جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
در پناه حق

ساعت دو شب است كه با چشم بی‌رمق

چیزی نشسته‌ام بنویسم بر این ورق

 

چیزی كه سال‌هاست تو آن را نگفته‌ای

جز با زبان شاخه گل و جلد زرورق

 

هر وقت حرف می‌زدی و سرخ می‌شدی

هر وقت می‌نشست به پیشانی‌ات عرق

 

من با زبان شاعری‌ام حرف می‌زنم

با این ردیف و قافیه‌های اجق وجق

 

این بار از زبان غزل كاش بشنوی

دیگر دلم به این همه غم نیست مستحق

 

من رفتنی شدم ، تو زبان باز كرده‌ای !‌

آن هم فقط همین‌كه : "برو ، در پناه حق"

 


نجمه زارع

 



شاعر : نجمه زارع ,
 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات