جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
بکرترین منظره ...

عطر پرتقال می گیرد نفسم

از تـــو که می گویم

نارنجی می شود دنیایم

تـــو را که می بینم


و تـــو بکرترین منظره ای

مثل درخت پرتقالی

که در پاییـــز به بار نشسته باشد!


پر از بوسه

پر از دوستت دارم ...



حامد نیازی



شاعر : حامد نیازی ,
بد عادتم کن به عشق !

باید یاد گرفت 

با تـــو گل گفت ، گل شنفت !

یا با تو زیر تگرگ حتی شکفت !

 

باید یاد گرفت

حرف‌ که میزنی از لبهایت

سبد سبد گل همیشه بهار ،

از چشم هایت دریا دریا مروارید

و از دست هایت آسمان آسمان پرواز برداشت

 

پا در میانی کن تا

امشب که خاطره‌ات داشت 

اتاقم را زیر و رو می‌کرد کمی بیشتر بماند !

به خوابم بیاید !

 رفتن را از یاد ببرد !

 

بشنو سخنم را

بد عادتم کن به آمدن

به نرفتن ، به ماندن ،

به دوست داشتن ....

 

بد عادتم کن به عشق !

 



حامد نیازی



شاعر : حامد نیازی ,
زندگی با طعم بوسه

داشت برایم شعر میخواند

که پریدم میان یکی از مصرع ها و گفتم  :

بوسه دارید ؟

 

ابروهایش را گره زد و با لبخند نگاهم کرد  !

 

تکرار کردم شما بوسه دارید !؟

از آن بوسه ها که انتها ندارند !

 

که دوستت دارم هایم را لابه لایش بچشی و بفهمی  !

از آن بوسه ها که دهانم را طوری پر کند

از گوشه ی لبهایم بچکد روی لباسم ؛

گل کند ، شکوفه بزند ، بهار برسد !

 

از آن بوسه ها که

 تا ماه ها لبهایم را بچشم

 و با لبخند بگویم چقدر شیرینی  !

 

خندید ...

خندید و با چشم های بسته نگاهم کرد !

خندید و با لب بسته دیوانه خطابم کرد !

 

بلند گفت : دوستت دارم مجنون جان !

 

و من از خوشی میان شعری که میخواند

قافیه در قافیه ، ردیف شدم  !

 

زندگی انگار این بود ؛

دو مصرع ، کنار هم ، یک شاه بیت !

با طعم بوسه !

 

 

 حامد نیازی



شاعر : حامد نیازی ,
عشق ..


عشق باید به من بیاموزد ،

چگونه بیش از این تو را دوست بدارم و‌ نمیرم !

 

چگونه تنها تو را ببینم !

تو را بخواهم

 

عشق باید به من بیاموزد ،

چگونه بیش از این تو را ببوسم و تمام‌ نشوی !

 

چگونه تنها از آن‌ِ من باشی و کم‌ نیایی !

تو را زندگی ‌کنم         

 

عشق باید به من بیاموزد ،

چگونه عاشق باشم ،

و‌گرنه از منِ دیوانه ی‌تو بیش از این بر‌نمی آید ،

که گوش دنیا را پُر کنم از تو و

حرفهایی که خودت به جانم انداخته ای !

 

عشق باید به من بیاموزد تـــو را ...



حامد نیازی

 



شاعر : حامد نیازی ,
زیبای دوست داشتنی


لعنتی را دوست دارم

مثل یک استکان چای کمر باریک است


نزدیکش که می شوم

عطرش مثل دارچین توی سرم می پیچد !


توی چشم هایش زل میزنم و دستش را می گیرم

عطر هل ، هولم می کند  !


و میبوسمش ، میبوسمش
 ...

شیرین مثل نبات  !


پس
 ...

الکی نیست ؛

خستگی هایم را دور میریزی  !

معجون زیبای دوست داشتنی ام

 


حا
مد نیازی



شاعر : حامد نیازی ,
خاطره ی اولین دیدار


هر جایِ دنیا که به من فکر‌ کنی

من به نزدیک ترین پنجره خیره می شوم


و در سکوتی چند دقیقه ای

یک عمر ، تـــو را می بینم

 

هر جایِ دنیا که به من فکر‌ کنی

من به نزدیک ترین خاطره ی مان می روم ...

 

خاطره ی اولین دیدار ، امانم را بریده !

کاش میشد فردا

دوباره ، برای اولین بار می دیدمت!

 


حامد نیازی



شاعر : حامد نیازی ,
تو که نمی دانی ...

تو که نمی دانی ؛

از آن دهان ، با آن لب ها

هر چه بگویی زیباست

هر چه بگویی شنیدنی ست

حتی در سکوت !


تو که نمی دانی ؛

از این دهان ، با این لب ها

هر چه بگویم دوستت دارم است

هر چه بگویم با من بمان است

حتی میان بوسه !


چشم هایت را ببند و

با لبخند به آغوشم بیا ...


تو که نمی دانی ؛

دلم چقدر گفتگوی عاشقانه می خواهد !



حامد نیازی

 



شاعر : حامد نیازی ,

تعداد کل صفحات: 2


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات