توی
راه عاشقی فرصت تردیدی نیست
میدونی
تو قلب من نقطه ی تزویری نیست
گریه ی شبونه رو جز تو كه تسكینی نیست
مثل این شكسته دل هیچ دل
غمگینی نیست
تو
چه دیدی كه بریدی تو ز هم پاشیدی
تو چه بیهوده ز من رنجیدی
به چه جرمی چه گناهی تو منو سوزوندی
غم عالم به
دلم كوبوندی
به
تو نفرین دلِ عاشق ، دلِ زار
تو منو غرق خجالت كردی
منه آزاده ی مغرور و ببین
تو چطور بنده ی عادت كردی
تو
چه دیدی كه بریدی تو ز هم پاشیدی
تو چه بیهوده
ز من رنجیدی
به چه جرمی چه گناهی تو منو سوزوندی
غم عالم به دلم كوبوندی
پاکسیما زکی پور