جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
از دل سلامت می کنم


ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می کنم

                        تو کعبه‌ای هر جا روم قصد مقامت می کنم

هر جا که هستی حاضری از دور در ما ناظری
                         شب خانه روشن می شود چون یاد نامت می کنم

گه همچو باز آشنا بر دست تو پر می زنم

                        گه چون کبوتر پرزنان آهنگ بامت می کنم

گر غایبی هر دم چرا آسیب بر دل می زنم
                         ور حاضری پس من چرا در سینه دامت می کنم

دوری به تن لیک از دلم اندر دل تو روزنیست
                         زان روزن دزدیده من چون مه پیامت می کنم
 
ای آفتاب از دور تو بر ما فرستی نور تو 
                         ای جان هر مهجور تو جان را غلامت می کنم

من آینه دل را ز تو این جا صقالی می دهم
                         من گوش خود را دفتر لطف کلامت می کنم

در گوش تو در هوش تو و اندر دل پرجوش تو
                        این‌ها چه باشد تو منی وین وصف عامت می کنم

ای دل نه اندر ماجرا می گفت آن دلبر تو را
                         هر چند از تو کم شود از خود تمامت می کنم

ای چاره در من چاره گر حیران شو و نظاره گر
                         بنگر کز این جمله صور این دم کدامت می کنم

گه راست مانند الف گه کژ چو حرف مختلف
                         یک لحظه پخته می شوی یک لحظه خامت می کنم

گر سال‌ها ره می روی چون مهره‌ای در دست من
                         چیزی که رامش می کنی زان چیز رامت می کنم

ای شه حسام الدین حسن می گوی با جانان که من
                         جان را غلاف معرفت بهر حسامت می کنم

 

 

مولانا



شاعر : مولانا ,
بیا تا قدر یک دیگر بدانیم

بیا تا قدر یک دیگر بدانیم

که تا ناگه ز یک دیگر نمانیم

 

چو مؤمن آینه مؤمن یقین شد

چرا با آینه ما روگرانیم

 

کریمان جان فدای دوست کردند

سگی بگذار ما هم مردمانیم

 

فسون قل اعوذ و قل هو الله

چرا در عشق همدیگر نخوانیم

 

غرض‌ها تیره دارد دوستی را

غرض‌ها را چرا از دل نرانیم

 

گهی خوشدل شوی از من که میرم

چرا مرده پرست و خصم جانیم

 

چو بعد از مرگ خواهی آشتی کرد

همه عمر از غمت در امتحانیم

 

کنون پندار مردم آشتی کن

که در تسلیم ما چون مردگانیم

 

چو بر گورم بخواهی بوسه دادن

رخم را بوسه ده کاکنون همانیم

 

خمش کن مرده وار ای دل ازیرا

به هستی متهم ما زین زبانیم

 

 

 

مولانا



شاعر : مولانا ,
بازآمدم بازآمدم ...

بازآمدم بازآمدم از پیش آن یار آمدم

در من نگر در من نگر بهر تو غمخوار آمدم

 

شاد آمدم شاد آمدم از جمله آزاد آمدم

چندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم

 

آن جا روم آن جا روم بالا بدم بالا روم

بازم رهان بازم رهان کاین جا به زنهار آمدم

 

من مرغ لاهوتی بدم دیدی که ناسوتی شدم

دامش ندیدم ناگهان در وی گرفتار آمدم

 

من نور پاکم ای پسر نه مشت خاکم مختصر

آخر صدف من نیستم من درِّ شهوار آمدم

 

ما را به چشم سر مبین ما را به چشم دل ببین

آن جا بیا ما را ببین کآنجا سبکبار آمدم

 

از چار مادر برترم وز هفت آبا نیز هم

من گوهر کانی بدم کاینجا به دیدار آمدم

 

یارم به بازار آمده‌ست چالاک و هشیار آمده‌ست

ور نه به بازارم چه کار وی را طلبکار آمدم

 

ای شمس تبریزی نظر در کل عالم کی کنی

کاندر بیابان فنا جان و دل افگار آمدم

 

 

مولانا



شاعر : مولانا ,
ما ز دریاییم و دریا می رویم

ما ز بالاییم و بالا می رویم

ما ز دریاییم و دریا می رویم

 

ما از آن جا و از این جا نیستیم

ما ز بی‌جاییم و بی‌جا می رویم

 

لااله اندر پی الالله است

همچو لا ما هم به الا می رویم

 

قل تعالوا آیتیست از جذب حق

ما به جذبه حق تعالی می رویم

 

کشتی نوحیم در طوفان روح

لاجرم بی‌دست و بی‌پا می رویم

 

همچو موج از خود برآوردیم سر

باز هم در خود تماشا می رویم

 

راه حق تنگ است چون سم الخیاط

ما مثال رشته یکتا می رویم

 

هین ز همراهان و منزل یاد کن

پس بدانک هر دمی ما می رویم

 

خوانده‌ای انا الیه راجعون

تا بدانی که کجاها می رویم

 

اختر ما نیست در دور قمر

لاجرم فوق ثریا می رویم

 

همت عالی است در سرهای ما

از علی تا رب اعلا می رویم

 

رو ز خرمنگاه ما ای کورموش

گر نه کوری بین که بینا می رویم

 

ای سخن خاموش کن با ما میا

بین که ما از رشک بی‌ما می رویم

 

ای که هستی ره ، رهِ ما را مبند

ما به کوه قاف و عنقا می رویم

 

 

مولانا



شاعر : مولانا ,
آمده‌ ام که سر نهم

آمده ‌ام که سر نهم عشق تو را به سر برم

ور تو بگوییم که نی ، نی شکنم شکر برم

 

آمده ‌ام چو عقل و جان از همه دیده‌ ها نهان

تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم

 

آمده ‌ام که ره زنم ، بر سر گنج شه زنم

آمده ‌ام که زر برم ، زر نبرم خبر برم

 

گر شکند دل مرا جان بدهم به دل شکن

گر ز سرم کله برد من ز میان کمر برم

 

اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم

اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم

 

آنک ز زخم تیر او کوه شکاف می کند

پیش گشادتیر او وای اگر سپر برم

 

گفتم آفتاب را گر ببری تو تاب خود

تاب تو را چو تب کند گفت بلی اگر برم

 

آنک ز تاب روی او نور صفا به دل کشد

و آنک ز جوی حسن او آب سوی جگر برم

 

در هوس خیال او همچو خیال گشته‌ام

وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم

 

این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من

گفت بخور نمی‌خوری پیش کسی دگر برم

 

 

مولانا

 



شاعر : مولانا ,
حیلت رها کن عاشقا

حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو

و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو

 

هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن

وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو

 

رو سینه را چون سینه‌ها هفت آب شو از کینه‌ها

وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو

 

باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی

گر سوی مستان می‌روی مستانه شو مستانه شو

 

آن گوشوار شاهدان هم صحبت عارض شده

آن گوش و عارض بایدت دردانه شو دردانه شو

 

چون جان تو شد در هوا ز افسانه شیرین ما

فانی شو و چون عاشقان افسانه شو افسانه شو

 

 

مولانا

ادامه مطلب

شاعر : مولانا ,
برچسب‌ها : #ابی
دلا مشتاق دیدارم

دلا مشتاق دیدارم غریب و عاشق و مستم

کنون عزم لقا دارم من اینک رخت بربستم

 

تویی قبله همه عالم ز قبله رو نگردانم

بدین قبله نماز آرم به هر وادی که من هستم

 

مرا جانی در این قالب وانگه جز تو ام مذهب

که من از نیستی جانا به عشق تو برون جستم

 

اگر جز تو سری دارم سزاوار سرِ دارم

وگر جز دامنت گیرم بریده باد این دستم

 

به هر جا که روم بی تو یکی حرفیم بی‌معنی

چو هی دو چشم بگشادم چو شین در عشق بنشستم

 

چو من هی ام چو من شینم چرا گم کرده‌ام هش را

که هش ترکیب می خواهد من از ترکیب بگسستم

 

جهانی گمره و مرتد ز وسواس هوای خود

به اقبال چنین عشقی ز شر خویشتن رستم

 

به سربالای عشق این دل از آن آمد که صافی شد

که از دردی آب و گل من بی‌دل در این پستم

 

زهی لطف خیال او که چون در پاش افتادم

قدم‌های خیالش را به آسیب دو لب خستم

 

بشستم دست از گفتن طهارت کردم از منطق

حوادث چون پیاپی شد وضوی توبه بشکستم

 

 

مولانا

 



شاعر : مولانا ,

تعداد کل صفحات: 3


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات