جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
بکرترین منظره ...

عطر پرتقال می گیرد نفسم

از تـــو که می گویم

نارنجی می شود دنیایم

تـــو را که می بینم


و تـــو بکرترین منظره ای

مثل درخت پرتقالی

که در پاییـــز به بار نشسته باشد!


پر از بوسه

پر از دوستت دارم ...



حامد نیازی



شاعر : حامد نیازی ,
+ هواتو ازم بگیری میمیرم

چراغ خونه رو روشن نگه دار

تـــو باشی باورم میشه ، "رسیدن"

خدا ما رو برای هم فرستاد

مگه میشه از این عشق ، دل بریدن

 

تمام زندگیم زیر پاته

قدم بردار که این راه کمی نیست

اگه کوه باشه پشتت ، مطمئن باش

مثل من تکیه گاه محکمی نیست

 

هواتو ازم بگیری میمیرم

نفس هامو از خود تـــو میگیرم

اونی که بدون تـــو هیچه ، منم

نمیشه از عشق تـــو دل بکنم

 

تـــو رویاترین خوابی ،

تو بیداری تـــو رو دیدم

تـــو از اعجاز این عشقی

 که جونمو براش میدم

 

صدام کن تا بازم اسمم

رو لب های تـــو زیبا شه

نمیذارم کسی جز تـــو ،

 تو فکر و قلب من باشه

 

هواتو ازم بگیری میمیرم

نفس هامو از خود تـــو میگیرم

اونی که بدون تـــو هیچه ، منم

نمیشه از عشق تـــو دل بکنم

 


 



 دانلود آهنگ هواتو نگیری با صدای بیژن مرتضوی


اردیبهشت های پر از تو


شادا به این

 اردیبهشت های پر از تو

شادا به خنده های نوبرانه ات

 

به بوسه های یواشکی

زیر یک طاق بنفش

 

به بوی خوش نفس هایت

به این اردیبهشت های همیشه با تـــو

 

 

شیما سبحانی






گرداب


تـــو
آمده ای جان به لب من برسانی

من پای تو یک عمر بمانم تو نمانی

 

من عشق به تو دادم و عمری تو به من درد

این عشق چرا این همه بیرحم ترت کرد

 

من خوب شدم عشق تو پروانگی ام بود

این خوب شدن هدیه ی دیوانگی ام بود

 

از آن نفسی که به دلم عشق تو کم شد

چرخیدن من دور تو گرداب خودم شد

 

با اینکه همه عمر مرا کشت خیالت

هر آنچه گرفتی ز من و عشق حلالت

 

تو دورترین ساحل قلب منِ بی دل

من غربت پارو زدن کشتیِ در گِل

 

از داغ بزرگی که نگاهت به دلم دوخت

یک شهر به حال من دیوانه دلش سوخت

یک شهر به حال من دیوانه دلش سوخت

 

از آن نفسی که به دلم عشق تو کم شد

چرخیدن من دور تو گرداب خودم شد

 

با اینکه همه عمر مرا کشت خیالت

هر آنچه گرفتی ز من و عشق حلالت

 

ای وای دلم وای دلم وای دلم وای

 

روزبه بمانی



با من باش ...

بپوش مرا ، ولی برعکس !

که در آغوش بگیرمت طولانی ...

تا نفس هایمان گره ی کور بخورد !


که لب هایمان در راه برگشت

 از میهمانی پاییزی هم 

راه خانه را گم کنند !

 

تن کن مرا ، تنگ ...

که صدای ترک استخوانهایم

گم شود در خش خش عاشقانه ی پیاده رو !

 

با من باش

از این پاییز تا همیشه ....

 

 

حامد نیازی



شاعر : حامد نیازی ,
قدرت تـــو

مدت هاست که برایت چیزى ننوشته ام

زندگى مجال نمى دهد ! غم نان ...

با وجود این ،

خودت بهتر مى دانى

نفسى که مى کشم تـــو هستى

خونى که در رگ هایم مى دود

و حرارتى که نمى گذارد یخ کنم

 

امروز بیشتر از دیروز

دوستت مى دارم

 و فردا بیشتر از امروز

 

و این ، ضعف من نیست ، قدرت تو است

 

 

احمد شاملو



شاعر : احمد شاملو ,
ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﺩﻟﺖ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ ؟


ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﭘﻨﺪﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﻧﺪ ؛

 ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﯼ ﺣﯿﺎﺕ ؛

 ﺑﺨﺎﺭ ﮔﺮﻡ ﻧﻔﺲ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ !


ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯽ ﭘﺮﺳﺪ :

ﺁﻫﺎﯼ ﻓﻼﻧﯽ، ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﺩﻟﺖ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ ؟

            ﮔﺮﻡ ﺍﺳﺖ ؟ ﭼﺮﺍﻏﺶ ﻧﻮﺭﯼ ﺩﺍﺭﺩ ﻫﻨﻮﺯ ؟

تک تک لحظه ها را زندگی کنیم ،

 آنطور که اگر فردایی نبود راضی باشیم

 


محمود دولت آبادی

ادامه مطلب

تعداد کل صفحات: 4


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات