ای خفته در نگاه تو جادو ! چه می کنی ؟
آشفته
دل ! گره زده گیسو ! چه می کنی ؟
امسال هم گذشت و بهار تو بر نگشت
تنها
و دل شکسته لب جو چه می کنی ؟
شب های دل گرفته که خوابت نمی برد
بی
بوسه ، بی نفس نفس او چه می کنی ؟
هی مانده در نگاه تو حسرت ! چه می کشی ؟
هی
رفته از دل تو هیاهو ! چه می کنی ؟
بیهوده دشت های خدا را قرق نکن
حالا
که رفته از دلت آهو ، چه می کنی ... ؟
ناصر حامدی