سلام خوشه ی تاک به هم فشرده ی من
شراب
کهنه ی مهر حرام خورده ی من
مرا به یاد بیاور من آن سپیدارم
که
سروها همه بودند کشته مرده ی من
همان درخت تناور همان که مورچه ها
شب
و سحر رژه رفتند روی گرده ی من
تبر به دوش کزو زخم مشترک داریم
چه
کرد با رفقای سیاه چرده ی من
ببین به ریش من دل شکسته می خندند
مترسکان
سیه روز دل سپرده ی من
اگر چه پیر و زمینگیری ای رفیق ، بیا
به
دستگیری جالیز آب برده ی من
به پای بوسی آتش تو نیز خواهی رفت
غمت
مباد رفیق تبر نخورده ی من
سعید بیابانکی