به تو که میرسم
و بوسه هایت را ردیف می کنی
قافیه دلم را می بازم
چشمانِ تو شاعرم می کند
تو خلقِ دوباره ی شعری
نه نیمایی ، نه سپید
آوازی که ردیف نمی شناسد
و نُت ها را سر در گم می کند
تومثلِ برفی
آرام و باشکوه
و نفسهایت نسیمی که
هر زمستانی را بهار می کند
شانه هایت را برای فرداها دوست دارم
سارای