقلبی جعل کنید.

 

- وارد مبارزاتی شوید که آنقدر بزرگ باشند که به حساب آیند و آنقدر کوچک باشند که بتوانید در آنها پیروز شوید.

 

- هیچ کس فقط با خوشحال و راضی بودن به کجایی نمی رسد.

 

- من موفقیت را با میزان کمک هایی که فرد به هم نوعان خود می کند، می سنجم.

 

- برای پرواز کردن باید مقاومت و پایداری داشته باشیم.

 

- برای موفق شدن باید اول باور کنیم که می توانیم.

 

- بزرگی در این نیست که کجا ایستاده باشیم، به این است که به کدام جهت در حرکت باشیم. گاهی باید در جهت باد و گاهی مخالف با آن حرکت کنیم. آنچه مهم است این است که باید حرکت کنیم، نه اینکه بی اراده در گوشه ای بنشینیم.

 

- کسی که سعی می کند تنها زندگی کند، هیچوقت به عنوان یک انسان موفق نخواهد شد. قلب او اگر به قلب کسی دیگر پاسخ ندهد، پژمرده می شود. ذهن او، اگر فقط انعکاس افکار خود را بشنود، پلاسیده می شود.

 

- رمز خوشنودی از کار در یک کلمه خلاصه می شود: مهارت. وقتی بدانید که چطور کارتان را به خوبی انجام دهید، از آن لذت خواهید برد.

 

- جوان ها چون نمی دانند چطور محتاط باشند، به ناممکن اقدام می کنند—و نسل به نسل به آن دست می یابند.

 

- انسانهای سطحی به شانس اعتقاد دارند. انسان های قدرتمند به علت و معلول معتقدند.

 

- کارهایی را باید انجام دهیم که خودمان به آن معتقدیم، نه آنچه مردم فکر می کنند. این قانون که هم در زندگی فکری و هم عملی دشوار می نماید، تفاوت بین پستی و بزرگی را ایجاد می کند. این کار از ای جهت دشوار است که همیشه آدم هایی وجود دارند که فکر می کنند بهتر از شما می دانند وظیفه تان چیست. برای زندگی کردن در جمع، راحت تر این است که دنبال حرف دیگران برویم و برای زندگی کردن در عزلت و تنهایی راحت تر این است که بر حسب اعتقادات خودمان زندگی کنیم. اما انسان عالی مرتبه کسی است که در میان جمعیت، استقلال شخصی خود را حفظ کند.

 

- اولین رمز موفقیت، خودباوری است.

 

- دیر یا زود، آنها که برنده می شوند، به توانایی خود ایمان می آورند.

 

- فقط آنها که جرات شکست خوردن دارند، موفق می شوند.

 

- اشتباه است اگر باور داشته باشیم که مردم از موفقیت، موفق می شوند. در اکثر موارد، از طریق شکست هایمان است که موفق می شویم. از هیچ قاعده اخلاقی و پند و اندرزی نمی توانیم به این اندازه درس بگیریم.

 

- این منتقد نیست که اهمیت دارد، یا کسی که از قهرمانان اشکالتراشی می کند. مهم همان کسی است که در میدان وجود دارد و صورتش از عرق، گرد و و خاک و خون پوشیده شده، کسی که دلاورانه می جنگد، اشتباه می کند و هر از گاهی خسته میشود. کسی که معنای اشتیاق و فداکاری را می داند و خود را در راهی با ارزش فنا می کند. کسی که اگر هم شکست بخورد، در اوج تلاش و مبارزه شکست خورده است و هیچگاه با کسانی که نه معنای پیروزی را می دانند و نه شکست را همنشین نیست.

 

- اکثر شکست ها نصیب کسانی شده است که نمی دانستند فاصله شان تا موفقیت چقدر نزدیک است و دست از کار کشیده اند.

 

- وقتی به پول، تحسین دیگران، و شهرت بی علاقه شدید، در نوک قله موفقیت قرار گرفته اید.

 

- کار را به این خاطر انجام دهید که کار خوبی است، نه اینکه چون فرصتی برای موفقیت به شما می دهد.

 

- برنده شدن هم یک عادت است، و متاسفانه از دست دادنی.

 

- بهای موفقیت، کار و تلاش زیاد است. من فکر می کنم اگر شما بتوانید بهای آن را بپردازید، در هر کاری موفق خواهید شد.

 

- این آزمایش نهایی یک انسان باشخصیت است: احترام او برای افرادی که هیچ ارزشی برای او ندارند.

 

- 6 خصوصیت مهم برای موفقیت: خلوص، صادق بودن با خود، فروتنی، ادب و مهربانی، خِرَد، نیکوکاری.

 

- افراد خوب از این جهت خوب هستند که حکمت و دانش خود را از طریق شکست به دست آورده اند. خیلی کم پیش می آید که کسی معرفت خود را از موفقیت به دست آورد.

 

- موفقیت یعنی از شکستی به شکستی دیگر رفتن بدون اینکه شور و اشتیاق خود را از دست بدهیم.

روانشناسی - روش های موفقیت - جملات و نقل قولهایی درباره موفقیت

منبع: نرم افزار سالنامه سلامت(نسخه چهار)
www.Beheshtiyan.mihanblog.com




طبقه بندی: مقالات اجتماعی،فرهنگی، فرهنگی، اجتماعی، بهشتیان، آموزش، اطلاعات عمومی، مقاله،
برچسب ها: جملات و نقل قولهایی درباره موفقیت، جملات موفقیت، بهشتیان،

تاریخ : چهارشنبه 21 تیر 1391 | 07:23 ب.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات
چگونه حافظه ای بهتر داشته باشبم؟

در ادامه مطلب>>>

ادامه مطلب برچسب ها: تقویت حافظه، چگونه حافظه ای بهتر داشته باشیم؟، بهشتیان، مطالب اجتماعی،

تاریخ : چهارشنبه 21 تیر 1391 | 07:19 ب.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات
تعداد کل صفحات : 2 :: 1 2
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.