چشم تو
آبی نبود ،
نام تو آبی بود
که آن همه مرا
به جستجوی نام خودم
میان این همه دریاچه های مرده ، سرگردان کرد
هر زن
اگر دریاچه ای بوده
یا نگینی آبی در انگشتر
حساب کنید
من به گرداب چند دریاچه ی مرده
یا در انگشتان چند زن آبی غرق شده ام
نام مرا ، نام تو دیوانه کرد
و آنچه یافتم
آخر کار نه فیروزه
بود
نه زمرد کوه های شرق
چخماقی بود
از جنس آتش های کیهان
که به ژرفاهای گم دریای فارس
خیس
خورده و مرجانی شده بود
جنس من آبی نبود ، نام تو آبی بود
منوچهر آتشی