جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
زنهای عاشق


ﺯﻧﻰ ﻛﻪ

ﮔﻠﻮﺑﻨﺪﻯ ﺍﺯ ﺑﻬﺎﺭ ﻧﺎﺭﻧﺞ ﺑﻪ ﮔﺮﺩﻥ ﺩﺍﺭﺩ

ﻭ ﺭﻳﺤﺎﻥ ﻭ ﻧﻌﻨﺎ ﺩﺭ ﺑﺎﻏﭽﻪ می کارد

 

ﺑﺮﺍﻯ ﻗﻤﺮی‌ها ﺩﺍﻧﻪ می پاشد

ﻭ ﺑﺎ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺣﺮﻑ می زﻧﺪ

 

ﻧﺎخن‌هایش ﺭﺍ ﺑﺎ ﺣﻨﺎ ﺭﻧﮓ می کند ﻭ

ﮔﻴﺴﻮﺍﻥ ﺑﺎﻓﺘﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺭﻭﺑﺎن‌های ﺭﻧﮕﻰ می بندد

 

ﻧﻪ ﺍﺯ ﺧﺰﺍﻥ ﮔﻠﻪ ﺩﺍﺭﺩ ،

ﻧﻪ ﺍﺯ ﺩﺍغ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ ...

 

ﺯﻣﺴﺘﺎن‌هاﻳﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﺭ می بافد

 ﻭ ﺑﻬﺎﺭﻫﺎﻳﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﻰ

 

ﺍﻭ ﺯنی‌ست ﻛﻪ ﺗﺎﺭ ﻭ ﭘﻮﺩﺵ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﺳﺖ

 

ﻭ ﻫﻨﻮﺯ ﺯن‌های ﻋﺎﺷﻖ

ﺑﻪ ﻛﺘﺎب‌ها ﻛﻮﭺ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ …

 

 

ﺁﺭﺯﻭ ﭘﺎﺭﺳﻰ

 

 

+تقدیم به تـــو

+زندگی با عطر بهارنارنج و طعم به لیمو



وقتی دلم درگیر توست


وقتی دلم درگیر توست ؛

آن قدر زیبا می شوم

که گل ها از خجالت خیس شبنم می شوند

 

وقتی دلم درگیر توست ؛

آن قَدَر می خواهمت ... می خواهمت

که نمی گذارم دنیا به آخر برسد

 

وقتی دلم درگیر توست

من از خدا پُر می شوم

مثل اینکه برای دوست داشتن ات

هیچ وقت قرار نبوده است بمیرم

 

وقتی دلم درگیر توست

چهار فصل ، گل سرخ می شوم

پُر می شوم از کاج ها ، یک سبز ممتد می شوم

 

وقتی دلم درگیر توست 

پر می شوم از دختران گل فروش

که با کفش های پر از باران

و دست های خیس عطر تـــو

بهار را در شهر ، دست فروشی می کنند

 

وقتی دلم درگیر توست

و من ؛ خدایا چه قدر دوستت دارم

آه یک جور دیگر می شوم  !

 

 

پرویز صادقی



معشوق ساده‌ی من

خدا اگر تـــو بودی

همه‌ی فصل‌ها بهار بود



از درخت‌های سیب ،

شراب انگور می‌چکید و

گیلاس‌ها یکی در میان ،

 انار شکوفه می‌دادند



از پیامبران اگر یکی زن بود تـــو بودی

بی‌کتاب و دستور

 بی‌مشق و سرمشق

بی‌جنگ و شمشیر


عشق اگر لباس می‌پوشید

در آینه ، لب‌های تـــو بودند که می‌خندیدند


اما تـــو نه خدایی ، نه پیامبر

معشوق ساده‌ی منی ...



حتی اگر دلت نیاید

دو تخم مرغ را برای پختن نیمرویی بشکنی


حتی اگر بلد نباشی

از دوست داشتن حرف بزنی

باز هم من برایت می‌میرم ...

 

کامران فریدی



فروردین من

شادی‌هایت را بر صورت من بریز


فروردین من

و اضافه‌هایش را پست کن 

برای کسی که بهاری ندارد


شادا بهار

که دست مرا گرفته

 نمی‌دانم به کجا می‌برد


شادا من

که دست بهار را گرفته

به خانه خود می‌برم

 


محمد شمس لنگرودی



بهار تویی ...

بهار تویی

که می آیی و دستهایم 

شکوفه می دهند ناغافل !


تویی که

 با تمام خستگی

باز هم آرامشی !


باز هزار ستاره ی بی افول

هزار پروانه ی بیقرار 

هزار شوق بی دلیل را

در خلوت آغوش من میریزی


 انگار
 بهار تویی ...

 

نیلوفر حسینی

 



همانگونه دوستت دارم

در آخرین نامه ات

از من پرسیده بودی ؛

که چه سان تو را دوست دارم ؟

 

عزیزکم، همچون بهار

که آسمان کبود را دوست دارد


همچون پروانه ای در دل کویر

یا زنبوری کوچک در عمق جنگل

که به گل سرخی دل داده است

و به آن شهد شیرین اش

 

آری ،  من اینگونه تـــو را دوست دارم


همچون برفی بر بلندای کوه

یا چشمه ای روان در دل جنگل

که تراوش ماهتاب را دوست دارد


عزیزکم

آنگونه که خودت را دوست داری

آنگونه که خودم را دوست دارم

همانگونه دوستت دارم

 


شیرکو بیکس  | ترجمه : بابک زمانی






زندگی با طعم بوسه

داشت برایم شعر میخواند

که پریدم میان یکی از مصرع ها و گفتم  :

بوسه دارید ؟

 

ابروهایش را گره زد و با لبخند نگاهم کرد  !

 

تکرار کردم شما بوسه دارید !؟

از آن بوسه ها که انتها ندارند !

 

که دوستت دارم هایم را لابه لایش بچشی و بفهمی  !

از آن بوسه ها که دهانم را طوری پر کند

از گوشه ی لبهایم بچکد روی لباسم ؛

گل کند ، شکوفه بزند ، بهار برسد !

 

از آن بوسه ها که

 تا ماه ها لبهایم را بچشم

 و با لبخند بگویم چقدر شیرینی  !

 

خندید ...

خندید و با چشم های بسته نگاهم کرد !

خندید و با لب بسته دیوانه خطابم کرد !

 

بلند گفت : دوستت دارم مجنون جان !

 

و من از خوشی میان شعری که میخواند

قافیه در قافیه ، ردیف شدم  !

 

زندگی انگار این بود ؛

دو مصرع ، کنار هم ، یک شاه بیت !

با طعم بوسه !

 

 

 حامد نیازی



شاعر : حامد نیازی ,

تعداد کل صفحات: 5


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات