از خدا درخواست کردم مرا خوشبخت
کند
فرمود:
نعمت از من خوشبخت شدن از تو.
I asked god to give me happiness
God said, no I give you blessings happiness is up to you
از او
خواستم مرا گرفتار درد و عذاب نکند.
فرمود: رنج از دلبستگیهای دنیایی جدا ، و به من
نزدیکترت میکند.
I asked god to spare me pain
God said, no
Suffering draws you apart from worldly cares and brings you closer to me
از او خواستم روحم را رشد دهد.
فرمود: نه تو خودت باید رشد کنی. من فقط شاخ
و برگ اضافیات را هرس میکنم تا بارور شوی
I asked god to make my spirit grow
God said, no You must grow on your own
But I will prune you to make you fruitful
از خدا خواستم کاری کند که از زندگی
لذت کامل ببرم.
فرمود: برای این
کار من به تو زندگی دادهام.
I asked god for all things that I might enjoy life
God said, no I will give you life, so that you may enjoy all things
از خدا خواستم کمکم کند همانقدر که او مرا دوست دارد،
من هم دیگران را
دوست بدارم.
خدا فرمود: آها، بالاخره اصل مطلب دستگیرت شد.
I asked god to help me love others, as much as He loves me
God said: Ahah, finally you have the idea
|