جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
نمی فهمی چرا ؟

شعله دارم می کشم در تب ، نمی فهمی چرا ؟

تاب بی ماهی ندارد شب ، نمی فهمی چرا ؟

 

اهل آه و ناله کردن نیستم ، جان من است ...

اینکه هر دم می رسد برلب نمی فهمی چرا ؟

 

ذوب دارم می شوم هر روز نمی بینی مگر ؟

آب دارم می شوم هرشب نمی فهمی چرا ؟

 

آنچه من پای بدست آوردن چشمت زدم

قید دینم بود ، لامذهب ؛ نمی فهمی چرا ؟

 

بین مردم مثل من پیدا نخواهد شد نگرد

"یک" ندارد جز خودش مضرب نمی فهمی چرا ؟

 

بارها گفتم دل دیوانه گرد عشق ، نه !

نیش خواهی خورد از این عقرب نمی فهمی چرا ؟

 

 

حسین زحمتکش



نباید دل سپرد ...


چه فرقی می کند دنیا تو را پر داده یا من را

جدایی حاصلش مرگ است ، اگر از لاله لادن را


کسی از دام چشم و موی تو بیرون نخواهد رفت

که من عمریست سرگردانم این تاریک و روشن را


تو را این قطره های اشک روزی نرم خواهد کرد

که آب آهسته و آرام می پوساند آهن را


منم آن ایستگاه پیر تنهایی که می داند

نباید دل سپرد این عابرانِ گرم رفتن را


تو را بخشیدم آن روزی که از من رد شدی ، آری

که پل ها خوب می فهمند معنای گذشتن را  ...




حسین زحمتکش




او استکان چایی خود را نخورد و رفت

او استکان چایی خود را نخورد و رفت

بغض مرا به دست غزل ها سپرد و رفت

 

گفتم نرو ! بمان ! قسم ات می دهم ولی

تنها به روی حرف خودش پا فشرد و رفت

 

گفتم که صد شمار بمان تا ببینم ات

یک خنده کرد و تا عدد دَه شمرد و رفت

 

گفتم که بی تو هیچمو او گفت 'بی' نه 'با' !

در بیت آخرین غزلم دست برد و رفت

 

یعنی به قدر چای هم ارزش ...؟ نه بی خیال

او استکان چایی خود را نخورد و رفت



 

حسین زحمتکش

 

چایی نیمه خورده



به غیر از من

کسی با موج موهایت کنار آمد به غیر از من ؟

                         کسی با هستی اش پای قمار آمد به غیر از من ؟

 
کدامین سنگدل فکر شکار افتاد غیر از تو ؟

                        کدام آهو به میدان شکار آمد به غیر از من ؟

 
تمام شهر در جشن تماشای تو حاضر شد

                        تمام شهر آن شب در شمار آمد به غیر از من

 
برایت دستمال کاغذی بودم ، ولی آیا

                         کسی در لحظۀ بغضت به کار آمد به غیر از من ؟


مرا از جمع خاطرخواه ها منها کن ای حوا

                        تو را کافیست آدم هر چه بار آمد به غیر از من




حسین زحمتکش




برچسب‌ها : #آهو
یک بار به من حق بده ...

انگار غزل آب نباتی شده باشد

وقتی که دو تا لب قر و قاطی شده باشد

لب های تو با طعم انار است و دو چشمت

شیری ست ...که کم کم شکلاتی شده باشد


این طور نگاهم نکن ، انگار ندیدی  !

شهری پی عشق تو دهاتی شده باشد


من با تو خوشم با نمد بر سر دوشم

بگذار که  عالم کرواتی شده باشد


یک بار به من حق بده ، لب های کبودم

در لیقه ی موهات دواتی شده باشد


باید که غزل های مرا هم نشناسی !!

وقتی که غزل هم صلواتی شده باشد



حسین زحمتکش




نامه دادم ولی ...


نامه دادم که به لطفش بتوانی بانو

                        فرش تبریز دلم را بتکانی بانو
بگذار از همه آنچه که گفتن دارد
                        چند سطری بنویسم که بدانی بانو ...

آن که از ثانیه ها ساده گذر کرد منم
                        آن که با قافیه ها میل خطر کرد منم
آن که با هرچه بجز عشق من آمیخت٬ تویی
                        آن که با  "بی همگان ..." بی تو به سر کرد منم

منم آن کس که برای تو غزل گفت ... و تو ...
                        مژه ام جای قدمهای تو را رُفت ... و تو ...
منم آنکس که به عشق لب گیلاسی تو
                        هی غزل گفت و غزل گفت و غزل گفت ... و تو ...

و تو این خاطره ها را که نخواهی فهمید
                        گریه پنجره ها را که نخواهی فهمید
تو که یک عمر به هرکس که شده دل دادی
                        معنی دلهره ها را که نخواهی فهمید

 
تو اگر چیزی از این عشق سرت می شد که ...
                        حرف من وارد آن گوش کرت می شد که ...
می شد اینطور نباشد تو اگر یک لحظه
                        باورت میشد اگر همسفرت می شد که ...

باز هم حرف اضافی زده ام ، بانو ... نه ؟
                        باز ، شد باز در غمکده ام بانو ... نه ؟
 "
هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد"
                        باز بی موقع به حرف آمده ام بانو ... نه ؟

نامه دادم ولی انگار خرابش کردم ...
                        دل به من دادی و انگار کبابش کردم
ابر بارید و کویر عطشم دریا شد
                        من به دستان خودم باز سرابش کردم ...



حسین زحمتکش



این آخری ها هم ...

با نخل یا نگار به تاراج رفته است
عمر من و پدر سر این قد بلندها
                       
حامد عسکری


افزوده شد بر دردهایم لاغری ها هم
هر لحظه عاشق تر شدم ٬ این آخری ها هم

از بس که با هر واژه از زیبایی ات گفتم
من را نمی فهمند این لهجه "دری" ها هم

از فارس تا تبریز خاطر خواه داری ... آه
حتی شنیدم تازگی ها بندری ها هم ...

از آن کمند تا کمر شاعر که تنها نه  !
حتی کم آوردند دیگر روسری ها هم

تنها حسود سیب لبهای تو شیطان نیست
من از فرشته ها شنیدم که پری ها هم ...

در وصف تو چیزی نباید گفت وقتی که
لب میگزند از شوق حامد عسکری ها هم !


حسین زحمتکش



تعداد کل صفحات: 2


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات