یه
زخم کهنه روی بالم یه آسمون که چشم به رام نیست
به غیر واژۀ غریبی چیزی توی ترانه هام نیست
حتی یه آینه پیش روم نیست که اسمم و یادم بیاره
تنهاترین مسافر شب تو خلوتم پا نمی ذاره
ازم نخواه با تو بمونم تو هیچی از من نمی دونی
اگه بگم راز دلم رو تو هم کنارم نمی مونی
دل من از نژاد عشقه از تو و از ترانه لبریز
یه دنیا غم توی صدامه مث سکوت تلخ پاییز
من یه پرندۀ غریبم من از نژاد آسمونم
میون این همه ستاره من یه شهاب بی نشونم
ازم نخواه با تو بمونم تو هیچی از من نمی دونی
اگه بگم راز دلم رو تو هم کنارم نمی مونی ...
نیلوفر لاری پور