جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
دو سال پیش

نمی توان

سینه ای را شکافت

 

 و دید

 تا چه اندازه درد

 در انسان ته نشین شده است

 

باید ضربه را خورد

باید دور شد و رفت
 

زخم های امسال

اصابت دردهایی ست 

که دو سال پیش خورده ایم
 

 

سید محمد مرکبیان

 



باید با من حرف می زدی ...

باید با من حرف می زدی

من محتاج یک جمله بودم

 

جمله ای از تو که مرا

 از آغوش زنجیرهای ننوشتن ، برهاند

 

باید با من حرف می زدی

    تا چیزی می نوشتم

 

کلید ادامه ی زندگی ،

در حنجره ی تو بود

در صدای تـــو ….

 

تویی که در من ،

         من را گم کرده بودی

 

 

سید محمد مرکبیان

 



گریه‌ی تـــو ...

امشب که برایت می‌نویسم ...

 

گریه‌ی تـــو

تنها موسیقی‌ست

که در رگ‌های خانه جریان دارد

و من

چقدر گریه‌ات را

از چشمانت بیشتر دوست می‌دارم

که می خواهم بمیرم و هیچگاه به چشم نبینم !

گناه من نیست

زیبا زنانه گریه می‌کنی

                     و شاعرانه گلایه  !
 

نگران نباش

تقدیری در کار نیست

                   کابوس دیده‌ایم  !

 

سید محمد مرکبیان



خاطره

جز خاطره

هرکه رفت ، بازنیامد ...

 

حالا تـــو خاطره شده‌ ای ،

جایی میان آمدنت ، بودنت ، رفتنت

 

از خیسی چشمانم می‌گذری ،

                        می روی ... باز می‌ آیی ...

 

 

سید محمد مرکبیان



پیش می آید اما ...

پیش می آید

این چنین بی پروا ، بی مقدمه

             دست بر کمر عشق بگذارم و ...

                        از میانه های شب ، با تو همآغوش شوم

پیش می آید

 این چنین زخم خورده ،

خودم را بیابم و روح مجروحم را

                         دست تن گرم تو بسپارم

پیش می آید

 چشم بسته از تردد بی رحم خیابان بگذرم و

            با تو به تماشای دستان خالی مرگ بنشینم

پیش می آید من شعری ننویسم ...

هرگز اما

نمی شود با تـــو باشم و

            شاعرانگی هایم را از یاد ببرم ...!

 

 

سیدمحمد مرکبیان

 



من نمی مانم اینجا !

باز هم

 از کنارت گذشتم ،

             دوستت دارم !

 

افسوس ...

"دوستت دارم هایت"

جنس شعرهایم را نمی خواهند !


می توانستی

نُت شوی تا آهنگ روزگارم باشی

می توانستم

            آرام ات باشم

                      در شب های بی قراری

من نمی مانم اینجا  !

امروز

نخستین روز

از ادامه ی روزهای عمر من است ،

امروز

روز تولد یک شعر تازه است

من نمی مانم اینجا  !

 


سید محمد مرکبیان

26 سالگی



دروغ بگو ...

من را یادت می آید ؟

            یادت من را می خواهد ؟

 

دروغ بگو ...

چشمت در فاصله پیدا نیست !

 


سید محمد مرکبیان



تعداد کل صفحات: 3


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات