جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
ساعت 3 ظهر ؛ عشق ...

گاهی ، مثل ساعت 3 ظهر

که برای کارهای صبح دیر است

و برای کارهای عصر ، زود


به جایی میرسیم که ؛

نه آنقدر جوانیم

که به زندگی بیاندیشیم

نه آنقدر پیر ، که به مرگ


اینجاست که عشق

تکلیف را روشن می کند 

 

عشقِ خوب جوانت میکند و

عشقِ ویرانگر ، به مرگ می کشاندت !

 

 

 مهدی صادقی



شاعر : مهدی صادقی ,
دختری با موهای سیاه بلند

 

به پسرم سفارش کرده ام  ؛


اگر در روزگارشان
 

دختری با موهای سیاه بلند

و چشمانی ویران‌گر نبود

قید زندگی را بزند ...

 

یقیناً دنیا تمام شده است ! 

 

 

مهدی صادقی



شاعر : مهدی صادقی ,
بماند ... می شود ؟!!

بماند که

بی بهانه رفتی و 

هیچ سخاوتی در کار نبود


بماند که

 بی اعتنا به حقوق بشر

مرا در بند چشمانت کرده ای


بماند که

بعد از تـــو ، حتی قناری ها هم

بهانه گیر شده اند و شمعدانی لب به آب نمی زند


اصلا بماند که با رفتنت 

ستاره ها بی ماه مانده اند ...


این ها همه بمانند

می شود ببوسمت ؟

 همین الان ؟ همین جا ؟


 

مهدی صادقی

 



شاعر : مهدی صادقی ,
مرا جانانه در آغوش بگیر

مرا جانانه در آغوش بگیر

موهایم را با آن دست های نازنینت نوازش کن

 

و سرم را

 چون نوزادی دو ماهه

            روی سینه ات بگذار

 

می خواهم تمام عمر

            نفسم از جای گرم بلند شود ...

 

 

مهدی صادقی



شاعر : مهدی صادقی ,
 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات