زبان آگاهی پیامبران و امامان (قسمت دوم)

زبان آگاهی پیامبر اکرم

براساس روایات و واقعیت های تاریخی و سنگ پایه های عقلی و اعتقادی، پیامبر اکرم(ص) آگاه به همه زبان ها بوده اند و توان نوشتن به همه زبان ها را داشته اند. صفّار[1]  در کتاب بصائر الدّرجات که از نخستین کتاب های روایی ماست و در عصر امامان(ع) تدوین شده، بابی دارد با عنوان «باب فی ان رسول الله(ص) کان یقرء ویکتب بکل لسان.» [2] .

این باب درباره سخن گفتن و نوشتن پیامبر اکرم(ص) به همه زبان هاست.

در این باره روایات صریح و استواری داریم از جمله:

یک. حدثنا احمد بن محمد عن ابی عبدالله البرقی عن جعفر بن محمد الصوفی قال: سألت ابا جعفر محمد بن علی الرضا(ع) وقلت له: یابن رسول الله، لم سمی النبی الامی. قال: ما یقول الناس؟

قال: قلت له: جعلت فداک یزعمون انما سمی النبی الامی لانه لم یکتب فقال: کذبوا علیهم لعنة الله انی یکون ذلک والله تبارک وتعالی یقول فی محکم کتابه: «هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلو علیهم آیاته و یزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمة» فکیف کان یعلمهم ما لا یحسن والله لقد کان رسول الله(ص) یقرأ ویکتب باثنین وسبعین [3]  لسانا وانما سمی الامی لانه کان من اهل مکة ومکة من امهات القری وذلک قول الله تعالی فی کتابه: «لتنذر ام القری ومن حولها» [4] .

جعفر بن محمد صوفی گفت: «از امام جواد(ع) پرسیدم: ای فرزند رسول خدا(ص)! چرا پیامبر، «اُمیّ» نامیده شده است؟ حضرت فرمود: مردم چه می گویند؟ گفتم: فدایت شوم مردم می پندارند که پیامبر، «اُمیّ» نامیده شده است چون چیزی ننوشت.

حضرت فرمود: دروغ پنداشته اند، لعنت خدا بر آنها باد! چگونه می شود این سخن درست باشد، با این که خدای والا و برین در کتاب استوار خویش می گوید: «او در میان امیّون، پیامبری از خودشان برانگیخت. آن پیامبر، آیاتش را بر آنان می خواند و مهذّبشان می کند و کتاب و حکمت بدیشان می آموزد.»[5]  اکنون چگونه می تواند بیاموزد چیزی را که نیک نمی داند؟ به خدا سوگند، پیامبر خدا(ص) با هفتاد و دو زبان می خواند و می نوشت و «اُمیّ» نامیده شده است! چون او از اهل مکه بود و مکه، از «اُمهات قرا» است. خداوند متعال در قرآن کریم فرموده است: «لتنذر ام القری ومن

حولها؛[6]  تا بیم دهی مردم اُمّ القری (مکه) و آنان را که در کرانه های آن زیست می کنند.»

دو. در قرآن کریم آمده است: «واوحی الی هذا القرآن لأنذرکم به ومن بلغ؛ [7]  و این قرآن بر من وحی شده است تا شما و هر کس را که این پیام به او برسد، بیم دهم.»

امام صادق(ع) در تفسیر این آیه فرمودند: «بکل لسان؛[8]  من شما و هر کس را که این پیام به او برسد، با همه زبان ها بیم می دهم.»

ودر روایت دیگری امام صادق(ع) در وصف رسول خدا(ص) فرمودند: «ویخاطب کل قوم بألسنتهم؛[9]  با هر قومی به زبان خودشان سخن می گفت.»

سه. در حدیث دیگری آمده است:

عن ابی ذرالغفاری قال: والله الذی لا اله الاّ هو، ما مات ابوطالب حتی أسلم بلسان الحبشة وقال لرسول الله(ص): أتفقه الحبشة؟ قال: یا عم ان الله علمنی جمیع الکلام.

قال: یا محمد! اسدان لمصافاقا لها لاها، یعنی أشهد مخلصاً لا اله الاّ الله. فبکی رسول الله(ص) وقال: ان الله اقرّ عینی بأبی طالب؛[10] .

ابوذر گفت: سوگند به خدایی که معبودی جز او نیست. حضرت ابو طالب پیش از مرگش به زبان حبشه، ایمان آورد.

از پیامبر اکرم(ص) پرسید: زبان حبشه را می دانی. فرمود: خداوند، همه زبان ها را به من آموخته است. حضرت ابو طالب گفت: شهادت می دهم از روی اخلاص و یقین که نیست مستحق عبادتی مگر خدای رب العالمین. آن گاه پیامبر اکرم(ص) گریست و فرمود: خداوند، چشمم را به ابو طالب روشن ساخت.»

باید بگویم: جمله ای که با «یا محمد» آغاز شده است، به زبان حبشی است.[11] .

زبانْ آگاهی پیامبر اکرم(ص) چنان مشهور بوده است که درباره سیره و ویژگی های آن حضرت گفته اند: «کان ینطق بلغات کثیرة؛ [12]  به زبان های گوناگون سخن می گفت.»

گفتنی است درباره خواندن و نوشتن آن حضرت، امام صادق(ع) فرمودند: «ان النبی(ص) کان یقرأ ویکتب ویقرأ ما لم یکتب؛ [13] .

بی تردید پیامبر اکرم(ص) می خواندند و می نوشتند و چیزی را خودشان ننوشته بودند، قرائت می کردند. (یا چیزی را که نوشته نشده بود می خواندند.)

با سندهای استوار و تردید ناپذیر از شیعه و سنی نقل شده است که پیامبر اکرم(ص) در واپسین لحظات زندگی خویش فرمودند: «إئتونی بدواة وکتف أکتب لکم کتابا لن تضلوا بعده ابدا؛[14]  دوات و استخوان کتفی بیاورید تا نوشته ای بنگارم که هیچ گاه پس از آن، گمراه نوشید.»

تعبیر روشن «أکتب لکم» دلالت بر نگاشتن خود پیامبر اکرم(ص) دارد.

بنا براین، آیه چهل و هشت سوره عنکبوت که خطاب به پیامبر خدا(ص) می گوید: تو پیش از این نمی خواندی و نمی نوشتی، در ارتباط با زندگی پیامبر اکرم(ص) پیش از بعثت است. [15]  و چه زیبا گفت جامی: ازو شد عقل کل دانا زهی امیّ ناخواناکه خواند ابحد، ابراهیم و آدم در دبستانش

[1] وی (الثقة الجلیل والمحدث النیل، شیخ القمیین ابو جعفر محمد بن الحسن بن فروخ الصفّار) در سال 290ق. زندگی را بدرود گفته است. او از اصحاب امام حسن عسکری(ع) بوده.

[2] بصائر الدرجات، ص 245.

[3] «بثلثة وسبعین» نیز نقل شده است، بنگرید به: بحارالانوار، ج16، ص 133.

[4] علل الشرائع، ص 53؛ معانی الأخبار، ص 20؛ بصائر الدرجات، ص 245 و 246

[5] جمعه (62)، 2.

[6] انعام(6)، 92.

[7] همان، آیه 19.

[8] بصائر الدرجات، ص 246؛ بحارالانوار، ج16، ص 131.

[9] بحارالانوار، ج18، ص 189.

[10] همان، ج35، ص 78

[11] کشور حبشه که اکنون به نام «اتیوپی» شهرت یافته است در خاور آفریقا قرار دارد.

[12] بحارالانوار، ج16، ص 177.

[13] بصائر الدرجات، ص 247. عطار گفت:

سر یک ذره چون بودش عیان 

امیّ آمـد کو ز دفتر بر مخـوان.

[14] بحارالانوار،ج 22،ص427و474و497؛نک:صحیح بخاری،ج4، ص 66؛ مجمع الزوائد، ج4، ص 215.

[15] علاّمه مجلسی فرمود: وکیف لایعلم من کان عالماً بعلوم الأولین والآخرین، و چگونه خواندن و نوشتن نمی داند کسی که دانش های اولین و آخرین را می داند (بحارالانوار، ج16، ص 134).

ادامه دارد...

منبع: نرم افزار مدینه العلم

بهشتیان




طبقه بندی: احادیث معصومان(ع)، امامان و پیامبران،
برچسب ها: زبان آگاهی پیامبران و امامان،

تاریخ : یکشنبه 10 خرداد 1394 | 07:18 ب.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات

زبان آگاهی پیامبران و امامان (قسمت اول)

گفتنی های نخستین

هر زبانی میراث دار احساس ها، دانش ها، بینش ها، روش ها و پیشینه صاحبان آن زبان است. زبانْ آگاهی و توان دریافت مفاهیم زبان های دیگر و برگردان آن، تنها راه انتقال و تبادل اندیشه ها، فرهنگ ها،تمدن ها و ضروری ترین راه برای تفاهم بین انسان ها است.

فرهنگ بشری به زبان ها و لغات گونه گونْ شکل یافته، تدوین گشته و رشد کرده است و به همین شکل فرهنگ آسمان بنیاد وحی، گنجینه شده است.

بنابراین، بنیادی ترین راه دریافت این فرهنگ ها زبانْ آگاهی است. ملتی که کم تر زبان ها را بشناسد، از فرهنگ و تمدن بشری بیشتر دور می ماند و در ارائه پیام ها و مفاهیم خویش به دیگران، ناتوان تر است.

اکنون گرچه پدیده های مختلف هنری و تصویری در نشان دادن اندیشه ها و احساس ها کاربرد فرا ملیتی دارد و گرچه هم دلی از هم زبانی بهتر است، لیکن برگردان درست و گویای یک فرهنگ یا یک مکتب و ارائه توان مند و پویای ره یافت های آن، بدون زبان آوری و زبان فهمی ممکن نیست.

روحِ فکر پرور، فرهنگ ساز و تمدن آفرین اسلام نیز بستر مناسبی برای مترجمان فکرها و فرهنگ های بیگانه پدید آورد و از سوی دیگر فرهنگ اسلامی را در میان ملل دیگر گستراند. بدین گونه است که تمدن های بزرگ و فرهنگ های غنی و جهان گیر، پیوسته وام دار مترجمان و زبان شناسان بوده اند.

با توجه به این همه، زبانْ آگاهی یکی از ارزشمندترین دانش هاست.

بی تردید در قلمرو دین اسلام، که رسالت جهانی و جاودانی دارد و همه ملل، مخاطب آنند، این زبان آگاهی یک ضرورت تبلیغی و دینی و ارتباطی پیدا می کند.

در این نوشته با ارائه پژوهش های گونا گون، نشان داده می شود که پیامبر اکرم(ص) و امامان(ع) توان فهمیدن لغات گوناگون و سخن گفتن و نوشتن به همه زبان ها و گویش ها را داشتند، چه زبان هایی که تا کنون شناخته شده و چه زبان هایی که ناشناخته مانده است. این ادعا با ادله بسیار استوار و انکار ناپذیر، اثبات گردیده است.

واقعیت های بی شمار تاریخی نشان می دهد که آنان، به زبان های رومی، سندی، چینی، خزری، فارسی، حبشی، هندی، ترکی، عبری، سُریانی و نَبَطی، سَقْلَبی، یونانی، آفریقایی و سخن گفته اند، نامه نگاشته اند یا متون کتاب های مذهبی پیشینیان را به همان زبان ها قرائت کرده اند.

تصریح به زبان آگاهی برخی از پیامبران پیشین در روایات

در معارف اسلامی به زبانْ آگاهی برخی از پیامبران تصریح شده است؛ مثلاً در قرآن کریم می خوانیم: «قال اجعلنی علی خزائن الارض انی حفیظ علیم؛ [1]  (یوسف) گفت: مرا بر خزانه های این سرزمین بگمار، بی تردید من پاسداری دانا هستم.»

امام صادق(ع) در تفسیر این آیه فرموده اند: «قال حفیظ بما تحت یدیّ علیم بکل لسان؛ [2]  من آنچه را در قلمرو مدیریت خویش دارم پاس می دارم و به همه زبان ها آگاهم.»

علاّمه مجلسی(ره) به نقل از عرائس آورده اند: با این که حضرت یوسف(ع) در آن هنگام تنها سی بهار از روزگارش سپری شده بود به زبان های گوناگون سخن می گفت.[3] .

و درباره حضرت سلیمان، از قول امام صادق(ع) چنین نقل شده است:

«اعطی سلیمان بن داود(ع) مع علمه معرفة المنطق بکل لسان ومعرفة اللغات ومنطق الطیر والبهائم والسّباع فکان اذا شاهد الحروب تکلم بالفارسیة واذا قعد لعمّاله وجنوده واهل مملکته تکلم بالرومیة فاذا خلا مع نسائه تکلم بالسریانیة والنبطیة واذا قام فی محرابه لمناجاة ربّه تکلم بالعربیة واذا جلس للوفود والخصماء تکلم بالعبرانیة؛ [4]  افزون بر دانش سلیمان، پسر داود، به او معرفت گفتار با هر زبان و هر لغت و معرفت گفتار با پرندگان، حیوانات و درندگان داده شده بود.

او هر گاه در میدان های جنگ حضور می یافت، به پارسی سخن می گفت و آن گاه که به فرمان روایی برای کارگران، سپاهیان و مردم می نشست به زبان رومی حرف می یزد و زمانی که با همسرانش خلوت داشت به زبان سُریانی و نَبَطی تکلم می کرد و وقتی در محرابش به نیایش برمی خاست، زبان به عربی می گشود و آن هنگام که با میهمانان و دشمنان، سخن می گفت، سخن گفتنش عبرانی بود.»

پرسیدم از آن کسی که برهان دانست کان کیست که او حقیقت جان دانست بگشاد زبان و گفت ای آصف رای این منطق طیر است، سلیمان دانست [5]  در قرآن کریم آمده است: وما ارسلنا من رسول الاّبلسان قومه لیبیّن لهم؛[6]  و ما هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم تا (حقایق را) برای آنان بیان کند. علاّمه طباطبایی در تفسیر این آیه نوشته اند:

مقصود از فرستادن پیامبر، به زبان قومش این است که: آن پیامبر با زبان قومی که نَسَباً از آنان بود (زبان مادری و قومی) سخن می گفت، برای این که خداوند متعال به هجرت لوط(ع) از کَلْدَه که سُریانی زبان بودند به مؤتفکات که زبانشان عبرانی بود تصریح کرده است. و در چند آیه آن ها را قوم لوط خوانده است.[7] .

از این تفسیر، زبانْ آگاهی حضرت لوط نیز به دست می آید. علاّمه طباطبایی سپس می افزایند:

اما پیامبران اولوالعزم که برای بیشتر از یک امت فرستاده شده اند، اقوام دیگرِ ناهم زبانشان را به راه خدا فرا می خوانده اند، به دلیل دعوت حضرت ابراهیم(ع) از اعراب حجاز به حج و فراخواندن موسی(ع) فرعون و قومش را به سوی ایمان و دعوت های فراگیر و عمومی پیامبر اکرم(ص) قرآن که دارای دعوت هایی از یهود، نصاری و جز آنهاست، پذیرفتگی ایمان آن اقوام را بیان می کند. همین طور فراگیر بودن دعوت حضرت نوح از آن استفاده می شود.[8] .

[1]: یوسف (12) 55

[2]: بصائر الدّرجات،ص 246

[3]: بحار الانوار،ج 12،ص 294

[4]: همان،ج 14،ص 112

[5]: این اشعار از عوفی است

[6]: ابراهیم(14)،4

[7]: المیزان فی التفسیرالقرآن،ج 12،ص 15

[8]:همان

ادامه دارد...

منبع: نرم افزار مدینه العلم

بهشتیان

 




طبقه بندی: احادیث معصومان(ع)، امامان و پیامبران،
برچسب ها: زبان آگاهی پیامبران و امامان،

تاریخ : یکشنبه 10 خرداد 1394 | 07:11 ب.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات

خواند زبان دلم ثنای محمد(ص)

ماند خرد خیره در لقای محمد(ص)

دیده دل، جام جم به هیچ شمارد

سرمه کند گر زخاک پای محمد(ص)

عید مبعث بر همگان مبارک

بهشیان




طبقه بندی: اعیاد و مناسبت های مذهبی،
برچسب ها: عید مبعث،

تاریخ : شنبه 26 اردیبهشت 1394 | 11:01 ق.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات

میلاد مرتضی اسدالله حیدر است
جشن ولادت علی(ع) آن میر صفدر است
زوجی برای فاطمه حق آفریده است
این زادروز همسر زهرای اطهر است

ولادت حضرت علی(ع) مبارک

میلاد حصرت علی




طبقه بندی: اعیاد و مناسبت های مذهبی،
برچسب ها: ولادت حصرت علی(ع)،

تاریخ : شنبه 12 اردیبهشت 1394 | 10:46 ق.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات
مادر ای پرواز نرم قاصدک

مادر ای معنای عشق شاپرک

ای تمام ناله هایت بی صدا

مادر ای زیباترین شعر خدا

روزت مبارک

بهشتیان
tanzmovie.ir



طبقه بندی: بهشتیان، اعیاد و مناسبت های مذهبی،
برچسب ها: روز مادر، تولد حضرت فاطمه(س)،

تاریخ : جمعه 21 فروردین 1394 | 03:26 ب.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات

و بر آمد بهاری دیگر
مست و زیبا و فریبا ، چون دوست
سبدی پیدا کن ،
پر کن از سوسن و سنبل که نکوست
همره باد بهاری بفرست :
پیک نوروزی و شادی بر دوست!

عید نوروز بر تمامی شما مبارک

بهشتیان

عید نوروز مبارک





طبقه بندی: اعیاد و مناسبت های مذهبی،
برچسب ها: عید نوروز، پیامک های تبریک عید نوروز، اس ام اس عید نوروز، عید نوروز مبارک،

تاریخ : جمعه 29 اسفند 1393 | 12:46 ب.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات

آداب تشرف به محضر پیامبر اکرم(ص) قسمت چهارم

فرازهای نورانی زیارت جامعه

ما در اینجا تنها مهمان رسول اکرم نیستیم بلکه مهمان اهل بیت هم هستیم «بقیع و ما ادریک ما البقیع؟»! شما زیارت جامعه را در مشاهد دیگر می خوانید، اما آنطور که در بقیع زیارت جلوه می کند در مشاهد دیگر ظهوری ندارد. در فرازهای نورانی زیارت جامعه عرض می کنیم: شما ای اهلبیت نبوت محدق به عرش بودید، محیط به عرش «الله» بودید، در آن جایگاه رفیع منزلت داشتید، و خدا بر ما منت نهاد شما را از عرش به فرش آورد، در بین مردم هستید، «ذکرکم فی الذاکرین و اسماءکم فی الأسماء و اجسادکم فی الاجساد و ارواحکم فی ارواح و انفسکم فی النفوس و آثارکم فی الآثار و قبورکم فی القبور، فما احلی اسمائکم واکرم انفسکم و اعظم شأنکم و اجلّ خطرکم و اوفی عهدکم و اصدق وعدکم» شما در بین مردمید، بدن های شما در بین ابدان است، نام های شما در بین نام های دیگران است، آثار شما در بین آثار دیگران و قبرهای شما هم در بین قبور است.

در سایر مشاهد این جمله «قبورکم فی القبور» (قبور شما را با دیگران یکسان کردند) خیلی جلوه ندارد، زیرا قبور آنها از قبور دیگران ممتاز است، ولی در بقیع وقتی انسان کنار این قبور مطهره قرار می گیرد، می بینید چنین است. «فما احلی اسماؤکم» چقدر نام شما شیرین است. خوب اگر کسی نام حسن بن علی(ع) را ببرد، نام علی بن الحسین(ع) را ببرد، نام محمد بن علی(ع) را ببرد، نام جعفر بن محمد(ع) را ببرد و لذت نبرد، نمی تواند بگوید نام شما چقدر شیرین است، قبر شما چقدر پرجاذبه است، اثر شما چقدر شیرین است.

مبادا بدون خلع نعلین وارد حرم مطهر ائمّه بقیع بشوید. به این زائران عزیز که از یک کشور فداکار شیعه آمده اند بفرمایید ادب و احترام بقیع در این نیست که خود را به قبر بیندازید، وقتی وارد می شود بعد از اذن دخول، باید کفش را همین دمِ در، بیرون آورید، آهسته آهسته قدم بردارید، تا شیرینی این جمله ها را احساس کنید. به ما گفتند وقتی در کنار این قبور رسیدید و می بینید با سایر قبرها یکسانند بگویید: «واکرم انفسکم و اعظم شأنکم و اجلّ خطرکم و اوفی عهدکم و اصدق وعدکم» و آنگاه می گوییم: «کلامکم نور و امرکم رشد و وصیتکم التقوی و فعلکم الخیر»، حرفتان نور است. «و عادتکم الأحسان و سجیّتکم الکرم»، شما نورانی هستید، حرفهای روشنگرانه دارید و فطرت و سجیه شماکرم و بخشش است، بنابراین ما با دیگران فرق داریم. با ما چند کلمه حرف بزنید.

آن بزرگواران گاهی در رؤیا با آدم حرف می زنند، گاهی در بیداری. اگر کسی در خود احساس تغییر حالت کرد بداند که ائمه بقیع  سلام الله علیهم  با او حرف زده اند، و اگر کسی در خود حالی ندید، نا امید نباشد. یک راه است و دیگر هیچ، و آن اشک (و سلاحه البکاء).

یک میلیون نفر آمدند و زیارت کردند و رفتند، آیا ما هم باید این چنین باشیم، ما با همه مردم روی زمین فرق داریم. تنها کشوری که ولایت علی و اولاد علی«ع» در آن است، کشور ماست. تنها کشوری که به عشق شهادت آزادیش را تضمین کرده است، کشور ماست. ما آمدیم بدون شنیدن حرف اینها برگردیم؟ بدا به حال ما که چیزی نشنویم و برگردیم! حرف آنها از دل برمی خیزد، آنکه حرف را با دل گرفت با دل ها سخن می گوید «نزل به روح الامین علی قلبک لتکون من المنذرین» [1]  او هم با دل ها سخن می گوید. اگر تغییری در خود دیدید بفهمید حضرت با ما سخن گفت، اگر تغییری در حالمان دیدیم باید بفهمیم که بقیع با ما سخن گفته و اگر تغییری پیدا نشد بنالید تا تغییر پیدا بشود.

گریه، سلاح مبارزه با شیطان

آنکه نگذاشت ما حرف ائمه را بشنویم کیست؟ یا شیطان درون است یا شیطان بیرون آنچه نگذاشت ما این نور را احساس کنیم کیست؟ یا نفس امّاره است یا ابلیس، خوب اگر خواستیم بر این دشمن پیروز بشویم چه کنیم؟ اینجا که جای توپ و تانکنیست، این دشمن بیرون را با سلاح گرم می شود از پا در آورد، اما نفس امّاره را با کدام اسلحه از پا در بیاوریم؟. (و سلاحه البکاء) ناله و جزع و شیون انسان را فاتح می کند، زیرا اگر کسی ننالد که پیروز نمی شود، و اگر پیروز نشد بطور عادی می آید، بطور عادی برمی گردد; حدّاکثر آن است که آن را به جهنم نبرند. آن کفاری که دسترسی به این معارف اسلامی ندارند و در دورترین نقاط عالمند آنها را به جهنم نمی برند، نسوختن که هنر نیست. انسانی که اهل دنیاست گرفتار قساوت دل و جمود عین است، پس از این فرصت حدّاکثر استفاده را بکنید.

1- شعرا:193

منبع: مدینة العلم کتابخانه پیامبر اکرم(ص)

بهشتیان




طبقه بندی: مقالات پیرامون پیامبر اکرم (ص)،
برچسب ها: آداب تشرف به محضر پیامبر اکرم(ص)،

تاریخ : جمعه 29 اسفند 1393 | 12:45 ب.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات

آداب تشرف به محضر پیامبر اکرم(ص) قسمت سوم

ضیافت پیامبر شب زنده داری است

مهمان پیغمبر بودن با شکم پر ممکن نیست و اگر کسی اهل مؤانسه باشد شب را با دیگران به انس می گذراند و دیگرفراغتی ندارد، «انّ لک فی النهار سبحاً طویلاً» او اجازه نمی دهد که «إنّ ناشئة اللیل هی اشد وظأً و أقومُ قیلاً» [1]  نصیبش شود. اگر کسی مهمان رسول اکرم است، ممکن نیست از شب زنده داری محروم باشد، زیرا پذیرائی پیامبر تهجّد است و به شب زنده داری دعوت می کند. ضیافت رسول اکرم در احیاء لیل است و با مؤانسه دوستان در شب، سازگار نیست. اگر خدا فرمود: «شما مهمان رسول اکرمید»، غذاهای رسالت را مشخص کرد، فرمود پنج نماز است که دیگران با تو شریکند و تو با دیگران سهیمی. اما این نماز ششم، نماز خاص است; «أقم الصلاة لدلوک الشمس الی غسق اللیل». چهار نماز عبارتند از: ظهرین و مغربین; یعنی از دلوک شمس تا دل شب و قرآن الفجر که پنجمین نماز است، همه در خواندن آن شریکند. امّا «و من اللیل فتهجّد به نافلة لک»، مال تو، «عسی ای یبعثک ربک مقاماً محموداً» [2]  تو این مقام و سفره را به دیگران خواهی داد و از آنها پذیرایی می کنی، چون آنان مهمان تواند.

بدیهی است که اگر کسی مهمان پیغمبر شد، از غذای او استفاده می کند و از خود سخنی ندارد. حال که اینجا غذا را میل کرد (و اذا طعمتم فانتشروا) به اقطار عالم منتشر شوید تا همین غذاها را منتقل کنید.

تکریم خداوند از پیامبر و مؤمنان

اگر اینگونه مهمان شدید، آنگاه خداوند و همه فرشته ها بر شما صلوات و درود می فرستند، آری انسان عادی به جایی می رسد که خدای سبحان و ملائکه بر او صلوات بفرستند.

در همین سوره مبارکه احزاب اگر صلوات خدا و فرشته ها بر رسول اکرم  علیه آلاف التحیه والإکرام  مطرح است. صلوات خدا و فرشتگان بر شما هم مطرح است. اگر در این سوره فرمود: «اِنَ اللهَ وَ مَلائَکَتَه یُصَلّوُنَ عَلَی النَّبِی ِّ» در همین سوره نیز فرمود: «هو الذی یُصلّی علیکم و ملائکته» [3]  این چه انسانی است که می تواند به جایی برسد که خدا بر او صلوات بفرستد! کاری نکنیم که افراد ساده ای که در کاروان ما هستند، به جایی برسند که در قیامت ما به شفاعت آنها محتاج باشیم.

مرحوم بحرالعلوم  رضوان الله علیه  می گوید: مرحوم خواجه نصرالدین طوسی در درس وقتی نام سید مرتضی را برد گفت: «قال السیّد المرتضی صلوات الله علیه» برای رفع اعجاب شاگردان فرمود: «فکیف لا یُصلّی علی المرتضی!».

اگر خدا بر شما صلوات می فرستد، ملائکه خدا بر شما صلوات می فرستند، این محصول مهمانی رسول اکرم است، خدا می خواهد شما را نورانی کند، وگرنه مسائل مادّی چندان ارزش ندارد، زیرا همه این مسائل رفاهی که در این یک ماهه نصیب زائران می شود، یک روزه نصیب متکاثرانی خواهد شد که وقتی از سایه قصرشان می گذری می بینی سایه آن به آسانی تمام نمی شود و لذا فرمود: «اگر خواستید بدانید دنیا چقدر می ارزد ببینید به دست چه کسی است»؟

آنچه در این دو صلوات هست، این است که درباره نبی اکرم فرمود: «ان الله و ملائکته یصلّون علی النبی» [4]  در تصلیه بر رسول اکرم همه فرشتگان در خدمت خدای سبحان با هم صلوات می فرستند که یک تجلیل است. شما اگر خواستید از دوستتانتکریمی به عمل آورید با همه آشنایانتان یکجا به دیدار او می روید، وقتی هم خدای سبحان بر رسول اکرم صلوات می فرستد همه فرشته ها را در خدمت خود جمع می کند و می فرماید خدا و فرشتگان خدا بر نبی اکرم صلوات می فرستند، اما در همین سوره وقتی سخن از صلوات بر مؤمنین است خدا درباره مؤمنین تنها صلوات می فرستد، ملائکه هم جدا، لذا فرمود: «هوالذی یصلی علیکم و ملائکته» وقتی جمله «هو الذی یُصلّی علیکم» تمام شد، آنگاه جمله «ملائکته» را بر آن عطف کرد، در آنجا عطف مفرد بر مفرد است، در اینجا عطف جمله بر جمله.

نشانه صلوات خدا و فرشتگان چیست؟ نشانه اش «لِیَخْرجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلی النُّورِ» است و شما را نورانی می نماید، یک انسان نورانی به طبیعت تیره نمی نگرد.

1-مزمل 67

2- اسراء 79 و 78

3-احزاب:56

4-احزاب 33

منبع: مدینة العلم کتابخانه پیامبر اکرم(ص)

بهشتیان




طبقه بندی: مقالات پیرامون پیامبر اکرم (ص)،
برچسب ها: آداب تشرف به محضر پیامبر اکرم(ص)،

تاریخ : جمعه 29 اسفند 1393 | 12:43 ب.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات

آداب تشرف به محضر پیامبر اکرم(ص)

قسمت دوم

پذیرایی پیامبر از مهمانان چگونه است؟

این غذا چه غذایی است که رسول اکرم دعوت می کند؟ مؤمنین، مهمانانِ رسول اسلامند، در عین حال که ظاهر آیه از نظر پذیرایی صوری محفوظ است، اما از امام ششم سلام الله علیه در ذیل آیه «فلینظر الانسان الی طعامه» به نقل مرحوم کلینی(ره) رسیده است که «علمه الذی یاخذه ممن یاخذه» [1]  شما علمی را که فرا می گیرید، نظر کنید ببینید از چه کسی آن را می گیرید. گاهیطعام، یک طعام ظاهری است که با باران، مزرعه ها و باغ ها سر سبز و خرّم می شود و گاهی یک طعام حقیقی و معنوی است که غذای روح می باشد و جان را تغذیه می کند. اگر طعام در این آیه دو مصداق داشت، طعام در آیه قبلی هم دو مصداق دارد.

در جای دیگر این چنین آمده است: «ما باران را نازل می کنیم، زمین را می شکافیم و با بذر افشانی غذا فراهم می کنیم». اگر منظور از این طعام، طعام ظاهری باشد، منظور از آن آب، باران است و منظور از زمین و شیار و محصول آن، وسائل و محصولات کشاورزی و مانند آن خواهد بود، ولی اگر منظور از این طعام مصداق معنویش باشد مراد از آن آب، آب حیات، و منظور از زمین، زمینه حیات و زمینه دل خواهد بود و مانند آن.

پس طعام در قرآن کریم دو مصداق دارد: «طعام جسم» و «طعام روح»، آن مصداقی که طعام جسم است و دیگران با ما در آن شریکند، درباره اش فرموده: «کُلوُا وارعواانعامکم» [2]  و فرمود: «متاعاً لکم ولأنعامکم» اما آن طعامی که مصداق معنوی است، ما با فرشتگان در آن شریکیم، اگر برای فرشته مقامی است ما در تغذیه آن طعام شریک فرشته هاییم، اگر معرفت حق و توحید حق طعام معنوی است و فرشتگان از این طعام برخوردارند، خردمندان و علما همسایه فرشته اند، و لذا در کریمه «شهدالله انه لا اله الاّ هو والملائکه واولوالعلم» [3]  علما را با فرشتگان یکجا یاد می کند; یعنی در غذای معنوی، انسان های وارسته سهیم فرشته هایند، همانطوری که در غذاهای مادی انسان با انعام شریک است. بدینگونه به ما هشدار داده که طعام بدن، شریکی پایین تر از شما دارد، ولی اگر عالم شدید شریک فرشتگان در معارفید، و اگر در جنگ شربت شهادت نوشیدید شریک فرشتگان در پروازید.

ذیل آیه کریمه «جاعل الملائکة رسلاً أولی أجنحة مثنی و ثلاث و رباع...» [4]  این چنین روایت شده که: شهید با فرشته هم پرواز است، جعفر طیّار با فرشتگان هم پرواز است، و عباس بن علی سلام الله علیهما  با فرشتگان هم پرواز است. گاه انسان دستش را در راه خدا می دهد و با «اولی اجنحةِ مثنی و ثلاث» هم پرواز می شود. گاهی تلاش و کوشش می کند تا عارف وعالم باشد، در این صورت با فرشتگان هم شهادت است.

طعام معنوی پیامبر

پس طعام در قرآن کریم دو مصداق دارد، و خورندگان این طعام ها هم مشخص اند. و ما مهمان رسول اکرمیم، در کنار سفره طعام معنوی آن حضرت نشسته ایم تا او ما را تغذیه نماید. ما را دعوت کرده که عالم کند، بدون اذن وارد نشده ایم، بدون دعوت هم شرکت نکرده ایم. ما از این جهت به خود وعده می دهیم که با دعوت آمده ایم و امکان حضور بدنی نصیب ما شده است، و لذا خود را امیدوار می کنیم که پیام دعوت حضرت به ما رسیده است. اما اکنون که آمده ایم باید چه کنیم؟ جز این است که باید از طعام حضرت استفاده کنیم؟ اگر کسی خواست از غذای علمی حضرت استفاده کند شرطش چیست؟ فرمود: شما که مهمان پیغمبرید مبادا عمر خود را در مدینه با مؤانسه بگذرانید (مستأنسین لحدیث) مبادا دهان باز کنید و سخن عادی مطرح کنید، وقت را به اُنس و موانسه های صوری بگذرانید، باید اینجا سمیع بود و بصیر، باید شنوا بود و بینا. شما آمده اید حرف بشنوید یا حرف بزنید؟ اگر آمده اید که چیزی یاد بگیرید پس حرف نزنید کهپیغمبر را می رنجاند. (مستأنسین لحدیث ان ذلکم یوذی النبی فیستحیی منکم) مگر بین حرم و هتل فرق هست؟ مگر یک دیوار به عنوان مرز حرم حاجب است؟ اگر شب در حرم را بستند یعنی دیگر راهی برای زیارت نیست؟ پشت دیوار حرم نمی توان زیارت جامعه را قرائت کرد؟ اگر شب راه نیست نمی توان بار یافت؟ اگر یک دیوار و دو دیوار حاجب باشد که انسان نمی گوید: «من شهادت می دهم تو مقام مرا می بینی و سلام و کلام مرا می شنوی و جواب می دهی، منتها خدا اجازه نداده که من لذّت مناجات تو را درک کنم» آیا خدایی که ارحم الراحمین است او مانع از لذایذ مناجات است؟ یا بدخوری و پرخوری ظاهری نمی گذارد که انسان لذت مناجاتش را بچشد؟، یا آن استیناس و مؤانسه و مجلس انس داشتن در مسافرخانه ها و دور زدن در کوی و برزن مانع لذت مناجات است!

خداوند فرمود: «اگر مهمان رسول اکرمید مؤانسه نکنید و این کارِ شما رسول اکرم را می رنجاند».

در قرآن کریم آمده: «کسانی که پیغمبر را می رنجانند از رحمت خاصّه به دور می مانند». او از شما خجالت می کشد ولی خدا استحیاء ندارد. بالصراحة می گوید: اگر در محضر نبی اکرم آمده اید حرفهای عادی نزنید، به خنده کردن وقت نگذارید، به تعلیم و تعلم وقت بگذارید. آن ساعتی که مشغول تدریسید مهمان رسول اکرمید، آن لحظه ای که سرگرم ارشاد و هدایتید مهمان رسول اکرمید، گرچه مشغول یاد دادن احکامید ولی دارید تغذیه معنوی می کنید، گرچه سرگرم ارشاد و هدایتید ولی دارید تعلّم می کنید.

ما نباید همّتمان تا این حد باشد که در قیامت به جهنم نرویم، خدا ما را نسوزاند، این یک همّت نازلی است. در قیامت خدای سبحان بسیاری از انسانها را به جهنم نمی برد، کودکان را به جهنم نمی برد، دیوانه ها را به جهنم نمی برد، مستضعفین فطری را به جهنم نمی برد. جهنم نرفتن و نسوختن که هنر نیست، با فرشته ها هم صحبت بودن هنر است، کاری کردن که فرشته ها به استقبال انسان بیایند هنر است، «سلام علیکم طبتم فادخلوها» [5]  را از زبان فرشته ها شنیدن هنر است. آنها خدمه شمایند. و الآن راه در اینجا برای رسیدن به این مقام باز است. ساده ترین کاری که موجب آزار پیامبر(ص) نشود آن است که مواظب خوراک و گفتارمان باشیم. این از سخنان نورانی امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب  صلوات الله و سلامه علیه  است که فرمود چند چیز با چند چیز جمع نمی شود «لا تجتمع البطنة والفطنة والشهوة والحکمة» [6]  پرخوردی با مصمّم بودن جمع نمی شود، کسی اهل عزم است که پرخور و بد خلق نباشد. تبعیت از شهوات نفسانی با حکیم بودن سازگار نیست.

شخصی در محضر رسول اکرم آروغ زد، حضرت فرمود: «اَقلْل من جشأتک» [7]  چرا به خودت اجازه می دهی آنقدر بخوری که در محضر دیگران آروغ بزنی، تو انسانی، بهمان اندازه که برایت لازم است اکتفا کن. آنها که همیشه سیرند گرسنگی فراوانی در قیامت در پیش دارند.

1- بحار الانوار،ج2،ص 96

2- طه:54

3-آل عمران:18

4-فاطر:1

5-زمر:79

6-کافی،جلد 4،ص 248

7-سفینة البحار،ج 1، ص 256

منبع: مدینة العلم کتابخانه پیامبر اکرم(ص)

بهشتیان




طبقه بندی: مقالات پیرامون پیامبر اکرم (ص)،
برچسب ها: آداب تشرف به محضر پیامبر اکرم(ص)،

تاریخ : جمعه 29 اسفند 1393 | 12:39 ب.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات

آداب تشرف به محضر پیامبر اکرم(ص)

قسمت اول

مقدمه

آنچه در پی می آید متن سخنرانی آیة الله جوادی آملی در مدینه منوّره است که پس از پیاده کردن از نوار، با اجازه معظّم له اقدام به درج آن کردیم. این سخنان که در جمع حجاج خانه خدا و در کنار مرقد مطّهر پیامبر گرامی(ص) و در یک فضای عرفانی و معنوی ایراد شده است دارای ابعاد علمی، تحقیقی و معنوی است. امیدواریم مورد استفاده خوانندگان عزیز قرار گیرد.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله الذّی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا اَن هدانا الله و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین سیّما خاتمهم و أفضلهم محمد(ص) و اهل بیته الطّیبین الطّاهرین سیّما بقیه الله ارواح مَنْ سِواه فداه، بهم نتولّی و من اعدائهم نتبّرء الی الله.

آداب تشرف به محضر پیامبر اکرم

اینجا مدینه منوره، حرم رسالت و ولایت است، شهر رسول اکرم  علیه آلاف التحیه والإکرام  است. انسان کامل هرگز مرگ ندارد، چون همواره زنده و شاهد است. و همه ما در مدینه، در مشهد و محضر رسول اکرم  علیه آلاف التحیه والإکرام  مشرّفیم. نحوه شرف یابی به محضر آن حضرت را خدای سبحان در قرآن کریم ارائه کرده است که چه وقت، برای چه و چگونه به محضر حضرت برویم و بعد از پایان موعد چه کنیم. همه این امور را در سوره مبارکه احزاب بیان کرده و فرموده است:

«یا ایها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوت النبی الا أن یؤذن» [1] .

«بدون اجازه وارد خانه رسول اکرم  علیه آلاف والتحیه والإکرام  نشوید».

اگر شما را به عنوان مهمانی دعوت کرده اند وارد بشوید، ما اینجا مهمان رسول اکرم(ص) می باشیم و در کنار سفره رسالت، غذا میل می کنیم «الی طعام غیر ناظرین انیه» [2]  بدون دعوت، حقورود ندارید. وقتی هم شما را دعوت کردند زود وارد نشوید بلکه منتظر پخته شدن غذا باشید، سعی کنید وقتی غذا پخت و آماده شد بروید «اذا طعمتم فانتشروا»، وقتی غذا میل کردید از آنجا منتشر بشوید. وقتی هم که در محضر حضرت نشسته اید سخنی که باعث انس یکدیگر است نگویید «ولا مستأنسین لحدیث انّ ذلک یوذی النبی فیستحیی منکم والله لا یستحیی من الحق» وقتی در محضر حضرت نشسته اید، سخن دنیا طرح نکنید، با یکدیگر مؤانسه نکنید، حرفی که حکمت و معرفت در او نیست نزنید، گفتار عادی را در محضر حضرت ترک کنید. مجلس پیغمبر مجلس علم و حکمت است، مجلس اُنس و مجلس سرگرمی نیست، این ترجمه کوتاهی از این آیه مبارکه است.

در این آیه فرمود: فقط مؤمنین می توانند بروند، غیر مؤمنین مجاز نیستند، چون خطاب به اهل ایمان است «یا ایهاالذین آمنوا»، مؤمنین هم بی دعوت مجاز نیستند و محور اذن و دعوت هم پذیرایی است که رسول خدا شما را دعوت می کند که مهمانی کند، و شما مهمان او باشید. «ولکن اذا دعیتم فَادخلوا» بروید غذای رسول اکرم را بخورید.

(1) احزاب 53

(2) انی مقصوراً یعنی غذا نضج و پخته شد و انا ممدواً یعنی طرف

منبع: مدینة العلم کتابخانه پیامبر اکرم(ص)

بهشتیان




طبقه بندی: مقالات پیرامون پیامبر اکرم (ص)،
برچسب ها: آداب تشرف به محضر پیامبر اکرم(ص)،

تاریخ : دوشنبه 25 اسفند 1393 | 12:46 ب.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات

آئین نیاکان پیامبر اکرم(ص)

مقدمه

آشنائی با آئین پیامبر (ص) پیش از برانگیختگی به رسالت، در گروه این است که وضع آئین نیاکان و برخی از اعمال او، روشن گردد، زیرا معمولاً ایمان و توحید و یا ضلالت و گمراهی کودک، شاخه‏ای از درختی است که در دل خانه می‏روید و شاخ و برگ می‏کشد، اگر ایمان و توحید شخصیتهائی مانند «عبدالمطلب» و «ابوطالب» و «والدین پیامبر (ص)» به روشنی ثابت گردد، شک و تردید در ایمان پیامبر (ص) قبل از بعثت و گرایش او به آئین توحید، وسوسه‏ای بیش نخواهد بود.

ما برای اینکه پیرامون این موضوع به صورت مستدل و مبسوط سخن گفته باشیم نخست وضع آئین نیاکان و اعضا بیت هاشمی را تشریح می‏نمائیم و سپس به تبیین وضع آئین رسول گرامی پیش از بعثت می‏پردازیم.

نخست پیرامون آئین «عبدالمطلب»، «ابوطالب»، «عبدالله»پدر پیامبر (ص)، و «آمنه» مادر گرامی رسول الله سخن می‏گوئیم. اینک تفصیل گفتار پیرامون شخصیتهای چهارگانه:

ایمان عبدالمطلب

مقصود از «ایمان» در این بحث، اعتقاد به خدا و اذعان به وجود او نیست، زیرا قاطبه عرب به جز انگشت شماری از آنان، به وجود خالق یکتا معتقد بودند، و اعتقاد به خدا جز فرهنگ رسمی عرب به شمار می‏رفت که از ابراهیم (ع) به یادگار مانده بود، بلکه مقصود از آن یکتاپرستی و پرهیز از پرستش اصنام و بت‏ها است که اکثریت قریب به اتفاق عرب را فرا گرفته بود، و جز افراد معدودی از «اصناف» همگان «بت» را می‏پرستیدند، ولی سران بیت‏هاشمی از این پلیدی به دور بودند هر چند برخی از آنان از وضع محیط متأثر بوده و افرادی در آن بیت مانند «ابولهب» از آن دفاع می‏کردند، ولی در اخلاص و توحید عبدالمطلب در یکتاپرستی کافی است که به سخنان مورخان درباره او گوش فرا دهیم.

1- یعقوبی تاریخ نگار قرن سوم می‏نویسد:

نیای پیامبر (ص) «عبدالمطلب»، پرستش بتان را ترک گفت، و توحید در عبادت را پیشه خود ساخت، و به نذر خود در راه خدا وفا نمود و سنتهائی را پی‏ریزی کرد که وحی الهی اکثر آنها را تصویب نمود آنگاه به سنتهایی که نیای پیامبر پی‏ریزی کرده بود اشاره می‏کند.

2- در حمله «ابراهه» به سرزمین مکه به قصد تخریب خانه خدا، توحید و یکتاپرستی «عبدالمطلب» و روگردانی او از «بتان» قریش، به خوبی دیده می‏شود او وقتی از تصمیم ابرهه آگاه شد، و گزارش رسید که شتران او را سپاه پیل به یغما برده است، یک سره به اردوگاه «ابرهه» رفت و مورد تجلیل و احترام او قرار گرفت، تنها چیزی که از او درخواست کرد این بود که دستور دهد اموال به غارت رفته او را، بازگردانند.

«ابرهه» از درخواست کوچک او در برابر تصمیم خطرناکی که او نسبت به تخریب کعبه نموده بود، در شگفت فرو رفت، و گفت من از درخواست ناچیز تو در شگفتم من آمده‏ام خانه‏ای را ویران کنم که مایه افتخار قبیله و نیاکان تو است ولی تو سخن از شترهائی که به غارت رفته می‏رانی چه بهتر بود که از من درخواست می‏کردی تا از این کار صرف نظر کنم.

«عبدالمطلب» با چهره باز و قلبی مطمئن گفت: من صاحب شترم و برای مطالبه آن آمده‏ام خانه نیز صاحبی دارد، که از آن حفاظت می‏کند ابرهه گفت چیزی نمی‏تواند مانع از تصمیم من گردد این سخن را بگفت فوراً دستور داد که شتران او را بازگردانند او نیز پس از تحویل، همه را نذر کعبه کرد، و در حرم رها نمود که هر نوع دست درازی به آنها، مایه ظهور خشم الهی گردد آنگاه به سوی قریش آمد و همگان را از تصمیم ابرهه آگاه ساخت، سپس یک سره به سوی کعبه رفت و حلقه باب کعبه را با گروهی از قریش به دست گرفت و به مناجات با خدای خود پرداخت و در ضمن گفتگوی خود با خدا، چنین گفت: پروردگارا! به جز تو به کسی امیدی ندارم، آنان را از حریم خانه خود بازدار، دشمن خانه تو، دشمن تو است، آنان را از تخریب جلوگری نما!اگر نیای پیامبر یک فرد بت پرست بود در این لحظات حساس باید بسان دیگر مشرکان به بتان کعبه پناه ببرد، و دست حاجت به سوی آنها دراز نماید.


ادامه مطلب

طبقه بندی: مقالات پیرامون پیامبر اکرم (ص)،
برچسب ها: آئین نیاکان پیامبر اکرم(ص)، بهشتیان،

تاریخ : یکشنبه 24 اسفند 1393 | 11:27 ق.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات

آگاهی ساسانیان از ظهور پیامبر اسلام(ص)

قسمت اول

خبر بازان

در زمان پیامبر اسلام، ایرانیان بر یمن حکومت می‏کردند و حاکم آنجا شخصی ایرانی به نام «باذان» بود او طبق وظیفه‏ی حکومتی، گزارشهای مربوط به پیامبر اسلام و مخالفت اعراب قریش با آن حضرت را به دربار ایران ارسال می‏داشت. یکی از گزارشهای او که در تاریخ ضبط گردیده، خطاب به خسرو پرویز چنین است:

«در کوه‏های تهامه صاحب دعوتی پدید آمده که در نهان، مردم را به سوی خود می‏خواند و پیروانش اندکند و عرب‏ها جز گروهی اندک که آئین او را پذیرفته‏اند، او را بیمناک کرده و به جنگش برخاسته‏اند».

نامه پیامبر به خسرو پرویز

در سال هشتم هجری، پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ضمن نامه‏ای خطاب به خسروپرویز، وی را به دین اسلام فرا خواند:

«به نام خداوند بخشنده مهربان. از محمد رسول خدا به خسرو، بزرگ(پادشاه) ایران، سلام بر کسی که راهنمایی را پیروی کند و به خدا و رسولش ایمان آورد و گواهی دهد که معبودی جز خدای یگانه و بی‏انباز نیست و این که محمد، بنده و فرستاده او به همه مردم است، تا هرکه را زنده باشد، بیم دهد و گفتار بر کافران واجب آید. پس اسلام آور تا سالم بمانی و اگر سر، باز زدی، همانا گناه مجوس بر توست».

با استفاده از قسمت اخیر نامه پیامبر، می‏توان مدعی شد که در جریان مسلمان شدن ایرانیان، هر خونی ریخته شده است، گناه اول و بزرگش متوجه شاهان و بزرگانی است که حقیقت اسلام را می‏دانستند اما کتمان نمودند تا چند روز بیشتر بر حکومت و دنیاداری ادامه دهند و اگر شاهان و بزرگان ایران طبق اخبار گذشتگان و اطلاع از بعثت پیامبری موعود و نیز دعوت صریح و آشکار پیامبر، اسلام را قبول می‏نمودند حتما احتیاجی به برخوردهای نظامی پیدا نمی‏شد.

چون نامه پیامبر را بر خسرو خواندند، خشم، او را فرا گرفت که به چه جرأتی پیامبر نام خود را قبل از نام شاهنشاه ایران آورده لذا نامه را پاره کرد.طبق سروده نظامی گنجوی، پیامبر در نامه نوشته بود:

 

نه برجا و نه حاجت‏مند جائی است... 

گواهی ده که عالَم را خدائی است

 

مرا بر آدمی پیغمبری داد 

خدائی کآدمی را سروری داد

 

بهشت شرع بین، دوزخ رها کن 

ز طبع آتش پرستیدن جدا کن

 

مسلمان شو مسلم گرد از آتش... 

در آتش مانده‏ای وین هست ناخوش

 

بجوشید از سیاست خون خسرو 

چو قاصد عرضه کرد آن نامه نو

 

چو افیون خورده مخمور درماند 

به هر حرفی کز آن منشور برخواند

 

نوشته از محمّد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله سوی پرویز 

خطی دید سواد هیبت‏انگیز

 

که گستاخی که یارد با چو من شاه 

غرور پادشاهی بردش از راه

 

نویسد نام خود بالای نامم 

که را زهره که با این احترامم

 

نه نامه، بلکه نام خویشتن را 

درید آن نامه گردن شکن را

 

«یعقوبی» عکس العمل شاه را به گونه‏ای دیگری بیان می‏دارد:

پادشاه ایران در جواب نامه پیامبر، نامه‏ای نوشت و آن را در میان دو پاره حریر نهاد و در میان آن دو، مُشکی گذاشت. چون فرستاده شاه، نامه را به پیامبر تسلیم نمود، پیامبر آن را گشود و مشتی از مشک برداشت و بوئید و به یاران خویش گفت: «ما را در این حریر نیازی نه و از پوشاک ما نیست، باید البته به دین من درآیی یا خودم و یارانم به سرت خواهیم آمد و امر خدا از آن شتابنده‏تر است، اما نامه‏ات، پس من از خودت به آن داناترم و در آن چنین و چنان است» و آن را نگشود و نخواند و فرستاده نزد خسرو باز گشت.

به نظر «احمد بن حنبل» و «خطیب بغدادی»؛ «خسروپرویز» در جواب نامه پیامبر، نامه و هدایایی برای آن حضرت فرستاد.

افسوس که تاریخ، متن نامه شاه ایران را که حتم با توجه به چگونگی ارسال جواب، حاوی مطالب محترمانه‏ای بود، ثبت نکرده است. به نوشته «ابن هشام»، «خسرو» طی دستوری به باذان فرمانروای ایرانیِ یمن، نوشت:

«به سمع ما چنین رسید که مردی در حدّ مکه پیدا شده و طاعتِ ما نمی‏برد و مردم را به دین خود می‏خواند و می‏گوید: من پیغمبر خدایم. اکنون لشگر برگیر و به جنگ وی شو(برو) اگر به طاعت ما درآید و از این کار توبه کند. وی را بگذار و گرنه سرِ وی را بردار و پیش من فرست».

اما در منابع دیگر مانند «مسعودی»، «طبری»، «بلعمی»، «ابن بلخی»، «ابن اثیر» و «ابن خلدون» چنین آمده که «خسرو» به «باذان» دستور داد دو نفر نماینده به مدینه بفرستد (یا خود از مداین فرستاد) تا پیامبر را نزد وی آورند(یا ارسال دارند).

با توجه به آگاهی‏های متعدد خسروپرویز از ظهور و بعثت پیامبر موعود و نامه احترام‏آمیزش و این که دستور آوردن حضرت را داده بود، آیا نمی‏توان تصور نمود که قصد خسرو، تحقیق حضوری از پیامبر بوده است؟ اگر قصد خسرو کوبیدن اسلام و پیامبر بود، به راحتی می‏توانست لشگری برای این امر ارسال دارد.

«باذان» که شخص عاقل، هوشمند و آگاه به اوضاع اعراب و مسلمانان بود، نامه سنجیده‏ای خدمت پیامبر اسلام نوشته و نامه خسرو را به آن منضم ساخت و همراه دو نماینده به اسامی «بابویه» و «خسرو»، به مدینه ارسال داشت. آن دو در شرف‏یابی حضور پیامبر، موضوع مأموریت و نامه‏ها را معروض داشته و خواستار گردیدند حضرت همراه آنان برود. مترجم این گفتگوها، ایرانی پاک‏نژاد «سلمان فارسی» بود. پیامبر، دو فرستاده را در خانه سلمان بیتوته داد و به پذیرایی ایشان فرمان صادر فرمود. دو فرستاده مدتی را که در برخی منابع تا شش ماه قید گردیده، جهت اخذ جواب از محضر پیامبر در مدینه ماندند. فرشته وحی، پیامبر را آگاهی داد که «شیرویه» پسر «خسرو پرویز»، پدر را در فلان تاریخ کشته است (یا خواهد کشت) و با بازگویی این جریان به فرستادگان باذان، آن دو دچار وحشت شده باز گشتند و آنچه را اتفاق افتاده بود، به باذان گزارش نمودند. باذان در فکر فرو رفت و گفت:

«اگر این مرد پیغمبر است هم‏چنان که گفته، کسری به قتل آید(و خبر آن برسد) و من ایمان به وی آورم و اگر پیغمبر خدای نیست هر آینه خلاف سخن وی پیدا شود و من آنگاه لشگر حاضر کنم و به خصم وی شوم(به جنگ وی روم)».

باذان روز به روز می‏شمرد و انتظار می‏کرد تا آن روز که پیغمبر گفته بود، و چون بدان روز رسید، خبر بیاوردند که شیرویه پسر کسری، پدر را بکشت.

نویسنده: اصغر حیدری

کتابخانه پیامبر اعظم(ص) مدینة العلم

بهشتیان




طبقه بندی: مقالات پیرامون پیامبر اکرم (ص)،
برچسب ها: آگاهی ساسانیان از ظهور پیامبر اسلام(ص)، نامه پیامبر به خسرو پرویز، متن نامه ی پیامبر اسلام(ص) به خسرو پرویز،

تاریخ : جمعه 24 بهمن 1393 | 12:58 ق.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات

آگاهی ساسانیان از ظهور پیامبر اسلام(ص)

قسمت اول

پادشاهان ساسانی آگاه از امر پیامبر(ص)

پیروزی قبائل عرب بر سپاه ایران با استمداد از نام مقدس پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در جنگ «ذی‏قار»، نامه دعوت پیامبر اسلام به خسروپرویز و گزارش‏های «بازان»، کارگزار شاه ایران در یمن در مورد پیامبر اسلام، از جمله راه‏های آگاهی خسروپرویز از بعثت پیامبر اسلام بود.

نعمان بن منذر و جنگ ذی ‏قار

نعمان بن منذر حاکم حیره بود. خسروپرویز طی بخشنامه‏ای، شرایط جسمی دخترانی را که باید جهت خدمت به پادشاه به دربار ایران فرستاده می‏شدند، به فرماندهان نواحی مختلف و از جمله نعمان ارسال داشت(از جمله‏ی شرایط: راست خلقت، پاکیزه رنگ، سپید گردن، سپیدروی، درشت ابروی، درشت چشم، سیاه‏چشم، سرخ‏گونه، باریک‏بینی، کشیده‏ابرو، نکوقد، سیاه‏گیسو، بزرگ‏سر، گشاده‏سینه، درشت‏بازو، باریک‏انگشت، خوش‏شکم، میانه‏باریک، ظریف‏پای، نرم‏رفتار، فرمان‏بردار، نیکونسب، با آزرم، نیک‏سیرت، ادب‏آموخته، کارآزموده، نرم‏صدا، کوتاه‏زبان، شرمگین و...».

خسرو دبیری داشت به نام «زید» که پدرش به دستور نعمان کشته شده بود. زید شاه را خبر داد که نعمان دختری دارد واجد همه شرایط بخشنامه. شاه طی دستوری به نعمان خواستار ارسال دخترش شد. نعمان جواب داد که سیه‏چشمان ایرانی برای شاه پسندیده‏تر هستند تا عربان سیه‏چهره. زید جهت انتقام خون پدر حیله کرد و چنین ترجمه نمود: «ماده‏گاوان ایران شما را بس نباشد که زنان ما را می‏جویید؟». همین جواب خشم خسرو را چنان برانگیخت که دستور قتل نعمان را صادر نمود. نعمان میان اعراب فراری شد و خانواده و اموال خود را -که از جمله‏ی آن هشت صد زره عالی بود- تحت حمایت یکی از بزرگان عرب به نام «هانی‏بن مسعود» قرار داد. چون شاه خبر از اموال نعمان یافت، «ایاس بن قبیصه طائی» را با بیست هزار رزمنده ایرانی به سوی «هانی» فرستاد تا تَرَکه نعمان را بازپس گیرد. هانی نخواست چیزی را که در حمایت گرفته بود، پس بدهد و با اعراب بنی‏شیبان، بنی‏بکر و بنی‏عجل به مقابله سپاه ایران شتافت. تلاقی؛ در منطقه ذی‏قار روی داد و سپاهیان درهم آمیختند. فرار به اردوی اعراب افتاد اما روز دیگر، اعراب باز گشته و با توجه به تشنگی لشگر ایران و در کمین افتادنشان، شمشیر در میان ایرانیان گذاشتند و جنگ به سود اعراب پیش رفت. این جنگ در زمانی اتفاق افتاد که پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به مدینه هجرت کرده و جنگ بدر اتفاق افتاده بود. هانی به سپاه اعراب گفت: شنیده‏ایم، از عرب پیغمبری بیرون آمده به نام «محمّد» و در چند جنگ ظفر یافته و می‏گویند هرکه نام او می‏برد، حاجتش روا می‏شود و کسی که در بیابان هلاک می‏شود یا شتری گم می‏کند نام او می‏برد و راه می‏یابد و گم‏شده خود را پیدا می‏کند. شما در جنگ، نام محمد فراخوانید تا نصرت، ما را رسد. اعراب این سخن را به جان قبول کردند و روز دوم جنگ -که به سود اعراب بود- لشگر هانی به یکبار نعره برآوردند «محمدنا منصور» یعنی محمد با ماست و نصرت و پیروزی ما را بُوَد. اعراب با این شعار بر سپاه ایران تاختند و تعداد زیادی از ایرانیان کشته شدند و بقیه فراری گشتتند و در همین زمان، پیامبر که از طریق جبرئیل خبر جنگ و شکست ایرانیان را دریافت، فرمود: «خداوند، عرب را بر عجم نصرت داد» و این اول روز بود که عرب؛ داد از عجم بستانید. (کشتار وحشتناک اعراب توسط شاپور ذوالأکتاف را به خاطر داشته باشید).

مورد استناد در جنگ «ذی‏قار» این است که «ایاس» فرمانده لشگر ایران -که از طرف خسرو، به جای نعمان به حکومت حیره منصوب شده بود- به اسارت اعراب افتاد، وی را نکشته آزاد نمودند. ایاس به دربار ایران باز گشته شرح جریان جنگ و استعانت اعراب از نام پیامبر مسلمانان را بازگو نمود.

نویسنده: اصغر حیدری

کتابخانه پیامبر اعظم(ص) مدینة العلم

بهشتیان




طبقه بندی: مقالات پیرامون پیامبر اکرم (ص)،
برچسب ها: آگاهی ساسانیان از ظهور پیامبر اسلام(ص)، پادشاهان ساسانی آگاه از امر پیامبر(ص)، نعمان بن منذر و جنگ ذی ‏قار،

تاریخ : دوشنبه 20 بهمن 1393 | 12:11 ق.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات

آگاهی ساسانیان از ظهور پیامبر اسلام(ص)

قسمت اول

پادشاهان ساسانی آگاه از امر پیامبر(ص)

پیروزی قبائل عرب بر سپاه ایران با استمداد از نام مقدس پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در جنگ «ذی‏قار»، نامه دعوت پیامبر اسلام به خسروپرویز و گزارش‏های «بازان»، کارگزار شاه ایران در یمن در مورد پیامبر اسلام، از جمله راه‏های آگاهی خسروپرویز از بعثت پیامبر اسلام بود.

نعمان بن منذر و جنگ ذی ‏قار

نعمان بن منذر حاکم حیره بود. خسروپرویز طی بخشنامه‏ای، شرایط جسمی دخترانی را که باید جهت خدمت به پادشاه به دربار ایران فرستاده می‏شدند، به فرماندهان نواحی مختلف و از جمله نعمان ارسال داشت(از جمله‏ی شرایط: راست خلقت، پاکیزه رنگ، سپید گردن، سپیدروی، درشت ابروی، درشت چشم، سیاه‏چشم، سرخ‏گونه، باریک‏بینی، کشیده‏ابرو، نکوقد، سیاه‏گیسو، بزرگ‏سر، گشاده‏سینه، درشت‏بازو، باریک‏انگشت، خوش‏شکم، میانه‏باریک، ظریف‏پای، نرم‏رفتار، فرمان‏بردار، نیکونسب، با آزرم، نیک‏سیرت، ادب‏آموخته، کارآزموده، نرم‏صدا، کوتاه‏زبان، شرمگین و...».

خسرو دبیری داشت به نام «زید» که پدرش به دستور نعمان کشته شده بود. زید شاه را خبر داد که نعمان دختری دارد واجد همه شرایط بخشنامه. شاه طی دستوری به نعمان خواستار ارسال دخترش شد. نعمان جواب داد که سیه‏چشمان ایرانی برای شاه پسندیده‏تر هستند تا عربان سیه‏چهره. زید جهت انتقام خون پدر حیله کرد و چنین ترجمه نمود: «ماده‏گاوان ایران شما را بس نباشد که زنان ما را می‏جویید؟». همین جواب خشم خسرو را چنان برانگیخت که دستور قتل نعمان را صادر نمود. نعمان میان اعراب فراری شد و خانواده و اموال خود را -که از جمله‏ی آن هشت صد زره عالی بود- تحت حمایت یکی از بزرگان عرب به نام «هانی‏بن مسعود» قرار داد. چون شاه خبر از اموال نعمان یافت، «ایاس بن قبیصه طائی» را با بیست هزار رزمنده ایرانی به سوی «هانی» فرستاد تا تَرَکه نعمان را بازپس گیرد. هانی نخواست چیزی را که در حمایت گرفته بود، پس بدهد و با اعراب بنی‏شیبان، بنی‏بکر و بنی‏عجل به مقابله سپاه ایران شتافت. تلاقی؛ در منطقه ذی‏قار روی داد و سپاهیان درهم آمیختند. فرار به اردوی اعراب افتاد اما روز دیگر، اعراب باز گشته و با توجه به تشنگی لشگر ایران و در کمین افتادنشان، شمشیر در میان ایرانیان گذاشتند و جنگ به سود اعراب پیش رفت. این جنگ در زمانی اتفاق افتاد که پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به مدینه هجرت کرده و جنگ بدر اتفاق افتاده بود. هانی به سپاه اعراب گفت: شنیده‏ایم، از عرب پیغمبری بیرون آمده به نام «محمّد» و در چند جنگ ظفر یافته و می‏گویند هرکه نام او می‏برد، حاجتش روا می‏شود و کسی که در بیابان هلاک می‏شود یا شتری گم می‏کند نام او می‏برد و راه می‏یابد و گم‏شده خود را پیدا می‏کند. شما در جنگ، نام محمد فراخوانید تا نصرت، ما را رسد. اعراب این سخن را به جان قبول کردند و روز دوم جنگ -که به سود اعراب بود- لشگر هانی به یکبار نعره برآوردند «محمدنا منصور» یعنی محمد با ماست و نصرت و پیروزی ما را بُوَد. اعراب با این شعار بر سپاه ایران تاختند و تعداد زیادی از ایرانیان کشته شدند و بقیه فراری گشتتند و در همین زمان، پیامبر که از طریق جبرئیل خبر جنگ و شکست ایرانیان را دریافت، فرمود: «خداوند، عرب را بر عجم نصرت داد» و این اول روز بود که عرب؛ داد از عجم بستانید. (کشتار وحشتناک اعراب توسط شاپور ذوالأکتاف را به خاطر داشته باشید).

مورد استناد در جنگ «ذی‏قار» این است که «ایاس» فرمانده لشگر ایران -که از طرف خسرو، به جای نعمان به حکومت حیره منصوب شده بود- به اسارت اعراب افتاد، وی را نکشته آزاد نمودند. ایاس به دربار ایران باز گشته شرح جریان جنگ و استعانت اعراب از نام پیامبر مسلمانان را بازگو نمود.

نویسنده: اصغر حیدری

کتابخانه پیامبر اعظم(ص) مدینة العلم

بهشتیان



تاریخ : دوشنبه 20 بهمن 1393 | 12:02 ق.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات

اسم تو نور امـید است و صفای سینه هاست

دین تو اسلام عشق است و بدور از کینه هاست

روز میـلادت شدم مست می عرفان تو

آیه شرع است و حق است، خط به خط قرآن تو . . .

میلاد پیامبر اکرم(ص) و امام صادق(ع) بر همه ی شما مبارک




طبقه بندی: اعیاد و مناسبت های مذهبی،
برچسب ها: میلاد پیامبر(ص)، تولد امام صادق(ع)،

تاریخ : جمعه 19 دی 1393 | 03:54 ب.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات

سلام بر بینندگان بلاگ بهشتیان

در این پست اگه میشه اگه نظر،پبشنهاد یا انتقادی دارید برامون بنویسید.

ممنون میشم اگه نظراتون رو صادقانه بیان کنید.

با تشکر

مدیر بلاگ بهشتیان




طبقه بندی: اطلاع رسانی،
برچسب ها: نظر شما،

تاریخ : سه شنبه 11 آذر 1393 | 12:57 ق.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات
نگاهی به قرآن (بخش دوم)
نزول دفعى و تدریجى قرآن 
شكى نیست كه قرآن مجید، در عرض 23 سال به نحو تدریجى نازل شده است . و از سوى دیگر مى خوانیم كه : قرآن كریم در ماه مبارك رمضان و در یك شب نازل گردیده است . به عبارت دیگر، آیه : (( شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن )) (1)
تصریح مى كند كه قرآن در ماه رمضان نازل گشته است . و آیات شریفه : (( انا انزلناه فى لیلة القدر )) (2) و (( انا انزلناه فى لیلة مباركة )) (3) نشان مى دهند كه قرآن مجید، در یك شب نازل گردیده است . و آن یك شب در ماه رمضان بوده است . و از روایات به دست مى آید كه آن شب ، شب 23 مبارك رمضان است .
و از سوى دیگر مى بینیم كه كفار مكه اعتراض كرده و مى گفتند: چرا قرآن كریم ، دفعتا واحده نازل نمى شود؟ در جواب آنان ، خداوند فرمود: این براى آن است كه قلب تو را مطمئن و ثابت گردانیم ؛ چون اگر همه قرآن به یك بار، نازل مى شد، وحى الهى قطع مى گردید و دیگر رابطه تو با خدا برقرار نمى شد:
(( و قال الدین كفروا لولا نزل علیه القران جملة واحدة كذلك لنثبت به فوادك و رتلناه ترتیلا )) (4).
یعنى (و باز كافران جاهل به اعتراض گفتند كه : چرا این قرآن (اگر از جانب خداست ) یكباره براى رسول خدا نازل نگشت (اى رسول ما! جاهلان نمى دانند، حكمتش این است كه ) تا (تدریجا) ما تو را به آن دل آرام كنیم (و اطمینان قلب دهیم . و بدین سبب ) آیات خود را بر تو مرتب به ترتیبى روشن (و روشى نیكو) فرستادیم ).
و نیز مى فرماید: (( و قرانا فرقناه لتقراءه على الناس على مكث و نزلناه تنزیلا )) (5).
یعنى : (قرآن را قطعه - قطعه فرستادیم تا آن را با تاءنى و دقت ، بر مردم بخوانى . و آن را بتدریج نازل كرده ایم .)
پس یقینى است كه قرآن كریم ، در عرض 23 سال ، نازل گردیده است .
درباره جمع میان این دو مطلب ، در روایات شیعه و اهل سنت آمده است كه قرآن ، در یك شب از جانب خداوند به (بیت المعمور) یا (بیت العزة ) نازل شده ، و پس از آن ، بتدریج بر آن حضرت نازل گشته است .
المنار مى گوید: آغاز نزول قرآن در شب قدر بوده است نه همه اش . ولى آن بر خلاف ظهور سه آیه گذشته است كه در اول بحث آوردیم .
در كافى از حفص بن غیاث نقل شده است كه : از امام صادق - صلوات الله علیه - پرسیدم خدا مى فرماید: (( شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن )) و حال آنكه از اول تا آخر قرآن ، در عرض 23 سال نازل شده است ؟
فرمود: تمام قرآن در ماه مبارك رمضان به بیت المعمور نازل شد، سپس در طول بیست سال ، نازل گردید(6) در روایات اهل سنت (بیت العزه ) آمده است .
در تفسیر صافى ، مقدمه نهم (بیت المعمور) را به قلب رسول خدا - صلى الله علیه و آله - تاءویل كرده و مى فرماید: گویا مراد، نزول آن به قلب پیامبر است . چنانكه خداوند فرموده است : (( نزل به الروح الامین على قلبك )) (7) آنگاه در عرض 23 سال ، بتدریج از قلبش به زبانش نازل شده است . وقتى كه جبرئیل مى آمد و وحى را با الفاظش مى خواند.
در اینجا تحقیق دیگرى نیز هست كه بسیار قوى مى باشد و آن اینكه قرآن مجید دوبار نازل گردیده است ؛ بار اول ، به طور فشرده و بسیط به قلب آن حضرت نازل شده و بار دیگر، به طور مشروح و به تدریج و در عرض 23 سال چنانكه شیخ ابوعبدالله زنجانى در كتاب (تاریخ القرآن ) (8) ترجمه سحاب ، احتمال داده است . و در تفسیر المیزان ، ذیل آیه شریفه (شهر رمضان ...) آن را قبول كرده و بر آن استدلال مفصل نموده است . روایات نیز در دوبار نازل شدن قرآن كریم ، صراحت دارند. چنانكه نقل گردید.
توضیح اینكه : قرآن مجید، خود حاكى است كه رسول خدا - صلى الله علیه و آله - پیش از آنكه جبرئیل بیاید و آن را بخواند، قرآن را مى دانست ولى اجازه خواندن نداشت . آن آیه چنین است : (( لا تحرك به لسانك لتعجل به ان علینا جمعه و قرآنه فاذا قراءناه فاتبع قرآنه ثم ان علینا بیانه )) (9)
یعنى : (زبانت را به خواندن قرآن ، حركت مده ، كه جمع كردن و خواندن آن بر عهده ماست . و چون ما آن را خواندیم ، از قرائت آن پیروى كن . سپس تفهیم آن بر عهده ماست .).
از اینجا معلوم مى شود كه قرآن كریم با نزول اول ، در قلب آن حضرت بوده است و آن را مى دانسته است . ولى لازم بود جاى مناسب و اندازه مناسب آن را جبرئیل بیان كند كه در كجا بخواند و چقدر بخواند؟
وانگهى ، به نظر مى آید كه آن حضرت ، فقط قرآن را مى دانست اما نمى توانست آن را به صورت (اعجاز) بخواند. و اگر خودش ‍ مى خواند، نظیر گفته هاى دیگرش مى شد و در قالب اعجاز ادا نمى گردید. ولى جبرئیل آن را به صورت اعجاز مى خواند. و حضرت نیز با همان كلمات ، ادا مى كرد. و كاتبان وحى آن را مى نوشتند؛ مانند آنكه ما به مسافرت رفته ایم و همه چیز آن در ذهن ماست ، ولى نمى توانیم آن را با شعر بخوانیم ، بلكه لازم است تا شاعرى آن را به نظم درآورد و ما در این صورت ، نزول اولى ، براى آن بوده است كه لازم بود آن حضرت ، حقایق را بداند. و قبلا به كلیات و فشرده دین ، آگاهى داشته باشد. خلاصه : یك بار قرآن كریم به طور فشرده و مجموعى ، در یك شب به قلب مباركش نازل گشته ، و بار دیگر در عرض 23 سال ، هر كجا و هر قدر كه لازم بود، جبرئیل دانسته هاى او را به صورت (اعجاز) مى خوانده و آن حضرت نیز آن را براى مردم ادا مى فرموده است . تا اینكه تمام آنچه كه به قلبش نازل شده بود، در قالب الفاظ، بیان گردیده است .
آنچه كفار مى گفتند: (( لولا نزل علیه القران جملة واحدة )) (10) نظرشان به نزول دوم بوده است . و مى گفتند: چرا همه آن را به یك بار نمى خواند و هر از چند صباحى ، چند آیه نازل مى شود. خداوند نیز در جواب آنان فرمود: این ، به علت نشدن وحى و اطمینان قلب پیامبر مى باشد.
اختلاف قراآت 
قرائتهاى قرآن مجید، به هفت نفر قارى مشهور مى رسد، كه چهار نفر از آنها شیعه و سه نفر از اهل سنت است . چهار نفر اولى عبارتند از:
1 - (عاصم بن ابى الجنود) او قرآن را بر ابوعبدالرحمن سلمى ، خوانده و او نیز بر امیرالمؤ منین - علیه السلام - خوانده است . چنانكه در مقدمه مجمع ، فن دوم ، بر این مطلب تصریح فرموده است .
ثقه جلیل القدر ابان بن تغلب ، قرآن را بر عاصم خوانده است . چنانكه در تاءسیس الشیعه نقل شده ، قرائت عاصم از نظر شیعه و اهل سنت مقبول و همه قرآنهاى روى زمین با قرائت عاصم نوشته شده ، و او در سال 128 هجرى از دنیا رفته است .
حفص بن غیاث مى گوید: عاصم ، به من گفت : هر قرائتى كه بر تو خوانده ام ، همان است كه بر ابوعبدالرحمن سلمى خوانده ام . و او بر على - علیه السلام - خوانده است . (11)
2 - (ابوعمرو بصرى (زبان بن علاء))؛ در تاءسیس الشیعه فرموده است كه : او از شیعه مى باشد و قرآن را بر سعید بن جبیر شهید، خوانده است . امام صادق - علیه السلام - به او فرموده : (( یا ابا عمرو! تسعة اعشار الدین فى التقیه )) . او از ترس حجاج بن یوسف ، گریخت و تا حجاج زنده بود، او متوارى زندگى مى كرد. در سال 68 هجرى متولد شد و در 154 از دنیا رفته است . و معلم قرائت قرآن بود.
3 - (حمرة بن حبیب زیات )؛ در تاءسیس الشیعة فرموده است : او از شیعیان است و قرآن را بر امام صادق - صلوات الله علیه - خوانده است . در رجال (12)خویش ، او را از اصحاب امام صادق - علیه السلام - شمرده است . او در سال 80 هجرى ، متولد شده و در 158 در حلوان از دنیا رفته است . كتابهاى : (قرائة القرآن ، مقطوع القرآن و موصوله و...) و همچنین در مجمع البیان : (( و اما حمزة فقرء على بن جعفر محمد علیهماالسلام )) و همچنین فرموده است : و نیز قرآن را بر حمران بن اعین و او بر ابوالاسود دئلى و او بر على بن ابیطالب - علیه السلام - خوانده است . و حمزه در عصر خود معلم قرائت قرآن بود.
4 - (على بن حمزه كسایى ) او شیعه مى باشد و قرآن را بر شیوخ شیعه خوانده است از قبیل حمزه و ابان بن تغلب ، و حمزه نیز بر امام صادق - علیه السلام - خوانده است و او در سال 189 در شهر رى ، و به قولى در طوس از دنیا رفته است . در الكنى و الالقاب مى گوید: علامه بحرالعلوم فرموده است : او قرائت خود را از حمزة بن حبیب زیات اخذ كرد. ابتدا مردم را با قرائت حمزه تعلیم مى داد و بعد براى خودش قرائتى اختیار نمود. ابن ندیم در فهرست (13)، تاریخ وفات او را 179 ذكر نموده ، ولى تاءسیس الشیعه ، 189 را بیان كرده است . چنانكه در بالا نقل گردید. او معلم قرائت قرآن بوده است .
5 - (عبدالله بن عامر دمشقى ) رئیس اهل مسجد در زمان ولید عبدالملك مروان بود. او قرآن را بر مغیره بن ابى شهاب خواند، و او بعد از بلال بن ابى الدرداء، قاضى دمشق بود. اهل شام در قرائت ، او را امام و پیشواى خود نمودند. طبرسى (ره ) فرموده است : (( اما الشامى فهو عبدالله بن عامر الیحصبى لا غیر، قرء على المغیرة بن ابى الشهاب و قرء المغیرة على عثمان بن عفان )) .
ابن ندیم وفات او را در 118 مى داند. در البیان از طبقات القراء، ولادت او را در هشتم هجرت نقل كرده . در این صورت 110 سال در قید حیات بوده است .
6 - (عبدالله بن كثیر مكى ) او در اصل ایرانى و در سال 45 هجرى در مكه متولد شده و در 120 وفات یافته است .(14) طبرسى (ره ) مى گوید: (( و اما المكى فهو عبدالله بن كثیر لا غیر، قرء على مجاهد )) . او در دوران حیات خویش ، قارى و معلم قرآن بوده است .
7 - (نافع بن عبدالرحمن المدنى ). او یكى از قراء هفتگانه و از اصفهان است . قرائت قرآن را از عده اى از تابعان اهل مدینه فرا گرفته و در سال 169 هجرى از دنیا رفته ، و در عصر خویش ، معلم قرآن بوده است .
غیر از این هفت نفر، سه نفر دیگر وجود دارند كه البته در حد آن هفت نفر نیستند. و آنها عبارتند از: خلف بن هشام ، یعقوب بن اسحاق و یزید بن قعقاع
پس از آنكه احوال قاریان مشهور و غیر مشهور و نامهاى آنها معلوم گردید اینك لازم است در این باره ، دو مطلب را یادآورى كنیم :
اول اختلاف قراآت ، فقط در تركیب كلمات است ؛ مثلا یكى (مالك یوم الدین ) خوانده و دیگرى (ملك یوم الدین ) و یا یكى (لنحرقنه ) را از باب افعال خوانده و دیگرى از باب تفعیل . خلاصه : اختلاف ، از تركیب كلمات بیرون نرفته است . و این ، سبب زیادى و یا نقصى در قرآن مجید نمى گردد.
دوم : آیة الله خوئى در البیان (15) مى فرماید: اهل بیت - علیهم السلام - شیعیان خویش را به یكى از قراآت منحصر نكرده اند. این قرائتها در زمان آنها- علیهم السلام - معروف بوده است و از هیچ یك منع نفرموده اند و اگر منع كرده بودند با تواتر ولااقل با خبر واحد، نقل مى شد. بلكه از آنها نقل شده كه همه را امضا كرده و فرموده اند: (( اقرء كما یقرء الناس ، اقراءوا كما علمتم (16))) .
و خلاصه سخن آنكه : جایز است قرائت در نماز، با هر قرائتى كه در زمان ائمه - علیهم السلام - متعارف بوده است . مرحوم طبرسى در مقدمه مجمع البیان ، فن ثانى مى فرماید: ظاهر از مذهب امامیه آن است كه اتفاق دارند بر جواز هر قرائت متدوال . و فقط به یك قرائت اكتفا نكرده اند. آیة الله خمینى - قدس سره - مى فرماید: احتیاط در آن است كه از قرائتهاى هفتگانه ، تخلف نشود، و نماز با یكى از آنها خوانده شود. چنانكه احوط آن است كه از قرآنهاى موجود، تخلف نشود.(17)
ناگفته نماند كه : از قرائتهاى هفتگانه ، فقط قرائت عاصم و حمزه به معصوم - علیهم السلام - مى رسد؛ قرائت عاصم ، با یك واسطه به امیرالمؤ منین - علیه السلام - و قرائت حمزه ، بدون واسطه به امام صادق - علیه السلام - مى رسد. بعضى دیگر هم اگر به معصوم - علیهم السلام - برسد با واسطه زیاد مى رسد.
و نیز ناگفته نماند كه : همه قرآنهاى موجود طبق قرائت عاصم نوشته شده اند كه از نظر شیعه و اهل سنت ، مورد قبول است . اعتقاد این جانب آن است كه از طرف ولى امر مسلمین دستور داده شود كه قرائت ، فقط منحصر به قرائت عاصم باشد. و قرائتهاى دیگر، تحریم گردد تا همه مردم ، قرآن را با یك وجه بخوانند. و تشتتى در بین نباشد. با چند قرائت خواندن ضرورتى ندارد و در عصر حاضر، حسنى هم ندارد.
1-سوره بقره ، آیه 185
2-  سوره قدر، آیه 1 .
3-  سوره دخان ، آیه 3
4-  سوره فرقان ، آیه 32.
5-  سوره اسراء، آیه 106.
6-  تفسیر صافى به نقل از كافى ، مقدمه نهم . در این حدیث 20 سال است نه 23 سال .
7-  سوره شعراء، آیه 193.
8-  تاریخ قرآن ، ص 31.
9-  سوره قیامت ، آیه 16 - 19.
10-  سوره فرقان ، آیه 32
11-  معجم رجال حدیث .
12-  رجال شیخ ، ص 206
13-  فهرست ابن ندیم ، ص 44.
14-  البیان ، ص 142.
15-  البیان ، ص 183.
16-  كافى باب النوادر، كتاب فضل القرآن .
17-  تحریر الوسیله ، ج 1، ص 146.
بهشتیان
منبع:کتابخانه دیجیتال



طبقه بندی: قرآن،
برچسب ها: نزول دفعى و تدریجى قرآن، علت نزول دفعى و تدریجى قرآن، اختلاف قرائت در قرآن، اختلاف قرائت،

تاریخ : سه شنبه 11 آذر 1393 | 12:55 ق.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات
نگاهی به قرآن (بخش اول)
پیشگفتار 
بسم الله الرحمن الرحیم
(( الحمدلله رب العالمین وصلى الله على محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فى الارضین واللعن على اعدائهم اجمعین )) .
كتاب حاضر، كلیاتى از قرآن مجید را بررسى نموده و فشرده اى از این ودیعه آسمانى را در اختیار شما قرار مى دهد؛ از قبیل : واژه قرآن به چه معناست ؟ و قرآن چند آیه دارد؟ و با حذف مكررات و مشتقات ، مجموعا از چند كلمه تشكیل یافته ؟ سوره هاى مكى و مدنى آن كدامند؟ و چه هنگام قرآن كریم ، به ترتیب فعلى ، صورت پذیرفته ، چند بار، بر پیامبر اكرم - صلى الله علیه و آله - نازل شده است ؟ و...
سپس حدود هفتاد موضوع از موضوعات قرآن مجید، مطرح و تحقیق شده است كه هر یك ، مطلب مستقلى مى باشد. و در آشنا كردن انسان به این پیام ربوبى ، سهم بسزایى دارد.
اینجانب با آنكه درباره قرآن مجید، (قاموس قرآن ) را در هفت جلد، تاءلیف نموده ام - كه دایرة المعارفى براى قرآن كریم است - و نیز تفسیر (احسن الحدیث ) را در دوازده جلد نوشته ام - كه یكدوره تفسیر كامل مى باشد. - باز احساس كردم كه هر چه درباره این كتاب آسمانى تحریر نمایم ، ارزش آن را دارد. و عده اى را - ولو به طور مختصر - با قرآن كریم آشنا مى سازد. آرى چه ، كارى بهتر از پرداختن به قرآن مجید است ؛ مگر نه این است كه رسول خدا - صلى الله علیه و آله - فرموده : (( خیركم من تعلم القرآن و علمه )) (1)؛ یعنى بهترین شما كسى است كه قرآن را یاد بگیرد و به دیگران نیز یاد بدهد.
بدین جهت ، این كتاب را به رشته تحریر درآوردم . از خداوند متعال خواستارم كه آن را به احسن قبول فرماید. و مورد استفاده همگان قرار دهد. و آنچه از عمرم را درباره آن صرف كرده ام ، ذخیره آخرتم گرداند.
نگارش این كتاب ، در پنجم ذیحجه 1413 هجرى ، مطابق با ششم خرداد ماه 1372 شمسى ، آغاز گردیده و در دهم شعبان 1414، مطابق با دوم بهمن ماه 1372 با تمام رسیده است ؛ یعنى در نگارش ‍ آن ، هفت ماه و 26 روز وقت صرف شده است . (( و ما توفیقى بالله علیه توكلت و الیه انیب )) .
سید على اكبر قرشى ارومیه 2 / 11 / 72
واژه قرآن 
واژه (قرآن ) در لغت عرب ، به معناى (قرائت و خواندن ) است . گویند: (( قرء قرء و قرائة و قرانا الكتاب اى : نطق بالمكتوب فیه ...)) ، این معنا در خود آیات قرآن كریم نیز به كار رفته است ، در سوره قیامت ، چنین آمده است :
(( لا تحرك به لسانك لتعجل به ان علینا جمعه و قرانه فاذا قراناه فاتبع قرانه )) (2).
یعنى : (زبانت را به خواندن قرآن حركت مده تا در خواندن آن عجله كنى ، كه خواندن و جمع آن بر عهده ماست . و چون ما آن را خواندیم ، از خواندن آن پیروى كن (و همانطور بخوان كه ما خوانده ایم ).
پس در این دو مورد، واژه (قرآن ) مصدر و به معناى (خواندن ) آمده است . و اینكه خداوند متعال این كلمه را براى كتاب خود نام نهاده است ، شاید بدین جهت باشد كه (قرآن ) به معناى (كتاب خواندن ) است . همیشه بر سر زبانها باشد. و دائم آن را بخوانند. و معانى آن را در دل داشته باشند. در این صورت ، قرآن كه مصدر است به معناى مفعول ؛ یعنى (مقرو) است .
برخى نیز گفته اند كه معناى لغوى (قرآن ) به معناى (جمع كردن ) است ؛ چون در (( قراء قرانا الشى ء یعنى : اى جمعه وضم بعضه الى بعض )) . پس در این صورت باید مصدر به معناى فاعل باشد. و قرآن ؛ یعنى : (جمع كننده حقایق و سخنان الهى ) ولى معناى اول مقبولتر است . و خود قرآن مجید نیز آن را تاءیید مى كند. مرحوم علامه طباطبائى نیز در تفسیر المیزان آن را پذیرفته است . اما مرحوم طبرسى ، در ذیل آیه شریفه (( شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن )(3)، قول دوم را پذیرفته است اما در مقدمه در (فن رابع ) هر دو قول را - بدون ترجیح یكى بر دیگرى - نقل كرده است . ولى از اینكه قول دوم را با لفظ (قیل ) آورده ، ظهورش ‍ در تاءیید قول اول مى باشد.
سوره هاى قرآن كریم 
قرآن مجید، داراى 114 سوره مى باشد كه همه آنها با (بسم الله الرحمن الرحیم ) آغاز مى شود. بجز سوره توبه كه سوره نهم از قرآن كریم است . و (بسم الله الرحمن الرحیم ) ندارد و اما آنچه در سوره نمل در آیه سى ام آمده است ، آن جزء نامه حضرت سلیمان - علیه السلام - است كه به ملكه (سباء) نوشته است .
در اینكه چرا در سوره توبه (بسم الله الرحمن الرحیم ) نیامده است ، دو روایت وجود دارد. یكى از آن دو از امیرالمؤ منین - صلوات الله علیه - است كه فرموده : علت نیامدن (بسم الله الرحمن الرحیم ) آن است كه : (بسم الله الرحمن الرحیم ) براى (امان و رحمت ) است . ولى سوره برائت ، براى برداشته شدن امان با شمشیر، نزول شده است .
در مجمع البیان چنین آمده است :
(( عن على علیه السلام لم ینزل بسم الله الرحمن الرحیم على راءس سورة برائة لاءن بسم الله للاءمان و الرحمة و نزلت برائة لرفع الامان بالسیف . ))
و زمخشرى در كتاب كشاف ، آن روایت را از ابن عیینه نقل كرده است .
روایت دوم از امام صادق - علیه السلام - نقل شده كه فرموده است : انفال و برائت ، یك سوره هستند (الانفال و البرائة واحد) ناگفته نماند كه هر دو حدیث به لفظ (روى ) است . باقى اقوال ، احوال به طور احتمال و استحسان مى باشد. اما ظاهرا علت اصلى همان تعبد باشد كه رسول خدا - صلى الله علیه و آله - آن را در اول سوره برائت ، نفرموده است .
( بسم الله الرحمن الرحیم ) به عقیده شیعه اثنى عشرى ، یك آیه مستقل و جزء هر سوره است كه نمى شود یكى را به جاى دیگرى خواند. در این باره در این كتاب ، یك بحث مستقل آمده است .
و از اهل بیت عصمت و طهارت - صلوات الله علیهم - نقل شده است كه آنها سوره : (والضحى ) و: (الم نشرح ) و نیز سوره (لایلاف ) و (فیل ) را یك سوره حساب كرده اند كه در نماز نمى شود به یكى اكتفا كرد بلكه باید هر دو با (بسم الله الرحمن الرحیم ) خوانده شوند.
تعداد واژه هاى قرآن كریم 
قرآن مجید، با حذف مكررات و مشتقات ، حدود 1860 كلمه مى باشد. تمام واژه ها و آیات نورانى قرآن كریم ، از تكرار و مشتقات همین تعداد كلمات ، تشكیل و به وجود آمده است . در تعداد آیات قرآن مجید، اختلاف مى باشد. تعداد صحیح و قابل اطمینان در این باره آن است كه عدد آیات قرآن كریم ، 6236 آیه مى باشد. در مجمع البیان در تفسیر (هل اتى ) از امیرالمؤ منین - علیه السلام - از رسول خدا - صلى الله علیه و آله - نقل شده است كه حضرت فرمود: (سوره هاى قرآن كریم 114 سوره ، و آیات آن ، 6236 آیه است .).
سیوطى در الاتقان ، در این رابطه شش قول را نقل كرده است :
قول اول : (6000) آیه .
قول دوم : (6204) آیه .
قول سوم : (6214) آیه .
قول چهارم : (6219) آیه .
قول پنجم : (6225) آیه .
قول ششم : (6236) آیه (4).
ولى قول اخیر از همه قویتر و مطابق روایت و نیز مطابق قرائت عاصم ابن ابى النجود است . ناگفته نماند كه : اختلاف شماره هاى آیات ، از قاریان قرآن نشاءت گرفته است . براى قرآن كریم ، زیانى در برندارد. بلكه اختلاف در تعیین مرزها و حدهاى آیات است ؛ مثلا بقره از نظر قاریان كوفه (286) آیه ، از نظر قاریان بصره (287) آیه ، از نظر علماى حجاز (285) آیه ، و قاریان شام تعداد آیات سوره بقره را در (284) آیه دانسته اند. ولى سوره بقره همان است بى كم و كاست .
آیات و سور مكى و مدنى 
مدت نبوت رسول خدا - صلى الله علیه و آله - جمعا 23 سال به طول انجامیده از این مدت ، سیزده سال را در مكه و ده سال را در مدینه اقامت داشته اند. آیات و سورى كه در مكه معظمه و در عرض ‍ آن سیزده سال نازل شده اند، آیات و سور (مكى ) نام دارند؛ و آیات و سورى كه در مدینه طیبه و در عرض آن ده سال نازل شده اند (مدنى ) نام دارند.
بنابر مشهور، از مجموع 114 سوره قرآن كریم ، 86 سوره در مكه ، و 28 سوره در مدینه منوره نازل شده است . سوره هاى مكى نوعا در زمینه اصول عقیدتى از قبیل : توحید، معاد، نبوت ، نظامهاى متقن جهان ، مبارزه طرفداران حق با طرفداران باطل و شكست جباران و طاغوتها و امثال آن است .
و اما سوره هاى مدنى اغلب درباره احكام و حكومت و روابط عمومى و نظام زندگى است . و جنبه رو بنایى دارند. در روایات و نقلها در ترتیب نزول سوره ها اختلاف هست . و شاید اثبات ترتیب صحیح آنها مشكل باشد. اما بنا به نقلى - كه بعدا خواهیم گفت - ترتیب نزول سوره هاى مكى چنین است :
1 - علق 2 - قلم 3 - مزمل
4 - مدثر 5 - فاتحة الكتاب 6 - مسد
7 - تكویر 8 - اعلى 9 - لیل
10 - فجر 11 - والضحى 12 - انشراح
13 - والعصر 14 - عادیات 15 - كوثر
16 - تكاثر 17 - ماعون 18 - كافرون
19 - فیل 20 - فلق 21 - ناس
22 - توحید 23 - والنجم 24 - عبس
25 - قدر 26 - والشمس 27 - بروج
28 - والتین 29 - قریش 30 - قارعه
31 - القیامة 32 - همزه 33 - مرسلات
34 - قد 35 - بلد 36 - طارق
37 - قمر 38 -ص 39 - اعراف
40 - جن 41 - یس 42 - فرقان
43 - فاطر 44 - مریم 45- طه
46 - واقعه 47 - شعرا48- نمل
49 - قصص 50 - اسرا 51 - یونس
52 - هود 53 -یوسف 54 - حجر
55 - انعام 56 - صافات 57 - لقمان
58 - سباء 59 - زمر 60 - غافر
61 - فصلت 62 - شورى 63-زخرف
64 - دخان 65 - جاثیه 66 -احقاف
67 - ذاریات 68 - غاشیه 69 - كهف
70 - نحل 71 - نوح 72 - ابراهیم
73 - انبیا 74 - مؤ منون 75 - سجده
76 - طور 77 - ملك 78 - حاقه
79 - معارج 80 - نباء 81 - نازعات
82 - انفطار 83 - انشقاق 84 - روم
85 - عنكبوت 86 - مطففین
این ترتیب ، عینا همان ترتیبى است كه مرحوم (ابوعبدالله زنجانى ) در كتاب (تاریخ قرآن ) از مقدمه شهرستانى ؛ موسوم به (مفاتیح الاسرار) از مصحف امام صادق - علیه السلام - نقل كرده است . و نیز همان ترتیبى است كه مرحوم طبرسى در تفسیر سوره (هل اتى ) آورده است . با این تفاوت كه در آن (سوره حمد) اصلا ذكر نشده است . ولى سوره حمد در اسناد دیگر - چنانكه نقل گردید - سوره پنجم مى باشد. و نیز در تفسیر المیزان ، ج 13، ص 249 از (اتقان سیوطى ) و در تاریخ یعقوبى ، ج 2، ص ‍ 19 با اندك تفاوت ، نقل شده است .
و اما سوره هایى كه در مدینه منوره نازل شده اند بنا به نقل قرآن (مصطفى نظیف ) با ترتیب نزول بدین قرارند:
1 - بقره 2 - انفال 3 - آل عمران 4 - احزاب 5 - ممتحنه 6 - نساء
7 - زلزال 8 - حدید 9- محمد (ص )
10 - رعد 11 - رحمن 12 - انسان
13 - طلاق 14 - بینه 15 - حشر
16 - نور 17 18 - منافقون
19 - مجادله 20 - حجرات 21 - تحریم   
22 - تغابن 23 - صف 24 - جمعه
25 - فتح 26 - مائده 27 - توبه
28 - نصر
این ترتیب ، در تاریخ قرآن ، 102. و مجمع البیان در تفسیر سوره (هل اتى ) با اندكى تفاوت نقل شده است . در تاریخ قرآن ، سوره (نصر) در ردیف شانزدهم و (تحریم ) در ردیف 22، و در تفسیر مجمع البیان ، سوره نصر، در ردیف شانزدهم و سوره (توبه ) در آخر آمده است .
در مكى و مدنى بودن دوازده سوره از سوره هاى قرآن ، اختلاف پدید آمده است و هر كس نظر ویژه اى داده است . و آنها بنا به نقل تفسیر المیزان (5)، بدین قرار مى باشد: سوره هاى رعد، رحمن ، جن ، صف ، تغابن ، مطففین ، قدر، بینه ، زلزال ، توحید، فلق ، و ناس .
1- المحجة البیضاء، ج 2 ص 210.
2-  سوره قیامت ، آیه 16 - 18
3-  سوره بقره ، آیه 185
4-  قرآن در اسلام / طباطبائى ، ص 128.
5-  تفسیر المیزان ، ج 13، ص 250
نام كتاب : نگاهى به قرآن
مؤ لف : حجة الاسلام و المسلمین حاج سید على اكبر قرشى
منبع: کتابخانه دیجیتال
بهشتــــــــــــــــــیان



طبقه بندی: قرآن، اطلاعات عمومی،
برچسب ها: واژه قرآن، سوره هاى قرآن كریم، تعداد واژه هاى قرآن كریم، آیات و سور مكى و مدنى،

تاریخ : جمعه 23 آبان 1393 | 12:46 ب.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات
ورود به كربلاى پُربلا
بسیارى از تاریخ ‌نویسان آورده اند:
چون حضرت ابا عبداللّه الحسین صلوات اللّه علیه از مكّه معظّمه عازم شهر كوفه و سرزمین كربلاء گردید.
به همین منظور به همراه اهل بیت و دیگر دوستان و یاران خود حركت كرد، در بین راه در محاصره شدید لشكر عبیداللّه بن زیاد لعین به سركردگى حرّ بن یزید ریاحى قرار گرفتند.
و پس از صحبت ها و مجادله ها، سرانجام توافق شد كه حضرت به راه خود ادامه دهد تا از سوى عبیداللّه - والى كوفه - دستور بعدى بیاید.
لذا امام علیه السّلام با همراهان به مسیر خود ادامه داد تا آن كه به محلّى به نام (عُذَیْبُ الهِجانات ) رسیدند.
در این هنگام از طرف والى كوفه - عبیداللّه - براى حرّ كه فرمانده لشكر بود، نامه اى به این مضمون آمد كه بایستى از هر جهت بر حسین علیه السّلام و همچنین یارانش سخت گرفته شود.
حرّ، نامه عبیداللّه را براى امام حسین علیه السّلام قرائت كرد.
و چون اءصحاب و یاران حضرت از پیام شوم عبیداللّه آگاه شدند، اظهار داشتند: یا ابن رسول اللّه ! اجازه فرما تا با لشكر او مبارزه و قتال كنیم ؟
حضرت پس از شنیدن سخنان اصحاب و یاران خود، فرمود: تا آنان جنگ را شروع نكنند، من هرگز اقدام نخواهم كرد.
آن گاه یكى از یاران به نام زُهیر بن قین عرضه داشت : پس به سوى سرزمین كربلا كه در همین نزدیكى قرار دارد، حركت كنیم .
همین كه امام حسین علیه السّلام نام كربلاء را شنید، گریست گرفت و سپس اظهار نمود:
(اَللّهُمَّ إ نّى اءعُوذُ بِكَ مِنْ كَرْبٍ وَبَلاء) یعنى ؛ خداوندا، از مشكلات و بلاهاى این سرزمین - كربلا - به تو پناه مى برم .
و سپس مقدارى به مسیر خود ادامه داد و فرمود: در همین جا فرود آئید و بارها را باز كنید و بر زمین بگذارید، كه این جا وعده گاه جدّم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى باشد.
و قبر و مقبره من در این سرزمین خواهد بود.(1) 
بنابراین ، حضرت ابا عبداللّه الحسین علیه السّلام در روز چهارشنبه و یا پنج شنبه ، دوّم محرّم الحرام ، سال 61 هجرى قمرى وارد سرزمین كربلاء شد.(2)

1-المفید فى ذكرى السبطالشّهید: ص 66.
2-مقتل خوارزمى : ج 1، ص 237، تاریخ طبرى : ج 4، ص 309.
منبع: چهل داستان و چهل حدیث از امام حسین (ع )_مؤ لف : عبداللّه صالحى
کتابخانه دیجیتال
بهــــشتیان




طبقه بندی: امام حسین(ع)، عزاداری ها و مراسم غم،
برچسب ها: ورود امام حسین (ع) به کربلا،

تاریخ : پنجشنبه 8 آبان 1393 | 08:42 ب.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات

هجدهم ذى الحجه روز فرخنده عید سعید غدیر

روز عید است و همان به كه سلام تو كنیم
مطلع الفجر دل خویش بنام تو كنیم
جانشینى محمد (ص ) به تو فرخنده بود
عهد تجدید، در این بیعت عام تو كنیم

غدیر خم
پدر پیر تاریخ ، بسیار شگفتیها به چشم دیده است و بسیار رویدادهاى ارزشمند و عظیمى را به یاد دارد كه فراموش نا شدنى و بى مرگند. اما از این میان ، چیزهایى را به خاطر دارد كه از ویژگیهایى ارزنده تر برخوردارند:
از میان همه سر گذشتها و سرنوشتها، تاریخ اسلام
از میان همه پیامبران ، محمد (ص )
از میان همه امامان ، على علیه السلام
و از میان همه حوادث ، غدیر را
و غدیر بالاترین و والاترین رخداده اى است كه در رابطه با بافت اسلام راستین و خواسته ژرف نبى اكرم (ص ) ظهور و بروز كرده است .
غدیر تجلى اراده خداوند است ، غدیر نقطه تاملى در تاریخ است ، غدیر یك مكان محدود نیست ، غدیر بى منتها و جاودانه است . غدیر روح جهان و انسان است ، غدیر زنجیره تداوم ایمان است ، غدیر لحظه هاى هیجان حیات است ، غدیر شكوه تاریخ است ، غدیر تلاوت آیه هاى رهایى بشر است ، غدیر قدرت اسلام و جانمایه اعتلاى بشریت است ، غدیر فرودگاه موكب مقدس پیامبر خدا و قرارگاه فرماندهى سپاه توحید در كل هستى است ، غدیر نبض حیات و راوى شور و شادمانى و شگفتى و سرور است .
باشد تا پیمان و لایتمان را با صاحب این روز محكمتر نمائیم .
اكنون سال دهم هجرت است ، اینك پیامبر خدا پس از ده سال تلاش ‍ خستگى ناپذیر، ده سال مجاهدت و ایستادگى ، ده سال تبلیغ در مدینه عزم آن دارد كه به خانه خدا برود. پیشتر از این رسول خدا (ص )، طى اعلامیه اى مردم را به زیارت كعبه خوانده است و حالا هزاران نفر از مشتاقان حرم به انتظار نشسته اند تا با پیامبر (ص ) به راه افتند.
بیست و ششمین آفتاب ذى اقعده سر بر آورده و كاروان مسلمآنان به سوى خانه خدا پیش میرود. در آنجا محمد (ص ) مراسم حج را به مردم آموزش میدهد. آنجا نمایشگاه قدرت اسلام ، شكوه ایمان ، برادرى و برابرى همه اقشار مسلمان بود. همه با یك رنگ و با یك سخن در پیشگاه خدا بودند، بى هیچ نشانه اى براى شناخت فراتر از فروتر، همه همسان ، همه برادر، همه فرزندان یك آب و خاك !
در راه بازگشت ، كاروانیان آخرین حج حجه الوداع میروند تا در پى عبادتى بزرگ بهمراه پیامبر مهربان ، باره توشه اى از معنویت زیارت خانه خدا به شهر و دیار خویش باز گردند. هم اینك هشت روز از قربان عید اضحى میگذرد و بیست و سه روز است كه از زن و فرزند، دورند.
به شوق دیدار خانواده وادیها را یكى پس از دیگرى در مى نوردند و اینجا جاى جدا شدن است ، راه عراق و مصر و مدینه ، هر كدام از سویى كناره آبگیر خم .
ناگهان پیامبر (ص ) فرمان ایست میدهد. قلبها در سینه ها مى تپد، مردم با هم نجوا میكنند و از یكدیگر میپرسند كه چه پیش آمده است ؟ كسى نمیداند! اینك این پیك آسمانى است كه بر رسول خدا (ص ) فرود آمده :
یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته ، و الله یعصمك من الناس ، اى پیامبر: آن را كه از پروردگارت بر تو فرود آمده ، برسان ، اگر نكنى پیامبریش را به انجام نرسانده اى ، خداوندتر از (آسیب ) مردم دور خواهد داشت .
این كدامین سخن است كه میباید بى هیچ درنگ و سستى ، در چنین موقعیتى حساس و در این بیابان ، و در این گرماى توانفرسا، براى جمعیتى كه از رنج سفر خسته اند، بیان شود؟
اینجا مسئله فردا مطرح است . مگر میشود كه پس از پیامبر، جامعه بدون رهبر بماند؟ مگر میشود كه رسالت ، امامت را به دنبال نداشته باشد؟
فرمان محكم است و فرصت بسیار اندك ، آنها كه پیش رفته اند باز میگردند به انتظار دیگران كه از پى مى آیند، نماز ظهر را میخوانند، آنگاه روى تخته سنگهاى جهاز چند شتر نهاده میشود. پیامبر رحمت بر فراز این بلندى ، خطابه تاریخى خود را آغاز میكند. نفسها در سینه حبس است و همه سرا پا گوش .
پیامبر پس از ستایش خداوند، از آخرین سال حیات خویش خبر میدهد.
آنگاه رو به مردم میكند و مى افزاید: اى مردمى كه در اینجا هستید، درباره من چه مى اندیشید؟ همه پاسخ میدهند كه اى پیامبر! به راستى كه رسالتت را به خوبى انجام دادى . خدایت جزاى خیر دهد.
رسول گرامى میفرماید: آیا گواه هستید كه آفریننده این جهان خداى یكتاست و محمد (ص ) بنده و فرستاده اوست ؟ و آیا شهادت میدهید كه بهشت و دوزخ و مرگ و قیامت حق است و مسلم است و انكار ناپذیر؟
مردم یكصدا میگویند: درست است اى پیامبر!
و نبى اكرم سر بر آسمان بلند میكند كه : خداوندا تو خود گواه باش
پیامبر آنگاه اینچنین ادامه میدهد:
آنى تارك فیكم الثقلین كتاب الله و عتراتى اهل بیتى و انهما لن یفترقا حتى یردا على الحوض ، فلا تقد مواهما فتهلكوا و لا تقصروا عنها فتهلكوا و لا تعلموهم فانهم اعلم منكم .
مردم ! من گر چه از میان شما میروم ، اما دو چیز گرانمایه برایتان به جاى میگذارم ، یكى كتاب خدا قرآن و دیگرى اهل بیت و عترتم را كه مفسران و معلمان كتابند این دو از هم جدائى ندارند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند، هر كس به این دو توسل و تمسك جوید و پیرو آنها گردد، نجات و رهایى یابد و. آنكس كه بدینها پشت كند، هلاكت یابد، كسى كه به این دو تمسك نموده و كتاب و عترت را راهنماى خویش سازد هرگز گمراه نخواهد شد، مباد مباد كه این دو چیز ارزشمند را از دست بدهید!
سپس دست على علیه السلام را میگیرد و آنچنان آنرا بلند میكند، كه سپیدى زیر بغل هر دو نمایان میشود. آنگاه مى افزاید: چه كسى بر مومنین در ارزیابى مصلحتها و شناخت و تصرف در امور سزاوارتر است ؟ همه یك سخن میگویند: خدا و پیامبر دانا ترند. رسول گرامى (ص ) میفرماید: آیا من به شما از خودتان اولى و سزاوارتر نیستم ؟ و همگان یكصدا پاسخ میدهند كه : چرا چنین است .
در اینجا پیامبر (ص ) منشور آسمانى و مقدس خلافت و ولایت را بدینگونه باز میخواند:
من كنت مولاه فهذا على مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه احبب من احبه و ابعضه و انصر من نصره و اخذل من خذله .
آنكس را كه من مولایم ، على نیز مولاى اوست . خداوندا! آن كس كه على علیه السلام را دوست (و پیرو) است دوست بدار! هر كه على را دشمن بدارد، دشمن بدار! یارى كن هر كه را یاریش دهد بى یاورش گذار، هر كه او را یارى نكند!
و بدینگونه زمامدار آینده اسلام ، از سوى آورنده این دین و به فرمان خداى آن به عنوان حاكم سرنوشت جامعه تعیین میشود.
رسول اكرم ، در این سخنرانى طولانى ، صفات و مشخصات على علیه السلام را به مردم مى شناساند و مسیر زندگى را نشانشان داده ، حجت را تمام میكند و پى درپى آنان را از مخالفت با على علیه السلام كه همان مخالفت با خدا و رسول است ، بیم میدهد.
آفتاب هیجدهم ذى الحجه از میان آسمان دورتر رفته است ، نزدیك چهار ساعت است كه پیامبر خدا با وجود سالمندى و خستگى سفر، همچنان سخن میراند و اتمام حجت میكند. رسول خدا به پایان خطبه رسا و غرایش رسیده است . ناگهان خاموش میشود. چیزى نمیگذرد كه دگر باره فرشته وحى فرود میاید و پیامبر (ص ) با زیبایى چنین میخواند: الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتى و رضیت لكم الا سلام دینا.
امروز آیین شما را برایتان كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام ساختم و اسلام را دین شما قرار دادم .
الله اكبر، آرى اى مردم ، دین خداوند كامل شد و پرودگار به رسالت من و امامت على خشنود شد، آنگاه در برابر دریاى جمعیت ، شاد از انجام رسالت و امامت على خشنود شد، آنگاه در برابر دریاى جمعیت ، شاد از انجام رسالت الهى از منبر پایین میمید، مردم گروه گروه رهسپار بیعتند، با این اندیشه كه این نخستین بار نبود، گر چه بلندترین و رساترین و همگانى ترین بود.
پیشتر نیز در نخستین روز اعلام آشكار پیامبرى یوم الانذار خلیفه اش ‍ دانست ، در جنگ خندق تمامى ایمانش خواند، در نبرد خیبر قلعه گشا بود، در پیكار احد لافتایش سرود، در حدیث منزلش با هارون وصى موساى پیامبر سنجید و حدیث مدینه العلم ، دروازه دانشش نامید و بارها و بارها اسد الله ، عین الله ، خلیفه الله و سیف الله اش لقب داد و...
و راستى هم كه منصب والا و مقام الهى خلافت را چه كسى میتوانست به دست گیرد جز برادر پیامبر، پیشواى آزادگان ، كشنده فاجران ، پدر امت ، در شهر علم ، دوستدار خدا، پرچمدار آزادى ، احیاگر سنن پیامبر (ص ) فریاد عدالت انسانى ، یاور ستمدیدگان و مظلومان ، سر پرست بیوه زنان و یتیمان ، شیر صحنه هاى نبرد، بنده اى نا چیز در مقام عبادت حق ، وارسته اى از همه آنچه غیر خدایى است ، داناترین مرد روزگار، همسر زنى چون فاطمه ، راستگویى بى نظیر و درستكردارى بى مانند، اولین مومن به خدا و پیامبر، وارث رسول (ص ) ، فداكارى بزرگ ، جان پیامبر، یاور همیشه حق ، وفادارى مردى به عهد خداوند، پایدار مردى در اجراى او امر حق ، روشن دلى بینا و با بصیرت ، نادرى از نوادر گیتى ، مظلومى از تبار خروشندگان علیه ستم ، عدالت گسترى از همه عادلتر، مفسر و مبین قرآن كریم ، فاروق (تمیز دهنده و جدا كننده ) حق و باطل ، و...
آرى جز او به اجرا در آورد و هرگز و هرگز كوچكترین لغزش و كوتاهى از او دیده نشود؟ راستى اگر على علیه السلام نبود، كسى یافت میشد كه گام در راه پیامبر بردارد؟ تاریخ خود گواه صادق است .
ارزیابى كنید كه چه كسى میتوانست مثل او زمینه رهبرى سیاسى و اجتماعى خود را بر قوانین اساسى قرآن بنا بگذارد.
جز على علیه السلام چه كسى میتوانست در تامین عدالت اجتماعى ، به آن اندازه تلاش ورزد كه برادر خویش را با دیگران به یك چشم بنگرد و یا به هنگامى كه در بیت المال دارد به بررسى كارهاى مردم مى پردازد و كسى میاید كه با وى كارى خصوصى دارد، شمع بیت المال را خاموش كند كه این مال همه است و نباید براى كارهاى شخصى از میان برود.
اینها بود كه شخصیت على علیه السلام را به جهانیان نشان داد و نمونه یك انسان كامل اسلام را در پیش روى جوامع گذاشت .
و این همه والایى و اجراى دقیق حق و عدالت بود تا دیگران را وا دارد كه درباره اش بگویند:
قتل فى المحراب عبادته لشده عدله على كشته عدالت خود شد.
و اینك او، آن بزرگ ، نگران من و تو میباشد، امید آنكه ، اگر فرداى قیامت در پهنه رستاخیز عظیم قیامت بازش دیدیم و از ما پرسید كه در مقام شیعه من چه كرده اید، پاسخ آبرومندانه اى داشته باشیم ، خدا كند كه چنین شود!

منبع: کتابخانه دیجیتال

بهشتــــــــــــــــــــــــــــــــــــیان

www.beheshtiyan.mihanblog.com




طبقه بندی: قرآن، اعیاد و مناسبت های مذهبی،
برچسب ها: حقایقی در مورد غدیرخم، خطبه پیامبر(ص) در غدیرخم، عید غدیرخم، مقاله ای در مورد غدیرخم،

تاریخ : یکشنبه 20 مهر 1393 | 09:35 ق.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات

جایگاه معاد 
معاد، در عقل و فطرت هر انسانى جایگاه قابل توجّهى دارد، زیرا كیست كه نپرسد و یا نخواهد بداند كه آینده انسان و جهان چه مى شود؟ پایان عمر و تلاش ما به كجا مى رسد؟ نتیجه و هدف از زندگى چیست ؟ آرى این سؤ الها براى همه مطرح است .
در پاسخ به این سؤ ال ها دو جواب داریم :
الف : تمام ادیان الهى با استدلالى كه در آینده بیان خواهیم كرد، آینده جهان و انسان و نتیجه كارها و تلاش او را بسیار روشن وامیدوار كننده و روح بخش مى دانند، قرآن مى گوید : و اءنّ اِلى ربّك المنتَهى (1) همانا نهایت و پایان به سوى پروردگارت مى باشد.
ب : مكتب هاى مادّى ، آینده جهان و انسان را بن بست ، تاریك ، فانى و نیستى مى دانند و این دید بسیار خطرناك و یاءس آور است ، علاوه بر این چنین مكتب هایى هیچ گونه دلیل علمى هم براى عقیده خود ندارند.
قرآن دراین باره مى فرماید: و قالوا ما هِىَ الاّ حیاتُنَا الدُّنیا نَموتُ و نَحیى و ما یُهلكُنا الاّ الدّهر و ما لَهم بِذلكَ مِن عِلمٍ اِنْ هم الاّ یَظنُّون (2)
كسانى كه ایمان به قیامت ندارند گفتند: زندگى جز همین چند روز دنیا نیست كه ما هم در آن مرگ وحیاتى داریم وبعد هم روزگار ما را نابود مى كند.
ولى این انكار و گفته ها روى علم و دلیل نیست ، بلكه تنها یك سرى وَهم و خیالى باطلى است كه آنها دارند.

1-سوره نجم ، آیه 42.

2-سوره جاثیه ، آیه 24.

کتاب معاد آیت الله قرائتی

کتابخانه دیجیتال

بهشتیـــــان




طبقه بندی: آموزش،
برچسب ها: جایگاه معاد،

تاریخ : چهارشنبه 16 مهر 1393 | 01:25 ب.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات

سربلندی ابراهیم ، آرامش اسماعیل، امیدواری هاجر، عطر عرفه


و برکت عید قربان را برای شما آرزومندم


زندگیتان به زیبایی گلستان ابراهیم و پاکی چشمه ی زمزم


عید سعید قربان همایون باد . . .

بهشتیـــان

عید سعید قربان





طبقه بندی: اعیاد و مناسبت های مذهبی،
برچسب ها: عید سعید قربان،

تاریخ : شنبه 12 مهر 1393 | 09:25 ب.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات

به نام خدا

ده خاطره از استاد قرائتی

دعاى پدر
خداوند به پدرم فرزندى عطا نكرده بود و سنّ او از چهل سال مى گذشت كه همسر دوّمى انتخاب كرد، بازهم بچه دار نشد. او به فرزندار شدن خود امیدوار بود و ماءیوس نبود تا اینكه خداوند سفر حجى را قسمت او كرد. ایشان در طواف و نماز به سایرین كمك مى كرد و از آنان مى خواست در كنار كعبه براى فرزنددار شدنش دعا كنند و آنان در كنار كعبه دعا مى كردند. مرحوم پدرم مى گفت : من همانجا از خداوند خواستم نسل من مبلّغ دین باشد. به هر حال از سفر حج كه برگشت ، خداوند دوازده فرزند به او داد؛ یك فرزند از همسر اوّل و یازده فرزند از مادرم كه همسر دوّم او بود.
با لطف الهى در سن چهارده سالگى به حوزه علمیه رفتم ، یك سال در كاشان ، هفده سال در قم ، یك سال در نجف و یك سال نیز در حوزه مشهد بودم و پس ‍ از پیروزى انقلاب در سال 57 مقیم تهران شدم .
توفیقاتم را از خداوند مى دانم كه پس از اشك پدرم در كنار كعبه و دعاى مردم نصیب من فرموده است ، همان گونه كه نشر سخنانم از صدا وسیما را مرهون رهبرى امام خمینى قدّس سرّه و خون شهدا و تلاش و پیگیرى علامه بزرگوار شهید مطهرى مى دانم و تمام نواقص و ضعف ها را از خود دانسته و از خداوند طلب مغفرت نموده و از مردم عزیز معذرت مى خواهم .
اثر متلك
پدرم شالى دور سرش مى پیچید. مى گفت : روزى در بازار كاشان زنى مسئله اى شرعى از من پرسید من گفتم : بلد نیستم . زن گفت : اگر بلد نیستى پس این شال را بردار و كنار بینداز. خیلى به من برخورد و تصمیم گرفتم یك دوره رساله عملیه را خوب بخوانم و چنین كردم بطورى كه پس از چند سال مسئله گو شدم .
خاطره تلخ
هفت ساله بودم كه به یكى از مساجد كاشان رفتم ، در صف اوّل نمازجماعت ایستاده بودم كه پیرمردى مرا گرفت و مثل گربه به عقب پرتاب كرد و گفت : بچه صف اوّل نمى ایستد! و این در حالى بود كه با بى احترامى هم جایى را غصب كرد و هم ذهن كودكى را نسبت به نماز و مسجد منكدر كرد.
پس از گذشت سالها هنوز آن خاطره تلخ در ذهنم مانده است .
معلّم بد اخلاق
یادم نمى رود در كودكى وقتى معلّم سركلاس مى آمد، مشق ها را چنان خط مى زد كه گاهى كاغذ پاره مى شد و ما همین طور مات و مبهوت نگاه مى كردیم كه آقا! ما تا نصف شب مشق نوشتیه ام و شما اصلاً نگاه نكردى كه من چه نوشته ام ؟ آن قدر معلّم ما بداخلاق بود كه اگر یك روز لبخند مى زد تعجّب مى كردیم .
كتك مبارك
مرحوم پدرم اصرار زیادى داشت كه من محصل حوزه علیمه و روحانى شوم و من مخالف بودم و به دبیرستان رفتم .
روزى گزارش چند نفر از همكلاسى هایم را به مدیر دادم كه اینها در مسیر راه اذیت مى كنند، مدیر هم آنها را تنبیه كرد. آنها هم در تلافى با هم همفكر شدند و كتك مفصّلى را در مسیر برگشت به من زدند كه سر و صورتم سیاه شد و بى حال روى زمین افتادم و به سختى خود را به منزل رساندم . پدرم گفت : محسن چى شده ؟ گفتم : هیچى ، مى خواهم بروم حوزه علیمه وطلبه شوم .
راستى چه خوب شد آن كتك را خوردم !
جریمه خود
بعضى از روزها به حضور در نماز جماعت در اوّل وقت موفّق نمى شدم ، تصمیم گرفتم هرروز كه از نماز اوّل وقت غافل شدم مبلغى را به عنوان جریمه بپردازم . پس از مدّتى حضورم مرتّب شده بود به خود گفتم : تو براى جریمه ناراحتى یا براى از دست رفتن پاداش نماز جماعت ؟!
ضمانت
بچه بودم با دوستانم مى رفتیم به روستاهاى اطراف كاشان میوه هاى درختان را مى خوردیم و وقتى صاحبش مى آمد فرار مى كردیم ، فكر مى كردم چون به سن تكلیف نرسیده ام مسئولیّتى ندارم . سالها گذشت تا اینكه در حوزه آموختم كه تعرّض به مال مردم ضمانت دارد، گرچه در زمان كودكى باشد.
با لباس روحانیّت به همان روستا رفتم و صاحب باغ را پیدا كردم و داستان را برایش تعریف كرده و حلالیت طلبیدم . صاحب باغ از این حركت خیلى خوشحال شد و علاوه بر حلال كردن ، ما را به خانه اش مهمان كرد.
ریاست بر آفتابه ها
نوجوان بودم و عازم سفر مشهد، به قهوه خانه اى رسیدیم . مردم وارد دستشویى شدند. یك نفر چندتا آفتابه را كنار هم چیده و چوب بلندى در دست گرفته بود و هركس مى آمد آفتابه اى را بردارد به دست او مى زد و مى گفت : این را برندار، آن را بردار. من گفتم : این آقا چرا اینطورى مى كند؟ گفتند: این بنده خدا دنبال پست و مقام مى گردد و جایى گیرش نیامده ، بر آفتابه ها ریاست مى كند!
پاداش نیّت خوب
روزى به پدرم گفتم : مى خواهى من چه كاره بشوم ؟ گفت : خوب درس بخوان ، دوست دارم مرجع تقلید و عالم ربّانى مثل آیت الله بروجردى بشوى .(1) گفتم : شما ثواب پدر آقاى بروجردى را بردى . چون به این نیّت مرا به قم فرستادى .
درخت بدون میوه
كنار خانه قدیمى ما باغى بود، به پدرم گفتم : این همه درخت ، یكى میوه نمى دهد! گفت : این همه انسان در این خانه زندگى مى كند، یكى نماز شب نمى خواند.

 1- آیت الله العظمى بروجردى از مراجع كم نظیر حوزه علمیه قم بودند.

منبع:کتابخانه دیجیتال،کتاب خاطرات استاد قرائتی

بهشتیـــــان




طبقه بندی: اجتماعی،
برچسب ها: خاطرات استاد قرائتی،

تاریخ : پنجشنبه 10 مهر 1393 | 07:37 ب.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات

پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی

ریگ‌های بیابان تو را می‌شناسند


نام تو رخصت رویش است و طراوت

زین سبب برگ و باران تو را می‌شناسند


از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی

ای كه امواج طوفان تو را می‌شناسند

میلاد امام رضا(ع)




طبقه بندی: اعیاد و مناسبت های مذهبی،
برچسب ها: میلاد امام رضا(ع)،

تاریخ : شنبه 15 شهریور 1393 | 10:52 ب.ظ | نویسنده : سید مصطفی سیدی | نظرات
تعداد کل صفحات : 26 :: 1 2 3 4 5 6 7 ...
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات