جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
بانوی چشم قهوه ای من !

چشم های تـــو ...

آبی نیست

وگرنه حتما در آنها غرق می شدم

سیاه نیست

وگرنه حتما درآنها به خواب می رفتم

سبز نیست

وگرنه حتما در آنها گم می شدم

اما

نه دوست دارم غرق شوم

نه به خواب بروم

نه گم شوم ...

 

من دوست دارم هر صبح

قله ای تازه از چشم هایت را فتح کنم

و هر غروب جرعه ای از آنها بنوشم

بانوی چشم قهوه ای من !


 

محسن حسینخانی



بانوی این شعر ...

آهای بانوی این شعر ...


خوب به کلماتم نگاه کن

تک تک این ها را از اعماق قلبم برایت آوردم !


خوب به چشمانم خیره شو

وقتی میگویم دوستت دارم 

و خوب لب هایم را تماشا کن 

وقتی اسمت را به زبان می آورم ...

همه شان میخواهند فقط یک چیز را به تو بگویند


که تـــو تنها موجودی هستی که

وقتی رو به روی من قرار میگیری

دیگر از خدا هیچ نمیخواهم !

آهای بانوی این لحظه ها ...

تو برای من از هر چیزی زیباتری !!


و من تو را با هیچ ؛

خوب دقت کن

با هیچ عوض نخواهم کرد !!

 

محسن دعاوی

 



شاعر : محسن دعاوی ,
مردی که پرواز کرد ...

خسته از کدبانو بودن

با دو استکان کمر باریک چای خوش عطر و رنگ

کنارم نشست و گفت ...


 
امروز خیلی خسته شدم

 هم کلی کار مانده !

توام که هیچ کمکی نمیکنی !

 

با لبخند شیطنت آمیز گفتم : چشم ؛

شما کمی چشمهایت را ببند

 و استراحت کن تا ...


بوسه های نیمه کاره را تمام کنم

آغوش های نگرفته را بگیرم

دوستت دارم های نگفته را بگویم

         و کمی دورت بگردم ...

 

چپ چپ نگاهم کرد و گفت ...

واقعا که ؛ دیوانه !

از خواب پریدم !

 

هنوز نمیداند ...

شنیدن دیوانه از لب هایش

 میتواند مرا به اولین مردی تبدیل کند 

که پرواز کرد ، حتی در خواب ...

 

حامد نیازی


دو فنجان چای



شاعر : حامد نیازی ,
ساده نیست بانو !

راست می گفتی بانو !

 

دلدادگی آنقدرها هم که

 فکرش را می کردیم، ساده نبود .

 

ساده نیست ؛

دل که می دهی ،

انگار خودت را دودستی تقدیم او ی قصه کرده ای

 

بخندد ، می خندی

اشک بریزد ، اشک نمی ریزی ؛ سیل می باری .

 

سرد باشد، 

مرداد با همه گرمایش

 به حالت برف می بارد ...

 

و انتظار ...

امان از این انتظار که می شود

 کار هر روزه که هیچ ؛  کار هر ثانیه ات

 

ساده نیست بانو !

 

 

عادل دانتیسم



بانو ...


بانو ...
 

هزار مرتبه گفتم

بانو ... بانو ... بانو

بانو ... هزار مرتبه گفتم

دریا ظهور می کند از چشم روبه رو

بانو ...

هزار مرتبه گفتم

از اولین ترانه باران

از اولین شکوفه لبخند :)

چشمی طلوع می کند از سمت آرزو

بانو ...

هزار مرتبه گفتم

گفتم تمام می شود این ابرهای سرد

            گفتم تمام می شود این روز های تلخ

                        گفتم بهار فرصت سرشار چشم توست

بانو بخند ...

تا که بخندد گل وگیاه

بانو قبول کن ...

این تیره ، این شب ،

این سنگین ، شکستنی است

بانو بخند تا که بتابد نگاه ماه

گفتم ...

هزار مرتبه گفتم

بانو مرا بمان

بانو مرا بخند

بانو مرا بگو

 

بانو ...

هزار مرتبه گفتم

این تشنه ،

پشت حادثه ی عشق مانده است

این تشنه

هر چه گفته همان است

            این تشنه را دو جرعه بنوشان

این تشنه

عشق رابه تماشا کشانده است

بانو ...

بانوی لاجورد

مردی در این میانه اگر هست

حرف و حدیث چشم تـــو او را سروده است

مردی که مهر را

از برق آفتاب نگاهت ربوده است

 

محمدرضا عبدالملکیان



ماه بانو

ماه بانوی جزیره ! دلبری را بیخیال

 دامن گلدار رقص بندری را بیخیال

 

 من حواسم هست که دیوانه ات باشم مدام

 مو پریشان تر نکن ، یادآوری را بیخیال

 

می زنم پارو میان موج های نیلی ات

 ناخدا ! آن بادبان روسری را بیخیال

 

 چشم الماس زمرد پیکر یاقوت لب!

نقشه ی گنجی خودت ، نقش پری را بیخیال

 

 پیش باید رفت در دریای مواج تنت

 نه ! نینداز آن پلاک لنگری را بیخیال

 

 تفرقه ایجاد خواهد کرد آخر این شکاف

 خط بین سینه های مرمری را بیخیال

 

 دور انگشت تو می چرخم به هر سو خواستی

 آن سکان حلقه ی انگشتری را بیخیال

 

 دل ببر از من به هر اندازه میخواهی ولی

 دزد دریایی من ! غارتگری را بیخیال

 

 با نگاهت تا ابد تنها مرا آتش بزن

 آسمان خسته ی خاکستری را بیخیال

 

 چون صدف ، وا مانده آغوشم به مروارید تو

 مال من شو بعد از این و دیگری را بیخیال

 

 

شهراد میدری

 

 



عهد

با خود عهد کرده ام

هر جا خط تـــو را دیدم ، ببوسمش

کی خط لب می کشی بانو ؟

 

سید محمدعلی موسوی زاده



تعداد کل صفحات: 4


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات