جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
یک شب ...

ماه

شبگردی آواره ا‌ست

            كه چادرت را کنار می‌زند

خورشید

دیوانه ای که خود را

             به جنون ظهرگاه بیابانت می‌زند ...


من اما نه ماهم ، نه خورشید

یک شب

تـــو را از قبیله ات می‌دزدم


و شمشیر می‌كشم

             به روی برادرانت

                        تا فراموشت كنند ...



 آرش شفاعی



شاعر : آرش شفاعی ,
تو می توانی ...

از آتش نشانی زنگ زدند ؛

            شماره ات را می خواستند

 

تشخیص شان درست بود ...

 

تو می توانی

خورشید را خاموش کنی

 

 

آرش شفاعی


 

+ You can turn off the sun ...

                                     But I'm still gonna shine                     

 



* تقصیر تو شد ...

تقصیر تو شد شعرم اگر مسأله ­ساز است

زیبایی  تو  بیش­تر از حدّ مجاز است

هرچند که پوشیده غزل گفته­ ام از تو

گفتند به اصلاحیه ی تازه نیاز است


گفتند و ندیدند که آتش نفسم من

حتّی هوس بوسه ی تو روح­ گداز است


تو آمدی و پلک کسی بسته نمی شد

آن دکمه ی لامذهب تو باز که باز است


مغرورتر از قویی در حوضچه ی پارک

که دور و برش همهمه ی یک گله غاز است


گیسوت بلند است و گره دارد بسیار

جذابیت قصه­ ات از چند لحاظ است


از زلف تو یک تار به رقص آمده در باد

چابک­تر از انگشت زنی چنگ نواز است


عشق تو تصاویر بهارانه ی چالوس

پردلهره مانند زمستان هراز است


چون سمفونی نابغه­
ای یک­سره در اوج

وقتی که نشیب است؛ زمانی که فراز است


ای کاش که هر روز بیایی و بگویم
:

می خواهم عاشق بشوم باز؛ اجازه است؟!

 

 

آرش شفاعی




شاعر : آرش شفاعی ,
برگرفته از : شعر و غزل امروز ,
 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات