جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
بوسه های محکم

دوست دارم رک بگویم

بوسه های محکمتری می خواهم


خوب که نوشیدیم

وقتی به موهای پریشان ات رسیدم

بوسه ی داغ و محکم می خواهم


و هیجانِ رقصی که فریاد بزند :

ما همدیگر را دوست داریم ...


دیگر بهتر از این نمی توانم دردم را بگویم ،


تـــو
 که خوب ترینی!

من بوسه های محکم می خواهم ...

 

 

بهنود فرازمند



ببخشید که من دوستت دارم ...

ببخشید که ناگهان پیدایم شد

ببخشید که حس خوبى به تـــو دارم ؛

 

ببخشید که بد بودم ، کم بودم ، یا دیر رسیدم ؛

که انتظار زیادى از تو دارم ؛

 

ببخشید که حتى

هر چند لحظه اى کوتاه

نتوانستم بگویم دوستت دارم ؛

 

ببخش و در یک قدمىِ دوست داشتن این پا و آن پا نکن ؛

 

دیگر نمى خواهم فعل هایم ماضى شوند ؛

نمى خواهم "دوستت دارم" ، "دوستت داشتم" شود ؛

 

در هر حال اما ،

ببخشید که من دوستت دارم ...

 

 

بهنود فرازمند



خانه من

چه بوسیدنی است

زنی آلوده به سردی و سکوت

که دل و دست اش

 درمان بی آرامی های من است

 

انار سرخی شده ام در تب رسیدن


در انتظار شنیدن نامم

میان شعرهای برنده اش

و دعوت شدن به

 بوسه های خونین اش

 

من ، روی زمینِ

    دل نشین ترین دردها

خانه ساخته ام

 

 

 بهنود فرازمند



هوای چای دونفره است

هوای چای دونفره است

اما ما هر دو ساعت ها تنها نشسته ایم

بی خبر از هم

همان طور که خواسته ای ...

 

تا تو در دلت بگویی :

تو مال منی

            هر بلایی بخواهم

                         بر سرت می آورم"

 

 

بهنود فرازمند

 



پاییز شما هم مبارک


فقط یک تماس

            تماس دست تو با من

 

ناراحتی هایم را به شکل

             کلماتی کوچک در می آورد :

 

نگران نباش ...

 

قلب ما

هر چقدر کوچک باشد

            عشق و سرما و زندگی

                        با هم در آن جا می شود


حالا دستم را بگیر

            پاییز شما هم مبارک

 

 

بهنود فرازمند

 



بیا با من


از تو می خواستم

باورم کنی که ساده هستم

که می خواستم با این شعرها تو را خوشبخت کنم

می خواستم باورم کنی

            که تحمل ام کم است

                        اما یک ثانیه مهربانی ات هم برایم بس است

 

***


از آن روز

در تمام شهر می پرسند

                        شما دو تا با هم ؟

می خواهند سر عقل ام بیاورند ؛

 

آن ها نمی دانند

فقط دو ستاره در آسمان مانده است ،

این چشم های تو

       این هم شعرهای من :

                                    بیا با من

 

 

بهنود فرازمند

 

 



چقدر شبیه من ای

چقدر شبیه من ای

وقتی دل ات برای آفتاب تنگ می شود

 

چقدر شبیه من ای

وقتی که همه چیز را می پذیری

وقتی که اتاق تاریک ات را دوست می داری

مثلِ همه ی آن هایی که

 "خودفریبی" ، خوشبختی شان است

 

باشد ...

بیا روی خوبی ها توافق کنیم

 

 

بهنود فرازمند

 



 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات